✨ڪوتاهترین قصه دردناڪ و پندآموز✨
#تلنگرانه
و هنگامے ڪه به جهنـ🔥ــم رفتـــ
دوستانش را آنجا ندیــد
گفت: دوستانم ڪجا هستند
پس به او گفتنـــد:
همه دوستانت به خاطر
مرگ تو #توبـــه ڪردنــد😨
بارها و بارها بخوان☝️
﴿يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا﴾
اےواےبرمن، اےڪاش فلانے را دوست نمے گرفتم.🌺
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
🌺خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده بود. بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود. تا مادربزرگ تکان می خورد، #دلسوز و مهربان بهش می رسید. توی بقیه کارها هم همین طور، حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود.
🍃با اومدن ایشون، حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم، سبک تر شده. اما این حس خوشحالی، زمان زیادی طول نکشید.
با درخواست خاله، #پزشک مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه. من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم، جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود. فقط از حالت چهره خاله می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست.
🌺بعد از گذشت ماه ها، بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم. خاله با همه تماس گرفت.
🍃بزرگ ترها، هر کدوم سفری چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی. دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد. از همه بیشتر دایی محمد موند. یه هفته ای رو پیش ما بود، موقع #خداحافظی خم شد پای مادربزرگ رو بوسید. بی بی دیگه حس نداشت.
🌺با گریه از در خونه رفت. رفتم بدرقه اش، دستش رو گذاشت روی شونه ام.
– خیلی مردی مهران، خیلی
برگشتم داخل، که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد.
– مهران، بیا پسرم
– جونم بی بی جان، چی کارم داری؟
– کمد بزرگه توی اتاق، یه جعبه توشه. قدیمیه مال مادرم، توش یه ساک کوچیک دستیه
🌺رفتم سر جعبه، اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد. ساک رو آوردم، درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد.
🍃– این ساک پدربزرگت بود. با همین ساک دستی می رفت #جبهه.
#شهید که شد این رو واسمون آوردن. ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه، همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار.
آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد.
– #وصیتم رو خیلی وقته نوشتم. لای قرآنه، هر چی داشتم مال بچه هامه. بچه هاشونم که از اونها ارث می برن.
اما این ساک، نه
🌺دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه.
این #ارث، مال توئه، علی الخصوص دفتر توش
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
🌈تمام وجودم می لرزید. ساکی که بیشتر از ۲۰ سال درش بسته مونده بود، رفتم دوباره #وضو گرفتم. وسایل #شهید بود.
دو دست پیراهن قدیمی، که بوی خاک کهنه گرفته بود. اما هنوز سالم مونده بود و روی اون ها یه #قرآن و #مفاتیح جیبی، با یه دفتر!
🌺تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم. بازش که کردم، تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه.
🍃کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود، از ذکرهای ساده، تا برنامه #دعا، #عبادت، #نماز_شب و #نماز_غفیله.
ریز ریز همه اش رو شرح داده بود، حتی دعاهای مختلف
🌺چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم، که بی بی صدام کرد.
– غیر از اون ساک، اینم مال تو
و دستش رو جلو آورد و #تسبیحش رو گذاشت توی دستم
🍃– این رو از #حج برام آورده بود، #طواف داده و #متبرکه. می گفت #کربلا که آزاد بشه، اونجا هم واست تبرکش می کنم.
🌺خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم. دلم ریخت، تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد، داره #وصیت می کنه. گریه ام گرفته بود.
🍃– بی بی جان، این حرف ها چیه؟ دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟
– مرگ حقه پسرم ! خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد. امان از روزی که #مرگ بی خبر بیاد و فرصت #توبه و جبران رو از آدم بگیره.
🌺دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره. سرم هم توی دستش نمی موند. می نشستم بالای سرش و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش، لب هاش رو تر می کردم، اما بازم دهانش خشک خشک
✍ادامه دارد......
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #هفت
فضاحال وهوای سنگینےدارد.یعنےبایدخداحافظـےڪنم؟
ازخاڪےڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےهاآن رانوازش ڪرده،..باپشت دست اشڪهایم راپاڪ میڪنم
دراین چندروزآنقدرروایت ازآنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم براحتےتصورشان ڪنم...
دوربین رامقابل صورتم میگیرم وشمارامیبینم،اڪیپـےڪه از14 تا50ساله درآن درتلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم.
_ آهای #معراجی ها !
برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدرباید هزینه ڪنم؟..
ونگاه های مهربان شما ڪه همگـےفریاد میزنند :هیچ...هزینه ای نیست!فقط حرمت #خون مارا حفظ ڪن...حجب رابخر،حیارابه تن ڪن.نگاهت رابدزد ازنامحرم
آرام میگویم:یڪ..دو...سه...
صدای فلش وثبت لبخند خیالےِشما
لبخندی ڪه #طعم_سیب میدهد
شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته
دلم به خداحافظـےراه نمیدهد،بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا...
اما یڪےازشماراتصورمیڪنم ڪه نگاه غمگینش رابه دستم میدوزد...
_باماهم خداحافظی میڪنے؟؟
خداحافظےچرا؟؟...
توهم میخوای بعدازرفتنت مارو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم توبـےوفانباش
دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛احساس میڪنم چیزی درمن شڪست.
#ریحان_قبلی_بود
#غلطهای_روحم_بود...
نگاه ڪه میڪنم دیگرشمارا نمیبینم...
#شهدا بال و پر #بندگی هستند
وخاڪےڪه زمانـے روی آن سجده میڪردندعرش میشودبرای #توبه..
#تولدم_تکرارشد...
ڪاش ڪمڪم ڪنیدڪه پاڪ بمانم...
شماراقسم به سربندهای خونی تان...
درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و ازروی دلتنگے....
شاید چیزی ڪه پیش روداشتم ڪارشهداست...
بعنوان یڪ هدیه...
هدیه ای برای این شڪست وتغییر
هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم:
#علی_اکبر ♡
صدای بوق ازاددرگوشم میپیچد
شماره راعوض میڪنم
#خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم #خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
_ چی شده؟جواب نمیدن؟
_ نه!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشےهاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خونه
چندلحظه مڪث میڪند:
_ خب بیافعلا خونه ما
ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم...
دودل بودم...اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم
واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بودڪه زهراخانوم تازه گلهاراآب داده.
فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم...
وتویڪ تعارف میزنےڪه:
اول شما بفرمائید...
اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومیروی داخل.
چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
↩️ #ادامہ_دارد...
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
🌹🌹تفکر
جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکهای بود که ماری به سمت شیخ آمد ولی شیخ فرار کرد.
پیر گفت:
خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه گمان بدی بردم.
جوان گفت:
مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟
پیر گفت:
بلی.
جوان گفت از کجا مطمئنی؟
پیر گفت:
من هر روز مواظب هستم #گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها میشوند زود میفهمم و بلافاصله #توبه میکنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا میشوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم میشود و زودتر میتوانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشهی آن بلا را بشناسی.
بدان پسرم!
بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه مینویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه میشود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است.
ای پسرم!
اگر دقت کنی تا #معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را میدانی که از کدام گناه تو بوده است.
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
شاید گناه کردی اما...
تو هنوز زنده ای
تو داری نفس میکشی
تو هنوز اختیار داری
تو میتونی برگردی..
پس برگرد تا دیر نشده
همین امروز،با اولین گام
#توبه تولدی دوباره ❤️
💕💕💕http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹
✅ #از_فـــــرش_تا_عــــــرش
♨️ لطفا با دقت تا انتها بخوانید
#رضـــا_سگـــ_بـــاز(!) یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !!
یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ .
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“
رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!!
چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !!
بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...!
👈 مدتے بعد ....
شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ
یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..!
چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“
رضا شروع ڪرد بہ #فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود !
وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ،
یہ دفعہ سرش داد زد :
”آهاے کچل با تو ام ...! “
یڪدفعہ شهید #چمران با #مهربانے سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم !
چے شده #عزیزم ؟ چیہ آقا رضا ؟
چہ اتفاقے افتاده ؟“
رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!!
چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!!
برید براش بخرید و بیارید ....!“
👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ...
رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!!
شهید چمران : چرا ؟!
رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....!
تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ ....
شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها #بدے نمےڪنہ ، بلڪہ با #خوبـے بهم جواب میده !
هِے آبرو بهم میده .....
تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے
مےکرده..!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مثل اون (خدا) بشم …!
👈 رضا جا خورد !....
..... رفت و تو سنگر نشست .
آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار #گریہ مےڪرد !
تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم #خوبے ڪرده ؟؟؟؟
✅ اذان شد ...
رضا #اولین_نماز عمرش بود . رفت وضو گرفت .
..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!!
وسط نماز ، صدای سوت #خمپاره اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد .....
رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......!
(فقط چند لحظہ بعد از #توبہ ڪردنش)
😭 یه توبہ و نماز واقعے ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
⛔️ #توبۀ_امریکا
جناب #حسن_فریدون (روحانی) ۱۸ فروردین گفت:
امریکا آمده توبه کند؛ آمده میگوید میخواهم توبه کنم؛ میگوید: #هَل_لی_مِنْ_توبه؟ میخواهم به برجام برگردم. حال چقدر راست میگوید، چقدر در مقام اجرا وفادار به حرف خود هست، این را باید ببینیم، الان نمیخواهیم قضاوت نهایی کنیم.
👈 بعید است کسی که #داستان_کربلا را خوانده و عضو مجلس خبرگان نیز هست، آنقدر سفیه باشد که نداند آن عبارت "هَل لی مِنْ توبه؟" را چه کسی و در کجا و در چه مقامی گفته است! اینکه ایشان #جملۀ_جناب_حُرّ رضواناللهعلیه، شهید بزرگوار راه اسلام و اهلبیت علیهمالسلام را فریبکارانه و با شیطنت، برای اصلیترین دشمن اسلام و اهلبیت بهکار برَد، بیتردید ازسرِ نادانی نیست!
شاید رئیسجمهور ـ که پیشتر درس کربلا را #مذاکره دانسته بود ـ در پی آن است که ارادت ویژۀ خود به #کدخدا و علاقهاش به صلح و سازش با #دشمن اصلی جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران را بیشازپیش نشان دهد؛ اما باید به ایشان یادآوری کرد که #امریکای_جنایتکار ثابت کرده است که به دلبستگان و مزدوران خود نیز وفا نمیکند و آنها را ـ آنچنانکه با امثال #مصدق و #صدام و #قذافی عمل کرد ـ در خفت و خواری رها میکند!
👈 حضرت امام خمینی روحیفداه امریکا را #شیطان_بزرگ، #ام_الفساد، #تروریست_بالذات_دولتی، #دشمن_شماره_اول_بشر، #چپاولگر_بینالمللی و #دشمن_اسلام خواندند و فرمودند:
دست امریکا و سایر ابرقدرتها تا مرفق به خون جوانان ما و سایر مردم مظلوم و رزمندۀ جهان فرو رفته است. ما تا آخرین قطرۀ خون با آنها شدیداً میجنگیم (صحیفۀ نور، ج۱۱، ص۲۶۶).
باید به جناب فریدون گفت که #توبه از کسی احتمال میرود که ظاهرش و عملش نیز نشان از #پشیمانی داشته باشد؛ نه #امریکای_جهانخوار که هیچگاه از فکر دشمنی با اسلام و انقلاب و ملت بزرگ ایران غافل نبوده، و از هیچ توطئه و فتنهای برای براندازی نظام مقدس ما فروگذار نکرده است. ضمن آنکه گفتهاند: #آزموده_را_آزمودن_خطاست.
نیز باید به ایشان یادآوری کرد که حضرت امام خمینی روحیفداه خطاب به مردم شریف ایران فرمودند:
هیچگاه با هیچ قدرتى #سازش_نکنید ـ که یقین دارم نمىکنید ـ و هرکس در هر مقام که خیال سازش با شرق و غرب را داشت بىمحابا و بدون هیچ ملاحظهاى او را از صفحۀ روزگار براندازید که سازش با شرق و غرب #خودباختگى است و #خیانت_به_اسلام_و_مسلمین است (صحیفۀ نور، ج۱۱، ص۲۶۶).
#بایدن
#فریدون
#توبۀ_امریکا
#شیطان_بزرگ
#دولت_سازشطلب
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مرگ_بر_امریکا
✅حکایت پندآموز
#توبه فضيل عياض
فضيل گرچه در ابتداى كار راهزن بود
و همراه با نوچه هاى خود، راه را بر كاروانها و قافله هاى تجارتى مى بست
و اموال آنان را به غارت مى برد،
ولى داراى مروت و همتى بلند بود،
اگر در قافله ها زنى وجود داشت،
كالاى او را نمى برد و كسى كه سرمايه اش اندك بود،
از سرقت مال او چشم مى پوشيد،
و براى آنان كه مال و اموالشان را مى ربود،
دستمايه اى ناچيز باقى مى گذاشت،
در برابر عبادت حق تكبر نداشت،
از نماز و روزه غافل نبود،
سبب #توبه اش را چنين گفته اند:
عاشق زنى بود ولى به او دست نمى يافت،
گاه به گاه نزديك ديوار خانه ى آن زن مى رفت
و در هوس او گريه مى كرد و ناله مى زد،
شبى قافله اى از آن ناحيه مى گذشت،
در ميان كاروان يكى قرآن مى خواند،
اين آيه به گوش فضيل رسيد:
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» .
آيا براى آنان كه ايمان آورده اند
وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا خاشع شود؟
فضيل با شنيدن اين آيه از ديوار فرو افتاد و گفت:
خداوندا! چرا وقت آن شده و بلكه از وقت هم گذشته،
سراسيمه و متحير، گريان و نالان،
شرمسار و بيقرار، روى به ويرانه نهاد.
جماعتى از كاروانيان در ويرانه بودند، مى گفتند:
بار كنيم و برويم، يكى گفت الآن وقت رفتن نيست
كه فضيل سر راه است،
او راه را بر ما مى بندد و اموالمان را به غارت مى برد،
فضيل فرياد زد كه اى كاروانيان!
بشارت باد شما را كه اين دزد خطرناك و اين راهزن آلوده توبه كرد!
او پس از #توبه همه روز به دنبال صاحبان اموال غارت شده مى رفت و از آنان حلاليت مى طلبيد ،
او بعد از مدتى از عارفان واقعى شد
و به تربيت مردم برخاست
و كلماتى حكيمانه از خود به يادگار گذاشت.
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅حکایت #توبه فضيل عياض
فضيل گرچه در ابتداى كار راهزن بود
و همراه با نوچه هاى خود، راه را بر كاروانها و قافله هاى تجارتى مى بست
و اموال آنان را به غارت مى برد،
ولى داراى مروت و همتى بلند بود،
اگر در قافله ها زنى وجود داشت،
كالاى او را نمى برد و كسى كه سرمايه اش اندك بود،
از سرقت مال او چشم مى پوشيد،
و براى آنان كه مال و اموالشان را مى ربود،
دستمايه اى ناچيز باقى مى گذاشت،
در برابر عبادت حق تكبر نداشت،
از نماز و روزه غافل نبود،
سبب #توبه اش را چنين گفته اند:
عاشق زنى بود ولى به او دست نمى يافت،
گاه به گاه نزديك ديوار خانه ى آن زن مى رفت
و در هوس او گريه مى كرد و ناله مى زد،
شبى قافله اى از آن ناحيه مى گذشت،
در ميان كاروان يكى قرآن مى خواند،
اين آيه به گوش فضيل رسيد:
«أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» .
آيا براى آنان كه ايمان آورده اند
وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا خاشع شود؟
فضيل با شنيدن اين آيه از ديوار فرو افتاد و گفت:
خداوندا! چرا وقت آن شده و بلكه از وقت هم گذشته،
سراسيمه و متحير، گريان و نالان،
شرمسار و بيقرار، روى به ويرانه نهاد.
جماعتى از كاروانيان در ويرانه بودند، مى گفتند:
بار كنيم و برويم، يكى گفت الآن وقت رفتن نيست
كه فضيل سر راه است،
او راه را بر ما مى بندد و اموالمان را به غارت مى برد،
فضيل فرياد زد كه اى كاروانيان!
بشارت باد شما را كه اين دزد خطرناك و اين راهزن آلوده توبه كرد!
او پس از #توبه همه روز به دنبال صاحبان اموال غارت شده مى رفت و از آنان حلاليت مى طلبيد ،
او بعد از مدتى از عارفان واقعى شد
و به تربيت مردم برخاست
و كلماتى حكيمانه از خود به يادگار گذاشت.
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 اشتیاق خداوند به بندگان ...
💠 استاد عالی
⏰ کمتر از 1 دقیقه
#توحید #توبه #عالی
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 تلنگری زیبا برای #توبه واقعی
💠 آیت الله #مجتهدی_تهرانی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
37.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆ماجرای تأثیر گذار توبه رضا سگه
🌱🍃رضا سگه یکی از گنده لات های مشهد بود.یه بار که داشت به قصد دعوا میرفت کوهسنگی احساس کرد یکی داره تعقیبش میکنه،دقت که کرد دید شهید چمرانه که داره بهش نزدیک میشه...
🎥استاد داستانپور اصفهانی
#توبه #رضاسگه
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم، موانع هم اگر رفع شد، موقتا رفع شده، دائما رفع نمیشود.
باید #توبه بکنیم، تضرع کنیم، باید به سوی او برویم تا ما را نجات بدهد.
اول از شر خودمان، بعد از شر دیگران، این غضبهای بیجا، شهوات بیجا، همه جنود شیاطین هستند، که در خود آدم هستند.
دوایش #استغفار است.
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌼⚡️🌼⚡️🌼⚡️🌼⚡️🌼
#داستان_آموزنده
🔆بهلول نبّاش
☀️«معاذ بن جبل» با حالت گریان بر پیامبر صلیالله علیه و آله وارد شد و سلام عرض کرد و جواب سلام شنید پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «چرا گریه میکنی؟» عرض کرد: «بر در مسجد جوانی خوشصورت و شاداب است، چنان بر خودش گریه میکند مانند زن جوان مُرده، میخواهد به حضور شما آید.»
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: عیبی ندارد. جوان آمد و سلام عرض کرد، پس از جواب سلام پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «چرا گریه میکنی؟» گفت: «چطور گریه نکنم گناهانی انجام دادم که خدا مرا نمیبخشد و مرا داخل جهنم خواهد کرد.»
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «آیا برای خدا شریک قرار دادی؟» گفت: نه فرمود: «نفس محترمی را کُشتی؟» گفت: نه. فرمود: «گناهت اگر بهاندازهی کوهها باشد خدا میآمرزد.» جوان گفت: «گناهان من از کوهها بزرگتر است.»
☀️فرمود: «آیا گناهت مثل هفت زمین و دریاها و ریگها و اشجار و آنچه در آن است از مخلوقات و بهقدر آسمانها و ستارگان و بهقدر عرش و کرسی میباشد؟»
☀️گفت: «گناهانم از همه اینها بزرگتر است.»
فرمود: «وای بر تو گناهان تو بزرگتر است یا پروردگار تو؟» جوان روی خود به زمین زد و گفت: «منزّه است خدا، از هر چیزی او بزرگتر است…»
☀️فرمود: «ای جوان یکی از گناهانت را برایم نمیگویی؟» عرض کرد: چرا، بعد گفت: «هفت سال کار من این بود که قبرها را میشکافتم و کفن مُردهها را درمیآوردم و میفروختم. شبی دختری از دختران انصار مُرد وقتی نبش قبر کردم و کفن را از تن او جدا کردم، شیطان وسوسه کرد و با او مقاربت کردم، وقتی برمیگشتم شنیدم که مرا صدا کرد: ای جوان! از فرمانروای روز جزا نمیترسی؟ وای بر تو از آتش قیامت!»
☀️جوان گفت: حال چه کنم؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «ای فاسق! از من دور شو، میترسم به آتش تو بسوزم.»
او رفت و به یکی از کوهها پناه برد و دو دست خود را به گردن بست مشغول توبه و عبادت و مناجات شد.
☀️تا چهل روز، شب و روز گریه میکرد به نوعی که بر درندهها و حیوانات وحشی اثر میگذاشت. بعد از چهل روز از خدا طلب آمرزش کرد تا در قیامت رسوا نشود.
☀️خدا بر پیامبرش آیهی 129 سورهی آلعمران را نازل کرد که آمرزش بهلول در آن بود. پیامبر صلیالله علیه و آله این آیه را با لبخند تلاوت میکرد و بعد فرمود: «کیست مرا به نزد آن جوان ببرد؟»
☀️ معاذ گفت: میدانم کجاست. پیامبر صلیالله علیه و آله همراه معاذ نزدش رفتند دیدند میان دو سنگ سرپا ایستاده، دستهایش به گردنش بسته، رویش از شدت آفتاب سیاه و تمام مژههای چشمش از گریه ریخته و مشغول مناجات است و خاک بر سرش میریزد درندگان صحرا اطراف او را گرفته و پرندگان در اطراف بالای سر او صف کشیده به حال او گریه میکنند.
☀️پیامبر صلیالله علیه و آله نزدیک رفته دستهای او را با دست مبارک خود گشودند و خاک از سر او پاک کردند و فرمودند: «بشارت باد تو را ای بهلول، تو آزادکردهی خدایی از آتش.»
☀️پس به اصحاب فرمود: «اینطور گناهان خود را تدارک و جبران کنید.»
📚(رساله لقاءالله، ص 62 -مجالس الصدوق)
#توبه
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
یک روز معاذ بن جبل در حالی که گریه می کرد به رسول اکرم (ص) وارد شد و سلام کرد، حضرت بعد از جواب سلام علت گریه اش را جویا شد. معاذ عرض کرد: یا رسول اللَّه جوانی رعنا و خوش اندام بیرون خانه ایستاد و مانند زن بچه مرده گریه می کند و در انتظار است که شما به او اجازه ورود دهید تا خدمت شما برسد و منظره آن جوان همه را گریان نموده، حضرت اجازه ورود دادند جوان وارد شد. حضرت فرمودند: ای جوان چرا گریه می کنی؟
جوان گفت: ای رسول خدا گناهی مرتکب شده ام که اگر خدا بخواهد به بعضی از آنها مرا مجازات کند، بایستی مرا به آتش قهر دوزخم برد و گمان نمی کنم که هرگز مورد بخشش و آمرزش قرار بگیرم.
حضرت فرمود: آیا شرک به خدا آورده ای؟ گفت نه. حضرت فرمود: قتل نفس کرده ای؟ گفت نه. حضرت فرمود: بنابراین توبه کن که خدا ترا خواهد بخشید و لو بزرگی گناهانت به اندازه کوهها عظیم باشد.
گفت: گناهانم از آن کوههای عظیم بزرگتر است. حضرت فرمود: پروردگار متعال گناهانت را می آمرزد و لو به بزرگی زمین و آنچه در آن است، بوده باشد. جوان گفت: گناهان من بزرگتر است. تا به اینجا رسید، حضرت با حالت غضب به او خطاب فرمود: وای بر تو ای جوان گناهانت بزرگتر است یا خدای متعال؟ جوان تا این سخن را از پیغمبر شنید خودش را به خاک انداخت و گفت منزه است پروردگار من، هیچ چیز بزرگتر از او نیست. در این موقع حضرت فرمود: مگر گناه بزرگ را جز خدای بزرگ کسی دیگر هست که ببخشد؟
جوان گفت: نه یا رسول اللَّه. سپس سکوت کرد و چیزی نگفت در این هنگام حضرت فرمود: حال ای جوان یکی از آن گناهانی را که مرتکب شده ای بیان کن تا ببینم چه کرده ای که اینقدر نا امید هستی؟
جوان گفت: یا رسول اللَّه، هفت سال است که به عمل زشتی دست زده ام؛ به گورستان می روم و قبر مردگان را نبش کرده و کفن آنها را میدزدم. این اواخر شنیدم دختری از انصار از دنیا رفته. من هم طبق معمول به منظور سرقت کفن او به جستجوی قبرش رفتم. تا اینکه قبرش را پیدا کردم رویش یک علامت گذاشتم تا شب بتوانم به مقصودم برسم و کفن را بربایم.
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود آمدم سر قبر دختر و گورش را شکافتم. جنازه دختر را از قبر بیرون آورده و کفنش را از تنش بیرون آوردم، بدنش را برهنه دیدم آتش شهوت در وجودم شعله ور شد نگذاشت تنها به دزدی کفن اکتفا کنم، از طرفی وسوسه های فریبنده نفس و شیطان، نتوانستم نفس خود را مهار کرده و خود را راضی به ترک آن کنم.
خلاصه آنقدر ابلیس، این گناه را در نظر زیبا جلوه داد که ناچار با جسد بیجان آن دختر به زنا مشغول شدم بعد جنازه اش را به گودال قبر افکندم و بسوی منزل برگشتم. هنوز چند قدمی از محل حادثه نرفته بودم که صدائی به این مضمون بگوشم رسید: ای وای بر تو از مالک روز جزا چه خواهی کرد؟! آن وقتی که من و تو را به دادگاه عدل الهی نگه دارند؟! وای بر تو از عذاب قیامت که مرا در میان مردگان برهنه و جُنب قرار دادی؟!
بله یا رسولاللَّه شنیدن این کلمات وجدان خفته مرا بیدار کرد تا اینکه به حکم وظیفه وجدان برای بخشش گناهانم از خدای بزرگ خدمت شما آمده ام تا به برکت وجود شما خداوند از سر تقصیرات من درگذرد. اما به نظرم به قدری گناهانم بزرگ است که حتی از بوی بهشت هم محروم خواهم ماند. یا رسول اللَّه آیا شما در این مورد نظر دیگری دارید که من انجام دهم؟!
پیغمبر اکرم (ص) فرمود: ای فاسق از من دور شو. زیرا ترس از آن دارم که آتشی بر تو نازل شود و عذاب تو مرا متأثر کند.
جوان گنهکار از پیش روی پیغمبر رفت و پس از تهیه مختصر غذائی سر به بیابان گذاشت و در محلی دور از چشم مردم به گریه وزاری و توبه پرداخت، لباسی خشن بر تن و غل و زنجیری هم به گردن انداخته آنگاه با تضرع و زاری روی به آسمان کرد و مناجات کنان پروردگار خود را میخواند، بارالها هر وقت از من راضی شدی به رسولت وحی نازل کن تا مرا مژده عفوت دهد و اگر نه آتشی بفرست تا در این دنیا به کیفر اعمالم معذب شوم. زیرا من طاقت عذاب آخرت تو را ندارم.
دیری نپائید که در اثر نیایش صادقانه اش، خداوند رحیم او را عفو فرمود و بر پیامبرش این آیه را فرستاد:«و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکرواللَّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الاّ اللَّه...»(آل عمران ایه۱۴۳) رسول خدا از نزول این آیه شریفه در جستجوی جوان مذبور بر آمد و معاذبن جبل تنها کسی بود که اقامتگاه آن جوان را بلد بود و نشان پیغمبر(ص) داد. حضرت با گروهی از یارانش به محل آن جوان آمدند. وقتی که رسیدند دیدند که جوان از ترس عقوبت الهی دست نیایش بسوی حقتعالی دراز کرده و همچون ابر بهاران از دیدگانش اشک می بارد جلو آمده غل و زنجیر را از گردنش برداشتند و بوی مژده آمرزش و عفو الهی را رساندند. سپس رو به اصحاب کرده فرمودند:جبران کنید گناهان خود را همانطور که بهلول نبّاش جبران کرد
#داستان #توبه #بهلول_نباش
http://eitaa.com/cognizable_wan
.
🇮🇷🏴🏴🏴
😔 بهترین اعمال در #شبقدر،
#توبه و #بازگشت به #خداست.
یعنی بنده ای که ماهها و سالها هرجا می رفته و هرکاری می کرده و خود را مقید نمی کرده، گناه و معصیت کرده به سوی خدا برگردد.
و بگوید: خدایا!
من #گناه و #معصیت کردم.
اما #پشیمانم؛
و دیگر نمی کنم. این معنای #توبه است.
✍ مرحوم آیت الله ابراهیم امینی (ره)
🇮🇷🏴🏴🏴
🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
چه تضمینی هست که لحظه ی بعدی زنده باشیم؟🙂
به خودمون بیایم!
تا دیر نشده #توبه کنیم...
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
🌺 توبه...
📿 #توبه و لو #یکآن باشد نزد
#خداوندکریم #قبول است.
🔹حضرت آیة الله بهجت (ره).
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
لطفا دور بزنید!
خداوند توبه کنندگان
را دوســــت دارد
صرفا جهت اطـــلاع
یادت باشد هیچ وقت
برای برگشت دیر نیست.
هرکجا فهمیدی اشتباه رفتی
بلافاصله دور بزن و برگرد
#توبه #استغفار
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥داستان عجیب پیرمرد گناهکار و کَرَم آقا امام حسین(علیه السلام)!/مذهبی
#کربلا
#ترک گناه
#توبه
✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 آیا #گناهانی که از آنها #توبه می کنیم، از پرونده اعمالمان پاک میشوند؟
🎙 #استاد_عالی
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan