فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی امام علی علیه السلام میگه تو از خود مایی
http://eitaa.com/cognizable_wan
بسم الله الرحمن الرحیم
جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO
جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ
جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF
جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3
جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3
جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs
جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC
جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o
جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu
جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH
جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y
جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby
جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ
جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA
جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM
جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG
جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz
جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc
جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95
جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc
جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO
جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP
جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm
جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5
جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf
جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2
جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno
جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai
جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF
جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود نداره فقط کافيه روی لینک بزنید.
التماس دعا
🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌
✅http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضیا اشتباه میکنند
بیان مقام عظمای ولایت
http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
*🌸مژده🌸*
☺️ #سامانه #پیامکی احکام #مرکز #ملی پاسخگویی قم درخدمت شماست
*#سوالات احکام خود را با نام مرجع تقلید به سامانه 👈
30009640 ارسال و پاسخ را دریافت نمائید*
همچنین می توانید از طریق این سایت👈
╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮
30009640.ir
╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
سوال خود را رایگان (بدون هزینه پیامکی) ارسال کنید پاسخ از طریق پیامک به خط شما ارسال می شود
*✳️نشر این پیام #صدقه #جاریه برای شماست*
✳️
🌸✳️http://eitaa.com/cognizable_wan
✳️🌸✳️
اتاق سری کوکاکولا !
اتاق فوق سری و ایمنی کوکاکولا در واقع یک گاوصندوقی بسیار بزرگ است که برای بیش از 125 سال به خوبی از آن محافظت میشود.
این اتاق در طول تاریخ چندین مرتبه مورد سوء قصد قرار گرفته، ولی هرگز کسی موفق به دسترسی به آن نشد!
در این اتاق فرمول تخصصی ساخت نوشابه های کوکاکولا نگهداری میشود. اگرچه امکان بازدید نمایشگاهی از ساختمان کوکاکولا ممکن شده، ولی از این فرمول فوق سری بیش از پیش مراقبت میشود تا هیچکس به هیچ عنوان به آن دسترسی نداشته باشد. در واقع، همین امنیت و جلوگیری از لو رفتن فرمول کوکاکولا بوده که منجر موفقیت روزافزون این شرکت میشود.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔺یبوست ( مادر تمام بیماریها )
🔸یبوست به تنهایی یعنی 200 بیماری وقتی به موقع سم از بدن خارج نشد سموم بر میگردد داخل خون و خون هم که همه جا میرود و همه جا را دچار مشکل می کند.
🔸عوامل ایجاد یبوست :
1 .آب بین غذا خوردن(از نیم ساعت قبل تا دو ساعت نیم بعد از غذا نوشیدنی میل نکنید)
2 .مواد افزودنی و نگهدارنده ها
3 .غذای مانده شده شب و روز قبل
4 .چای و قند و شکر
5 .فشار اعصاب در تشدید یبوست موثر است.
6 .پرخوری
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
مسجد چوبی نیشابور اولین مسجد ضد زلزله در جهان که برای ساخت آن از چهل تن چوب استفاده شده است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
↙ كسي كه بواسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد، يا بواسطه پیری براي او مشقّت دارد، وظیفه اش چیست؟
✅ #جواب:
#در_هر_دو_صورت روزه بر او واجب نيست، ولي #در_صورت_مشقت (#مکارم: و در هر دو صورت) بايد براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
↙ كسي كه بواسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد، يا بواسطه پیری براي او مشقّت دارد، روزه هایی که به یکی از این دو دلیل نگرفته آیا قضا دارد؟
✅ #جواب:
و چنانچه بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط واجب (سیستانی: بنابر احتیاط مستحب) باید قضای روزه ها را بجا آورد.
#احکام
http://eitaa.com/cognizable_wan
چه وقت باید احساس بزرگی کرد:
١-هر گاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم.
٢-هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم.
٣ - هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
٤- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود.
٥- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
٦- هرگاه به بهانه عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.
٧- هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود.
٨- هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد.
٩- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.
١٠- هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم"
پس بیاییم بزرگ باشیم...
وبزرگ شدن را تمرین کنیم...
وبعدبزرگ شدن را تعلیم دهیم...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
تا زمانی که دریا
راهی به درون کشتی پیدا نکرده است،
خطری ندارد!
افکار منفی دیگران نیز برای ما خطری ندارند؛
مگر اینکه اجازه دهیم
وارد ذهنمان شوند..
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
*هرگز در خانه احیا نگیرید* .
.
یارو می گفت شب احیا داشتم گریه میکردم 😭😢 و از خدا طلب بخشش میکردم 🤲 که زنم یدونه محکم زد پس گردنم 😒😒
گفتم چرا میزنی؟
گفت ؛ اینجوری که تو داری گریه میکنی معلومه یه غلطی کردی ، خدا هم ببخشه من نمیبخشم .
😂😂😂😂
#کرونا #طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه امیر مومنان علی علیه السلام در شهر کوفه
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعزیه زیبا درباره امیرالمومنین علی علیه السلام
http://eitaa.com/cognizable_wan
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کارکرد مهم روزه، شکستن قفسی است که انسان را در حصار گرفته است.
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ وضعیت ایرانیا توی بهشت
✍️ حوریا خفتمون نکنن صلوات
http://eitaa.com/cognizable_wan
#قدس
#روز_قدس
#راهپیمایی_قدس
#استحاله
💢برای از بین بردن یک آرمان وهدف نباید یک مرتبه با اون برخورد کرد.
💢استحاله قدم اول است. این تکنیک در کشور ایران به بهترین شکل ممکن در حال انجام است. نمونه اش راهپیمایی روز قدس که در سخت ترین شرایط برگزار شده
💢جمعه امسال به کل لغو، در حالی که پارسال به صورت ماشینی برگزار شده بود.
💢این همان مرحله است که به مردم اگر دفعتاً اعلام شده بود واکنش نشان می دادند ولی با استحاله و تغییر شرایط یک راهپیمایی که از پارسال کلید خورد، امسال به راحتی تعطیل می شود.
💢عادی سازی از این قبیل برنامه ها برای قشر نخبه و مردم جامعه روال شده و کسی اعتراض نمی کند. مسجد، هیئت، اربعین و هر مراسم و مکان مذهبی که شما اطلاع داشته باشید به این درد مبتلاء شده است.
#رمان
#جانمـ_مے_رود
#نویسنده_فاطمه_امیری
#قسمت_چهل_سوم
مهیا با چشمان اشکی به شهاب که داخل اتاقک حراست بود خیره شد.
حاج اقا در حال صحبت کردن با شهاب و استاد اکبریبود نگاهی به استاد اکبری انداخت کبودی زیر چشمش الان بیشتر به چشم می خورد فقط خدا می دانست که چه گفته بود که شهاب که همیشه مخالف دعوا بود با او همچین کرده بود .
در اتاقک باز شد استاد اکبری سریا از اتاق خارج شد که با صدای شهاب در جا ایستاد
ــ آقای اکبری
مهیا با استرس به سمت شهاب رفت و دستش را گرفت و آرام و با التماس اسمش را زمزمه کرد
ــ شهاب
شهاب نگاهی در چشمان مهیا انداخت و دستانش را فشرد و نگاهش را به سمت چشمان استاد اکبری سوق داد و گفت:
ــ فقط کافیه یه بار به گوشم بخوره اذیتش کردی یا حرفی بهش زدی جور دیگه ای رفتار میکنم
استاد اکبری بدون اینکه جوابی به شهاب بدهد سوار ماشین شد و با استرس از کنارشان رد شد
مهیا با نگرانی به شهاب خیره شد
ــ خوبی شهاب؟؟
شهاب لبخند مهربانی بر لب زد و گفت
ــ مگه میشه خانومم کنارم باشه و حالم بد باشه
مهیا لبخندی زد و تا خواست جواب دهد صدای آرش به گوششان رسید
ــ بیا دیگه شهاب کلی کار داریم
ــاومدمـ
ــ بیا بریم خانم که تا شب اینجا گیریم
به سالن آمفی تئاتر می روند مهیا به کنار پگاه می نشیند و کارش را ادامه می دهد
با یادآورز چند دقیقه پیش چشمانش را روی هم فشار می دهد با اینکه نگران شهاب بود اما چه حس خوب و شیرینی بود اسن حمایت شهاب و اینکه تکیه گاه داشتن که در هرشرایط سخت او را در کنار خودش می دید
لبخندی زد و به کارش ادامه داد در بین کار پگاه چند جا مشکل داشت و مهیا با حوضله برایش توضیح می داد
آنقدر سرشان شلوغ بود که همزمان نهار می خوردند و کار می کردند
آنقدر سرشان گرم کار کردن بود که متوجه گذشت زمان نبودند آقایون برای استراحت برای چند دقیقه ای به حیاط رفتند
پگاه که برای دیدن کارها به بالای جایگاه رفته بود یکی از بنرها که کج بود را کشید تا صاف شود اما بنر از جا کند
پگاه بااسترس به مهیا چشم دوخت
ــ وای خاک به سرم الان چیکار کنیم
دخترها به پگاه که با استرس به بنر نگاه دوخت میخندیدند
ــ به جا خنده بیاید کمکم کنید وصلش کنم ،این کجاست من برم بالا وصلش کنم
مهیا با خنده به گوشه ای اشاره کرد
ــ اونهاش
ــ وای من میترسم .مهیا تو بیا برو،زود تا نیومدن
ــ اومدم برو کنار
ــ مهیا چادرش را دست پگاه داد و آرام ارام بالا رفت
ــ بچه ها این مشکل داره ،داره میلرزه نیفتم
پگاه با شوخی کمی آن را تکان داد مه پای مهیا پیچ خورد و بر زمین افتاد و همزمان پگاه و دخترها جیغ بلندی کشیدند
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهاب با شنیدن صدای جیغ همراه بقیه به سمت سالن دویدند
خانم ها دور مهیا جمع شده بودند شهاب با صدای نگرانی گفت:
ــ چی شده؟؟
پگاه که چادر مهیا را سرش می کرد و سعی کرد دست مهیا تکان نخورد جواب شهاب را داد:
ــ آقای مهدوی مهیا از بالا افتاد
شهاب با شنیدن حرف پگاه "یاحسینی"گفت و به سمت جایگاه دوید خانما از مهیا کمی دور شدند مهیا به دیوار تکیه داده بود و دستش را در دست دیگری گرفته بود و از درد چشمانش را بسته بود شهاب با نگرانی کنارش زانو زد و صدایش کرد:
ــ مهیا،مهیا خانومی جواب بده .کجات درد میکنه؟؟
مهیا چشمانش را که باز کرد قطره ی اشکی بر روی گونه اش سرازیر شد و با صدای لرزانی زمزمه کرد:
ــشهاب،دستم
شهاب دستش را گرفت که مهیا صورتش از درد جمع شهاب عصبی دستی در موهایش کشیدو با صدایی که سعی کرد کنترل کند گفت:
ــ چطور افتادی ؟؟اصلا چرا رفتی بالا ؟
پگاه شرمنده سرش را پایین انداخت و جواب شهاب را داد:
ــ شرمنده تقصیر من شد میخواستم بنرو درست کنم که افتاد،بعد من از مهیاخواستم که بالا بره درستش کنه
شهاب نگاهش را از زمین گرفت و به چشمان اشکی مهیا دوخت؛
ــ ای کاش صدامون میکردید
پگاه حرفی نزد و شرمنده سرش را پایین انداخت!!
شهاب به مهیا کمک کرد که از جایش بلند شود و رو به آرش کرد و گفت:
ــ آرش اینجارو میسپارم بهت
ــ برو داداش خیالت راحت باشه
مهیا سوار ماشین شد شهاب در را بست و سریع پشت فرمون نشست.
مهیا از درد شدید دلش می خواست جیغ بزند،اما می دانست شهاب الان چقدر از او عصبیه برای همین سعی می کرد چیزی نگوید
شهاب کلافه نگاهی به مهیا انداخت؛
ــ درد داری ??
ــ نه خوبم
شهاب که می دانست مهیا به خاطر خودش حرفی نمیزد غرید؛
ـــ مهیا،پرسیدم درد داری ??
مهیا چشمانش را روی هم فشرد و آرام لب زد:
ــ آره خیلی درد دارم شهاب
شهاب محکم بر روی فرمون کوبید و سرعتش را بیشتر کرد
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهاب و مهیا روبه روی دکتر نشسته بودند و منتظر بودند دکتر عکس های دست مهیا را دوباره چک کند.
مهیا به دستش که برای بار دوم تو گچ رفته بود نگاهی انداخت،کمی به سمت شهاب خم شد و آرام در گوشش گفت:
ــ میگم شهاب، یعنی دیگه نمیتونم بیام دانشگاه کمک؟
شهاب با اخم نگاهی به او می کند ؛
ــ با این دستت میخوای بیای؟
مهیا خواست اعتراضی کند، که شهاب اجازه نداد وگفت:
ــ اعتراض نکن ،به اندازه کافی از دستت عصبیم
ــ خب به من چه؟
ــ خیلی پرویی مهیا !!
با سرفه ی دکتر به خودشان آمدند:
ــ این دستتون قبلا آسیب دیده بود ؟
ــ بله یه بار شکست
دکتر سری تکان داد :
ــ استخون دستتون خیلی ضعیف بود و با ضربه ای که بهش وارد شد به راحتی شکست ، ممکنه این بار خیلی طول بکشه تا جوش بخوره، نباید زیاد تکونش بدید ،چیز سنگین بلند کنید و استراحت مطلق.
و نسخه ای که همزمان که تذکرات را می گفت، نوشت را به طرف شهاب گرفت.
شهاب تشکری کرد و به مهیا کمک کرد که بلند شود.
از بیمارستان خارج شدند و به طرف ماشین رفتند، به محض اینکه ماشین حرکت کرد مهیا به سمت شهاب چرخید که صدای جیغش بلند شد شهاب نگران به سمتش چرخید؛
ـــ چی شد؟؟
ــ هیچی حواسم نبود دستم خورد به در
ــ مهیا درست بشین از جات هم تکون نخور
ــ باشه.میگم شهاب الان به مامان بابام چی بگم ؟؟اینجوری ببینن منو سکته میکنن.
شهاب نگاه ترسناکی بهش انداخت و گفت؛
ــ دیگه مجبورم خودم دست گلی که دخترشون به آب داد رو توضیح بدم.
مهیا لبخندی زد و سرش را به صندلی تکیه داد خیلی خسته بود و شکستن دستش و دردی که کشید باعث ضعف کردنش شده بود!
ــ شهاب خوابم میاد
ــ بخواب رسیدیم بیدارت میکنم
و چشمان مهیا کم کم گرم شدند.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan