نابینا شدن یک زن ۴۱ ساله به علت دوش گرفتن با لنز در چشمش
این زن دومین قربانی است و پیش از این نیز یک مرد ۲۹ ساله بریتانیایی که با لنزهای چشمش دوش میگرفت و به استخر نیز میرفت نابینا شده بود
پزشکان میگویند بودن لنز در چشم در زمان دوش گرفتن باعث یک عفونت نادر چشمی و در نهایت کوری میشود.
👇👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت دردناک رفتن به وسط میدون گاوبازی
👇👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندان سليمان (زندان ديو) يكى از مخوف ترين مناطق ايران در تكاب اذربايجان غربى كه قطر دهانه آن ۶۵ متر و هزاران سال پيش بر اثر رسوبات به وجود آمده است
👇👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_593
چایش کمی سرد شده بود.
لقمه را به دست پژمان داد و چایش را نوشید.
دوست داشت زودتر بداند پژمان می خواهد چه کند.
حس می کرد هیجان زده است.
پژمان درون آرامش صبحانه اش را می خورد.
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده یا قرار است کاری کند.
-پژمان جان...
پژمان بی خیال بود.
-تموم نشد صبحونه خوردنت؟
-حرص نخور.
-جون به لبم کردی.
پژمان فقط لبخند زد.
-چرا تو نمی خوری؟
-چون هیجان زده ام.
خنده ی پژمان پررنگ تر شد.
دیوانه ی همین حالات و رفتارش بود.
آنقدر درون تنش زندگی جریان داشت که تا آخر عمر هم کنارش خسته نمی شد.
از روی صندلی بلند شد.
این همه هیجان را نمی توانست با نشستن محار کرد.
-باهام بیا.
دستش را سمت آیسودا دراز کرد.
آیسودا بلند شد و دستش را گرفت.
چقدر امنیت درون این دست ها بود.
او را به قسمتی برد که قبلا نبود.
-گلخونه زدی؟ قبلا نبود.
-خونه اینجا رو خریدیم اضافه کردیم به عمارت.
آیسودا متعجب به سمت گلخانه ی شیشه ای که ارتفاع بلندی داشت رفت.
-گلخونه برای چی بود؟ ما که کلی باغ و گلخونه داریم.
پژمان لبخندش را حفظ کرد.
در شیشه ای گلخانه را باز کرد.
-امیدوارم خوشت بیاد.
آیسودا را به داخل کشاند.
آیسودا با چشمان باز داشت رویا می دید.
طاووس ها...
دلش می خواست جیغ بزند.
از آن جیغ های کر کننده...
-باور نمی کنم.
دست پژمان را رها کرد.
قدم به قدم جلو رفت.
5 طاووس که انگار دوتا نر بود و سه تا ماده.
کنار هم در حال خوردن بودند.
اطراف پر بود از گل و درخت.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_594
آنقدر شوکه بود که نمی فهمید چه بگوید.
پژمان واقعا آرزویش را برآورده کرده بود.
جالب بود که اینجا از آرزویش هم قشنگ تر بود.
بغضش گرفت.
به سمت پژمان برگشت.
چند قدمی جلو رفت و مقابلش زانو زد.
پژمان از حرکتش متعجب شد.
فورا نشست.
آیسودا داشت گریه می کرد.
-آیسودا...
-نمی دونم چی بگم، نمی دونم.
پژمان محکم بغلش کرد.
-هیچی، فقط لذت ببر.
دستان آیسودا باز شد و دور کمر پژمان حلقه.
-من حتی یه کلمه ی خوبم برای تشکر پیدا نمی کنم ازت.
-لازم نیست.
صورتش از گریه خیس شده بود.
پژمان صورت خیسش را با انگشتانش پاک کرد.
-دیگه نمی خوام ببینم گریه می کنی.
لحنش کاملا دستوری بود.
آیسودا لبخند زد.
-نریز اینارو دیگه.
-چشم.
پژمان بلندش کرد.
به طاووس ها اشاره کرد.
-اینا برای توئه، هرچیزی که من دارم برای توئه.
-خودت باشی برای من کافیه.
دست دور کمر پژمان انداخت.
با لذت به طاووس ها نگاه کرد.
قبلا هیچ وقت طاووس از نزدیک ندیده بود.
پرنده های بزرگی بودند.
بزرگ و بسیار زیبا!
چشمانشان پر از غرور.
-سه تاش انگار ماده ان نه؟
-آره!
یکی از نر ها دمش را باز کرده بود و جلوی ماده ها خودنمایی می کرد.
آیسودا با خنده گفت: نگاش کن چطوری داره رژه میره.
پژمان بی توجه به طاووس ها گیر خنده ی آیسودا بود.
"فهمیدی چرا شعرهایم این همه رنگ دارند؟
تو را...
از شعرهای سعدی دزدیده ام."
صورتش رنگ می گرفت.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
#سیاستهای_زنانه
❤️یه خانوم با سیاست هوای شوهرش رو جلوی مادرشوهرش به اندازه داره!
نه زیاد؛نه کم!
🔵یکی ازاشتباهای بعضی از ما خانوما اینه که جلوی مادرشوهرمون هر چی کار و وظیفه شوهرمونه یادمون میافته با حالت دستوری به شوهرجان بگیم.
🔵عزیزجان من؛ مادرشوهرها دوست دارن عروسشون به پسرشون برسه!
🔵جلوی مادرشوهرت به شوهرت برس! هم به خودت احترام بذار هم به شوهرجان😍
اینجوری مادرشوهرم هم دلگیرنمیشه!
خیلی خوب و مسالمت آمیز!
🌧❄️♥️🌧❄️
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
♥️🌨❄♥️🌨❄️♥️
شب تولدم، شروع کردم به باز کردن کادوها
به کادوی بابام که رسیدم دیدم یه پاکته که درش بازه
توشو که نگاه کردم دیدم نوشته:
هشتاد هزار تومنی رو که سه ماه پیش گرفتی، نمی خواد برگردونی😁
تولدت مبارک!😐
http://eitaa.com/cognizable_wan
تو این موزه ها از هر دوره ای یه چیزی به عنوان نماد هست.لباس.سفال و...
از دوره ی ما احتمالا یه دونه فیلترشکن بزارن بگن اینا ماله دوره ی مسدودیان بوده😁😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سردار_شهید_علیرضا_موحد_دانش
شهریور ۱۳۶۰ در عملیات بازی دراز ۳ یک دستش را فدا کرد
شهادت: ۱۳۶۲/۵/۱۳؛ حاج عمران
بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۷۳، شماره ۲۵
به خاطر روحیه بی نظیر او بود که یکى از همرزمانش مىگوید: ما هر وقت با ضعف روبرو مىشدیم و در کار گیر مىکردیم، مىرفتیم سراغ حاج على و او با متانت و تفکر، مشکل را به راحتى حل مىکرد...
حاج علی دستی را که از زیر آرنج قطع شده بود، با بند کفش بست و داخل جیبش گذاشت و تا زمانی که رنگش از خونریزی سفید نشده بود کسی متوجه دست او نشد، خلاصه با زور و کلک حاجی را راضی کردند برود عقب، او هم رفت؛ وقتی به بیمارستان رسید، با کمال خونسردی جلوی یکی از دکترها را گرفت و دست قطع شده اش را روی میز گذاشت و گفت: "دکتر جون، این دست قلم شده مال منه؛ ببین اگه می تونی یه کاریش بکن..."
دکتر با دیدن دست داغون و متلاشی حاج علی یک دفعه پشت میز کارش از حال رفت....
علیرضا پس از قطع دست راستش، گلنگدن سلاح را با دندان مىکشید و مسلح میکرد
کلام شهید: "در مڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند، شهادت مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن باتمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب میڪند..."
http://eitaa.com/cognizable_wan
در طول تاریخ, گفته های اشتباهی نظر عامه مردم را جلب میکنند که فاقد سند تاریخی می باشند.
یکی از این گفته ها, آزمایش دو گلوله ی گالیله در برج کج پیزا میباشد; گالیله هیچ موقع چنین آزمایشی را انجام نداده است, بلکه 60 سال بعد از مرگ وی, این آزمایش را به ایشان نسبت داده اند.
یکی دیگر از این اشتباهات, سیبی می باشد که به سر نیوتن اثابت کرده است; اما چنین نمی باشد, این سیب جلوی چشمان نیوتن بر روی زمین افتاده است.
#اشتباهات
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
✅ دمنوش آرامش بخش خواب
🔷تقویت اعصاب
🔷آرامبخش خواب
✍️ مواد لازم ↯↯↯
🔻نعناع یک قاشق مرباخوری
▫️بهارنارنج یک قاشق مرباخوری
▫️گل گاوزبان دو قاشق مرباخوری
▫️بهار ریحان یک قاشق مرباخوری
🔺اسطوخدوس یک قاشق مرباخوری
✍️ تمامی را نرم سائیده یک قاشق مرباخوری را با یک فنجان آبجوش ده دقیقه در قوری چینی دمکرده و بعد از صاف کردن آن را نیم ساعت قبل از خواب بنوشید
💥مکمل: عرق تارونه و بادرنجبویه ار هر کدام نصف فنجان مخلوط کرده و وقت خواب بنوشید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃
❤️ خيلي قشنگه دلم نیومد نذارمش
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشهﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ،مثلِ..
👈 ﺩﻝِ ﺁﺩما
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِ..
👈ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،مثلِ..
👈پدرومادر
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد،ﻣﺜﻞِ..
👈ﮔُﺬﺷﺘه
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞِ..
👈ﻣُﺤﺒﺖ
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِ..
👈دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،ﻣﺜﻞِ..
👈ﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ..
👈تاوان
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞِ..
👈ﺣَﻘﯿﻘﺖ
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ..
👈ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩن
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ،ﻣﺜﻞِ..
👈ﺧﯿﺎﻧت
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞِ..
👈ﻋِﺸﻖ
▪️ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ..
👈ﺍِﺷﺘﺒاه
😍یه چیزی..
*هَمیشه هَوامون رو داره،مثلِ..*
♥️ *خدا
http://eitaa.com/cognizable_wan