eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️خيلي عصباني بود😡 سرباز بود و آشپزخانه كرده بودندش. آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري بهش مي‌رساند. ولی يك هفته🗓 نشده، خبر سحري دادن‌ها به گوش ناجي رسيده بود. ♦️او هم سرضرب خودش را رسانده بود👤 و دستور داده بود همه‌ي به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب💧 به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به گرفتن!» ♦️و حالا بعد از بيست و چهار ساعت🕰بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. ابراهيم با چند نفر ديگر👥 كف آشپزخانه را تميز شستند وبا موزاييك‌ها را برق✨ انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. ♦️نگاه مشكوكي به اطراف كرد👀 و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحي توي بيمارستان🏥 بماند. تا آخر ، بچه‌ها با خيال راحت گرفتند. 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
✔️ 🔥 آتشی نمی‌سوزاند را . . . 🌊 و دریایى غرق نمی کند را . . . 🔹مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان "نیل" می سپارد ، تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش 🔸دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند، سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد ! مکر زلیخا زندانیش می کند، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند 💠 از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ . . . 💞 او که یگانه تکیه گاه من و توست. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌http://eitaa.com/cognizable_wan
😱😳👇 بعد از شهادت اینقد زندگی ما سخت بود اینقد فشار زندگی زیاد بود😔 تا یک روز بچم داشت تو تب میمرد😓.بچه رو بغل کرده بود هر کاری کردم نمیتونستم آرومش بکنم دیگه اعصابم خراب شد شروع کردم با روح دعوا کردن😒 گفتم خیلی نامردی خودت رفتی به بهشت رسیدی آسوده شدی منو با این بچه‌ها مشکلات تنها گذاشتی😞 لااقل مرد بیا چند دیقه بچه مریضت داره میمیره بیا بغلش کن😭! دیگه خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم آمد☺️ و بچه را از من گرفت نوازشش کرد دو سه بار دست کشید به سرش🙂 بعد داد دست من و رفت به خودم آمدم دیدم بچه تبش قطع شده به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت: خانم این بچه که چیزیش نیست اوردیش اینجا، بردار ببرش.فهمیدم اومده😭💔 راوے:همســـرشهید ❤️ 🔴http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️❤️🍂 ✍ توصیه‌ے به همسرش براے موفقیت در خانه‌دارے☺️❤️👇 از وقتی که ظرف تفلون خریده بودیم😕، چند بار بهم گفته بود: یادت نره! فقط قاشقِ چوبی بهش بزنیا😐! لایه‌ی تفلونش خراب نشه ها!!!😑 دیگه داشت بهم بر می‌خورد😒‌. با دلخوری گفتم: ! تو که اینقدر خسیس نبودی😒... برای این که سوء تفاهم نشه😊، سریع گفت: نه! خسیس نیستم؛ اما آدم تا جایی که می‌تونه باید همه چیز رو حفظ کنه👌؛ باید از اسراف جلوگیری کرد☺️؛ باید طوری زندگی کنیم که کوچکترین گناه هم نکنیم...☺️❤️ 📌 خاطره ای از زندگے سردار شهید محمّد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران۲ « کتاب شهید همت» صفحه ۳۵ http://eitaa.com/cognizable_wan
💠 🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت! حتے که چرا به آن مدرسه نمےرود! 🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟ 🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ... 🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے! در صورتے که هیچ مشکلے براے مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے از این کارها بکنے ! 🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه پر کرد. حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را ؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان بے بضاعت و مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم. کجایند مردان بی ادعا📿 🌸🌱 http://eitaa.com/cognizable_wan
. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 🔹نقل است که روزی «» برای نماز در آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده به او بودند نگاهی از سر انداخت. «» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش کرد که: بی‌دلیل نشو! این‌ها اگر داشتند به تو نمی‌آمدند و «» (علیه السلام) را می‌کردند. 🔹 «» برافروخت. «» قول داد که نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از ، بر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک‌ خود‌ را به نوک برساند، خدا را بر او می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌ کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ را به نوک برسانند تا ببینند یا ؟ «» خواست در کنار منبر جمعیت را به «» نشان دهد، را بر کشیده و دارد خود را می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه برای رساندن نوک به نوک نشود. از منبر پایین آمد در گوش «» نجوا کرد: این جماعت خلیفه چون تو می‌خواهند. «» (علیه السلام) برای این جماعت است. 🔹 در حال است. همیشه در طول بوده و خواهد بود. از به آتش انداختن و... تا به شهادت (علیه السلام) ! همیشه مرز شناخت بوده و هست. تا و شناخته شوند و ها و در به جا بمانند. 👈 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan