♦️خيلي عصباني بود😡 سرباز بود و #مسئول آشپزخانه كرده بودندش. #ماه_رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري بهش ميرساند. ولی يك هفته🗓 نشده، خبر سحري دادنها به گوش #سرلشكر ناجي رسيده بود.
♦️او هم سرضرب خودش را رسانده بود👤 و دستور داده بود همهي #سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب💧 به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به #روزه گرفتن!»
♦️و حالا #ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت🕰بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. ابراهيم با چند نفر ديگر👥 كف آشپزخانه را تميز شستند وبا #روغن موزاييكها را برق✨ انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند #سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد.
♦️نگاه مشكوكي به اطراف كرد👀 و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. #پای سرلشكر شكسته بود و ميبايست چند صباحي توي بيمارستان🏥 بماند. تا آخر #ماه_رمضان، بچهها با خيال راحت #روزه گرفتند.
#شهید_ابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
✔️#تلنگر
🔥 آتشی نمیسوزاند #ابراهیم را . . .
🌊 و دریایى غرق نمی کند #موسى را . . .
🔹مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان "نیل" می سپارد ، تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
🔸دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند، سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !
مکر زلیخا زندانیش می کند، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
💠 از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ #نمیتوانند . . .
💞 او که یگانه تکیه گاه من و توست.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
http://eitaa.com/cognizable_wan
#شهیدی_که_بعد_از_شهادتش_آمد_و_فرزندش_را_شفا_داد😱😳👇
بعد از شهادت #حاج_ابراهیم اینقد زندگی ما سخت بود اینقد فشار زندگی زیاد بود😔 تا یک روز بچم داشت تو تب میمرد😓.بچه رو بغل کرده بود هر کاری کردم نمیتونستم آرومش بکنم دیگه اعصابم خراب شد شروع کردم با روح #حاج_ابراهیم دعوا کردن😒 گفتم #ابراهیم خیلی نامردی خودت رفتی به بهشت رسیدی آسوده شدی منو با این بچهها مشکلات تنها گذاشتی😞 لااقل مرد بیا چند دیقه بچه مریضت داره میمیره بیا بغلش کن😭! دیگه خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم #ابراهیم آمد☺️ و بچه را از من گرفت نوازشش کرد دو سه بار دست کشید به سرش🙂 بعد داد دست من و رفت به خودم آمدم دیدم بچه تبش قطع شده به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت: خانم این بچه که چیزیش نیست اوردیش اینجا، بردار ببرش.فهمیدم #ابراهیمم اومده😭💔
راوے:همســـرشهید
#محمدابراهیمهمت❤️
🔴http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️❤️🍂
✍ توصیهے #شهیدهمت به همسرش براے موفقیت در خانهدارے☺️❤️👇
#متن_خاطره
از وقتی که ظرف تفلون خریده بودیم😕، #محمدابراهیم چند بار بهم گفته بود: یادت نره! فقط قاشقِ چوبی بهش بزنیا😐! لایهی تفلونش خراب نشه ها!!!😑
دیگه داشت بهم بر میخورد😒. با دلخوری گفتم: #ابراهیم! تو که اینقدر خسیس نبودی😒...
برای این که سوء تفاهم نشه😊، سریع گفت: نه! خسیس نیستم؛ اما آدم تا جایی که میتونه باید همه چیز رو حفظ کنه👌؛ باید از اسراف جلوگیری کرد☺️؛ باید طوری زندگی کنیم که کوچکترین گناه هم نکنیم...☺️❤️
📌 خاطره ای از زندگے سردار شهید محمّد ابراهیم همّت
📚منبع: یادگاران۲ « کتاب شهید همت» صفحه ۳۵
#خانهداری #همسردارے #موفقیت #شهیدهمت #اسراف
#تقوا
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت! حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے! در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد. حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.
کجایند مردان بی ادعا📿
#شهید_ابراهیم_هادی🌸🌱
http://eitaa.com/cognizable_wan
.
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
🔹نقل است که روزی «#معاویه» برای نماز در #مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده #اقتدا به او بودند نگاهی از سر #غرور انداخت.
«#عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش #نجوا کرد که:
بیدلیل #مغرور نشو! اینها اگر #عقل داشتند به #جماعت تو نمیآمدند و «#علی» (علیه السلام) را #انتخاب میکردند.
🔹 «#معاویه» برافروخت.
«#عمروعاص» قول داد که #حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از #نماز، بر #منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک #زبان خود را به نوک #بینیاش برساند، خدا #بهشت را بر او #واجب مینماید و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش میکنند نوک #زبانِشان را به نوک #بینیِشان برسانند تا ببینند #بهشتیاند یا #جهنمی؟
«#عمروعاص» خواست در کنار منبر #حماقت جمعیت را به «#معاویه» نشان دهد، #دید_معاویه_عبایش را بر #سر کشیده و دارد خود را #آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه #تلاشناموفقش برای رساندن نوک #زبان به نوک #بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «#معاویه»
نجوا کرد:
این جماعت خلیفه #احمقی چون تو میخواهند.
«#علی» (علیه السلام) برای این جماعت #حیف است.
🔹#تاریخ در حال #تکرار است.
#امتحان_انسان همیشه در طول #تاریخ بوده و خواهد بود.
از به آتش انداختن #ابراهیم و... تا به شهادت #حسین (علیه السلام)
#ولایت_ولایت_ولایت! همیشه مرز شناخت #انسانیت بوده و هست.
تا #سلمانفارسیها و #مالکاشترها شناخته شوند و #عمروعاص ها و #عمرسعدها در #تاریخ به جا بمانند.
👈#پند
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan