✨﷽✨
#داستان_واقعی_بسیار_زیبا
#تقوا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✅علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
http://eitaa.com/cognizable_wan
💡جملهای از شهید:
تنها لباسی که
از همه ی لباس های دنیا
شیک تره
و فقط خودت می تونی
اونو بدوزی،
لباس #تـقــوا است
#برادرشهیدم_هادی_قلبها💞
فرزند آيت الله مرعشى نجفى می گويد: پدرم درشب آخر عمرشان فرمودند: من خيلى بارم سبك است و هيچ نگرانى ندارم. تنها يك چيز مرا زجر می دهد و آن اين است كه می ترسم در ايام زندگيم نوشته من يا صحبتهاى من در هرموردى باعث شده باشد كه حقى ناحق شود. يا در همسايگى ما گرسنه اى بو ده باشد. و ما غذاى سير خورده باشيم كه والله و بالله و تالله اگر چنين چيزى بوده من آگاهى نداشته ام و نصيحت می فرمودند كه شما هم بارتان را سبك كنيد و از تجمل پرستى و خانه بزرگ و ... بپرهيزيد كه همه چيز ظرف چند دقيقه نابود می شود.
#تقوا
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️❤️🍂
✍ توصیهے #شهیدهمت به همسرش براے موفقیت در خانهدارے☺️❤️👇
#متن_خاطره
از وقتی که ظرف تفلون خریده بودیم😕، #محمدابراهیم چند بار بهم گفته بود: یادت نره! فقط قاشقِ چوبی بهش بزنیا😐! لایهی تفلونش خراب نشه ها!!!😑
دیگه داشت بهم بر میخورد😒. با دلخوری گفتم: #ابراهیم! تو که اینقدر خسیس نبودی😒...
برای این که سوء تفاهم نشه😊، سریع گفت: نه! خسیس نیستم؛ اما آدم تا جایی که میتونه باید همه چیز رو حفظ کنه👌؛ باید از اسراف جلوگیری کرد☺️؛ باید طوری زندگی کنیم که کوچکترین گناه هم نکنیم...☺️❤️
📌 خاطره ای از زندگے سردار شهید محمّد ابراهیم همّت
📚منبع: یادگاران۲ « کتاب شهید همت» صفحه ۳۵
#خانهداری #همسردارے #موفقیت #شهیدهمت #اسراف
#تقوا
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻با تقوا باشید🔻
💯آب، گواراست و صدای اون هم آرامش بخشه، اما آبی که زلال باشه..
❌ و گرنه آبِ گل آلود، نه گواراست، و نه آرامش بخش...
✔️ من و تو هم مثل آبیم👌
👈 اگر صاف و صادق باشیم، دیگران در کنارِ ما به آرامش میرسند، و در کنار ما راحت هستند😊
و گرنه مایهی رنج اونها میشیم😰
💯 اون چیزی که آدم رو زلال و تصفیه میکنه تقواست.👌
✔️ #تقوا یعنی👇
❌نامردی نکن
❌ بی انصاف نباش
❌حرف کسی رو پیش دیگری نبر
❌خیانت در امانت نکن
❌دروغگو نباش
❌بی غیرت نباش
و......
✔️ قرآن از ما همین رو میخواد:
اتَقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه. (آل عمران/۱۰۲)
💢 از خداوند پروا كنيد، آنگونه كه سزاوار تقواى اوست.
👇👇👇🔻
http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #ده
عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز...
همان چفیه ای را که در سفر راهیان نور سال قبل خریده بود، چفیه را روی سرش انداخت،
انگار که خسته شده بود،آرام به سجده رفت، #باتمام_وجودبه_خاک_افتاده_بود،
آرام آرام گریه کرد،😞😭
درد دل کرد، برای معبودش، که #فقط_او را داشت،..
✨خدااا چرااا... چرا نمیشه.! چرا نمیتونم نماز بخونم.!😭من که #مراقبم!.😭 #نگاهم هرز نره،! با #گفتارم، با #رفتارم مراقبم،😭
خدایا خسته شدم...😭خدایا بخودت قسم..خسته شدم😭فقط تو میتونی کمکم کنی.فقط تو میتونی، من #هیچکسی رو غیر تو ندارم.مگه نگفتی نگاهت رو #بگیر!؟ مگه نگفتی #تقوا؟!میخای چکار کنی؟! امتحانه؟عذابه؟هرچی هست کافیه!!😭😩خدای من دارم کم میارم.. اگه نگاهم #هرز رفت!!اگه #گناه کردم!!.. اییییی واااای مننننن... 😭😫😭 نکنه کم بیارم، نکنه کاری بشه که نباید!!..😰😱😭
دعوا نمیکنم،تهدید نمیکنم، خدایا بریدم چکار کنم از دست بنده هات!؟..
راهی، حرکتی، نشانه ای!!میدونم حواست هست،..البته که هست،اما میترسم... میترسم.. نتونم دووم بیارم!!😭😭
خدا را قسم میداد...
خدایا...بحق اهلبیتت.😭
بحق زخم سکوت ٢۵ ساله مولا علی.ع.😭
بحق چادر سوخته حضرت مادر.س.😭
بحق لبهای تشنه امام حسین.ع. 😭
بحق دستهای بریده باب الحوائج.ع.😭
خداااااکمکم کن😭🙏😭
میگفت. زار میزد و میگفت.ناله میکرد و میگفت. انگار که دردهایش تمامی نداشت. گفت و گفت...با صدای ✨اذان صبح✨ سر از سجده بلند کرد،
چشمانش از شدت گریه متورم شده بود، سبک شده بود،.. سبک مثل ابر،خوشحال بود، بلند شد تا نمازصبحش✨ را اقامه کند.
نماز را که تمام کرد،..
ناخودآگاه به فکر آقابزرگ افتاد،میدانست که الان بیدار است، مگر میشد آقابزرگ نمازش ✨اول وقت✨نباشد.!
گوشی اش را برداشت، شماره را گرفت، صدای آشنای آقابزرگ در گوشش طنین انداز شد...
_سلام آقابزرگ، خوبین، قبول باشه😔
_سلام باباجان، الحمدلله،قبول حق، تو چطوری؟😊
صدایش با غم همراه بود.
_الحمدلله.میگذره!!😞
_چیه باباجان خیلی پکری!؟ طوری شده؟ همه خوبن؟😟
صدایش را صاف کرد، نمیخواست از غم و غصه اش چیزی بفهمد.
_نه اقاجون چیز خاصی نیست، برای امروز هسین، یه سر بیام پیشتون!؟😒
_آره باباجان، حتما، ان شاالله که خیره، صبحونه منتظرتم😊
_به شرطی که مهمون من باشین
_زحمتت میشه باباجان
_اختیاردارید، پس میبینمتون، یاعلی
_علی یارت باباجان
یادداشتی را روی آینه کنار در ورودی چسباند؛ ✍من رفتم پیش اقابزرگ ظهر منتظرم نباشین. یوسف✍
سریع ماشین را از خانه خارج کرد...
با ماشین تا سرکوچه راهی نبود.از سر کوچه شان حلیم🍵 با نون تازه🍪 خرید. ده دقیقه بعد به خانه اقابزرگ رسید.در دستش حلیم و در دیگری نان تازه بود.
زنگ در را زد. صدای گرم خانم بزرگ در ایفون پیچید.
_یوسف مادر تویی.؟😊
_سلام خانم بزرگ دیر که نکردم😒
در با صدایی باز شد.
_نه مادر خیلی هم بموقع هس.بیاتو😊
یوسف درب را باز کرد...
و وارد راهرو ورودی شد انتهای راهرو پرده ای آقابزرگ نصب کرده بود.پرده را با آرنجش کنار زد...
_بیا مادر این چای رو بخور گرم بشی. صبحونه که نخوردی...😕چیشده مادر، خب حرف بزن... باسکوت که چیزی حل نمیشه!😒
مهر سکوتش بازشدنی نبود...
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #بیست_ودو
یک هفته ای، به عید مانده بود...
فخری خانم و خدمتکاری را که بخاطر خانه تکانی عید آمده بود، تمام خانه را به هم ریخته بودند.از حیاط🍀 و گلهای باغچه،🌻 زیرزمین،🗑🛢 تا تمام اتاقها
یوسف گفته بود..
که خودش اتاقش را تمیز میکند.مشغول تمیز کردن کتابخانه و مرتب کردن وسایلش بود...
تمام کتابها،📚جزوات مربوط به کنکورش📑 را در کارتونی📦 گذاشت، تا به زیر زمین ببرد.در لابلای کتابها کارت ورود به جلسه اش را دید.
ذهنش بسمت روز امتحان رفت...
خیلی خوانده بود. از هیچ مطلبی ساده نگذشته بود. گرچه این مدت کمی حواسش پرت میشد!🙈اما بخودش قول داده بود که هرطور بود باید قبول میشد.✌️
از پنجره اتاق نگاهش به ماشین افتاد.لبخندی زد. شب قبل علی ماشین را برایش آورده بود و چقدر از او تشکر کرد.😊
هنوز با دلش کنار نیامده بود...
نوعی #ترس و #شک مثل خوره روحش را میخورد.
پایین رفت...
تا برای کمک به مادرش کمی #ذهنش را باز کند و با #سرگرمی اش مجبور نشود #فکر کند..
از نردبان بالا رفت...
برای باز کردن پرده ها. برا تمیز کردن شیشه ها. روزنامه های باطله را گرفته بود اما مات بود. بی حرکت دستش روی شیشه مانده بود. و در دست دیگرش شیشه پاک کن.
_یوسف...! مادر خوبی؟!😕
کاملا بی حواس با صدای مادرش لبخندی زد و گفت :
_چی.. نه.. آره خوبم.😅
خدمتکار خانه، فخری خانم را صدا زد. فخری خانم به پذیرایی رفت.
دو روز گذشت...
علی مسول 🇮🇷کاروان راهیان نور 🇮🇷 پایگاه بود..
کمکش میکرد، هرچه درتوان داشت. خیلی ناراحت بود که نمیتوانست خودش هم برود. ۵ روز دیگر سال، جدید میشد. اما نمیتوانست مثل هرسال همراه علی راهی شود...😞
❣دلش درگیر بود. لحظه ای به علی میگفت می آیم و ساعتی بعد پشیمان میشد.😣 کاروان به راه افتاد.با اشک از علی التماس دعا خواست.😭🙏
به خانه رسید.
ورودی خانه چندین کفش زنانه دید. حدسش خیلی راحت بود. باید خودش را آماده میکرد. با ذکر صلوات✨ زرهی از #تقوا به تن کرد.
نرسیده به انتهای راهرو ورودی خانه، #یاالله_بلندی گفت. منتظر عکس العمل مادرش بود. پاسخی نشنید.
وارد پذیرایی شد...
کسی نبود.🙁شک کرد. شاید درمهمانخوانه بودند و صدایش را نشنیدند.
جلوتر رفت اینبار #یاالله_بلندتری گفت. مادرش را صدا کرد.صدای مادرش از اتاقش می آمد.
_یوسف مادر بیا بالا. ما اینجاییم.
اتاقش!؟..؟😟
تعجب کرد.هیچوقت نشده بود که مادرش میهمانی را بدون اجازه اش به اتاق ببرد.آرام اما #باسروصدا از پله ها بالا رفت.#درمیانه_پله_ها مادرش را صدا کرد.
فخری خانم_ بیا تو مادر
سر به زیر ادامه پله ها را بالا رفت. به درگاه اتاقش رسید.#سربه_زیر سلام کرد.
فخری خانم_سلام رو ماهت مادر.
خاله شهین_سلام خاله جون خوبی برا سهیلا #چادر دوختم بیا ببین رو سرش چجوره!؟ میپسندی!؟
سهیلا_سلام یوسف جون خووبی
سر بلند کرد. بالبخند، نگاه به مادرش کرد
_ممنون😊
وارد اتاق شد. روی میز کامپیوترش نشست. نگاهی به خاله شهین کرد. باید خودش را به آن راه میزد.
_خوبین شما. چه خبر اکبر آقا خوبن..!
سهیلا نزدیکتر آمد....
چرخی مقابلش زد.عشوه ای ریخت. نازی کرد. یوسف #نگاهش را به زیر انداخت.
_بسلامتی.مبارکه
سهیلا با حرص داد زد.
_تو اصلا منو نمیبینی...! وقتی نگام نمیکنی، از کجا فهمیدی خوبه که میگی مبارکه!!؟؟😠
یوسف بلند شد...
بسمت کتابخانه رفت. کتاب حافظ📘 را برداشت. نگاهی به مادر و خاله شهین کرد.
_من میرم حیاط. تا شما راحت باشین.😊
باصدای اعتراض خاله شهین ایستاد.
_یوسف خاله!!؟؟😕 من بخاطر احترامی که برات داشتم. برا سهیلا رفتم چادر خریدم دادم دوختن.همش بخاطر تو. بعداونوقت تو اینجوری میکنی؟!😐
فخری خانم_حالا چن دقیقه بشین مادر. کتاب خوندن که دیر نمیشه!😊
سنگینی #نگاه_نامحرم_سهیلا را حس میکرد..!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#حکایت آموزنده🌿🤍
🎐به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ ڪنیم...
بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند.
🤍⃟ೄ #تقوا
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠بشر امروزی آزادی اجتماعی ندارد چون آزادی معنوی ندارد
🔹موجودات زنده برای #رشد و #تکامل به سه چیز احتیاج دارند؛ #تربیت ، #امنیت و #آزادی
🔹تربیت عبارت است از یک سلسله عوامل که موجود زنده برای رشد به آنها احتیاج دارد.
🔹امنیت یعنی هرآنچه موجود زنده در اختیار دارد از حیات و لوازم و وسایل حیات باید امنیت داشته باشد تا از او نگیرند.
🔹آزادی یعنی نبود مانع؛ انسانهای آزاد انسانهایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه میکنند.
🔹 #آزادی_اجتماعی یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد و کسی مانع رشد و تکاملش نشود، محبوسش نکند استثمارش نکند تا قوای فکری و جسمیاش برای رشد و تکامل خودش باشد.
🔹آزادی اجتماعی بدون #آزادی_معنوی عملی نیست و این است درد امروز جامعه بشری که میخواهد آزادی اجتماعی داشته باشد بدون آزادی معنوی و این نشدنی است.
🔹آزادی معنوی همان است که در زبان دین به آن #تقوی و #تزکیه_نفس هم میگویند.
🔺بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد. چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد. چون #تقوا ندارد.
🖌علامه #شهید_مطهری | گفتارهای معنوی
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
⭕️تقوا، ملاک قبولی اعمال
🔹#عُجب، #کبر و #حسد مانع قبولی اعمال است؛ زیرا خداوند سبحان میفرماید: «إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» (خداوند تنها از #تقوا_پیشگان قبول میکند). [۱] هر مرتبهای از #تقوا برای انسان باشد، قبولی عمل او هم به همان مرتبه است.
پی نوشت؛
[۱] قرآن کریم، سوره مائده، آيه ۲۷
📕در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۰۷
منبع: وبسایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت (ره)
#آیت_الله_بهجت
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
*
به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟
گفتند:
پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ کنیم...
بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید
تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید
و هــــیچ گناهی را کوچک مشمارید کوه ها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شـده اند
✾📚 #تقوا
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🛑 #دستور_العمل امام رضا علیهالسلام برای روز های آخر #ماه_شعبان
🖇 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👤 عبد السّلام بن صالح هروى گويد:در روز #جمعه_آخر ماه شعبان بر #امام_رضا وارد شدم ایشان فرمودند:
يا اباصلت بيشتر ماه شعبان گذشت و اين جمعه آخر است،
1⃣هرچه از #عبادت در اين ماه كوتاهى كردهاى در باقى آن #تلافى كن
2⃣بر تو باد اهتمام نمودن در امور #مهم و ترك آنچه مهم نباشد
3⃣زياد #دعا و #استغفار كن و #قرآن را تلاوت كن و از گناهان #توبه كن تا اينكه ماه خدا به تو رو كند و تو از #مخلصين باشى،
4⃣#امانتى در گردن خود مگذار مگر آنكه ادا كنى
5⃣در قلب خود #كينه بر #مؤمنى جاى نده مگر آنكه بيرون برى
6⃣قصد نكن به انجام #گناه مگر آنكه خود را بازدارى، #تقوا پیشه كن و در امور پوشيده و آشكار بر او #توكل كن.همانا آن كه بر خدا توكل كند،خداوند او را #كافى است، خداوند امر خويش را به پايان خواهد برد، همانا خداوند براى هرامرى زمانى قرار داده است.
7⃣👈🏻و در باقى ماندۀ اين ماه بسيار بگو:«اللّهمّ إن لم تكن قد غفرت لنا في ما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه»👉🏻
همانا خداوند تبارك و تعالى در اين ماه بسيارى را به حرمت #ماه_رمضان از آتش #جهنم آزاد مىكند.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام ج ۲ص ۵۱
┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan