💬سوال:
شستن سر در زیر شیر آب در حال روزه، چه حکمى دارد؟
✅پاسخ:
✍همه مراجع:
شستن سر زیر شیر آب روزه را باطل نمى کند.
📚توضیح المسائل مراجع، م ۱۶۰۸ و ۱۶۰۹ و ۱۶۱۰
💬 آیا شنا کردن و فرو بردن سر زیر آب روزه را باطل مى کند؟
✍همه مراجع (به جز بهجت، سیستانى و وحید):
صرف شنا کردن روزه را باطل نمى کند ولى فرو بردن سر زیر آب، بنا براحتیاط واجب روزه را باطل مى سازد.
📚توضیح المسائل مراجع، م ۱۶۰۸ و دفتر خامنه ای
✍آیات عظام بهجت و وحید:
صرف شنا کردن روزه را باطل نمى کند ولى فرو بردن سر زیر آب، روزه را باطل مىسازد.
📚بهجت، توضیح المسائل مراجع، م ۱۶۰۸ و وحید، توضیح المسائل، م ۱۶۱۶
✍آیه اللَّه سیستانى:
به طور کلى فرو بردن سر زیر آب، روزه را باطل نمى سازد؛ ولى کراهت شدید دارد.
📚توضیح المسائل مراجع، م ۱۶۰۸
#احکام
🕋 http://eitaa.com/cognizable_wan
#اهمیت_استغفار
🌼 آیت الله بهجت:
اگر بدانید چه هست این #استغفار! چه گنج هایی در این #ذکر #استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست. زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می شود، در حقیقت #موانع همه بر طرف می شود و #حوایجتان هم برآورده می شود. اصلاً استغفار صیقل دهنده #روح است، شما را نزدیک می کند به خدا.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح حدیث اخلاق
مقام معظم رهبری
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از سردار دلها و محل شهادتش و وسیله نقلیه او و....😭😭
http://eitaa.com/cognizable_wan
چیزی که باعث غرق شدنت میشه افتادن توی آب نیست؛ موندن زیر آب و بالا نیومدنه!!
«مراقب باشیم تو اشتباهات خودمون نمونیم»
👇👇👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹
🌸جملاتی زیبا ازحضرت علی(ع) برای عمل کردن و بکار بستن در زندگی:
🌸خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.
هر روز استغفار کنید و خدا را همیشه ناظر خود ببینید. لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید. با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید. با قرآن آشنا شوید.
🌸سعی کنید بعد از خود، نام نیک بجای بگذارید. انتقاد پذیر باشید. مردم را با لقب صدا نکنید. مکار و حیله گرو فحّاش نباشید. حامی مستضعفان باشید. بدون تحقیق قضاوت نکنید. اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.
🌸محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست. صدقه دهید، چشم به جیب مردم ندوزید. اگر می دانید کسی به شما وام نمیدهد، از او تقاضا نکنید. تا می توانید بدنبال حل گره مردم باشید. شجاع باشید، مرگ یکبار به سراغتان می آید. نیکوکار بمیرید.
📚 نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام
••✾🌻🍂🌻✾••👇👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
༻﷽༺
*چه گناهانی در شب قدر بخشیده نمی شود ؟*
_🌺 در حدیثی از پیامبر اکرم (ص)_ آمده است:
*🖋️وقتی شب قدر فرا میرسد خداوند جبرئیل و بسیاری از ملائکه را روی زمین میفرستد، جبرئیل ملائکه را احضار میکند و به آنها میگوید که به زمین بروید و هرکس دعایی میکند به دعای آنها آمین بگویید.*
*وقتی سحر شب قدر فرا میرسد ملائکه به دستور جبرئیل باز میگردند، ملائکه به جبرئیل میگویند که امشبی که ما پائین آمدیم و برای دعا کنندگان طلب استغفار کردیم، نتیجه چه شد؟. جبرئیل میفرماید که نیازهای آنها بر آورده شده و خداوند همه آنها را میآمرزد به غیر از افرادی که سه گناه خاص را انجام داده اند.*
جبرئیل میفرماید هرکس سه گناه
*_🔺 عاق والدین_*
_*🔺 قطع رحم*_
*_🔺 قهر کردن_*
*را انجام دهد حتی اگر شب زنده داری کند و قرآن به سر بگیرد گناهانش بخشیده نمیشود.*
_📚 بحار الانوار، ج ۹۳ ص ۳۳۷_
_*-------------------------*_
*شرحی کوتاه بر این ۳ گناه :*
_🔴 عاق والدین:_
*عاق والدین به معنای کسی است که پدر و مادر از دست وی راضی نیست، عاق والدین شده به چه کسی میگویند؟ برخی فکر میکنند که اگر مادر یا پدر به وی بگوید از تو راضی نیستم این به معنای عاق والدین است که این درست نیست.*
_🟩 حضرت علی (ع) در اواخر نهج البلاغه_ میفرمایند:
*هرکس پدر و مادر از دستش ناراحت باشد عاق والدین شده و لازم نیست این مسئله توسط پدر یا مادر به وی گفته شود. یعنی فرزندی که با رفتار، کردار و گفتارش موجب ناراحتی والدینش شود عاق شده است.*
شاید
*پدر یا مادر نفرین نکنند، اما همین که پدر و مادر را بیازاریم عاق والدین شده ایم. جوانان باید مراقب باشند که دل پدر و مادرانمان را نشکنیم، زیرا اگر میخواهیم در ماه رمضان توشه برداریم یکی از مهمترین شروطش رضایت والدین است.*
_*-------------------------*_
_🔴 قطع رحم:_
*قاطع رحم به کسی میگویند که عزیزان خود را فراموش کرده و به دیدار آنها نمیرود. قاطعان رحم کسانی هستند که از قوم و خویش خود بریده اند. شخصی با برادر، خواهر و نزدیکان رفت و آمدش را قطع کرده، اما شب قدر قرآن به سر میگیرد، مشخصاً وی از فضیلت چنین شبی کاملاً بی بهره است.*
*اگر میخواهیم با خدا رابطه پیدا کنیم باید روابط خانوادگی را داشته باشیم.*
روایتی داریم که میگوید:
*کسی را که با خانواده خود قطع رابطه کرده به بهشت راه نمیدهند،این روایات و احادیث باید با دقت بیشتری مورد نظر قرار گیرند. برخی گناهان در جهان وجود دارد که پاک میشوند و در مورد هیچکدام چنین حدیثی نیامده، اما ببینید قطع رحم تا چه حد گناه بزرگی است که چنین روایتی در قبال آن آمده است.*
_*-------------------------*_
_🔴 قهر کردن :_
*سومین گناه بزرگی که بخشیده نمیشود کینه ورزی و قهر است. فردی با فردی دیگری قهر کرده و شب قدر قرآن به سر میگیرد، طبیعتاً در این مورد هم دعا و استغفار مورد قبول نیست، زیرا چگونه شما گذشت ندارید، اما انتظار گذشت دارید؟*
در آیه قرآن آمده است:
*_《 بگذرید تا خدا از شما بگذرد》._*
*اینها نکات بسیار مهمی هستند، ما اگر میخواهیم از ماه رمضان و شبهای قدر بهره ببریم باید به این نکات توجه داشته باشیم، زیرا نمیتوان با دست خالی از این ماه دست پر بیرون آمد. اینها موانعی است که ما هم باید سعی کنیم آنها را برطرف کنیم، حتی اگر کسی در اطرافمان قهر است باید سعی در آشتی آنها کنیم.*
_*-------------------------*_
_🟩 امام رضا (ع)_ نیز در مورد شروط ورود به ماه مبارک رمضان میفرمایند:
*اگر مدیون کسی هستید و امانت کسی در دست شماست، پیش از ماه مبارک رمضان باید حق مردم را ادا کنید. وقتی حق کسی بر گردن من است و من مدیون مردم هستم چگونه میتوانم به ماه مبارک رمضان وارد شوم؟*
_*-------------------------*_
_🟩 امام هشتم (ع)_ درباره دومین شرط اساسی ورود به ماه رمضان میفرمایند:
*اگر با کسی قهر هستید باید پیش از ورود به ماه مبارک رمضان آشتی کرده و تمام کینهها را کنار بگذارید، زیرا بدون شک به غیر از آن راهی برای ورود به ماه مبارک رمضان پیدا نمیکنید.*
_*-------------------------*_
_🟩 پیامبر اکرم(ص)_ طی حدیثی درباره گناهِ قهر کردن میفرمایند:
*اگر دو مسلمان با هم قهر باشند و بعد از سه روز با هم آشتی نکنند و بر قهر پافشاری کنند، اگر بمیرند مسلمان از دنیا نمیروند.*
_*-------------------------*_
_امام صادق(ع)_ نیز طی حدیثی درباره اجتناب از قهر میفرمایند:
*ملعون است کسی که طرف مقابل قهر میخواهد با وی آشتی کند، اما وی از پذیرش آشتی امتناع میکند. این شخص بدون شک ملعون است*.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مولت علی علیه السلام تسلیت
#مداحی
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هرگزها را فراموش نکن
دکتر انوشه
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شیعه شدن پسد عبدالباسط
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*آقایون بخونن*
مردی که همسر خود را با مادرش یا با عشق گذشتهاش #مقایسه میکند باعث میشود همسرش احساس بیارزش بودن بکند.
مقایسه کردن، احساس حقارت به زن میدهد و فکر میکند مهمترین زن در زندگی همسرش نیست.
این اتفاق در بیشتر موارد زمانی روی میدهد که مرد دست پخت همسرش را با دست پخت مادرش و یا عادت یا رفتاری از همسرش را با ویژگیهای عشق گذشتهاش مقایسه میکند.
بیشتر این مقایسهها ممکن است بدون منظور باشند یا به علت #عصبانیت گفته شوند، اما در هر صورت آسیبی که به زن وارد میکنند جدی است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
👈🏻قسمتی از وصیت مولا امیرالمومنین علیه السلام
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ إِنَّ الْبِغْضَةَ حَالِقَةُ الدِّینِ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَیْنِ
از رسول خدا صلوات الله علیه و آله شنیدم فرمود:
اصلاح و درستی بین افراد از همه نماز و روزه با فضیلت تر است و همانا کینه و دشمنی موجب از بین رفتن دین و خربی و فساد بین افراد می شود.
من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۱۴۰
http://eitaa.com/cognizable_wan
🚩🏴 مرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل
اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی
دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، ” ما ” ی بی علی
قرآن بی علی ثمرش ابن ملجم است
دارد خطر تلاوت هر آیه بی علی
بوی شکاف کعبه گرفته طواف ما
باید گریخت ورنه ز هر جای بی علی
جز یا علی مگو و مدد از جهان مجو
شیطان نشسته در پس هر ” یا ” ی بی علی
با یا علی ست گر دَم او زنده می کند
بی معجزه ست هر دم عیسای بی علی
رمز شکاف کعبه و دریا علی ست ، پس
غرق است بین حادثه، موسای بی علی
در ” عین ” و ” لام ” و ” یا ” همه ی درس ها گمند
بیهودگی ست مشق الفبای بی علی
یک عده پای غیر علی پا گرفته اند
اسلامشان شده ست چه بی پایه بی علی
شیری که خورده اند از آن رو که نیست پاک
از آنشان شده ست اذان های بی علی
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مولا علی علیه السلام تسلیت
#مداحی
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اروم اروم میری بابا
شهادت مولا علی علیه السلام
#مداحی
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان
#جانمـ_مے_رود
#نویسنده_فاطمه_امیری
#قسمت_چهلم
شهاب اخمی کرد و سرش را پایین انداخت. مهیا هم سریع به طرف آخر سالن رفت و کنار مهدیه نشست.
حاج آقای حاجتی، شروع به صحبت کردند و از وظایف کادر گفتند. همه صحبت ها و وظایف خود را یادداشت کردند.
ــ سعادتی که نصیبمان شد، اینه که تو این یادواره دوتا از مدافعین حرم هم؛ با ما همکاری میکنن که واقعا لطف بزرگی به ما کردند!
همه نگاه ها به سمت شهاب و آرش کشیده شد و هر دو آرام زیر لب "خواهش میکنمی" گفتند.
مهیا آرام نگاهی به شهاب انداخت، که با اخم به صحبت حاج آقا گوش می داد. نمی دانست این اخم ها از عصبانیت هست، و یا تمرکز بر حرف های حاج آقا بود.
یکی از آقایونی که در جلسه بودند؛ متوجه نگاه مهیا به شهاب شد و نگاه بدی به مهیا انداخت. که از چشم شهاب دور نماند و جواب آن نگاهش، نگاه بدتری از سوی شهاب بود.
مهیا قبل از اینکه کاری دست خودش بدهد؛ سرش را پایین انداخت و خودش را مشغول به یادداشت کردن کرد.
با صدای بلند صلوات، مهیا به خودش آمد. آنقدر غرق در فکر بود، که متوجه پایان جلسه نشده بود.
لبخند زورکی به روی دخترها زد و از جایش بلند شد.
هر گروه، گوشه ای ایستاده بودند و در مورد کارها بحث می کردند. مهیا در حال بحث با دخترها بود، که یکی از دخترهای جمع که کمی بر نگاهش تسلطی داشت؛ با صدای که سعی می کرد ذوق را در آن پنهان کنه گفت.
ــ یکی از بردارا که مدافعه حرمه؛ داره میاد سمتمون!!!
مهیا با اخم به عقب برگشت و با دیدن شهاب، اخم غلیظی به دخترک انداخت. اما دخترک اصلا حواسش به او نبود. مهیا از حرص، چشمانش را محکم بر روی هم گذاشت؛ که با صدای مردانه ی شهاب چشمانش را باز کرد.
ــ مهیا خانم! یه لحظه لطفا...
همه باتعجب به مهیا و شهاب نگاه می کردند.
مهیا لبخندی زد و به سمتش رفت، که با دیدن شهاب و آن لبخند متوجه شد. شهاب، مراعات جمع را میکرد.
ــ جانم؟!
ــ میری خونه؟!
ــ آره!
ــ دم در منتظرم!
و بدون هیچ حرفی از سالن خارج شد. مهیا صدای پچ پچ دخترها را می شنید و خودش را برای جواب دادن به سوالات آماده کرد.
وقتی برگشت با قیافه ی درهم دخترک روبه رو شد.
مهدیه با ذوق پرسید:
ــ نگو که این همون آقاتونه!!
مهیاسری به نشانه ی تایید تکان داد.
دخترا ذوق زده به او تبریک گفتند، اما دخترک بدون هیچ حرفی از کنارشان گذشت.
مهیا از دخترها خداحافظی کرد و به طرف خروجی دانشگاه رفت.
بهترین موقعیت بود، تا بتواند با شهاب صحبت کند.
شهاب را از دور دید که منتظر به ماشینش تکیه داده بود با نزدیک شدنش به ماشین؛ شهاب سوار ماشین شد.
مهیا هم سوار ماشین شد. با حرکت ماشین، مهیا نفس عمیقی کشید؛ تا حرف بزند که صداب عصبی شهاب او را ساکت کرد...
ــ این کارا وسط جلسه چی بود؟!!!
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
#بسم_رب_العشق
مهیا شوکه به شهاب چشم دوخت
ــ منظورت چیه؟؟
شهاب دنده را جا به جا کرد و با همان اخم های همیشگی گفت :
ــ وسط جلسه زوم کرده بودی روی من.نمیگی کسی ببینه چی فکر میکنه همه اونجا که نمیدونن تو زن منی
پوزخندی زد و ادامه داد:
ــ با اینکه متوجه هم شدن
مهیا با تعجب به شهاب خیره شد باورش نمی شد که او به خاطر یک نگاه کردن اینگونه بهم بریزد!!
ــ حواست هست شهاب داری چی میگی به خاطر یه نگاه کردن این همه عصبی هستی ،از وقتی اومدی بهم اخم کردی و دو کلامم با من حرف نزدی ،اصلا میدونی تو این چند هفته که نبودی چی به من گذشته میدونی تو بیمارستان چه دردی کشیدم درد بیماریم یه طرف درد نبودت کنارم، تو اون موقعیت سخت یه طرف دیگه !!
شهاب با اخم نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ مگه من زنگ نزدم ،مهیا میدونی چقدر زنگ زدم ؟؟
ولی قبول نکردی با من حرف بزنی میدونی چی به من گذشت، من تو یه کشور دیگه، زنم یه کشور دیگه روی تخت بیمارستان، و خبر از حالش نداری جز چندتا دلداری از خواهرت .میدونی اون روزا چی به من گذشت؟ نه نمیدونی مهیا نمیدونی اگه میدونستی درک می کردی و الان اینطوری نمیگفتی
مهیا اشک هایش را پاک کرد و با صدای لرزانی گفت:
ــ من اون لحظه انتظار داشتم برگردی،برگردی وکنارم باشی
فک میکنی من عمدا اینکارو میکردم من نمیتونستم باتو حرف بزنم چون حالم بدتر می شد
شهاب با تعجب گفت:
ــ از شنیدن صدای من حالت بد میشه ؟؟؟
مهیا با هق هق گفت:
ــ آره حالم بدمیشد چون تحمل اینکه کنارم نیستی رو نداشتم صداتو میشنیدم حالم بدتر می شد اما تو نیومدی قبل از اینکه بیای زنگ زدم بهت اما جواب ندادی
ــ فک نمیکنی دیر بود، مهیا من از نگرانی مردم و زنده شدم داشتم دیوونه می شدم دلتنگی به کنار اینکه نکنه حالت بد بشه یا نکنه اتفاقی برات بیفته نایی برام نزاشته بود
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
تا رسیدن به خانه حرفی بینشان رد و بدل نشد.
شهاب ماشین را کنار خانه نگه داشت قبل از اینکه مهیا پیاده شود لب باز کرد و با صدای آرامی گفت:
ــ فردا شهادته امام جوادِ خونمون مراسم داریم مامانم گفت از امشب بیای خونمون
مهیا آرام سری تکان داد و از ماشین پیاده شده
بعد از اینکه مهیا وارد خانه شود شهاب ماشین را به حرکت دراورد کارهای زیادی داشت و باید تا شب آن ها را انجام می داد که بتواند به درستی مراسم فردا را با کمک پدرش برگزار کند.
ماشین را پارک کرد و وارد محل کار شد سریع به اتاقش رفت روی صندلی نشست و با دست شقیقه هایش را ماساژ داد از سر درد شدید چشمانش سرخ شده بودند و حسابی کلافه شده بود
بحث کردنش با مهیا بیشتر به سردردش دامن زد وقتی به مهیا اخم می کرد احساس می کرز قلبش فشرده می شد ولی این تنبیهه لازم بود تا مهیا بار دیگر او را اینگونه نگران و آشفته نکند
سرش را بلند کرد و بی رمق پوشه را جلو کشید و با دقت به گزارشات توی پوشه را می خواند
****
هوا خنک بود.
همه در حیاط در حال کار بودند صدای مداحی توی حیاط میپیچید و همه را هوایی کرده بود
ــ چراغو روشن کن مریم
مریم سریع چراغ را روشن کرد و حیاط خانه از روشنایی چراغ بزرگی که محسن نصب کرده بود روشن شد
شهین خانم تشکری کرد و گفت:
ــ خدا خیرت بده پسرم کور شدیم بخدا از بس حیاط تاریکه نمیتونستیم درست برنجارو پاک کنیم
ــ خواهش میکنم کاری نکردم!
مهیا که همه وقت نگاهشان می کرد، سرش را پایین انداخت و به کارش ادامه داد مریم کنارش نشست
ـــ آخیش یخ کردم چقدر آب سرده
مهیا لبخندی زد
ــ خسته نباشی ؛ شستن حبوبات تموم شد؟؟
ــ آره عزیزم منو محسن همه رو شستیم
ــ دستتون درد نکنه ،امشب کسی نمیاد
ــ نه فقط خودمونیم شاید نرجس و مادرش یکم دیگه بیان
مهیا سری تکان داد
صدای در بلند شد که سارا که نزدیک به در بود به سمت در رفت
با صدای یا حسین محسن و جیغ سارا مهیا سینی رو کنار گذاشت و همراه مریم به طرف در دویدند
مهیا با دیدن شهاب با لباس و دستای خونی دستش را به دیوار گرفت تا نیفتد .
چشمانش را بست تا باور نکند واقعیت دارد اما با شنیدن صدای شهاب که سعی می کرد همه رو از نگرانی دربیاورد چشمانش را باز کرد
ــ چیزی نیست نگران نباشید!
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهین خانم بر صورتش زد
ــ شهابم چی شد مادر این خون روی پیراهنت برا چیه
شهاب سعی کرد لبخندی بزند
ــ چیزی نیست مادر من خون از دستمه ریخته رو پیرهنم نگران نباشید چیزی نیست
شهاب با چشمـ دنبال مهیا میگشت می دانست الان نگران و آشفته است
با دیدن چهره مهیا نگران میخواست به طرفش برود که محمد آقا بازویش را گرفت و به طرف داخل هدایتش کرد
مهیا که احساس می کرد هر لحظه ممکن است ضعف کند و بر زمین بیفتد گوشه ای نشست
مریم سریع به سمتش آمد و لیوان آب قند را به طرفش گرفت و گفت:
ما همیشه نگران مامان بودیم تو این مواقع اما تو بدتری خب
مهیا با نوشیدن آب قند احساس می کرد حالش بهتر شده
و با شنیدن صدای محمد آقا که داشت قضیه زخمی شدن شهاب را تعریف می کرد گوش سپرد
شهاب که نگران مهیا بود سریع حموم کرد و لباس تمیز تن کرد.
نگاهی به پانسمان دستش انداخت خیس شده بود و نیاز به پانسمان دوباره بود،
با یادآوری اینکه مهیا میتواند پانسمانش را عوض کند این فرصت را فرصت طلایی دید تا با مهیا آشتی کند.
به طرف آشپزخانه رفت و جعبه کمک های اولیه را برداشت و به طرف حیاط رفت
همه نگاهشان به سمت شهاب چرخید اما شهاب مستقیم به طرف مهیا که گوشه ای نشسته بود و خودش را مشغول تمیز کردن برنج کرده بود رفت .
کنارش نشست و جعبه را به طرفش گرفت!
مهیا با چشمان خیس به شهاب نگاهی انداخت و سوالی به جعبه کمک های اولیه اشاره کرد
شهاب لبخندی زد و گفت:
ــ یادمه گفتی دوره پرستاری رفتی.
مهیا سری تکون داد
ــ خب فک کنم از پانسمان یه دست برمیای ؟؟
مهیا سینی را کنار گذاشت و دست شهاب را گرفت
ــ چرا دستات میلرزه ؟؟
مهیا سرش را به دو طرف به علامت چیزی نیست تکان داد!
پانسمان دست شهاب را باز کرد که با دیدن بخیه ها با بغض سرش را بالا آورد و نالید
ــ باید با اونا درگیر میشدی؟؟
ــ مهیا گریه کردی باور کن دیگه نمیزارم منو ببینی تا دستم خوب بشه
مهیا نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد و اشک هایش روگونه هایش ریخت !!
و آرام تا صدایش به بقیه نرسد هق هق کرد
شهاب با دست دیگری اشک هایش را آرام پاڪ کرد
ــ خب عزیز دلم میخواستی چیکار کنم .داشتن پرچمای عزای امام جوادُ پاره میکردند باید مینشستم نگاشون میکردم
مهیا سرش را پایین انداخت و آرام اشک می ریخت
شهاب با دست چانه اش را گرفت و سرش را بالا آورد، بدون هیچ دلخوریِ صبح با عشق به چشمان مهیا زل زد
ــ الان دقیقا گریه کردنت برا چیه؟؟
ــ اگه بلایی سرت میومد من دق میکردم !
شهاب آرام خندید و گفت:
ــ نترس خانومی شما تا منو دق ندی چیزیت نمیشه!
مهیا دست زخمی شهاب را آرام فشرد که صورت شهاب از درد جمع شد؛
ــ آخرین بارته اینجوری حرصم میدی
ــ من نوکر شما هم هستیم
مهیا آرام خندید و گفت :
ــ نوکر اهل بیت ان شاء الله
و حواسش را کاملا به سمت دست شهاب سوق داد و با حوصله مشغول تعویض پانسمان شهاب شد!!
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک قدم برای #ولایت بردارید ده قدم به سوی شما میآیند
#یاعلی #حیدر_امیرالمومنین_است
http://eitaa.com/cognizable_wan