eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
637 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
*راحیل* بلافاصله بعد از رفتنشان، صدای زنگ آیفن بلند شد. سعیده انگار پشت در منتظر ایستاده بود که بعد از رفتن مهمانها بیاید. وقتی وارد شد با خنده گفت: – خب چه خبر؟ شانه ایی بالا انداختم وگفتم: –همون حرف هایی که قرار بود زده بشه، گفته شد.اگه بخوان زنگ میزنند دیگه. دستم را گرفت و آرام گفت: – فراریشون که ندادید؟ دستم را آرام از دستش بیرون کشیدم و گفتم: – بیا بریم آشپز خونه، هم اینارو بشورم (اشاره به پیش دستیها و فنجون ها کردم) هم برات تعریف کنم. وقتی از کنار کانتر آشپزخانه رد میشد، چشمش به سبد گل افتاد و گفت: –خوش سلیقه ام هستا. لبخندم را که دید، دنباله ی حرفش را گرفت. –البته با انتخاب تو قبلا اینو ثابت کرده. اسرا همون موقع وارد آشپزخانه شدوگفت: –وای سعیده، چه مادر باحالی داشت. از اون تیتیشا...کاش بودی می دیدی چه تیپی زده بود. مثل دخترای چهارده ساله... اگه بدونی چقدر باهم خندیدیم. اون قضیه که شما خرما گذاشته بودید جلوی خواستگار...اونو براش تعریف کردم، خیلی خوشش امد. کلی خندید. سعیده با چشم های از حدقه درآمده گفت: –واقعا میگه راحیل؟ تو صورت اسرا براق شدم و گفتم: – نه بابا، اغراق می کنه. سعیده مشتی حواله ی بازوی اسرا کردو گفت: –حالا بایدحتما از من مایه می‌ذاشتی؟ اسرا دستش را گذاشت روی بازویش وباخنده گفت: –تازه بعدشم خودم براشون دم نوش و خرما بردم. سعیده کنارم ایستاد و پشت چشمی برای اسرا نازک کرد و شروع کرد به آب کشیدن فنجون ها و پرسید: –تعجب نکرد وقتی حرف هات رو شنید؟ فنجان را از دستش گرفتم و گفتم: حداقل برو مانتوت رو دربیار بعد...چرا خیلی تعجب کرد. در حال باز کردن دکمه های مانتواش گفت: –خب نظرت در مورد مامانش چیه؟ بی تفاوت گفتم: –مامان دیگه... با یه جلسه که نمیشه نظر داد. ولی کاملا معلوم بود از دیدن ما جا خورده، تعجبش رو نمی تونست نشون نده. انگار انتظار دیگه‌ایی داشت. کلا احساس کردم مثل مادر شوهرای دیگه نیست که با دیدن عروس آینده شون، ذوق می کنندو قربون صدقشون میرن... البته خدا می دونه، شاید اخلاقش همین جوریه و اهل قربون صدقه و ذوق نیست. ولی وقتی از عروس بزرگش تعریف می کرد چشم هاش برق میزد، معلومه که رابطشون با هم خوبه و اونجور که می خواسته عروس گیرش امده. –عه، پس کارت یه کم سخت شد با این مادر شوهر، البته مهم آرشه. بعد روسری اش را هم از سرش کشیدو انداخت روی دستش و با اشاره به مانتو و روسری اش گفت: – میرم این ها رو بزارم تو اتاق. نمی توانستم نظر سعیده را قبول کنم، به نظرم مادر شوهر نقش مهمی در زندگی عروس دارد. وقتی کارم تمام شد. درحال خشک کردن دست هایم مامان را دیدم که هنوز در فکر است و همانطور برای شام چیزی را تفت می‌دهد. کنارش ایستادم و گفتم: –مامان جان کمک نمی خواهید؟ سرش را آرام بالا آوردو بی حس گفت: – نه. ــ به چی فکر می کنید؟ دوباره نگاهم کردو گفت: –به امتحانی که خدا برام قرارداده. خوب می دونستم منظورش وصلت با خانواده آرشه. ــ با بی خیالی گفتم: – اگه بشه قسمته، اگرم نشه قسمت نبوده. اگر قسمت بشه خدا خودشم فکرای بقیه مسائلش رو کرده. اگرم قسمت نشه که نشده دیگه...چرا خودتون رو اذیت می کنید؟ لبخندی زدو گفت: –حالا دیگه حرف های خودم رو به خودم تحویل میدی؟ از لبخندش خوشحال شدم و گفتم: – شاگرد خوبی هستم؟ آهی کشیدوبا سر تایید کردو گفت: – واقعا بعضی حرف ها وقتی پای عمل میاد سخته، گاهی خوب موندن سخت تر از خوب بودنه. به کابینت تکیه دادم و گفتم: – می دونید مامان، به نظرم یه وقت هایی زندگی یه رویی بهت نشون میده که اونجا اگه بتونی درست رفتار کنی میشه خوب موندن. وگرنه تو شرایطی که همه چی سرجاشه که خوب بودن کار زیاد شاقی نیست. ــ منظورت شرایط خودته؟ ــ نه، من که هنوز شرایط بدی ندارم. مثلا اون عالمه که زنش بداخلاق بودو مدام بهش بدو بیراه می گفت، با همین ناسازگاری ها باعث رشد شوهرش شده... عالمه با تحمل کردن و خوب رفتار کردن شده عالمی که باید بشه... شاید اگر همچین همسر بد عنقی نداشت هیچ وقت به اون مقام نمی رسید. مامان همانجور که چند تا کدو سبز را پوست می‌کند تا به غذا اضافه کند سرش را تکان داد و گفت: –توکل به خدا. ... 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹 سرکوفت زدن به شوهرت همان و شمارش متلاشی شدن زندگی همان! حرفهایی مثل👇 👈 تو بی‌عرضه‌ای! 👈 توحالیت نیست! 👈 تو زندگی ما رو خراب می‌کنی و... ❎ زندگی شما رو نابود می‌کنه 🍃🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
توجه فرمایید!! با توجه افزایش بروز بیماری کرونا ویروس موارد زیر را اکیداً رعایت فرمایید: • دستها را مرتباً بخصوص پس از تماس با سطوح مختلف با آب و صابون بشویید. • دهان و بینی را هنگام عطسه و سرفه بپوشانید. • از تماس با افرادی که علایمی شبیه سرماخوردگی دارند بپرهیزید. • دست ندهید و روبوسی نکنید. • سطوح را با محلول آب و وایتکس به نسبت ۵۰ پیمانه آب و ۱ پیمانه وایتکس گندزدایی کنید. • از منزل خارج نشوید و در مکان های عمومی از ماسک استفاده کنید. http://eitaa.com/cognizable_wan
‌‌‌ کــاش ايــن مــردم مي فهميدند... حالـــي که پريـشــــان اسٺ، آرامـــش ميخواهـــد، نـه سرزنـش..! ‌‌‌ 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan 😔 😔 😔 💔 🖤 💔 🖤 💔 🖤
امروز اولیای دانش آموزای مدرسه سرکوچمون برای اعتراض به برخورد بد یه معلم جمع شده بودن!! آقا زمان ما اینجوری نبود، من یادمه یه بار ناظم مدرسه تو خیابون با شلنگ دنبالم بود بابام از سرخیابون دید مارو دویید سمتم به ناظم گفت تو اونور کوچه رو ببند من اینورو میبندم بگیریم توله سگو...🙈😂😑😂😑😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌼🌸🌼🌸🌼 "قهــر کـردن، ممنـوع...!" 🍃 قهر، زبان استیصال است. قهر، پرتاب کدورتهاست به ورطه سکوت موقت. و این کاری هست که به کدورت، ضخامتی آزار دهنده می‌دهد. 👈 قهر، دو قفله کردن دری هست که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود و هر چه تعداد قفل‌ها بیشتر باشد و چفت و بست‌ها محکم‌تر، در ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد...! ✅ با هنر تعامل و مدارا و گفتگوی سازنده اختلافها را درک کنیم و با عزیزانمان توافق نماییم. 💖🍃💖🍃💖 http://eitaa.com/cognizable_wan
حــــالــــم مــــــــــثل گـــرگـــیہ ڪــــہ خــــــدا تــــــوبــــہ شــــو قبــــول ڪــــرده ولـــے مــردم مـیگــــن : 💔 تــــوبــہ گـــرگــــــ مـــرگـــــہ😔✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣💔❣ 💞😔http://eitaa.com/cognizable_wan ‌‌‌‌
کمک به کودکان برای کنارآمدن با استرس ناشی از طغیان بیماری کروناویروس کودکان ممکن است به اشکال مختلف مانند اضطراب، عصبانیت، بی قراری، گوشه گیری و یا بی اختیاری ادرار به استرس ناشی از بحران پاسخ دهند. به واکنش های کودک پاسخ حمایت کننده و آرامش بخش بدهید، به دغدغه های او گوش دهید و توجه و محبت بیشتری را نسبت به او داشته باشید. کودکان در هنگام مشکلات به توجه و محبت بیشتری از طریف بزرگترها نیاز دارند. نسبت به آنها توجه و محبت بیشتری داشته باشید. به یاد داشته باشید به آنها خوب گوش دهید، مهربان صحبت کنید و به آنها اطمینان ببخشید. در صورت امکان شرایطی را فراهم کنید که کودکان بازی و استراحت کنند. تلاش کنید تا حد امکان کودکان به خانواده و والدین نزدیک باشند و از جدا کردن آنها از خانواده تا حد ممکن بپرهیزید. در صورت جدایی (مثلا بستری در بیمارستان) از طریق تماس تلفنی مکرر به آنها اطمینان خاطر ببخشید. تلاش کنید تا حد ممکن زندگی کودکان روال عادی خود را داشته باشد و یا برای آنها فعالیت های جدیدی در محیط خانه برای آموزش و یادگیری و یا بازی و تفریح فراهم کنید. اطلاعات درست و اطمینان بخش را در اختیار کودکان قرار دهید و درباره کاهش خطر آلودگی با زبان ساده و قابل فهم متناسب با سن آنها توضیح دهید. همچنین در خصوص اینکه اگر فردی از اعضای خانواده دچار ناخوشی شد، با مراجعه به پزشک و بیمارستان درمان می شود و جای نگرانی نیست به آنها اطمینان و آرامش ببخشید. http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ😳 ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ که ﺍﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ ترسوییه ﻣﯿﮕﻢ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ؟😂😑😂😑🤣 http://eitaa.com/cognizable_wan
در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با هم صحبت می‏کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می‏نشست و تمام چیزهائی که بیرون از پنجره می‏دید. برای هم اتاقیش توصیف می‏کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبائی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می‏کردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می‏شد. همان‏طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می‏کرد، هم اتاقیش چشمانش را می‏بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‏کرد و روحی تازه می‏گرفت.روزها و هفته‏ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می‏توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می‏کرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد کاملا نابینا بود! 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 خوردن پنیر به تنهایی و در وعده صبحانه فرد را دچار:👇 💠رخوت 💠سستی 💠کندی دریادگیری 💠وکاهش تمرکز ذهن می کند 👈بهترین زمان مصرف پنیر وعده شام با گردو میباشد 🍎 🍎 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹 ✅ استفاده از مسواک با چوب اراک یا چوب زیتون بجای مسواک پلاستیکی. ✅ استفاده از محلول عسل 🍯و سرکه خانگی یا گلاب و سرکه یا سعد کوفی و حتی آب و نمک دریا بجای دهانشویه شیمیایی مؤکد است. ✅ غرغره با آب ولرم و نمک هر روز انجام شود. ✅ استفاده از نمک دریا (بهمراه کف دریا) بعنوان خمیر دندان. ☘ ☘ 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan