💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌
💓 #دســــٺ_و_ݐـــا_ڇلفتــــــــے
💓قسمت #بیست_وهفت
.
ازم پرسید مینا جان چی میل داری؟
با شنیدن این جمله یه حس عجیبی داشتم
هم خوب هم بد هم احساس عشق هم احساس #گناه😣😔
اخه تا حالا هیچ مردی منو با پسوند جان صدا نکرده بود.. 👈حتی پدرم👉
اصلا اشتها نداشتم و گفتم هرچی شما میل کنید منم همون...
دوتا هات چاکلت سفارش داد و مشغول خوردن و صحبت کردن شدیم...☕️☕️
از دور شیوا رو میدیدم که لبخند به لب داره و بهم چشمک میزنه...😉
اقا محسن مشغول خوردن شد و چیزی نمیگفت و منم سرم پایین بود و الکی با گوشی ور میرفتم و هی قفلش رو باز میکردم و دوباره قفل میکردم.
یه چند دیقه به سکوت گذشت و تو فکر رفته بودم که با صدای محسن به خودم اومدم:
-فکر میکردم خیلی پر حرف تر از اینا باشید لا اقل تو مجازی که اینطوری نشون میداد😏
با یه لبخند سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم😕
-خب پس با اجازه من شروع میکنم...مینا نظر تو درباره #عشق چیه؟
نمیدونستم چی باید بگم ولی حس کردم اگه باز سکوت کنم نشون از احساس ضعفه و باید یه خودی نشون بدم و گفتم:
به نظرم عشق چیز قشنگیه که آدم رو به تکامل میرسونه ولی به شرطی که دوطرفه باشه و هر دو طرف عاشق باشن
.
-تعریفتون قشنگ ولی در عین حال کلیشه ای بود..ببخشید من رک میگم چون نمیخوام زیاد وقتتون رو هم بگیرم.
به نظر من عشق یه اختلال هورمونیه که تو سن پایین و معمولا بعد از بلوغ تو بدن اتفاق میوفته و بعد یه مدت از بین میره...به نظر من دوست داشتن خیلی منطقی تر از عشقه
-با شنیدن این تعریف عشق ناخودآگاه یاد #مجید افتادم و با سر تایید کردم حرفهای محسن رو.
و محسن هم وقتی تاییدم رو دید ادامه داد:
آدم ها برای عشق دلیل ندارن و معمولا کورکورانه هست ولی برا دوست داشتن قطعا یه دلیلی وجود داره
.
-خب اگه اون دلیل از بین بره چی؟
.
-خب راز زندگی اینه طرفین نباید بزارن دلیل دوست داشته شدنشون از بین بره تا همیشه دوست داشتنی باشن
#عقایدمحسن برام جدید و جالب بود.
تا حالا اینطوری به زندگی نگاه نکرده بود
از آدمهایی بود که برا هر چیزی و هرکاری #دلیلی میخواست🤔
.
محسن حرفاش رو زد و در آخر گفت:
-همه ی اینها رو گفتم تا گفتن این جمله برای من آسون باشه و فکر نکنین مثل پسرهای ۱۸ ساله هوایی شدم و اختلالات هورمونی منو اینجا نشونده #مینا_من_دوستت_دارم
با شنیدن این حرف حال عجیبی شدم😥
اصلا انتظار شنیدنش رو نداشتم اونم بدون هیچ مقدمه ای
با اینکه خودم رو نمیدیدم ولی حس میکردم صورتم سرخ شده و پیشونیم عرق کرده بود😥😟
هیچ حرفی نمیتونستم بزنم و با اینکه اشتها نداشتم ...
اما مشغول شدن با نوشیدنی رو ترجیح دادم به هر کاری😔
💓💓💓💓💓💓💓💓💓
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #بخشیدن_همسر
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆اذان تلفن خدا
🍃✨حاج عبدالرزاق زین الدین، پدر #شهیدان #مهدی و #مجید #زین_الدین، می گوید: شهید رجایی ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود: چطور وقتی تلفن زنگ می زند، شما مضطربید که زود بروید و جواب دهید تا آقایی که پشت خط هست زیاد معطل نشود، حتی اگر در نماز هستید، نماز را سریع می خوانید تا بیایید جواب تلفن را بدهید! اذان که می گویند، خداوند پشت خط است; وظیفه ما این است که لبیک بگوییم.
📚به نقل از: مجله خیمه، شماره 8، آبان 82، ص 22
🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴#طنز_زیبای_پایان_اسرائیل😂
#مجید و #امید #قادری واقعا دمتون گرم چی ساختید 🙃🙃🙃
ببینید و لذت ببرید😍😍😍
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan