eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
💑سیاست همسرانه اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرف‌های ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایند‌ترین جملات را در مقابلتان به زبان می‌آورد به او یادآوری می‌کنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است⁉️ پس به‌خاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمت‌ها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید!!⚜️ 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
بدانند 📣پرستار خوبی باشید. 🔹در بیماری هر مراقبتی را که همسرتان از شما می کرده ازش بکنید. 📌اگر درکنارش باشید، احساس خوشایندی از دوست داشته شدن به همسرتون دست میدهد. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
مژده ای دل که شب میلاد کاظم آمده💚 فاطمه بر دیدن موسی بن جعفر آمده😍 کاظمین امشب چراغان از وجود کاظم است✨ خانه ی صادق چراغان از حضور کاظم است💥 ولادت امام موسی کاظم مبارک باد😍 http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . 💓از زبان مجید💓 . تو اتاقم نشسته بودم و✨دعای توسل✨ میخوندم که مامانم اومد تو و دید مشغول دعا خوندم خواست بره و یه وقت دیگه بیادکه گفتم: -مامان؟ کاری داشتی؟😟 -مجید؟؟😊 -جانم مامانم؟ -یه نفس عمیق بکش تا یه خبر بهت بدم...😇 -چی شده مامان 😧😢 -آمادگیشو داری؟😒 -اره مامان بگو تا دلم بالا نیومده 😢 -الان خالت زنگ زد... -خب...چی گفت؟؟😧 -خلاصه پسرم قسمت دست خداست😔 -وایییی...نههههه 😥😭 -باید همیشه راضی باشیم به رضای خدا😞 -نههههه مامان 😞 -گفتم آمادگی نداریا😐هل نکن حالا😊...عروس خانم هم دلش اینوره مثل اینکه ☺😆 -چی مامان؟چی شد؟ منکه نصف عمر شدم...😧 -خواستگاری فردا رو به خاطر شاخ شمشاد کنسل کردن...😉 -واییی خدا...راست میگی مامان؟😢خدایا شکرتتت😭 -ولی فعلا دلتو آب و صابون نزنیا...فعلا بچسب به درست تا یکم بزرگ تر بشی... خالت گفت با مینا هم زیاد صحبت نکنی ولی به نظرم کم محلی هم نکن بهش...😊 بزار بفهمه ازدواجش باتو عاشقونست نه صرفا سنتی....😎👌 . داشتم بال درمیاوردم...😍تو پوست خوندم نمیگنجیدم...اینقدر خوشحال بودم که حد نداشت...☺️😍 بهم ثابت شد که مینا هم دوستم داره... اصلا مگه میشه اونهمه خاطره بچگی رو فراموش کرد و بهم علاقه نداشت بهم ثابت شد که اون داداش گفتناش از سر محبته ☺️❤️ فهمیدم تا اینجا راه رو درست اومدم و باید همینطور ادامه بدم...😇😍 برای مینا پیام های مذهبی و در مورد 🌷شهدا میفرستادم و اونم باز با اینکه میگفت ممنون داداش ولی مطمئن بودن خوشش اومده...😍 دوست داشتم شوهری بشم که تو میخواد... یه فرد مذهبی و با ایمان و مقید...😊 ❤️زندگیم شده مینا... ❤️روزم مینا ... ❤️شبم مینا... تو هر مهمونی مینا بود میرفتم و هرجا نبود نمیرفتم...😅 هرجا فکر میکردم شاید مینا منو ببینه خوشتیپ میکردم و هرجا نبود اصلا تیپ و قیافم برام مهم نبود...😇 تو دانشگاه به خودم و به هیچ دختری رو نمیدادم چون این کار در حق مینا بود... اون به خاطر من خواستگارشو رد کرد و حالا اگه من با دختری حرف بزنم که خلاف انسانیته...😇 اینو از این بابت میگم که چون تو دانشگاه دانشجوی زرنگی بودم😊 و معمولا همه از من جزوه میگرفتم و توی یه طرح علمی هم شرکت کرده بودم که هم تیمیم دختری به نام بود... یعنی تو کل دانشجوهای ورودی رشتمون فقط 👈 من و زینب👉 مذهبی بودیم... و احساس میکردم به بهونه های مختلف میخواد باها حرف بزنه نه جرات اینو داشتم که بهش بگم باهام صحبت نکنه و نه میخواستم باهاش حرف بزنم... به خاطر همین از اون کار انصراف دادم و یکی از دوستام جایگزینم شد... 😊👌 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت 💓از زبان مینا💓 دوست نداشتم مجید بیشتر از این حرفها امیدوار بشه😐 ولی میدونستم گفتن این حرف به خونوادم یعنی باز شدن در خونه به روی خواستگارهای گوناگون و قطعا همه رو که نمیشه با یه بهونه ای رد کرد اما تو پیام هام به مجید باز کم محلی میکردم و از این بابت وجدانم راحت بود که دلخوشش نکردم👌 از اونور توگروه خیلی فعال بودم و دائم پست میزاشتم و یه جورایی گروه شده بود فقط پست من و آقا محسن😊🙈 اون میزاشت من تایید میکردم و من میزاشتم و اون تایید میکرد😍 یه روز شیوا بهم زنگ زد و تا گوشی رو برداشتم دیدم داره پشت گوشی جیغ و صوت میکشه -چی شده دیوونه؟ترسیدم😦 -گفتم شیوا خانومت رو دست کم نگیر که😜 -چی شده شیوا😐 -تو هم چندتا جیغ بکش تا بهت بگم 😂 -شیوااااا😑 خب حالا.بد اخلاق.اصن نمیگم بهت..بای -خب حالا قهر نکن😕 -میخواستم بگم این آقا محسنتون بهت علاقه مند شده...به دوست پسرم بابک گفته که ما باهات حرف بزنیم ببینیم مزه دهنت چیه😅 -خب توچی گفتی؟ بهش گفتی از علاقه منم؟😧 -نههه..مگه خل شدی؟؟ گفتم مینا جون اصلا تو این فازا نیست...حالا بزار یه چند روز تو خماری بمونه بعد یه قرار میزاریم باهم بحرفین 😉😇 -خب الان من باید چیکار کنم؟؟😦 -هیچی.یکم سر سنگین تر بشو.تو گروه زیاد نگو و نخند...و کلا یکم کم محلی کن تا جلوتر بیاد 😉 -مطمئنی ناراحت نمیشه؟🙈 -اره بابا...نترس...پسرا هرچی سخت تر دختری رو به دست بیارن بیشتر دوستش دارن 😂 -نمیدونم والا😕 -راستی مینا...خل نشی از اول حرف ازدواج اینا بزنی ها...یه مدت باید با هم باشین😏 -یعنی چی؟؟😳 -وایی که چقدر تو خنگی😑باهم برین اینور اونور...رستوران...کافه...خلاصه با خصوصیات هم اشنا بشین😉 -نه شیوا.من نمیتونم..بابام بفهمه منو میکشه😞 -نترس...بابات قرار نیست بفهمه😒 . یه مدت به برنامه های شیوا عمل کردن تا روز موعود رسید قرار بود تو یه کافه من و آقا محسن باهم حرف بزنیم...☕️☕️ آقا محسن ودوست پسر شیوا زودتر رفته بودن و دوتا میز رزرو کرده بودن من و شیوا که رفتیم بابک بلند شد اومد رو میز دومی و شیوا هم رفت پیشش وبهم اشاره زد برم پیش محسن خیلی استرس داشتم دستام میلرزید قلبم تند تند میزد💓😥 اصلا نمیدونستم چی میخوام بگم اروم رفتم رو میز نشستم ومحسن بلند شد و سلام گرم کرد و عذرخواهی بابت اینکه وقتم رو گرفته از استرس بدنم میلرزید و این لرز تو صدام هم معلوم بود و با صدای گرفته سلام کردم ازم پرسید مینا جان چی میل داری؟؟ با شنیدن این جمله یه حس عجیبی داشتم هم خوب هم بد😍😢 هم احساس عشق هم احساس اخه تا حالا هیچ مردی منو با پسوند جان صدا نکرده بود😣 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت . ازم پرسید مینا جان چی میل داری؟ با شنیدن این جمله یه حس عجیبی داشتم هم خوب هم بد هم احساس عشق هم احساس 😣😔 اخه تا حالا هیچ مردی منو با پسوند جان صدا نکرده بود.. 👈حتی پدرم👉 اصلا اشتها نداشتم و گفتم هرچی شما میل کنید منم همون... دوتا هات چاکلت سفارش داد و مشغول خوردن و صحبت کردن شدیم...☕️☕️ از دور شیوا رو میدیدم که لبخند به لب داره و بهم چشمک میزنه...😉 اقا محسن مشغول خوردن شد و چیزی نمیگفت و منم سرم پایین بود و الکی با گوشی ور میرفتم و هی قفلش رو باز میکردم و دوباره قفل میکردم. یه چند دیقه به سکوت گذشت و تو فکر رفته بودم که با صدای محسن به خودم اومدم: -فکر میکردم خیلی پر حرف تر از اینا باشید لا اقل تو مجازی که اینطوری نشون میداد😏 با یه لبخند سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم😕 -خب پس با اجازه من شروع میکنم...مینا نظر تو درباره چیه؟ نمیدونستم چی باید بگم ولی حس کردم اگه باز سکوت کنم نشون از احساس ضعفه و باید یه خودی نشون بدم و گفتم: به نظرم عشق چیز قشنگیه که آدم رو به تکامل میرسونه ولی به شرطی که دوطرفه باشه و هر دو طرف عاشق باشن . -تعریفتون قشنگ ولی در عین حال کلیشه ای بود..ببخشید من رک میگم چون نمیخوام زیاد وقتتون رو هم بگیرم. به نظر من عشق یه اختلال هورمونیه که تو سن پایین و معمولا بعد از بلوغ تو بدن اتفاق میوفته و بعد یه مدت از بین میره...به نظر من دوست داشتن خیلی منطقی تر از عشقه -با شنیدن این تعریف عشق ناخودآگاه یاد افتادم و با سر تایید کردم حرفهای محسن رو. و محسن هم وقتی تاییدم رو دید ادامه داد: آدم ها برای عشق دلیل ندارن و معمولا کورکورانه هست ولی برا دوست داشتن قطعا یه دلیلی وجود داره . -خب اگه اون دلیل از بین بره چی؟ . -خب راز زندگی اینه طرفین نباید بزارن دلیل دوست داشته شدنشون از بین بره تا همیشه دوست داشتنی باشن برام جدید و جالب بود. تا حالا اینطوری به زندگی نگاه نکرده بود از آدمهایی بود که برا هر چیزی و هرکاری میخواست🤔 . محسن حرفاش رو زد و در آخر گفت: -همه ی اینها رو گفتم تا گفتن این جمله برای من آسون باشه و فکر نکنین مثل پسرهای ۱۸ ساله هوایی شدم و اختلالات هورمونی منو اینجا نشونده با شنیدن این حرف حال عجیبی شدم😥 اصلا انتظار شنیدنش رو نداشتم اونم بدون هیچ مقدمه ای با اینکه خودم رو نمیدیدم ولی حس میکردم صورتم سرخ شده و پیشونیم عرق کرده بود😥😟 هیچ حرفی نمیتونستم بزنم و با اینکه اشتها نداشتم ... اما مشغول شدن با نوشیدنی رو ترجیح دادم به هر کاری😔 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی کودکی مورد بی توجهی قرار گیرد سعی می کند از طریق منفی کاری و لجبازی توجه دیگران را به خود جلب کند. مثلا جلوی تلویزیون می ایستد، هنگام صحبت کردن دیگران داد و بیداد می کند و موقع غذا خوردن از سر سفره بلند می شود. والدین هنگام مشاهده ی چنین رفتارهایی با بحث های طولانی، خواهش و یا حتی تنبیه به رفتار منفی کودک توجه می کنند و بدین ترتیب به تدریج کودک می آموزد که برای کسب توجه دست به این رفتارها بزند. 🏡http://eitaa.com/cognizable_wan
🗣 ارتباط کلامی حرف زدن صادقانه و صمیمانه، شاه­‌کلید همه‌ مشکلات زناشویی می باشد. در مورد آرزو‌ها تمایلات، ترس‌ها و نگرانی‌های خود، با همسرتان صحبت کنید. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
👈در زوج های هر دو ، زن و شوهر زمانی از زندگی رضایت دارند که شوهر در کارهای خانه با زن همکاری کند. در این ازدواج ها اگر زن و مرد از زن انتظار ایفای نقش سنتی را در خانه داشته باشند، رضایت زناشویی به دلیل فشارهای سنگین وارد شده بر زن، کاهش می یابد. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 🏡http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️🍃❤️ 💞به یکدیگر زمان بدهید. 👌مهم‌ترین چیزی که زن و شوهر‌های جوان باید به آن توجه کنند ❣صبر داشتن ❣و زمان دادن به یکدیگر است. 👈برخی از کنار آمدن‌ها در طول زمان ایجاد می‌شود. 👈 حتی وقتی یکدیگر را خوب می‌شناسید ✍ درک تفاوت‌ها و سازگار شدن با آنها نیاز به زمان دارد که 🔰تنها شرط آن است. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan