eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
632 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
ادیسون شیعه نبود اما در دنیا نامش ماندگار شد و در همان عصر میلیون ها انسان زندگی کردند اما اکنون نامی از آنها نمانده است. ادیسون هشت اختراع دارد که یکی از آن ها برق است. می گوید: در هشت سالگی معلم مرا از مدرسه بیرون کرد و گفت: تو کودن هستی و نمی توانی درس بخوانی. مادرم مرا به مدرسه برد و به معلم گفت: خودم به این بچه درس می دهم و به عالم ثابت می کنم که بچه ام باهوش است. مادر ادیسون یک اتاق را برایش مدرسه کرده بود. مادرهای عزیز خانه تان را مدرسه کنید و به بچه ها درس دین بدهید، بچه ها از معارف تهی هستند حتی هفته ای ده دقیقه امام ها را به آن ها معرفی کنید. ادیسون می گوید من در ۹ سالگی کتابی در کتابخانه ی محله ی ما نبود که من نخوانده باشم. در وصیت نامه اش می نویسد: من ادیسون از طفولیت دانستم که مادر چه چیزی خوبی است. روزی که معلم مرا کودن خواند، مادرم از من دفاع کرد. من از آن زمان به طور قطعی تصمیم گرفتم که ثابت کنم، مادرم درباره من خطا فکر نکرده است. همه مدیون من هستند و من مدیون مادرم هستنم. هر کس این یک خط را بفهمد نامش بین المللی می شود. خوشا به حال آدمی که وقتی از او می پرسند: چه شد که این قدر خوب شدی و فرد موفقی هستی؟ بگوید: خدا پدر و مادرم را رحمت کند که هر چه دارم از دعای آن ها است. 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟨🟩 🟥🟪 وقتی خدا نقاشی میکند. 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند. در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود، اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، که مجبور شدند، بتشان را تکه تکه کنند و در میان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند. 🔹این عمل در میان مردم بت پرست عملی مذموم بود، زیرا معبود به دست بندگان خویش خورده شده بود، در نتیجه شعری ساخته شده و در میان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون "اکل ربه زمن المجاعة "یعنی هم خدا را می خواهد و هم خرما را. 🔸شعر "هم خدا را می خواهد و هم خرما را "به صورت مثل در آمد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد و کنایه است از افراد حریص و طماع که می خواهند، از دو چیز که کاملا مغایر هم هستند سود و بهره ببرند و همچنین حاضر نباشند از یکی به نفع دیگری چشم پوشی کنند به کار می رود. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
دلیل استفاده از اثر انگشت دو فردی که در تصویر بالا مشاهده می‌کنید، دلیل استفاده ما از اثر انگشت هستند. آن‌ها هر دو یک اسم داشتند، به یک زندان فرستاده شدند و عجیب‌تر آنکه هیچگاه قبل از آن همدیگر را ندیده بودند. چهره آن‌ها علی رغم عدم وجود هیچ گونه ارتباط فامیلی، با یکدیگر یکسان بود. به همین دلیل برای شناسایی آن‌ها از اثر انگشت استفاده شد. ┅┅✿❀🌺❀✿┅┅ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیغه خردکن رو اینطوری تیز کن ⛱🔥 🔥⛱ ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⭕️تقوا، ملاک قبولی اعمال 🔹، و مانع قبولی اعمال است؛ زیرا خداوند سبحان می‌فرماید: «إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» (خداوند تنها از قبول می‌کند). [۱] هر مرتبه‌ای از برای انسان باشد، قبولی عمل او هم به همان مرتبه است. پی نوشت؛ [۱] قرآن کریم، سوره مائده، آيه ۲۷ 📕در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۰۷ منبع: وبسایت‌ مرکز تنظیم‌ و نشر آثار ‌آیت‌ الله‌ العظمی‌ بهجت (ره) ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷داشتيم از خط به عقب باز مى گشتيم، «قائم مقامى‌» در كنارم بود و مى ‌گفت: «نمى ‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمى داند. گفتم: «شايد مى خواهد كه ما خدمت بيشترى به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: «نه من بايد شهيد مى ‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مى شوم و امام زمان (عج) دستم را گرفته و به همراه خود مى ‌برد.» 🌷درهمين حال يك خمپاره ١٢٠ كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايى بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود. گويى مشايعت امام زمان (عج) او را چنين به وجد آورده بود. راوى:محمد رضايى ✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅  بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
نام کتاب: ابوالهول یخ ها نویسنده : ژول ورن تعداد صفحه 436 مترجم : نادعلی همدانی حجم فایل : ۶.۵۶ مگابایت *
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
عید آغاز علیه السلام بر تمام مبارک باد 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷 (۲ / ۱) .... 🌷پس از پارک ‌کردن خودروی مهمات برادر قنبریان پیاده شد، من و محمود اکبری هم آر.پی.جی و کلاش گرفتیم و خودمان را به نیروهای آخرین گروهان از گردان کربلا که فرمانده‌اش اخوی‌ عرب بود رساندیم. فرمانده دسته‌ی عقب شهید حسن قربانی از هم محله‌ای‌هایمان در شبدری بود. ما به گروهان پیوستیم تا هم در عملیات شرکت کنیم و هم به محض رسیدن پیک از هر گروهان به آن‌ها مهمات برسانیم. عملیات شروع شد و باران کاتیوشا بر سر ما می‌بارید که یکی از گلوله‌ها به ماشین تدارکات اصابت کرد و آتش گرفت و این آتش گرا شد برای دشمن. شاید پنجمین کاتیوشا بود که درست پشت سر من فرود آمد، فقط حس‌کردم ارتفاع زیادی بالا رفته و دوباره با زمین برخورد کردم. ولی.... 🌷ولی نمی‌توانستم حرکت کنم، محمود را که چند متری جلوتر بود صدا زدم. محمود سینه‌خیز خودش را رساند همان لحظه کاتیوشای دیگری نزدیک ما فرود آمد، اشهدم را خواندم و با آمدن محمود به او گفتم: محمود این سنگ رو از روی کمرم بردار، زخمی شدم باید سینه‌خیز برم پایین. محمود که با تعجب به من خیره شده بود گفت: سنگ نیست، پاهاته. منظورش را نمی‌فهمیدم هنوز درد نداشتم اما محمود می‌گفت پاهایم از کمر به داخل برگشته‌اند. پرسید: محمد چه کار کنم؟ و پاهایم را به حالت اول برگرداند که ناگهان خون فواره زد. محمود گفت: محمد خیلی داغونه. گفتم: بیا چفیه من رو بزن جای ترکش. محمود چفیه‌ام را برداشت و لوله کرده داخل سوراخی که روی کمرم ایجاد شده بود برد. 🌷بعد با تعجب گفت: محمد داره می‌ره توی کمرت. و بلافاصله چفیه خودش را هم باز کرد و داخل زخم گذاشت همان زمان برادر قنبریان رسید اما من دیگر از هوش رفتم شاید به خاطر خونریزی زیاد. فقط یادم هست وقتی می‌خواستند بدنم را داخل خودرو بگذارند. یکی از بچه‌ها می‌گفت: بگو یا مهدی (عج) اسم ائمه (ع) رو صدا بزن. و من حدس زدم وضعیت ظاهری‌ام خیلی وخیم به نظر می‌رسد. دیگر چیزی نشنیدم تا وقتی در بیمارستان صحرایی چشم باز کردم و اخوی‌ عرب را بالای سرم دیدم. او از زخمی شدن خودش و مجید آهنی گفت و تعریف کرد دسته‌ی حسن قربانی قیچی شد و ساعت حدود پنج‌ و‌ نیم صبح از لشکر فرمان عقب نشینی به گردان رسید. 🌷کم‌کم که حالم بهتر شد و قادر به تشخیص محیط اطراف بودم شنیدم من را به یک بیمارستان صحرایی بردند و به خاطر وضعیت نامطلوب جراحت، روی برانکارد کنار راهرو گذاشتند. درحین عملیات مجروحین زیادی از خط به عقب منتقل می‌شدند و پزشکان و پرستارها وقت‌شان را صرف افرادی مثل من نمی‌کردند تا این‌که اخوی‌ عرب را هم به همان بیمارستان می‌آورند و او با دیدن من و خون‌های خشک شده روی چفیه، نبض و وضعیت تنفسم را چک کرده با اصرار پزشکی را بالای سرم می‌آورد. پزشک می‌گوید: رفته. (تمام کرده). اخوی عرب قبول نمی‌کند و می‌گوید: دکتر این چشم به راه داره، هنوز بچه‌اش‌رو ندیده، بچه برادر شهیدش منتظرشه. خلاصه.... .... ✾📚 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan