💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #بیست_وپنجم
پیش از هر حرفی
سراغ یوسف را گرفت. هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین ڪه یوسف را در آغوش ڪشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع ڪرد تا از شیشه و پنجره و موج انفجار دور باشیم،
اما آتشبازی تازه شروع شده بود
ڪه رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
در این دو هفته محاصره،
هر از گاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود ڪه بیوقفه تمام شهر را میڪوبیدند.
بعد از یک روز روزهداری
آنهم با سحری مختصری ڪه حلیه خورده بود، شیرش خشڪ شده و با همان اندڪ آبی ڪه مانده بود برای
یوسف شیرخشک درست ڪردم.
همین امروز زن عمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود ڪه عمو مدام با یک لقمه نان بازی میڪرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زن عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه ڪرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت.
اما گلوی من پیش عباس بود
ڪه نمیدانستم آبی برای افطار دارد یا امشب هم با لب خشڪ سپری میڪند. اصالا با این باران آتشی ڪه از سمت داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاڪریزها چه خبر بود و میترسیدم امشب با خون گلویش روزه را افطار ڪند!
از شارژ موبایلم
چیزی نمانده و به خدا التماس میڪردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا
اینهمه وحشت را با عشقم قسمت ڪنم و قسمت نبود ڪه پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
آخرین گوشی خانه،
گوشی من بود ڪه این چند روز در مصرف باتری قناعت ڪرده بودم بلڪه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود ڪه آن هم تمام شد و خانه در تاریڪی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر ڪه ما زنها هر یڪ گوشهای ڪِز ڪرده و بیصدا گریه میڪردیم.
در تاریڪی خانهای ڪه از خاڪ پر شده بود، تعداد راڪتھا و خمپارههایی ڪه شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم انفجار بعدی در ڪوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای ڪوتاه قرآن را میخواند، زن عمو با هر انفجار صاحب الزمان﴿عج﴾ را صدا میزد و به جای نغمه مناجات سحر، با همین موج انفجار و ڪوالڪ گلوله، نیت روزه ماه مبارڪ رمضان ڪردیم.
آفتاب ڪه بالا آمد
تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شڪسته، کف حیاط از تڪههای آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت. تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنڪ ڪردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود
ڪه حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدمدافعان شڪسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم.....
ادامه دارد....
💞 http://eitaa.com/cognizable_wan
📕#داستان_طنز_خواندنی
✍📔حکایت کاسه زهر
کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد
روزی از روزها خیاط کاسه ای عسل به دکان آورد و برای اینکه کودک به عسل دست نزند
به او گفت : در این کاسه زهر است ، مراقب باش که از آن نخوری
خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل
را خورد ، وقتی خیاط برگشت سراغ پارچه را گرفت ، کودک گفت اگر قول بدهی مرا نزنی
به تو راست خواهم گفت
کودک گفت : من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی کاسه
زهر را خوردم تا بمیرم ولی تا حالا زنده مانده ام ، حالا دیگر خود دانی
📕برگرفته از:رساله دلگشا
✍اثر:#عبید_زاکانی
✓
📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
📕#حکایت_خر_و_شتر
خر و شتری دور از آبادی به
آزادی زندگی می کردند...
نیم شبی به کاروانی نزدیک شدند. شتر گفت :
رفیق ساعتی سکوت کن تا
از آدمیان دور شویم نباید گرفتار آییم...
خرگفت: نمیتوانم، چرا که
درست همین ساعت نوبت آواز من است
و ترک عادت رنج جان دارد و
بی محابا. فریاد عرعر سر داد...
کاروانیان با خبرشدند وذهر
دو را گرفتند و به بار کشیدند
فردا به آبی عمیق رسیدند و
عبور خر از آن ناممکن شد...
پس خر را بر پشت شتر گذاشتند تا از آب بگذرد...
شتر تا به میانه آب رسید
شروع به تکان خوردن کرد.
خر گفت: رفیق اینچنین نکن که
اگر من افتم غرق شدنم حتمی است
شترگفت : چنانکه دیشب نوبت آواز خربود، امروز هم نوبت رقص ناساز شتر است
و با جنبشی خر را بینداخت و غرق ساخت..!
"هر سخن جائی و هرنکته مکانی دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
📔#داستان_کوتاه_تاریخی
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد....
🌺از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش
✓
📗 http://eitaa.com/cognizable_wan
.
✅ توطئهای برای ابطال آرای آیت الله رئیسی
✍️ طبق اظهارات مسئولین ستاد نظارت بر انتخابات، اگر نام و نام خانوادگی کاندیدای ریاست جمهوری صحیح باشد ولی کد انتخاباتی او اشتباه باشد، رأی باطل است!
✍️ اما اصل توطئه "یک جابجایی عجیب" است
✍️ متن اطلاعیه شماره 15 ستاد انتخابات کشور با اعلام اسامی و کد نامزدهای ریاست جمهوری، به سرعت در فضای مجازی در حال انتشار است اما با جابجایی کد انتخاباتی آقای رئیسی و آقای رضایی!
✍️ در متن اصلی ستاد انتخابات کشور کد44 برای آقای رئیسی است اما در این متن جعلی کد33 برای ایشان ذکر شده؛ در حالی که این کد برای آقای رضایی است!
✍️ با این توطئه، آرای آقای رئیسی شکسته میشود تا انتخابات به دور دوم کشیده شود و آرای آقای رضایی شکسته میشود تا همتی جایگاه دوم را کسب کرده و به دور دوم راه یابد.
✍️ تنها راه خنثیسازی این توطئهی حساب شده، ایجاد یک موج سراسری در فضای مجازی با هشتگ #رئیسی_کد44 است.
✍️ این پیام را در تمام شبکههای اجتماعی و هر کانال و گروهی که عضو هستید منتشر کرده و هشتگ #رئیسی_کد44 را در فضای مجازی ترند کنید تا مردم از کد انتخاباتی آقای رئیسی مطلع شوند.
⭕️ فرصت بسیار محدود است. تا دیر نشده قدمی بردارید.
#انتخابات #رئيسي #همتی #مهر_علیزاده #زاکانی #جلیلی #قاضی_زاده_هاشمی #رضایی #من_رای_میدهم
.
مردی از این که زنش به گربه خونه بیشتر از اون توجه می کرد بسیار ناراحت و عصبانی بود.
یک روز گربه را برد و چند تا خیابان اون طرف تر رها کرد. ولی تا به خونه رسید، دید گربه زودتر از اون به خونه برگشته...
این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد هم حسابی کلافه شده بود بالاخره یه روز گربه رو با ماشین دور شهر گردوند و از چندین پل و رودخانه و پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه رو توی یه منطقه پرت و دور افتاده ول کرد...
اون شب مرد به خونه برنگشت ...
آخر شب زنگ زد و به زنش گفت:
اون گربهی مزاحم خونه هست؟؟
زنش گفت:
آره چطور مگه؟!
مرد گفت:
گوشی رو بده بهش، ازش آدرس بگیرم از کدوم راه برگشته، من گم شدم...!🤦🏻♂😂
#طنز
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
این که خودتان و دنیایتان را چطور می بینید، انتخاب ها و عادت های آگاهانه شما هستند، عینکی که برای نگاه کردن به همه چیز به چشم میزنید، نحوه تفسیر شما از اتفاقات را رقم می زند و بنابراین تفسیرهاست که عمل می کند و همه اینها زندگی شما را می سازد. میتوانید تصمیم بگیرید که در چیزهای خیلی کوچک، زندگی شاد و خوشبختی را ببینید. می توانید انتخاب کنید که همه اتفاقات را به طریقی مثبت تحلیل کنید و انتخاب های شما مقدار شادی که در زندگی پیدا و ایجاد می کنید را تعیین میکند
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
قویترین آدمها همیشه کسانی نیستند که پیروز می شوند،
بلکه آنهایی هستند که وقتی می بازند،
تسلیم نمی شوند.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
زندگی هميشه عالی نيست،
هميشه احتمال مشکل هست
مشکل آخر کار نيست…
بلکه شروع يک زندگی متفاوت و تازه است…
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر کمک کنی تا دوستهات پیشرفت کنند، در نهایت دوستان موفقی خواهی داشت که سرمایهات خواهند بود.
اونوقت دور و برت کلی آدم موفق هست که میتونی به دوستیشون افتخار کنی و به دوستی باهات افتخار کنند.
این بزرگترین تجربهام توی زندگی بوده و عمیقا بهش معتقدم.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
اولين بخش از موفقيت با سماجت دست به كار شدن است ، ودومين بخش از موفقيت ، با سماجت به كار ادامه دادن است.
سوِت ماردن
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
معروف است که يك روز سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد
گاوی که در هندوستان مقدس است!
سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند .
همراه فرماندار با تعجب میپرسد:
چرا این کار را کردید؟!
فرماندار می گوید:
لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم!
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan