eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱تأثـیر غذای مـادر در اخلاق جنین ◽️پیامبر رحمت(صل الله علیه وآله): 🌸 زنان_آبستن در آخرین ماه های بارداری خرما بخورند،تا فرزندشان خوش_اخلاق و بردبار شوند. ◽️همچنین می فرمایند: 🌼به زنـان_آبـستن سفارش کنـید که (بِــه) بخـورند، تا فرزنـدانشـان خوش_اخلاق شوند. ◽️امام رضا(علیه السلام): 🌺خوردن (بِــه) عقل و هـوش را زیاد می کند. ◽️پیغمبر اکـرم(صل الله علیه وآله): 🌷هر زن_آبسـتنی که خــربزه بخورد، بچــه اش زیـبا و خـوش_اخلاق می گـردد. 📚مستدرک الوسائل،ج۱۶،ص۳۸۴ 📚مستدرک الوسائل،ج۱۶،ص۴۰۱و۴۰۲ 📚مستدرک الوسائل،ج۱۵،ص۲۱ص۲ 🌺🍃 🏖 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 نماز صبح را که خواندم دیگر نا برایم نمانده بود! تازگی ها خیلی خسته میشدم و میدانستم که کم خونی گرفته ام... کنج نماز خانه دراز کشیدم و به سقف خیره شدم ... سکوت سردی در بیمارستان حاکم بود ... زیرلب ذکر میگفتم و سعی داشتم به فکر آشفته ام سر و سامان دهم . بی اختیار دست بردم و گردنبندی را که عقیق انگشتری به آن آویز بود در آوردم ... خیره عقیق انگشتری بودم... آقاجان همیشه وقت نماز دستش می انداخت...میگفت عقیق انداختن ثواب دارد! طرح ساده اما زیبایش را از نظر گذراندم... یادم می آید خان جون مادر بزرگم را میگویم ...میگفت این انگشتری برای پدر شوهرش بوده که به آقا جان رسیده و این انگشتری یک جفت کمی تا قسمتی زنانه هم دارد... میگفت بابا محمد که با ما...با همسر سابقش ازدواج کرد آقاجان این انگشتری را به او داد و جفت زنانه اش را به آن زن... که البته بعد از طلاق از بابا محمد همه چیز را پس داد جز آن انگشتری... بی اختیار یاد آن زن افتادم! دست خودم نبود هر از چند گاهی یادش مونس تنهایی هایم میشد! او را اگر به قیافه ببینم نمیشانسمش! هیچگاه نخواستم ببینمش! نه اینکه از من سراغی گرفته باشد ها! نه! از میان عکسهای قدیمی هم نخواسته بودم ببینمش! گه گاهی که یادش می افتم با خودم میگویم او هم گه گاهی یادم می افتد؟ نمیدانم شاید ایراد از خود خواهی و غرور بیش از اندازه من بود! البته که من حتی در یاد کردن از او هم جوانب ادب را رعایت میکنم اما دلم صاف نمیشود با یادش! یادم می آید از وقتی که میخواستم باشد نبود! یک روز که خیلی پاپیچ مامان عمه شدم ماجرا را تعریف کرد! دوست مامان عمه بود... با بابامحمد که ازدواج کرد چند ماهی خوب بودند! اما میگفتند همه چیز از بارداری من شروع شد!خنده ام گرفته بود! راستی من چه پا قدم نحسی داشتم! مامان عمه میگفت بعد از به دنیا آمدنت یک ماه هم نشد که از پدرت جدا شد! میگفت ازدواجش از اول هم اشتباه بوده! او میخواست یک زن اجتماعی باشد و من با خود می اندیشم مگر پدرم با اجتماعی بودنش مخالفت کرده بود؟ مامان عمه میگفت گفته کنار محمد و یک بچه دست و پا گیر نمیتواند! http://eitaa.com/cognizable_wan
هواپیما درحال سقوط خسیسه به بغل دستیش میگه :من چقدر بدبختم یارو میگه:چرا؟ . . .. . . میگه آخه بلیط برگشتم خریدم😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
از يارو می پرسن وقتی زنت خونه نیست چیکار می کنی؟ میگه : استراحت ... می پرسن وقتی خونه هست چیکار می کنی؟ میگه استقامت😐😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
اولین ضربه ی روحی زندگیمو زمانی خوردم که یه گردو رو شیکوندم خوردم دیدم ترشه ، نگو لیمو امانی بوده...😂😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💍⭐️ 💍⭐️ ⭐️ 😘با زنت شوخی کن, سر به سرش بگذار 💕از غذایش بچش, از دستپختش تعریف کن و بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری آسمان خدا به زمین نمی آید ! آخر می دانی؟ 😍او همان دختر رویاهای دیروزت است که به آشپز خانهء زندگی امروزت آمده 💚باور کن بدون او اجاق خانه ات حسابی کورِ کور است... http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💍⭐️ 💍⭐️ ⭐️ 💔 💔 ❣گاهی رفتارها و برخوردهای نامناسب زن، مرد را در رابطه جنسی سرد می کند و سبب می شود تا رغبتی به همسرش نشان ندهد. 🚫بی توجه زن به اقتدار مرد، قلدری و خشونت زن، سخن گفتن با حالت تحکم و تحقیر مرد، رو ترش کردن، برخورد بد هنگام درخواست نزدیکی از سوی مرد، گله و شِکوه و شرط گذاشتن مادی یا عاطفی برای تمکین جنسی، ناز کردن زیاد، بی حوصلگی، خستگی ناشی از کار و اشتغال، برتری زن بر مرد در موقعیت اجتماعی، زمختی و چغری و ژولیدگی زن، تذکر رفتارهای نامناسب مرد هنگام آمیزش. http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💍⭐️ 💍⭐️ ⭐️ ❣همیشه لباس باز پوشیدن و آرایش دار بودن توی خونه ممنوع... 🔷این باعث میشه آرایشی که باعث متفاوت بودن شما میشه عادی بشه و دیگه برای همسرتون فرقی نکنه 🌷یه وقت هایی با قیافه عادی خودتون و بدون آرایش باشین. البته آراسته باشین ولی ساده. 💛موهای مرتب، لباس تمیز و ... ولی آرایش دائمی نداشته باشین و اینکه از معجزه لباس های عادی و بسته هم غافل نشین. 💚چون این لباس ها باعث میشن تفاوت شما وقتی که لباس باز و وقتی که لباس بسته میپوشین معلوم شه و موقعی که لباس باز میپوشین خواستنی😍تر بشین 💖💖💖💖💖💖💖 http://eitaa.com/cognizable_wan
💞✨💞✨💞✨💞✨💞 📌 گرم ترين خانه خانه ايست كه در آن مرد خانه محترم شمرده شود و زن خانه محبوب باشد. 👈 مرد تشنه ي احترام است و زن عاشق محبت و توجه... http://eitaa.com/cognizable_wan
💞💍⭐️ 💍⭐️ ⭐️ 🍎خوردن سیب بعد از رابطه جنسی بسیار مفید است. 🌷چرا که قند خون را تا حدی بالا برده و از خستگی زودرس در رابطه زناشویی جلوگیری می کند. در ضمن سیب قوه شهوت و تحریک پذیری را بالا میبرد. http://eitaa.com/cognizable_wan
آثار باستانی نشون میده که در تمام فرهنگ‌ها، هر وقت یه مَرد میخواسته از خونه بیرون بره، خانومش میگفته: برگشتی یه سطل ماست بگیر بیار! ♥️➣ http://eitaa.com/cognizable_wan
💢خواص مویز ✍خانم های باردار حتما مویز بخورید؛ زیرا مویز از سقط جنین جلوگیری می کند. ✅مویز در وزن گیری جنین موثر است؛ چرا که ارزش غذایی بسیار بالایی دارد و طبیعت آن گرم است و مقوی رحم و تخمدان است. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باتوجه به قیمت تخم مرغ؛ صدای مرغ ها رو در شهرهای مختلف بشنویم😜😅😂 فقط مرغ اصفهانی و تهرانی👌😁 http://eitaa.com/cognizable_wan
در دادگاه قاضی اعلام کرد: این آقا با بیل زنش رو کشته و به اعدام محکوم شد. یکی بلند شد به متهم گفت: تف تو صورتت،بیشرف.😡 قاضی گفت: آقا بشین سرجات به شما چه مربوطه؟ یارو گفت:دوسال همسایشم میگم بیل داری میگه نه😂 ♦️http://eitaa.com/cognizable_wan
دوماد به عاقد گفت: چقدر پرداخت کنم؟ عاقد: اندازه خوشگلی خانمت! دوماد هم هزارتومن بهش داد! عاقد رفت عروس رو نگاه کرد و اومد پونصد تومنو برگردوند گفت: داداش ما حروم ‌خور نیستیم️😂 ♦️http://eitaa.com/cognizable_wan
🥫 1 کیلو گوجه فرنگی رو قاچ کنید و به همراه 3 تا فلفل هندی و 4 ق غ خوری آبلیمو و 4 ق غ خوری سرکه قرمز و نصف 1 ق چ خوری پودر سماغ و 1 ق چ خوری فلفل سیاه و 1 ق چ خوری فلفل قرمز تند و همچنین از پودر پاپریکای سبز و قرمز و نصف ق چ خوری نمک و اندازه نوک چاقو شکر داخل میکسر بریزید تا کامل پوره و صاف و یه دست بشه بعد بریزید تو یه قابلمه و بزارید رو حرارت حدود نیم ساعت بعد 4 ق روغن زیتون بریزید تو تابه و پوره گوجه فرنگی رو بهش اضافه کنید و بزارید یک ربع الی 20 دقیقه جا بیفته و غلیظ بشه بعد که سرد شد داخل ظرف بریزید 🍅 ♦️http://eitaa.com/cognizable_wan
امام صادق(ع) فرمودند: 🔷 از غروب پنجشنبه و شب جمعه، فرشتگانی باقلم‌های طلا و لوح‌های نقره، از آسمان به زمين می‌آيند و تا غروب جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند مگر صلوات بر محمد و آل‌ محمد 📖من لا یحضره الفقیه، ج1، ص424. 💠 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 من هیچگاه این ضرب المثل خواستن توانستن است را باور نکردم! مثال نقضی داشتم به بزرگی جای خالی مادرم!!!! با خود می اندیشم پس این حس مادر و فرزندی که میگویند افسانه است؟ خب البته که او حق داشت! مگر زور بود؟ نمیخواست آروغ بچه بگیرد! یا شب و نصفه شب بلند شود از خواب نازش بزند بچه غذا بدهد! صبح تا شب مراقب بچه باشد و بزرگش کند! او میخواسته از پله های ترقی اش بالا برود! و خب بابا محمد و من بارهای سنگینی بودیم! گور بابای هرچه حس مادر و فرزندی است! او میخواست پیشرفت کند! آه آیه بس کن! او مادر است و احترامش واجب! ولی خدا خوب خدایی کرد این میان! پریناز بیست ساله بود که عروس پدرم شد من آن موقع ها یک ساله بودم و مامان عمه میگفت آن اوایل قدری نارضایتی که در چشماش مبنی بر نگهداری از تو دیدم گفتم خودم بزرگش میکنم! میگفت بابا محمد نمیگذاشت!آخر سر هم با وساطت آقا جان بود که اجازه داد پیش آنها باشم! هرچند به پریناز حق میدهم شاید اگر من هم جای او بودم نق و نوق هایی بس واضح تر از این حرفها میکردم! خب تازه عروس بود بنده ی خدا... ولی الحق که کم نگذاشت بنده ی خدا http://eitaa.com/cognizable_wan
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 الحق که نگذاشت من فرقی میان خود و ابوذر حس کنم! اعتراف میکنم پریناز را بیشتر از مادر نادیده ام دوست دارم و البته که او مادر است و احترامش واجب! یادم می آید یک بار اتفاقی شنیدم بعد از جدایی از بابا محمد با یک پزشک ازدواج کرده و دیگر کسی خبری از او نداشت! و خب... اعتراف میکنم انتخاب رشته تحصیلی ام بی ربط با او نبوده! احمقانه است خیلی هم احمقانه است اما من آن روز ها فکر میکردم اگر پرستار شوم ممکن است روزی جایی میاد همین دکتر بازی ها اورا ببینم! و خب خب.... من یک اعتراف دیگر به خودم بدهکار بودم.... من هنوز هم او را دوست دارم! با تمام نبودن هایش! با تمام ترجیح های مزخرف و مسخره اش! با تمام نفرتی که نسبت به هرچه جایگاه اجتماعی و هر کوفت دیگری که دارد به آن افتخار میکند دوستش دارم! آیه مودب باش! او مادر است و احترامش واجب! عقیق را میبوسم ... یک سنگ چند گرمی تا کجاها که مرا نبرد! دوباره آن را به گردنم میبندم....یاعلی میگویم و از جایم بلند میشوم...لبخند میزنم... من آیه ام... کسی که نیمه پر لیوان را نگاه نمیکند!بلکه یکجا و یک نفس آن را سر میکشد! چه خیال که نیست! بابا محمد که هست! مامان عمه که هست... پریناز و نگاه های عین مادرش که هست! ابوذر و دردسرهایش که هستند! کمیل و اعترافات تاریخ انقضاء گذشته اش که هستند! سامره و شیرین کاری هایش که هستند! من این همه هست در زندگی دارم و نشسته ام و غصه یک نیستی که خودش خواسته نباشد را میخورم؟ سرش سلامت!! چه خیال نباشد!!! داشتم لیست دارو های بیماران بخش را کنترل میکردم ...دلم کباب مینای کوچک بود.دوز دارو هایش بالا رفته بود و این بچه مگر چقدر بنیه و توان داشت؟ دکتر والا و رزیدنت های سال آخری به سمت بخش می آمدند با دیدنش لبخندی روی لبهایم نشست .با آرامش به سوالات پی در پی این رزیدنت های که خدا میدانست چقدر سمج هستند جواب میداد و برای هر کدام وقت میگذاشت از کنار ایستگاه پرستاری که رد شد با سر سلامی داد و من هم با لبخند جوابش را دادم ... http://eitaa.com/cognizable_wan
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 دلم مثل سیر و سرکه میجوشید... میخواستم تنها گیرش بیاورم و با او صحبت کنم میخواستم شخصا از مراحل درمانش مطلع شوم خصوصا اینکه شب عملش نبودم. ویزیت را تمام کرد و به اتاق خودش رفت .کارهایم را مرتب کردم مطمئن شدم که کسی پیشش نیست دستی به مقنعه ام کشیدم و آن را مرتب کردم بعد به آرامی چند تقه به در زدم و صدای مردانه و مهربانش را شنیدم:بفرمایید باآرامش در را گشودم:سلام دکتر.... سرش را از پرونده های مطالعاتی اش بالاآورد و با دیدنم لبخندی زد و با انرژی گفت :سلام خانم آیه...احوال شما؟ شرمزده گفتم :خوبم ممنونم ...شما خوبید؟ تشکری کرد و دعوت کرد تا بنشینم و بعد با همان لحن مخصوص به خودش گفت: _خب چی باعث شده که خاله مهربون بچه های این بیمارستان اینجا روبه روی من بشینه؟ من این تواضع این فروتنی رو دوست داشتم اینکه کسی وابسته و بیچاره القاب نبود! بیچاره جایگاه اجتماعی اش نبود! آب دهانم را قورت دادم و گفتم:اول اینکه شکسته نفسی شما ستودنیه! اما راستیتش من بابت مینا اومدم! دکتر من واقعا نگران این بچه ام تو این چند هفته واقعا اذیت شده!هم خودش هم خانواده اش دکتر من در حد شما و رزیدنتاتون نمی تونم سر دربیارم که دقیقا چشه ولی میخوام بدونم امیدی هست؟ با لبخند داشت نگاهم میکرد ... چند دقیقه ای بین مان سکوت ایجاد شد عینکش را برداشت و گفت: بیماریه سختیه! عملی هم که پیش رو داره یه عمل با ریسک بالا... بی رحمی به این مرد نمی آمد اما جدی تر ادامه داد: علمی بخوای در نظر بگیری زنده موندن و زنده بیرون اومدنش 11درصد شاید هم کمتره اما امید همیشه هست! چشمهایم را بستم...آه خدای من این همه صفت داری قربان نامت بروم اعد باید بیایی وبا حکمتت ما را بیازمایی؟ http://eitaa.com/cognizable_wan