eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️الله اکبر این همه جلال/ الله اکبر این همه شکوه ▪️الله اکبر در راه علی/ فاطمه ایستاده مثل یک کوه
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 چادرت را بتكان... ✏️ نقاشی با شن | با هنرمندي خانم 🎙 با مداحی زیبای محمدحسین پویانفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡﷽♡ ❤️ 🍃 دلم براے مادرم میسوزد.حیف ڪہ ڪنارش نبودم. امان از این روزگار ڪہ با من بدجور سر جنگ داشت. اما من همچنان باید قوے باشم. قوے هستم بہ عشق ... بہ عشق ڪسے ڪہ مجنون وار دوستش دارم اما دلش را بدجور شڪستہ ام. _فاطمہ دلم گرفتہ میاے بریم بیرون؟ فاطمه_ڪجا بریم؟ من حرفے ندارم .تو میتونے بیاے؟ _ بزار بپرسم از مرضیہ خواستم ڪارے ڪند ڪہ بتونم بیرون برم .اول مخالفت ڪرد اما بعد وقتے حالم را دید گفت: بزار با رضایے هماهنگ ڪنم .همہ مون با هم بریم بعد از هماهنگے همہ آماده شدیم. وقتے خواستم پایین بروم ، مرضیہ دستشو دراز ڪرد و گفت: اینو بزن روبنده بود، نباید شناختہ میشدم. این روبند چہ جاهایے ڪہ بہ دادم رسید. همدم خوبے بود برایم. صدایش در گوشم میپیچد: * :حُسناگلے؛ جان من این خوشگلے هاتو ڪسے نبینہ ها ، حیف ڪہ نمیشہ وگرنہ میگفتم همیشہ روبند بزنے. * سیدعلے را بغل گرفتم و سوار ماشین شدیم.مرضیہ جلو ڪنار اقای رضایے نشست. _فاطمہ ڪے سید علے رو میبرے؟ فاطمہ_ظہر، بعضے روزها دو شیفت هستم صبح تا عصر .امروز ڪہ تعطیل بودم. باید به همه بگم هر روز ڪلاس دارم. _شرمنده تو هم از ڪار و زندگے افتادی؟ فاطمہ_نہ این حرفہا چیہ ، میدونے اون موقع ڪہ گفتے فاطمہ تو مراقب سیدعلے باش . همہ تعجب ڪردند ،من ڪہ نمیخواستم تو اون خونہ باشم گفتم میبرمش با خودم مہدڪودڪ ، اتفاقا براے اونہا هم خوبہ .مامانت کہ الہام درگیرشہ ، طاهره ڪہ میدونے بارداره و تازه شش ماهش شده عمہ لیلا هم ڪہ بنده خدا دل ودماغ بچه دارے نداره فقط شبہا سیدعلے رو میگیره. آقاسید هم ڪہ ... چند روزے خونہ موند ولے انگار حالش بدتر میشد .صبح میره بیرون و شب میاد. از لابہ لاے خیابونہا ڪہ میگذشتیم چشمم بہ مزون لباس عروسے افتاد یادش بخیر انگار همین دیروز بود: ★★★★★★★★★★★★★ همہ براے چیدمان وسایل خونہ رفتہ بودند .مامان بہ ڪمڪ الہام و زهرا و دایے حبیب وسایل خونہ را خریده بودند و قرار بود امروز چیدمان باشد . سید طوفان زنگ زد و گفت دنبالم میاد تا اونجا بریم و در مورد نوع دکوراسیون و چیدمان خونہ نظر بدهم . سوار ماشین شدیم .قبل رفتن بہ خونہ جلوتر از یڪ آبمیوه فروشے نگہ داشت . در واقع روبہ روے یڪ مزون لباس عروس . همہ نگاهم بہ آن مزون ولباسهایش بود ڪہ یڪ لیوان آب هویج بستنے جلو صورتم قرار گرفت. طوفان_بفرما خانم، حواست نیست انگار ،چندبار صدات زدم _ممنون ،ببخشید متوجہ نشدم لبخندے زد و گفت طوفان_آره دیدم حواست بہ این لباس عروس هاست. ڪمے از آب میوه ام رو خوردم طوفان_تو فڪرے.حرف نمیزنے. _آره ، میدونے بہ چے فڪر میڪنم؟ اینڪہ هر دخترے دوست داره یڪے از این لباس ها رو بپوشہ موقع عروسیش .بعد هم نفسم را آه مانند بیرون دادم. طوفان دستم و گرفت . طوفان_اوه اوه عجب آهے هم میڪشہ ، حُسنا منو نگاه ڪن ... میدونم من در حقت ظلم ڪردم ، آرزوهاتو بر باد دادم .منو ببخش باشہ؟ لبخندے زدم _مہم نیست بہش فڪر نڪن. طوفان_الان هم دیر نیست. _چے دیر نیست. طوفان_لباس عروس رو میگم. آخرهفتہ ڪہ میخوایم بریم تو خونمون با لباس عروس میاے . خندیدم و گفتم _فڪر نمیکنے دیر باشہ؟ طوفان_نہ چرا دیر باشہ. لباس عروس رو ڪہ نمیخواد جلو بقیہ بپوشے حتما ،جلو من بپوش ڪمے ڪہ فڪر ڪردم دیدم پیشنہاد بدے نیست. _ اتفاقا یہ دوستے دارم خودش آتلیہ داره . مطمئنہ ، قبلش هم میریم آتلیہ عڪس میگیریم . طوفان_خیلے هم خوبہ ، شما هرچے میخواے فقط لب تر ڪن من برات آماده میڪنم خانم خانما _اه هرچے؟ طوفان_حالا هر چے ،هرچے هم نہ ولے سعے میڪنم تا جایے ڪہ راه داره.تو رو هم میشناسم چیز نامعقولے نمیخواے. باز هم خندیدم .گاهے از توے آینہ عقب را نگاهے مینداخت و سرش را بہ حالت تاسف تڪان میداد. _چیزے شده؟ طوفان_این سعید هم مثلا میخواد نامحسوس مراقب من باشہ.اینقدر تابلوئہ _هرجا برے همراهتہ؟ طوفان_متاسفانہ تقریبا ، من ڪہ نمیخوام ،خودشون سر از خود راه افتادن _یعنے همہ محافظ ها هر جایے آدم بره و هر ڪارے بخواے انجام بدے در صحنہ هستن؟ طوفان_فعلا براے من بیچاره اینجوریہ. ڪمے معذب بودم از اینڪہ یڪے آمار همہ ڪارهاے ما را داشتہ باشد. اما باید عادت میڪردم. ماشین را ڪنار ساختمونے نگہ داشت . پیاده شد و بہ طرف من آمد و در را برایم باز ڪرد. طوفان_بفرمایید حُسنا بانو اینهم خونمون از حُسنا بانو گفتنش دلم غنج میرفت. _بقیہ رسیدن؟ طوفان_آره ڪلید انداخت و در را باز ڪرد وارد آسانسور شدیم ، در بستہ شد و دڪمہ طبقہ ۵ را زد نزدیڪم ایستاده بود .نگاهم را بالا آوردم خیره ام بود و خیلے سریع گونہ ام را بوسید .لبخند زد و گفت _خیلے خوشحالم داریم میریم خونمون آسانسور ایستاد هردوخارج شدیم . با ڪلید در را باز ڪرد و گفت : بفرما خانومم اینهم منزلتون خوش اومدید ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س ) شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفعه دیدم شهید برونسی بی سیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭 بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیست ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا آتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد 😭 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفعه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭 گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاءالله تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی ✳ حالا ای برادر و خواهر از عملیات روانی دشمن نترسید؛ این مملکت صاحب دارد و شما مامور خدا هستید ؛ پشت سر فرزند زهرا حرکت کنید که فرمودند جوانان امروز در آینده نزیک عزت و فخر جمهوری اسلامی را در دنیا خواهند دید. http://eitaa.com/cognizable_wan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 یا زهرا 💐 و باز هم قصه ی مادر... 🌼 حاجی تو گفته بودی در کربلای ۵ مادر را دیدی! و از قدرت او گفته بودی! اما... 🌸 خدایا به حق حضرت مادر عاقبت ما را هم ختم به شهادت و سعادت در راهت قرار بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اکبر این همه جلال الله اکبر این همه شکوه الله اکبر در راه علی ایستاده فاطمه مثل یه کوه 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
..💔✵° زنی‌که‌همسرش‌ازنسل‌خیبروبدراست وخود به‌ نَصِّ روایات لیله‌القدراست به جرم تفرقه انداختن محاکمه‌شد دفاعِ از حیدر ، اتهام فاطمه شد ..💔..✵°
از سوال شد؛ هنگام حمله به خانه‌ی فاطمه"س" چه‌ميكردی؟ گفت:مامور به بوديم. اما من دست‌برقبضه و چشم‌درچشم علی"ع"منتظر بودم. 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan