فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مناظره جذاب امام جواد علیه السلام با علمای اهل سنت درباره فضیلت خلفای اهل سنت
از زبان شهید مطهری
شهادت #امام_جواد علیه السلام تسلیت باد.
📡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌱 #نماز_دهه_اول_ذی_الحجه🌱
آغازش از فرداشب می باشد
🔅امام باقرعلیه السلام می فرمایند:
هیچگاه نماز دهه اول ذی الحجه را ترک نکنید، و اگر این نماز را بخوانید، در ثواب اعمال حاجیان شریک خواهید بود، هر چند که به حج نرفته باشید.
(سید بن طاووس، الاقبال، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۳۵)
🌴 کیفیت نماز 🌴
نماز دهه اول ذی الحجه در ده شب اول این ماه (از غروب آخرین شب ماه ذیقعده تا شب عید قربان) و بین نماز مغرب و عشاء باید خوانده شود.
🔅این نماز دو رکعت است.
در هر رکعت بعد از تکبیره الاحرام ابتدا سوره حمد
و بعد سوره اخلاص
و سپس باید آیه ۱۴۲ سوره اعراف
(وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛
خوانده شود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
✍امام جواد عليه السلام فرمود:
زينت عقل، ادب است
زينت علم تواضع است
زينت فقر پاكدامنى است
زينت سخن فصاحت است
زينت بلا و سختى صبر است
زينت بزرگوار خوشرويى است
زينت ورع ترك خواسته هاســت
زينت غنى (بى نيازى) شڪر است
زينت نيكوكارى منّت نگذاشتن است
زينت روايت حفظ (از برداشتن) است
زينت نمــاز خشـوع (توجه قلبى) است.
زينت قناعت انفاق بيش از وظيفه است
📚الفصول المهمه 274/275
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
*پادشاهی دستورداد افراد کهن سال رابه قتل برسانند. جوانی پدرش را دوست داشت.*
*هنگامیکه جوان با خبر شد*
*پدرش را در زیر زمین منزلش مخفی کرد*.
*هنگامیکه ماموران برای تفتیش آمدند . کسی را نیافتند . روزها گذشت و پادشاه ازطریق جاسوسان و خائنان مطلع شد . که جوان پدرش را پنهان نموده است. پادشاه تصمیم گرفت که قبل از حبس جوان وقتل پدرش او را بیازماید. ماموری دنبالش فرستاد.مامورنزد او رفت و به او گفت که پادشاه شمارا احضار نموده که وقت بامدادان درحال سوار و پیاده به نزد ایشان حضور یابید. جوان به حالت حیرت و سر درگمی فرو رفت و به سراغ پدرش رفت وماجرا راتعریف نمود.مردلبخندی زد وبه فرزند خود گفت: عصایی بزرگ بیاور وروی آن سوار شو و پیاده نزد پادشاه حاضر شو!*
*جوان درمجلس پادشاه حضور یافت. پادشاه به زکاوتش تعجب نمود. وبه جوان گفت: برو و صبح در حال پوشیده وعریان بر گرد ! جوان نزد پدربرگشت وماجرا راتعریف نمود پدر به فرزند خود گفت: کفش خودرابه من بده بخش پایین وپاشنه کفش رابرید وگفت: کفش خودرا بپوش و نزد پادشاه حضور بیاب!پادشاه از زیرکی او شگفت زده شد. به او گفت : برو وفردا با دوست ودشمن خود بیا! جوان نزدپدربرگشت وماجرا راتعریف نمود.پدرتبسمی کرد و به فرزندش گفت: همراه خود همسر وسگ خود را بردار و برو! وهریکی را نزدپادشاه بزن! جوان گفت: چگونه ممکن است؟ پدر گفت : شما انجام بده بزودی خواهی دانست. بامداد جوان نزدپادشاه حاضر شد و جلوی پادشاه همسرش را زد. همسرش فریاد برآورد وبه شوهرش گفت: بزودی پشیمان خواهی شد. وبه پادشاه اطلاع داد که شوهرم پدرش راپنهان نموده است.*
*سپس سگش را زد.سگ دوید.پادشاه تعجب نمود!*
*وگفت:دوست باوفا ودشمن چگونه است؟جوان :به سگ اشاره نمود. سگ بسویش شتافت و دور و برش از خوشی چرخید!*
*جوان گفت : این همان دوست ودشمن اند.*
*پادشاه تعجب نمود!وگفت :صبح همراه پدرتان بیایید.*
*جوان نزدپدربرگشت وماجرا راتعریف نمود.*
*صبح که نزد شاه حضور یافتند پادشاه پدر جوان را به عنوان مستشار خود انتخاب* *نمود.نهایتاجوان وپدرش به لطف وفضل الهی نجات یافتند.*
*پدر هرگاه به سن بالا رسد چنان گنجینهای است که قدر و قیمت آن را نمی دانیم مگر بعد از دست دادن چنین فرصت طلایی*
*پدر مدرسه کامل ودرایت واقعی است. او را به عنوان مستشار ومکان اسرارخود قرار بده همیشه بااوراه حل خود را می یابی!*
*خداوند به والدین فقید مان رحم بفرمایند و زندگان مان را عمربابرکت عنایت بفرمایند.*
*هرگاه مطالعه آن را به اتمام رساندی به نیت صدقه و ایصال ثواب به والدین یا به نیت عقلانیت نسل جدید انتشارش بده.*
*فراق پدرسخت است و کسی مرارت و تلخی آن را نمیداند مگر کسی که تلخی آن را چشیده باشد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
یک نفر بیابانی و چادر نشین در بیابان، سگی وحشي برخورد کرد.
سگ پای این بنده خدا را گاز گرفت.
مردخیلی ناراحت شد نالان به خانه آمد و از درد و نارحتی بی قراری ميكرد.
او دختری داشت که وقتی وضعیت پدر را دید گفت:
«بابا! همه اش تقصیر خود توست، وقتی آن سگ پاي تو را به دندان گرفت، تو هم می خواستی پایش را به دندان بگیری.
پدرش گفت:
دخترم اگر تمام دنیا را هم به من بدهند، دهان و دندانم را به پای سگ آلوده نمی کنم.
نتیجه:
در مسائل اجتماعی هم همین طور است.
اگر كسي در صحبت کردن و رفتارش به شما تعدی وجسارت کرد، شما این خلاف را تكرار نکنید و عفت و نجابت خود را حفظ کنید.. همانطور که خودت میدانی او با اهانت به تو کار بدی کرده است، پس تو دیگر این کار بد را تکرار نکن..!👌🏻
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودویک
و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم
_زحمتتون نمیشه؟
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید..
و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق محبت شد
_رحمته خواهرم!
در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ
احساسمان شنیده شود...
که تا آمدن ابوالفضل🕊 هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد،..
از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم
_چرا میخوای من
برگردم اونجا؟
دلشوره اش را به شیرینی لبخندی😊 سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود..
که با آرامشی ساختگی پاسخ داد
_اونجا فعلاً برات امنتره!
و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد
_چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.😊
و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم...
تا رسیدن به داریا...
سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد،...
کل غوطه غربی دمشق را دور زد و مسیر ١٠ دقیقه ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد..
#تامطمئن_شود کسی دنبالمان نیاید و در #حیاط_خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم...😟😥
حال مادرش🌷 از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد..😥
و ساعتی کشید تا به کمک خوش زبانی های ابوالفضل🕊 که به لهجه
خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم...
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد،..
از شدت ضعف و درد، پیشانی اش
خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد...
که تکیه به دیوار چشمانش را بست. کنار اتاقش..
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودودو
کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم،.. داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده...
و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد
_من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!
و بلافاصله آماده رفتن شد...
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمی آمد دیگر رهایم کند...😥🤝🙁
با نگاه نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد
_زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!
دلم میخواست دلیل
این همه دلهره را برایم بگوید..
و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی پرده حساب دلم را تسویه کرد
_خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت تهران!😊
و ظاهراً همین توصیه را با لحنی #جدی_تر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پرده ای از سردی کشید.. #ودیگرنگاهم_نکرد.
#کمتر از اتاقش خارج میشد #مبادا چشمانم را ببیند...
و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچه ای #نیاورد تا تمام روزنه های احساسش را به روی دلم #ببندد...
اگر گاهی با هم روبرو میشدیم،..
از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد،..🌸
به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه عشقش میگریخت...
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد..
و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتنم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند..
و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودی ها تمام نمیشود...
که گره فتنه سوریه هر روز کورتر میشد. کشتار مردم حمص و قتل عام...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوسه
قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، #عادت_روزانه ارتش آزاد شده بود...
تا 6 ماه بعد..
که شبکه سعودی العربیه اعلام کرد..
📢عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد به زودی آغاز خواهد شد...📢
در فاصله ١٠
کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله تروریست های ارتش آزاد میلرزید،...😨😥😣
چند روزی میشد از ابوالفضل🕊😥 بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم..
و همین بیقراری ام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود...
که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از دمشق بگیرد...
تا ساعتی بعد که خبر انفجار 😨😥ساختمان امنیت ملی سوریه کار دلم را تمام کرد.
وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند...
و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی🌸 خبر دادند..نیروهای ارتش آزاد به زینبیه رسیده...😰😭😱
و میدانستم برادرم از 💖مدافعان حرم💖 است...
که دیگر پیراهن صبوری ام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با اشکهایم😭 به مصطفی التماس میکردم
_تورو خدا پیداش کنید!😭
بی قراری هایم صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم
_کجا میرید؟
دستش به طرف دستگیره رفت و بالحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد
_اینجا موندنم فایده نداره.
مادرش مات رفتنش مانده..
و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد...
🌷دل مادرش🌷 #بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود،..😢اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد..
و دل کوچک من...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوچهار
دل کوچک من بال بال میزد..
_اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟😥😢
از صدایم #تنهایی میبارید و خبر زینبیه #رگ_غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید
_من #سُنی_ام، اما یه عمر همسایه سیده زینب💚 بودم، #نمیتونم اینجا بشینم تا حرم بیفته دست اون کافرا!😠
در را گشود..
و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند...
نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت.. 😥
و با همان نگاه نگران سفارش این دختر شیعه را کرد
_مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه #شیعه_اس یا #ایرانیه!😥
و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند..که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج
شد...
او رفت..🌸
و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد.. 😭
و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل🕊 نه او🌸 را ببینم..
که از همین فاصله دخیل ضریح حضرت
زینب (س) شدم... 😭🤲
تلوزیون سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از دمشق و زینبیه حرفی نمیزد..
و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته.. که از ترس سقوط داریا تب کردم...
اگر پای تروریستها به داریا میرسید،..😱
من با این زن سالخورده در این #تنهایی چه میکردم..
و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود.. که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد..باورمان نمیشد به این سرعت به داریا رسیده باشند...
و مادرش🌺 میدانست..
این خانه با تمام خانه های شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد... 🔐
در این خانه #دختری_شیعه پنهان شده و #امانت پسرش بودم..
که مرتب دور سرم آیت الکرسی✨ میخواند و یک نفس...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوپنج
و یک نفس نجوا میکرد..
_✨فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین.✨
و من هنوز نمیدانستم از ترس چه #تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند.. که دوباره در این خانه پنهانم کرد...
حالا نه ابوالفضل🕊 بود و نه مصطفی🌸 که از ترس اسارت به دست تروریست های ارتش آزاد جانم به لبم
رسیده..
و با اشکم به دامن همه ائمه(ع) چنگ میزدم تا معجزهای شود..😭🤲
که درِ خانه به رویمان گشوده شد... مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود...😣😞
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم،.. حس کرد تا چه اندازه وحشت کردیم..
که نگاهش در هم شکست..
و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی پاسخم آتشش زدم
_پیداش کردید؟😥
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد.. و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری ام نداشت..
که با شرمندگی😞 همین تیرها را بهانه
کرد
_خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.😞
این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت.. و امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که #لحنش هم مثل #نگاهش به زیر افتاد
_اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!😞😓
مادرش با دلواپسی پرسید
_وارد داریا شدن؟😨
پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید..
و دلش پیش #زینبیه💚✨ مانده بود که همانجا روی زمین نشست..
و یک کلمه پاسخ داد
_نه هنوز!😞
و حکایت به همینجا ختم نمیشد..
که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم
_خونه شیعه های اطراف دمشق رو #آتیش میزنن تا #مجبور شن فرار کنن!
سپس سرش به سمتم چرخید...
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
سه نیاز اساسی زنان:
1- زنان نیازمندند احساس امنیت کنند.
2- آنها نیاز دارند ارزشمند تلقی شوند.
3- لازم است احساس کنند که ارتباط خوبی برقرار کرده اند.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه🌷
#مردها_نیازدارن_که_ازشون_قدردانی_و_تشکر_بشه 🎁
✅خانومها دو جا این کار رو نمیکنن
1⃣ جایی که کار کوچک است
2⃣ وقتی #آقایون وظیفشون رو انجام دادن
🔻مثلا آقا #چایی خورده استکانش رو برده تو #آشپزخونه .خانوم میگه برای چی #تشکر کنم وظیفشه کار بزرگی نکرده فقط یه استکان برده همین.
🔻مثلا آقا رفته نون خریده برای #شام اینم چون وظیفه #مرد است #خانوم تشکر نمیکنه.
💠خانومها دائم از اقایان تشکر کنید.
برای کارهای #کوچک و #بزرگ تشکر کنید.
مردان دوست دارند مورد توجه واقع بشن. تشکر شما به آقایون #حس خوبی میده😊
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔷 #همسرداری💓
🔶 #اهمیت_بغل_کردن_همسر 💚
🔹 شاید بعد از گذشت سالها از #ازدواج تان، دیگر فراموش کرده باشید که مثل ابتدای #زندگی هر روز یکدیگر را در #آغوش بگیرید. شاید فکر کنید وقتی برای این کار ندارید یا جلوی بچهها نمیشود دست دور گردن همسرتان بیندازید.💍
🔸 اما واقعیت این است که در #آغوش گرفتن #همسر، یک مهارت ارتباطی پیشرفته و هدیهای کاملاً #عاشقانه است. بهترین روشی که میتواند موفقیت و توانایی شما را در دوست داشتن و عشق ورزیدن به همسرتان تضمین کند.💗
🔹 #آغوش، با خود #احساس امنیت و صمیمیت و #حمایت به همراه دارد و از سویی دیگر، رفتاری #غیرجنسی و #محبتآمیز است که میتوانید جلوی بچهها داشته باشید. کافیست همه اعضای خانواده را به ترتیب #بغل بگیرید و با آنها #صحبت کنید.🗣
🔸 همیشه سعی کنید صبح پیش از برخاستن، #شب قبل از خوابیدن و در طول روز وقتی به خانه میرسید #همسر تان را #بغل کنید.❣
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرداری ❤️
#عاشق_شوید_نه_وابسته 🌸
هرگز #عشق را با #وابستگی اشتباه نگیر، #عشق واقعی از خودت آغاز میشود🚫
و اگر نتوانی ابتدا به خودت #عشق بورزی، اگر نتوانی ابتدا به خودت احترام بگذاری، اگر نتوانی ابتدا خودت را #عاشقانه تحسین کنی بنابراین #احساسی که به دیگری خواهی داشت یک وابستگی بیش نیست 😔
و #ارتعاش وابستگی آرام آرام تو را از عزت، از احترام، از #عشق و از بزرگی خواهد انداخت.
یاد بگیرید شادی خویش را به هیچ کسی وابسته نکنید، یاد بگیرید از موضع #ضعف دلبسته کسی نشوید، 🌀
یاد بگیرید بدون #توقع و خودخواهانه #عشق بورزید 💖
یاد بگیرید برای جلب نظر دیگری تلاش نکنید خودتان باشید و این یعنی #احترام به نفس ..😍
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan