eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹قسـمـت هـشـتـاد و هـفـتــم وقت ملاقات تموم شد و من رفتم بیرون. ترجیح دادم شب برم خونه دایی و پیش دخترم بمونم. حالا دیگه به زندایی عادت کرده بود. ماشینو جلو خونشون پارک کردم و پیاده شدم. یکهو یاد شبایی افتادم که میومدن دنبال لیدا و هرشب زهرا پشت پنجره نگاهمون میکرد. صدای ماشینمو میشناخت و میومد پشت پنجره. دیدن سایه اش چقدر برام شیرین بود‌. شبا و روزایی که ازش بی خبر بودم و از من خودشو مخفی میکرد...کاش میدونستم اونم منو عاشقانه دوست داره تا همه جونمو به پاش میدادم. زنگ آیفن رو زدم و زندایی در رو باز کرد. رفتم تو و در رو بستم. صدای محدثه منو کشوند تو خونه. رو پتو کوچیکی دراز کشیده بود و با دست و پاهاش بازی میکرد و از خودش صدا در میاورد. طاقت نیاوردم رفتم جلو محکم بغلش کردم. چسبوندمش به سینه ام و گفتم:قندعسل بابا الهی فداتشم. دلم برات یک ذره شده بود. منو ببخش اگه زیاد نمیام پیشت.مامانت حالش خوب نیست باید اونجا باشم. _حال زهرا خوبه؟ با دیدن زندایی به خودم اومدم و گفتم:سلام زندایی خوبین؟آره بهتره الحمدالله. از به زبون آوردن این کلمه هم من تعجب کردم هم زندایی. ناخودآگاه به زبونم اومده بود. زندایی با سینی چای نشست کنارم و گفت:از وقتی محدثه رفت با خودم گفتم خداروشکر یک دختر دیگه دارم که همدمم باشه اما... بغضش گرفت و گفت:اما همش میترسم خدا اونم ازم بگیره. بعدم زد زیر گریه. محدثه رو خوابوندم رو پام و دستمو گذاشتم رو پای زندایی. _وای زندایی جون تروخدا گریه نکنین زهرا حالش خوب میشه من مطمئنم. _از کجا میدونی پسرم؟دخترم دو ماهه تو اون خراب شده است.تاز کجا میدونی خوب میشه؟! با اطمینان گفتم:از اونجایی که بیمه اباالفضلش کردم. از اونجایی که خدا باهاشه و تنهاش نمیزاره. از اونجایی که زهرا انقدر خوبه که اصلا نیاز به دعا نداره‌. از اونجایی که ارثیه حضرت فاطمه از رو سرش تکون نخورده. از اونجایی که تو پاکی و نجابت زده رو دست همه‌. حالا فهمیدین از کجا مطمئنم!؟ این حال بدشم یک آزمایشه برای منه احمق شما نگران نباشین خوب میشه. بعد هم بدون توجه به عکس العمل زندایی با محدثه بازی کردم و کلی انرژی گرفتم. دایی که اومد بعد احوال پرسی و اینا، گفت:دایی جان فردا شب، شب اربعینه میخوایم بریم مسجد محل تو هم بیا‌. _ممنون دایی جان من و محدثه میریم یک هیئت دیگه. بعد به زندایی گفتم:لطفا فرداشب، ساعت۸ این لباسایی که بهتون میدم رو تن محدثه کنین که من میام دنبالش. ممنون بابت زحمتایی که این مدت براش کشیدین امیدوارم بتونم جبران کنم. خلاصه شب اونجا موندم و محدثه رو بغل خودم خوابوندم. وقتی زهرا نبود، محدثه تنها دلخوشی زندگیم بود. صبح تصمیم گرفتم برم بهشت زهرا و با لیدا خلوت کنم. سه تا شاخه گل رز آبی گرفتم و راه افتادم سمت بهشت زهرا. چون پنجشنبه بود حسابی شلوغ بود. سنگ قبرش رو پیدا کردم و نشستم کنارش. اول با گلاب خوب سنگ رو شستم و بعدم یک فاتحه خوندم اونم غلط و غلوط و پر از اشتباه. _سلام لیدا. خوبی؟ گفتم بیام باهات حرف بزنم یکم سبک شم. میدونم تو اونور همه چیو میدونی و از اتفاقا با خبری اما میخوام بگم که زهرا سکته کرده هنوزم برنگشته پیشمون. دلمون براش حسابی تنگ شده..یعنی من و محدثه. دخترت حسابی با زهرا جور شده بود که اون اتفاق براش افتاد. حسابی من داغون شدم چون مقصرش من بودم. حالا اومدم اینجا که اولا حلالیت بطلبم ازت هم اینکه ازت بخوام دعا کنی زهرا زودتز خوب بشه و برگرده پیشم. بعد تو زهرا شد همسرم و الانم خیلی دوسش دارم. نمیخوام از دستش بدم لیدا. نمیخوام دخترم بدون مادر بزرگ شه. تروخدا دعا کن دعای تو میگیره. ازت معذرت میخوام که در حقت بدی کردم و تو زندگی عذابت دادم. من مستحق بدترین هام اما الان دارم ادم میشم. میخوام وقتی زهرا خوب شد مسلمون شم. گل ها رو پر پر کردم رو سنگ قبرش و با یک خداحافظی ازش دور شدم. ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
آیت الله جوادی آملی: کربلای سالار شهیدان سالار شهیدان بود لذا در قتلگاه در همان آخر، سجده شکر به جا می آورد که دارد گونه ای از عبادت را ارائه می کند. http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از داستان‌هایی که آثار پربرکت قبر امام حسین (علیه‌السلام) را در حسن عاقبت نشان می‌دهد داستان «خلیعی شاعر» است؛ «ابوالحسن جمال‌الدین علی بن عبدالعزیز بن ابی محمد الخلعی» یا خلیعی یکی از شاعران برجسته و مدیحه‌سرایان مخلص اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیه‌السلام) است که در ابتدا خود و پدر و مادرش ناصبی و از دشمنان اهل‌بیت (علیه‌السلام) بودند، اما با عنایت ویژه خاندان اهل‌بیت(ع) راه حق را شناخت و به سعادت رسید. خلیعی اهل «موصل» و ساکن «حله» بود، پدر و مادرش ناصبی بودند و مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه‌السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه‌السلام) بفرستد!!! خدای متعال به او فرزند پسری داد و این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن می‌توانست به نذرش ادا کند؛ موضوع را با فرزندش مطرح کرد و او هم خواست مادر را پذیرفت. خلیعی به بیابان‌های منطقه «مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیه‌السلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیه‌السلام) از راه می‌رسد به آن‌ها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید، هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد و قافله زائران امام حسین (علیه‌السلام) از راه رسیدند، اما علیرغم سروصدای کاروان و گردوغباری که از آمدن آن‌ها به پا شده بود از خواب بیدار نشد؛ گردوغبار کاروان لباس و بدن او را هم فراگرفت. در همان حال «خلیعی» در خواب دید که صحنه قیامت برپاشده است و فرمان رسید که او را به آتش بیاندازند، او را به میان آتش انداختند اما گردوغباری بر بدن و لباس او وجود داشت که او را از سوختن و گرمای آتش، در امان نگه می‌داشت، در عالم خواب متوجه شد که این گردوغبار، گردوغبار کاروان زائران امام حسین (علیه‌السلام) است که بر بدن و لباس او نشسته است و به برکت آن، از آتش عذاب الهی در امان مانده است. «خلیعی» از خواب بیدار شد؛ فهمید که اشتباهی بزرگ کرده است، از کرده خود پشیمان شد و از قصد خود بازگشت و همان‌جا توبه کرد و تصمیم گرفت به کربلا برود؛ با دلی پر از اضطراب و نگرانی به کربلا رفت و به حرم مقدس امام حسین (علیه‌السلام) وارد شد و عرض ادب کرد و به خاطر قصد گذشته خود، از درگاه آن حضرت پوزش طلبید و دو بیت سرود و بدین ترتیب او از دوستان خالص و پاک اهل‌بیت رسالت شد و موردعنایت و الطاف ویژه آن خاندان گرامی (علیهم‌السلام) قرار گرفت. یکی از عنایاتی که از سوی اهل‌بیت (علیه‌السلام) به «خلیعی» شد و به سبب آن، او را خلیعی یا خلعی نامیدند جریانی است که یک روز وارد حرم امام حسین (علیه‌السلام) شد و قصیده‌هایی در مدح آن حضرت سرود، در اثناء خواندن این قصیده بود که پرده‌های درب حرم بر شانه او افتاد و در واقع این خلعت و هدیه‌ای بود که از طرف آن حضرت به او داده شد و ازآن‌پس او را «خلیعی» یا خلعی نامیدند و او خود به همین واژه تخلص می‌کرد. میان خلیعی و ابن حماد شاعر سخنی پیش آمد و هرکدام شعر خود را در مدح امیرمؤمنان برتر از شعر دیگری به شمار می‌آورد، قرار شد که هر یک قصیده خود را به داخل ضریح مطهر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بیاندازد تا اینکه آن حضرت درباره اشعار آن‌ها داوری نماید، هر دو چنین کردند. پس از مدتی دیدند پای قصیده خلیعی، با آب‌طلا و پای قصیده ابن حماد، با آب‌نقره نوشته‌شده است «احسنت». ابن حماد متأثر شد و خطاب به امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) عرض کرد که من دوست قدیمی شما هستم و او به‌تازگی به زمره دوستان شما پیوسته است؛ ابن حماد در عالم رؤیا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را دید که به او می‌فرمایند تو از مایی، اما او جدیدالعهد به ولایت ماست و رعایت او بر ما لازم است. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💑 ❇️نسخه آقا رسول الله برای همسر بداخلاق و پرخاشگر📝💯 ❇️حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند در برابر همسر خود دو کار انجام بده👌 🥇اول مدبرانه( به هیچ عنوان بدی های او را مقابله به مثل نکن و صبر داشته باش)⏳ 🥈دوم خوبی کردن به او در حد کردنش🎁💖 (من لا یحضره الفقیه ج ۴ ، ص ۳۹۴ ، حدیث ۵۸۳۹) 📚 ╔ 💕 💕 💕 ════╗ http://eitaa.com/cognizable_wan ╚════ 💕 💕 💕 ╝
🌴🟢🔹️🔹️🟠🔹️🔹️🟢🌴 📌 چشم، سیمِ رابطِ نوریِ دل... 🔹 به عبارتی ساده‌تر: هر چیزی رو نگاه کنی رو قلبت حک میشه و هر چیزی حک بشه میشه جزئی از قلبت و هر چی شد جزئی از قلبت، میشه خودِ خودِ تو! 🔸 حالا فکر کن دقیقا زمانی که فاصله‌ی تو تا روشن کردن فیلترشکن و دیدن چیزایی که نابودیِ تو هدف اوناست، فقط چند ثانیه است و لذت کاذب و ذلت‌بارِ حاصل از اون نگاه چند صدم ثانیه! ⏳ همه و همه‌ی اینا زیر پنج دقیقه زمان میبره و تو محکومی به گذرِ ۲۰ سال زمان تا حافظه تصویریت اونا رو دیلِت کنه... و تو این بیست سال تو هستی و تصاویری که دریافتیِ قلبته و فیدبَکِش میشه ذهن نا آروم و اختلالِ زندگیِ مشترک و هزار تا آسیبِ روحی و جسمی، فقط به خاطر اون چند دقیقه... ◾️ جدا از اینا واقعا حالت بهم نمی‌خوره وقتی میدونی پشت صحنه و حقیقت اون تصاویر چه قدر کثیفه؟ مگه آدم سالم میتونه از چیز کثیف لذت ببره؟ نه! وقتی میگیم لذت کاذب یعنی همین! یعنی تَوَهم لذت داری! 🔹 همه اینا بررسی های فیزیولوژیکی بود. بحث گناه بودن و آسیب زدن به قلب امام‌ حسین و... که خودش تباهیِ دنیا و آخرته رو هم که نکردم!... 🔻 خودت بشین دو دوتا چهار تا کن ببین می ارزه؟ فقط فراموش نکن با این قلب سیاه و بیمار نمیشه عشق امام حسین و حضرت مهدی رو بیاری داخلش... یک خونه، در آنِ واحد نمیشه هم روشن باشه هم تاریک... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/cognizable_wan
به بابام گفتم : اگه100میلیون بهت بدن ، توحاضری منو از خونه بندازی بیرون؟؟؟؟ الان 5 دقیقه‌س رفته تو فکر یه لبخند هم رو لبشه هی زیرچشمی به من داره نگاه میکنه . . . یا خدا خودت کمکم کن 😐😂 عجب غلطی کردم با این پیشنهادم🙈😫😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
شما 110 تا پراید تو جاده بفرست 60 تاش تصادف میکنه و حدود 300 تا کشته میده.😳 اونوقت آمریکا 110 موشک پرتاب کرده کلا 3 تا مجروح شدن😐 نتیجه=پراید سلاح مرگبارتریست😜😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
یه بار معلممون بابامو خواست بهش گفت بچتون خیلی بی انضباطه! بابام گفت: خدا رو شکر، از دیشب خوابم نبرد فکر کردم پول میخواستید...😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه ی والدین بخونن* *چرا تنبیه موثر نیست*؟ با تنبیه، بدرفتاری کودک تنها از دید تنبیه کننده مخفی می شود ولی در گنجینه رفتاری کودک باقی مانده و خاموش نمی‌شود. در تنبیه به کودک می گوییم چکار نکند درحالیکه باید به او آموزش دهیم چکار کند. والدین مجبور می شوند شدت تنبیه را به مرور افزایش دهند که به تدریج منجر به انزجار کودک از والدش می شود. با تنبیه، والدین نیز تنبیه خواهند شد چراکه خشم کودک برانگیخته می شود. تنبیه آموزش پرخاشگری به کودک است. تنبیه به خصوص تنبیه های جسمی هیچ وقت فراموش نمی‌شوند. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰 خواص درمانی سُرمه ڪشیدن (👇) ☑️ گرم شدن چشم ☑️ افزایش نور چشم ☑️ رفع سردرد و میگرن ☑️ پرپشت شدن مژه و ابرو ☑️ تقویت مژه و ابرو ☑️ جلوگیری از ڪاهش بینایی ┄┅┄┅✶●✶┄┅┄┄ 🎀 http://eitaa.com/cognizable_wan
تحقیقات نشان می‌دهد که: استرس و یا شادی هر دو "واگیردار" می‌باشند! بودن در کنار افرادِ شاد و یا افسرده به طور مشخص‌و مستقیم بر روح‌ روان ما تاثیر ‌گذاره! "دوست خوب نعمته" 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍آیت الله کشـــمیری (ره): "لاحــــــول و لا قوه الا بالله" روزی صد مرتبه چنان چه در روایت آمده هفتاد نوع را از انسان دور می کند که آسان ترین آن غــــــم و انــدوه است. 📚آفتاب خـــوبان ص۸۳ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* 💠 خوبی‌های همسرتان را برای فرزندان بگویید: - ببین عزیزم چقدر بابا زحمت میکشه! - ببین پسرم کدوم مادری اینقدر دلسوزه؟ - و... 💠 با این کار، هم فرزندت ارزش و جایگاه والدین را می‌فهمد و هم به همسرت احساس بالندگی دست می‌دهد. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا كامل بخونید اگردلتان شكست، مارو هم کنید😭😭😭 خواب دیدم خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم، دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای قبر من چه وحشتناک بود!😭 بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق وحشت، سوت و کور و تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان، یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی😭 ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب💧 آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک🌑 یک ملک گفتا: بگو نام تو چیست❓ دیگری فریاد زد: رب تو کیست❓ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد، هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشتند خشمگین/ ناگهان بالا رفت گرزهای آتشین/ زین سبب شد قبر من مملو دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کارِ سیه دل، بسته پَر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، که زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد زد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو، باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود😭 دست و پایم بسته در زنجیر بود😭 نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار🔥 ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان... دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود😭😭 کِیْ به زیبائی او گل می رسید/ پیش او یوسف خجالت می کشید/ دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟!😭😭 صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/😭 گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ خاک من مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم😭😭 هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است😭😭 در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم😭 پیش مردم آبرویش می دهم😭 آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است😭 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا این چینی ها دیگه کین؟ کوه سرسبزشون هم قلابیه !!!😳 در حقیقت گنجشک رنگ می کنند و جای قناری میفروشن!!! http://eitaa.com/cognizable_wan
💥 چهار شرطِ همراهی با کاروان امام حسین(علیه السلام ): 💞«مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ‏ مَعَنَا»💞 در همین فراز کوتاه، 🔻چهار شرطِ همراهی با کاروان عاشورا ذکر شده است: 🔹 شرط اول: از جان گذشتن«بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه‏». اگر کسی می‌خواهد با امام حسین حرکت کند، باید جانش را در کفِ دست بگیرد و همه سرمایه‌اش را بیاورد. امام حسین(علیه السلام) با همه کسانی پا به این میدان می‌گذارند که می‌دانند جان دادن در رکاب سیدالشهداء «غرامت» نیست، بلکه «غنیمت» است. 🔹 شرط دوم: آمادگی لقاء‏ الله اگر کسی خودش را آمادۀ لقاء‌الله کرده و مشغول به دنیا نیست، بلکه از دنیا بزرگ‌تر شده و دلش از دنیا بیرون رفته است، می‌تواند با سیدالشهدا(ع) حرکت کند. کسانی که هنوز از دنیا بزرگ‌تر نشده‌اند و تمام هَمّشان این است که به چرب‌وشیرین دنیا برسند، با امام همراه نمی‌شوند. 🔹 شرط سوم: کوچ از دنیا. «فَلْيَرْحَل‏». کوچ به‌معنی مسافرت نیست. «مسافر» غیر از «راحل» است. وطنِ مسافر در پشت‌سرش قرار دارد؛ می‌رود و برمی‌گردد! اما راحلْ آن کسی است که دل از وطن شسته، چشم از وطن برداشته و وطنش پیشِ روی اوست؛ لذا به فکر برگشتن نیست. 🔹 شرط چهارم: معیت با امام: فَلْيَرْحَلْ‏ «مَعَنَا». ❤️ باید خودش را به امام برساند. مهم‌ترین نکته در سفر الی الله همین است: راهی به سوی خدا نیست الا با امام. این راه با پای ما رفتنی نیست؛ نه با پای دل، نه با پای عقل. آن‌هایی‌که با امام حرکت نمی‌کنند طعمۀ شیطان می‌شوند؛ گاهی اشتیاق و بی‌قراری هم دارد، شوری هم در دلش می‌افتد، دلش گرم می‌شود، می‌خواهد به سمت خدا حرکت کند، ولی اگر با امام حرکت نکند به مقصد نمی‌رسد. 🏴❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️✍حکایت پادشاهی وزیری داشت كه هر اتفاقی می افتاد ،می گفت: خیر است!! روزی دست پادشاه درسنگلاخ ها گیركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند،وزیر در صحنه حاضر بود و گفت:خیر است! پادشاه از درد به خود می پیچید،از رفتار وزیر عصبی شد،او را به زندان انداخت،یک سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود،در دام قبیله ای گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود،هر سال یک نفر را كه دینش با آن ها مختلف بود،سر می بریدند و لازمه اعدام آن شخص این بودكه بدنش سالم باشد . وقتی دیدند اسیر،یكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند. آنجا بود كه پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود:خیر است! پادشاه دستور آزادی وزیر را داد . وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید،گفت:خیر است! پادشاه گفت:دیگر چرا؟؟؟ وزیر گفت: از این جهت خیراست كه اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم،مرا به جای تو اعدام می كردند... در طریقت هر چه پیش سالك آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل كسی گمراه نیست... 🍃 🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸آیت الله تهرانی: ✨کسی که حمام رفته و لباس تمیز پوشیده است همین که یک سیاهی روی صورت یا لباسش بنشیند می فهمد. ولی کسی که مثلا در مکانیکی کار کرده و سیاه شده هر قدر هم خاک بخورد متوجه نمی شود. ⚡️گناه هم همین طور است. ✅ کسی که تزکیه کرده و خودش را تمیز کرده می فهمد که یک گناه چه قدر اثر دارد 💥ولی کسی که غرق گناه است هر چقدر که گناه کند ککش هم نمی گزد... ┄┅═✧❁🌷×🌷❁✧═┅┄ 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan ✅مطلب را انتشار دهید..