eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
15.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصلاح طلبها و موافقان برجام می گویند تصمیم نظام بود و رهبری با برجام موافق بود!!!!😳 حتما این کلیپ رو ببینید ببینیم راست گفتند یانه!!!!😱 نشرحداکثری نشرحداکثری نشرحداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو بنظر باید در روز چند بار به روئت ما برسه، ببینیم مرشد ما، مراد ما، شبیه حضرت مُوسیٰ ي زمان ما، عیسٰی ي ما، مسلم زمان ما، آنی که حرفهایش از جنس آسمانیست، بلا شک★★★★★ چه میگوید، ایشان چه دیدند، اینگونه قاطعانه سخن میگوید. پ، ن: ۱_ ما هر وقت به این بیانات شیوا گوش فرا میدهیم، شامّه ي ما بوی گل نرگس را از دفعات قبل بیشتر و بیشتر حس میکند. پ، ن: ۲_ اینچنین است که دشمن ( غافل از نگاه خداوند به آزادگان ) اینهمه توطئه میکند که باز هم ظهور به تعویق افتد. پ، ن : ۳_ مخصوص نگارنده و همراهانش👌⬅️ تو این زمونه ي پر از فتنه ماها کجای کاریم آیا وقت آن نرسید تمام قد از اهداف امام ما، مرشد ما، مراد ما، به دفاع برخیزیم، آیا هنوز هم به فکر دنیائیم تا به کی خود را بخواب میزنیم، باور کنیم سخت است با لگد دشمن بیدار شدن، سخت است، سخت است، سخت است، پ، ن : آخر، نگارنده زیرنویس این ویدئو، نگاشته ي روی متن ویدئو را مناسب نمیداند.
🌷🍃🌷✨﷽✨🌷🍃🌷 ❤️ ❤️ ❌ با چه روشهایی شوهرتان راجذب میکنید؟؟؟👇👇 🎀 وقتی با او هستید پرانرژی باشید 🎀 از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند 🎀 از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید 🎀 حتی در غیاب او ، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید 🎀 احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید 🎀 حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید 🎀 در مقابل دیگران به او افتخار کنید 🎀 صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید 🎀 در مواقع سختی پشتیبان او باشید 🎀 او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید 🎀 وقتی عصبانی است به او گیر ندهید 🎀 به او کمک کنید به اهدافش برسد 🎀 به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند 🎀 دیگران را با او مقایسه نکنید 🙏 💚http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷🍃🌷✨﷽✨🌷🍃🌷 🍃🎀 🎀🍃 🔰 راز اول: همسرتان را علیرغم تفاوت ها همانطور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید. 🔰 راز دوم: کاری کنید که وقتی همسرتان در کنار شماست احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد. 🔰 راز سوم: در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید. 🔰 راز چهارم: برای داشتن زندگی عاشقانه و رمانتیک وقت و انرژی صرف کنید. 🔰 راز پنجم: به نیازهای جسمی همسرتان توجه کنید. 🔰 راز ششم: همسری شاد باشید و مسولیت شادی خود را به عهده بگیرید. 🔰 راز هفتم: احساسات خود را بشناسید، به آنها بها دهید و با همسرتان پیرامون آن صحبت کنید 🙏 💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
یه بار بابام گفت تو چرا جمعه ها تا لنگ‌ظهر خوابی؟😡 گفتم صبح جمعه‌ای که تو بغلش نباشی ارزش بیدار شدن نداره.😭💔 از جمعه بعدش هر صبح دارم تو بغلش بیدار میشم. بغل جوب😂😂😂😂 💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم یه زانتیا امد کنارم گفت: داری لایی میکشی؟ گفتم نه دارم واسه عمت عربی میرقصم گفت کنترل نامحسوس ام بزن بغل شاباشتو بدم!😑😫😂 💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حسن روحانی و برادرش فریدون☝️ ❌ لطفا منتشر کنید ساده لوح ها بیدار شن‼️ 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌟زنی حامله نمی شد، شوهرش با او شرط کرد که اگر تا سال آینده بچه ای برای من به دنیا نیاوری طلاقت می دهم، زن نیز بسیار ناراحت شد و گفتار شوهر را به مادرش گفت؛ مادر گفت «غصه نخور خدا کریمه، روزی مرد تصمیم گرفت به مسافرت بازرگانی برود و به زن گفت تا مدتی طولانی برنمی گردد دختر، مادرش را از تصمیم شوهر مطلع کرد مادر به دخترش گفت : روزی که شوهرت عازم سفر شد، به او بگو که حامله ای، بقیه اش با من … اعلام خبر بارداری به شوهر دختر به گفته مادرش عمل کرد و در موقع حرکت شوهر خبر حاملگی اش را به او داد، مرد بسیار خوشحال شد و به او سفارش کرد که مواظب خودش و بچه اش باشد مادر دختر هر روز چیز جدیدی به دخترش می آموخت؛ مثلاً می گفت : مانند زنان حامله بگو ویار دارم، روی شکمت پارچه ببند تا روز به روز بزرگ تر جلوه کند و همه خیال کنند تو حامله ای🤰 دختر نصایح مادر را به کار می گرفت و طوری وانمود می کرد که همه حاملگی اش را باور کردند🤰 پس ار 9 ماه، مادر دختر، آدمکی از خمیر درست کرد و در کاچو قرار داد و دخترش را در رختخواب زایمان بخواباند و به اقوام و خویشان زایمان دخترش را اطلاع داد🤱 مادر مشغول کار شد، اما دختر با اضطراب و دلهره به مادر می گفت : مادر، بچه خمیره، مادر می گفت: غصه نخور خدات کریمه، 😉اتفاقا در این لحظه سگی به منزل وارد شد و از فرصت استفاده کرده و خمیر را برداشت و برد😨 دختر از داخل اتاق فریاد می زد، مادر، سگ بچه را برد، مادر می گفت : غصه نخور خدا کریمه، مادر نزد دخترش آمد و گفت : داد بزن و گریه کن و بگو بچه را سگ برد 🐶و من هم توی کوچه می دوم و همین حرف ها را با صدای بلند به مردم می رسانم. دختر باز هم به حرف مادرش گوش داد. دختر در منزل و مادر دختر در کوچه داد و فریاد راه انداخته بودند و مردم را به کمک می طلبیدند، مردم همراه با زن جهت پیدا کردن بچه در کوچه می دویدند از قضا به کوچه ای رسیدند که خرابه ای در انتهای آن قرار داشت و از درون آن صدای گریه نوزادی به گوش می رسید👶 مردم به آن جا هجوم بردند و نوزادی را مشاهده کردند و به تصور این که همان بچه است، آن را برداشتند مادر دختر، بچه را در بغل گرفت و شتابان به منزل برد و به دخترش گفت : غصه نخور بچه خمیره ! دیدی خدا کریمه ؟😄 سپس بچه را شست و لباس پوشاند و در رختخواب خواباند و همه مردم حتی شوهر زن که از سفر برگشت فکر کردند این بچه متعلق به همین زن می باشد😍 🕊کاربرد این ضرب المثل💚 جمله بچه خمیره، خدات کریمه ! به عنوان ضرب المثل گفته می شود زمانی 👈که شخص در بحران مشکلات قرار می گیرد و برای حل آن ها راه چاره ای نمی بیند به عنوان تسلا و دلداری به او می گویند غصه نخور خدات کریمه، مگر قصه بچه خمیره خدات کریمه را فراموش کرده ای ؟🍁 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔺 قرار بود به ۵۲ نقطه ایران حمله کند ولی مجبور شد تابوت‌ سربازان آمریکایی را در ۵۲ نقطه جهان پنهان کند... 💚 💚
‼️در زندگی مردم شَر ننداز! - دختری برای درسش را میخواند سر کار میرود، فامیلی او را در مهمانی می‌بیند میگوید "شوهر نکردی؟ می ترشیا!" حرفش را میزند و میرود ولی روح و روان دختر را به هم میریزد. - زنی بچه‌ دار شد، دوستش گفت "برای تولد بچه‌ شوهرت برات هیچی نخرید؟ یعنی براش هیچ ارزشی نداری؟" بمب را انداخت و رفت ظهر که شوهر به خانه آمدو کاربه دعوا کشید و تمام! - جوانی از رفیقش پرسید "کجا کار می‌کنی؟ ماهانه چند می‌گیری؟ فقط ۵۰۰ هزار تومن؟ صاحبکار قدر تو رو نمی دونه!" از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد! - پدری در نهایت خوشبختیست؛ یکی میگوید "پسرت چرا بهت سر نمی‌زند؟ یعنی برات وقت نمیگذاره؟" با این حرف صفای قلب پدر را تیره و تارمی‌کند! این است سخن گفتن به زبان شیطان؛ در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم: "چرا نخریدی؟چرا نداری؟ چطور زندگی می‌کنی؟" ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم! 👌و خداوند سر را آفرید تا روی گردنتان باشد نه در زندگی دیگران 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♡﷽♡ ❤️ 🍃 درِ ڪلبہ رو باز ڪردم .دوباره همون جاے قبلے...از لاے دیوارهای چوبے ڪلبہ روزنہ اے از نور خورشید بہ داخل راه باز ڪرده بود و صحنہ زیبایے بہ وجود آورده بود. بابا روے صندلے نشستہ بود. پدر_حُسنا بابا بیا سیدعلے رو از من بگیر ، _سیدعلے؟این بچہ ڪیہ بابا؟ پدر_ بچہ تو و آقا سیده ، بابا جان مراقب این بچہ باش ...امانت امام حسینہ ها جلو رفتم و نوزادے ڪہ تو بغل بابا بود رو بہ آغوش گرفتم. بہ محض بغل ڪردن آرامش خاصے تمام وجودم را در برگرفت. صورتش را بوسیدم ،بوے عجیبے میداد شبیہ عطر حرم ... شروع بہ گریہ ڪرد ... با صداے گریہ از خواب پریدم . همہ جا تاریڪ بود .نمےدونم ساعت چند بود ، تمام بدنم درد داشت.از ضعف زیاد معده درد گرفتہ بودم. بہ سختے از جایم بلند شدم و بہ سمت آشپزخونہ رفتم. از تو یخچال یہ ڪم شیرینے برداشتم و خوردم. ضعفم بہتر شده بود. بہ خوابم فڪر میڪنم. _بابا تو هم نمیای تو خوابم وقتے هم میاے یہ چیزے برام دارے. این جملہ مداوم در ذهنم تداعے میشد. "امانت امام حسینہ ...مراقبش باش امانت امام حسینہ" صداے اذان بلند شد. براے آرامش این آشوب درونم وضو گرفتم و بہ اتاق رفتم.سجاده ام را پہن ڪردم و چادر نماز را پوشیدم . قربة الے الله... نماز صبح را ڪہ خواندم.دو رڪعت نماز هم براے آرامش این دلِ خرابم خواندم. بعد نماز بہ زهرا پیام دادم ڪہ ساعت ۸ دنبالم بیاید . یہ ڪم دراز ڪشیدم و زیر لب استغفار میڪردم . _خدایا ڪجاے ڪارم اشتباه بود.باید چیڪار میڪردم ...این چہ اتفاقاتیہ داره سرم میاد ، من چطورے میتونم این امانت رو ازش مراقبت ڪنم؟ یعنے باید نگہش دارم؟ پس آبروم چے؟ هنوز ازدواج نڪرده بچہ دار شدم؟ بچہ بدون پدر مگہ میشہ؟ خدایا خودت بہ حالِ خرابم بہ آبرویم رحم ڪن افڪارم را پس زدم .خواب ڪہ حجت نیست. بالاخره زهرا دنبالم اومد و باهم بہ مطب دڪتر سروری رفتیم. بہ عنوان اولین بیمار داخل شدیم. دڪتر بعد از ڪلے سوال و دیدن جواب آزمایش اشاره ڪرد ڪہ باید سونوگرافے انجام شود . اشاره ڪرد روے تخت ڪنار دستگاه دراز بڪشم. زهرا بالاے سرم ایستاده بود و دستامو گرفتہ بود. چشمامو بستہ بودم براے لحظہ اے صداے تالاپ تلوپ قلبش آمد . با هر تپش قلبش، گویے قلب من از حرڪت مے ایستاد. بدنم یخ ڪرده بود. زهرا _دستات یخ کردند ، حُسنا نگران نباش همہ چے درست میشہ خانم دڪتر _با تاریخے ڪہ من میبینم این جنین الان ۱۲ هفتہ و سہ روزش هست . غربالگریش هم مشڪلے نداره بہ احتمال ۹۹درصد هم پسره ... بہ پسرے ڪہ در خوابم بود ،بہ " سید علے" فڪر میڪنم . زهرا و خانم دڪتر بلند شدند و مشغول صحبت شدند. زهرا_خانم دڪتر حقیقت اینہ، حُسنا شرایطش الان مساعد این بچہ نبود.اخه الان تازه باهم مَحرَم شدند و حتی تو شناسنامہ شون هم اسمشون نرفتہ ...یہ ڪم نگرانیم میشہ ڪارے ڪرد ؟ دڪتر _زهرا تو خودت میدونے الان این جنین ۱۳هفتہ هست. باید بسترے بشه و مسایل قانونی داره ، خیلے این ڪار سختہ، براے من مسئولیت داره زهرا _استاد یعنے تو ڪلینیک یا جاے دیگہ نمیشہ؟ زهرا اصرار میڪرد و با ڪلے خواهش و تمنا، دڪتر قبول ڪرد ،داروهاے مخصوص را زهرا برایم نوشت و مُہر خودش را پاے دفترچہ زد . براے عصر وقت گرفت تا ڪار را تمام ڪنیم. از مطب ڪہ خارج میشدیم بہ این فڪر میڪردم ڪہ قرار است قتل نفس انجام بدهم . قرار است قاتل باشم... _زهرا من قراره قاتل بشم؟من دارم چیڪار میڪنم؟تو عمرم قتل انجام نداده بودم ڪہ الان دارم انجام میدهم. زهرا_حُسنا خودت هم خوب میدونے درستہ این ڪار واقعا ظلمہ و ڪفاره هم داره ولے بخاطر شرایط و آبروت مجبورے. تو ماشین نشستم وزهرا بہ داروخانه رفت تا داروهایم را بگیرد. چند دقیقہ اے گذشت از سر ڪلافگے داشبورد ماشین را باز کردم یہ پاڪت بیرون افتاد . زهرا هم همزمان اومد و ڪنارم نشست. _چہ ڪارتِ عروسیہ قشنگے، براے ڪیہ؟ پاڪت را باز ڪردم فاطمہ و سیدطوفان طبق آیہ هاے عشق قرار است گردهم آییم تا .... بقیہ اش را نخوندم . بہ زهرا نگاه ڪردم ... غصہ دار نگاهم میڪرد. زهرا نمیدانست این دلِ من هنوز بیقرار مردے ست ڪہ فرزندش را در وجودم میپرورانم و او فارغ از همہ جا،درگیر بساط عیش و نوش خودش هست . چقدر این روزها از او دلگیر بودم. باید میبود و حالم را میدید. او در حقم ظلم ڪرده . این روزها چقدر از او بدم مے آید _همین پنج شنبہ بے اختیار اشڪهایم شروع بہ ریختن کرد. سرم را بہ شیشہ چسباندم و غرق غصہ هایم شدم. گاهے از تو متنفر میشوم . در این ابتلائات سخت باید باشے و دستم را بگیرے. ڪجایے اے مرد ؟تصور بے مہریت برایم مشڪل است . توڪہ پابہ پاے من گریستے چگونہ رهایم میڪنے در این بازار آشوب دنیا با این خبر عروسے ، انگیزه ام براے ڪشتن یڪ مظلوم قوت میگیرد. ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ 🍃 مگر بہار نیست اما چرا هواے اینجا نفس گیر است؟ آه از آسمانے ڪہ بے باران باشد و هواے ڪشنده براے اهل زمینش داشتہ باشد. دنیا سخت بر تو مے تازد و تو انگار باید زرد شوی، بے حس شوے، پژمرده شوے و بسوزے ... وآیا دنیا همین است؟ جملہ اے در ذهنم نقش مےبندد: "عاشق حق بہ اندازه عشقش شڪیبایے دارد و صبر استقامت." من چقدر عاشقم؟ چقدر در برابر این پژمردگے ها ، سر خم ڪرده ام؟ چقدر استقامت ورزیده ام؟ باید با دڪتر صارمے مشورت میڪردم. بعد از تماس با دڪتر، زهرا مرا بہ مطب دڪتر رساند . زهرا_مطمئنے نمیخواے باهات بیام؟ _آره ، نیازے نیست .تو برو خداحافظ مثل همیشه مرتب و خوش رو جلویم نشست. وقتے ماجرا را شنید خیلے ناراحت شد دڪتر با نگاهے امید بخش و چشمانے غمگین مرا درس میداد _حُسنا الان شرایط تو فرق میڪنہ، نمیشہ هر ڪارے دلت خواست انجام بدے. میدونے این بچہ جون داره ، حرڪت میڪنہ .تو اجازه ندارے جلو نفَس کشیدنش رو بگیرے. از اون بدتر حتے اگر این بچہ حرامزاده هم بود از لحاظ شرعے شما حق کشتن رو نداشتے. (بعضے وقتہا عقل ناقص من در برابر حڪم الهیت چقدر کوتہ است) چہ برسہ بہ این بچہ ڪہ طیب و طاهر داره رشد میڪنہ . این بچہ، لطف خداست .اون خواب هم بہ نظر من یہ حجتہ براے شما _خانم دڪتر تو شرایطِ من؟آخہ چطورے؟آبروم چے؟ مگہ میشہ بدون پدر؟ بر فرض دنیا اومد براے شناسنامہ اش اسم ڪے رو بعنوان پدر تو مشخصاتش بذاریم. اثباتش ڪلے ڪار دادگاهے داره دڪتر_حُسنا جان این ادعاے عاشقے این ادعاے بندگے همینجاها مشخص میشہ ،اینڪہ با این ادعا حالا چند مرده حلاجے؟ این همہ سختے دارے میڪشے خدا میخواد ببینہ بہ رضاے خودش راضے میشے یا رضاے بنده هاش؟ آبروے تو جلو خدا مهمتره یا آبروے مردم؟ این آزمونه. حضرت مریم با چہ انگیزه و اطمینانے ڪارش را بہ خدا سپرد و جلو رفت. تازه اون بزرگوار بدون شوهر بود. شما کہ پدر بچہ ات مشخصہ از سیره این بزرگوار الگو بردارے میشہ کرد . تو هم بگو خدا برایم ڪافیست. "ألیس الله بڪافٍ عبده" گور باباے حرف مردم. ببین یاد سخن یہ استادے افتادم : "هنگامے ڪہ همہ وسیلہ ها در دست تو است و از ڪار مے افتند و ڪسانے ڪہ تو بر روے آنها سقف هاے بلندے را ساخته اے، از تو جدا مے شوند و رهایت مے کنند؛ درست در آن لحظه اے ڪہ احساس مے ڪنی دیگر هیچ کارے از تو ساخته نیست؛  دریچہ هاے بزرگے به رویت باز مے شود؛ اینجاست ڪہ به او رو مے آورے؛ و او را با تمام وجودت حس مے ڪنے؛ توڪل، یعنے همین"★ حُسنا این همہ سختے و رنج را تحمل ڪردے اینہم تحمل ڪن تا نتیجہ اش رو ببینے. در مورد آقاے حسینے هم من با حاج صادق یہ مشورت میڪنم ببینم چے میگہ _خانم دڪتر من چطورے بہ خانواده ام بہ اطرافیانم بگم؟ نگران آبرومم. سیدطوفان داره آخر همین هفتہ عروسے میڪنہ من بہ بقیہ چے بگم؟ دڪتر_تو نگران نباش یہ امروز دندون رو جیگر بزار من با صادق صحبت ڪنم شب نتیجہ اش رو بہت میگم.احتمالا خودمون با خانواده ات صحبت ڪنیم. آبرو هم ...بسپار بہ خودش .حسبے الله و نعم الوڪیل ... ڪمے آرام شده بودم . حرفہاے خانم دڪتر خیلے وسعت نگاهم را تغییر داد. ماشین نداشتم و باید تاڪسے میگرفتم. خواستم از خیابون رد بوشم ڪہ یڪ موتورسوار با تمام سرعت جلو پایم نگہ داشت. بہ قدرے ترسیدم ڪہ روے زمین نشستم تمام بدنم میلرزید.ناخوداگاه دست بہ شڪمم گرفتم. صداے موتورے را از زیر کلاهش شنیدم _یہ بار بہت اخطار دادیم جدے نگرفتے ، اگر باهامون همڪارے نڪنے جونت در خطره مثل الان کہ دیدے پایش را روے پدال گاز گذاشت و با سرعت دور شد. یہ خانم و دوتا آقا بہ سمتم اومدند .اون خانم ڪمکم ڪرد و از زمین بلند شدم . خانم_دخترم ببریمت بیمارستان؟ _نہ خوبم ، اتفاقے نیفتاده. خانم_مطمئنے؟جاییت درد نمیڪنہ؟ _بلہ ممنون اما چرا جایے میان قلبم درد دارد. درد نبودن او ڪہ سپر بلایم باشد. حالم بد بود لبہ جدول ڪنار خیابان نشستم. بہ دایے زنگ زدم و گفتم حالم خوب نیست اگر ممڪنہ دنبالم بیاید. براے لحظہ اے متوجہ حرڪت جنین داخل شڪمم شدم. هنوز بہ بودنش عادت نکرده ام . حرڪاتش بیشتر شده بود. رفت و آمد ماشین ها را تماشا میڪردم. و بہ رفت و آمد آدمہا فڪر میڪنم ڪہ در زندگے هیچڪس اتفاقے نیستند. هر ڪسے براے امتحانے سر راه آدمے قرار میگیرد. تو براے صیقل دادن من آفریده شده اے براے اینڪہ این آهن را لعاب بدهے و گداختہ ڪنے تا شکل بگیرد. و من هنوز زنده ام .مقاوم ... باید قوے باشم. اے رفیقے ڪہ در تنہاییم همیشہ هستے براے رضایت تو از همہ آدمہا میگذرم ... فقط تو راضے باش. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ★استادعلے صفایے حائرے ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯