🔴 #بزرگترین_جَنگ_صلحآمیز
💠 در مواقعی که رابطه همسرتان با شما بیش از اندازه #سرد شده و از دلخوری یا کینه او، زمان نسبتاً طولانی گذشته است یکیاز شیوههایی که میتواند نقش #ترمیم این رابطه سرد را داشته باشد نوشتن #نامهای متفاوت با ویژگیهای زیر است.
💠 در ابتدای نامه با ابراز محبت، اعلام دلتنگی شدید کرده و سپس با شمردن چند مصداق ریز و درشت از خوبیهای همسرتان، از او #تشکر ویژه کنید.
💠 در مرتبه بعد، تمام مصادیق اشتباه و خطاهایی را که مورد شکایت و گلایه همسرتان بوده را ذکر کرده و بدون کوچکترین #گارد، از او عذرخواهی صادقانه کنید و لو حق با شماست.
💠 در مرحله بعد، دست کمک به سمت همسرتان دراز کرده و از او بخواهید که به شما کمک کند و بنویسید به توجه و کمکت نیاز دارم تا بتوانم نواقص و عیبهای خود را اصلاح کنم.
💠 با نامهای که ذرهای #گلایه از طرف شما در آن وجود ندارد، همسرتان شما را فرد منصف، #منطقی و خواهان تغییر، تلقی میکند و در نتیجه محبوب او میشوید چرا که ثمره بزرگِ جنگ با خود و منیّت، #محبوبیت شدید است. و این بهانهای برای صلح پایدار و شیرین در زندگی میشود.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
زن رفت پیش دکتر گفت:
آقای دکتر شوهرم توی خواب حرف می زنه چی بهش بدم
دکتر گفت: فرصت
زن گفت: فرصت چی
دکتر: بهش فرصت بده وقتی بیداره حرف بزنه😂😂😂
👌http://eitaa.com/cognizable_wan
لقمان حکیم برای اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایی بخشد و ضمیر او را از این اندیشه ناشدنی خالی کند، در وصیت خود به وی فرمود:
لا تعلق قلبک برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلک لا یحصل و لو بالغ بالانسان فی تحصیله بغایة قدرته؛ دلبسته به رضای مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمی شود، هر قدر هم آدمی در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجه قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید.
فرزند به لقمان گفت: معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم برای آن مثال یا عملی را به من ارائه نمایی.
پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشی را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت می کرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسی القلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پی خود می برد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدی که سوار بودن من و پیاده بودن تو را بد، تلقی نمودند؟
به فرزند خود گفت: تو سوار شو و من پیاده می آیم.
پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولی نکشید که عده ای در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدی است و این چه پسر بدی! اما بدی پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پی اش می رود با آنکه پدر به احترام و سوار شدن شایسته تر است. پدر این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کرده اند.
لقمان گفت: سخن اینان را شنیدی؟
گفت: بلی!
فرمود: اینک هر دو نفر سوار می شویم.
سوار شدند. گروه دیگری رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست. این هر دو سوار شده اند، پشت حیوان را قطع می کنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نموده اند.
لقمان به فرزند خود فرمود: شنیدی؟
عرض کرد: بلی!
فرمود: اینک مرکب را خالی می بریم و خودمان پیاده راه را طی می کنیم.
عده ای گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده می روند و مرکب را خالی رها کرده اند و هر دو را در این کار مذمت نمودند.
فقال لولده تری فی تحصیل رضاهم حیلة لمحتال؛
در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا برای انسان با تدبیر به منظور جلب رضای مردم، محلی برای اعمال حیله و تدبیر باقی است؟
پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشه رضای خداوند باش!
لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمی توان با رفتار خویش، رضایت خاطر مردم را جلب نمود، هر طور که قدم برداری، سخنی می گویند. بنابراین برای مدح و ذمّ این و آن میندیش و تنها متوجه رضای حضرت باری تعالی باش که معیار رستگاری و سعادت، خشنودی خداوند است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سلامت
#زیبایی
خوردنکنجدِ سفید برایحجیم کردن مو بسیار مفید است، چونکه کنجد سرشـــار از منیزیم، کلسیم و ویتامین E است و پروتئینهایی کهبرایرشد موهایت مفید است، کنجد سفید را باید که قبلازصبحانهمیلکنید تابدنبتواند موادِ لازمرا بهتر به موها برسونه
➖➖➖➖➖➖➖➖
📕 http://eitaa.com/cognizable_wan
#فراری #قسمت_665
با ذوق کنارشان رد می شد.
قبل از آمدن به اینجا ترس داشت.
فکر می کرد از پسش برنمی آید.
یا حداقل یک جای ناشناخته با مردمانی که نمی شناخت...
ترسناک بود.
ولی زرق و برقی که الان مقابلش می دید واقعا جذاب بود.
با این حال زمستان در راه بود.
زمستانی با برف های زیاد و کولاک...
رفت و آمد سخت می شد.
ولی تحمل می کرد.
باید خودش را می ساخت.
باید بتواند با خانواده اش مقابله کند.
او دختر جا زدن نبود.
اینجا هم دوام می آورد.
قرار نبود که کم بیاورد.
با انرژی زیادی قدم برداشت.
بین راه از لبه ی جاده گل های بیابانی چید.
دسته ی بزرگی درون دستش گرفت.
هوای پاک دهات را به سینه کشید.
اینجا بودن پر از زندگی بود.
رسیده به ماشینش گل ها را روی داشبورد گذاشت.
استارت زد و حرکت کرد.
خودش را تا جلوی خانه ی خاله باجی رساند.
ماشین را کنار کشید.
پیاده شد.
خبری از پسر خاله باجی نبود.
چه بهتر!
احساس راحتی بیشتری می کرد.
صندوق عقب را بالا زد.
وسایلش شامل دو ساعت بزرگ و یک کارتن کتاب بود.
به زور همه را پایین گذاشت.
کارتن کتاب ها واقعا سنگین بود.
نفسی تازه کرد.
دو تا ساک را داخل برد و درون ایوان گذاشت.
برگشت و کارتن را بغل گرفت.
حس کرد کمرش تیر کشید.
چقدر سنگین بود.
لنگ لنگان داخل بردش.
روی ایوان گذاشت.
صدا زد:خاله باجی هستی؟
صدایی نیامد.
صدای گاو از طویله می آمد.
حتما آنجا بود.
بزور همه ی وسایل را داخل برد.
درون اتاق گذاشت.
لیوانی که همیشه درونش آب می خورد را برداشت.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#فراری #قسمت_666
درون آشپزخانه پر از آب کرد.
برگشت و گل ها را از جلوی داشبوردش برداشت و درونش گذاشت.
اتاق خشک و خالی می بود دلش می گرفت.
گل ها را لبه ی پنجره گذاشت.
لبخند زد.
کم کم همه ی وسایلش را چید.
پشت در چوب لباسی زد و لباس ها آویزان شد.
کارش که تمام شد با رضایت لبخند زد.
همان موقع خاله باجی داخل آمد.
از لباس هایش مشخص بود درون طویله بود.
بوی پهن می داد.
از دستانش شیر می چکید.
البته سطلی هم پر از شیر داشت.
-خسته نباشید.
-درمونده نباشی، ماستم تموم شد، سفره ی بدون ماست و دوغ که فایده نداره، امروز شیر ندادم مراد، گفتم بمونه برای خودم.
خوشش می آمد که توضیح می داد.
انگار که پوپک از او توضیح بخواهد.
-کمکی می خواید؟
خاله باجی قابلمه ی رومی بزرگی را روی زمین گذاشت.
شیررا درونش ریخت و گفت:نه عزیزم، کار هرروزه که کمک لازم نداره.
قابلمه را سر گاز گذاشت.
پوپک کمی نگاهش کرد.
پیرزن سخت مشغول کارش بود.
پوپک هم خیلی آرام بیرون رفت.
هنوز روستا را ندیده بود.
فقط یک خط صاف را بالا و پایین رفت.
ماشین نبرد.
پیاده روی یک مزه ی دیگر داشت.
تا خود ظهر تمام اطراف را پا زد.
وقتی برگشت کمی آفتاب سوخته شده بود.
آقای مهندس هم برگشته بود.
نمی دانست با این درد و بخیه چطور بیرون رفت.
انگار این مرد به عمد بخواهد به خودش ظلم کند.
وگرنه با این همه بخیه باید استراحت می کرد.
کار که همیشه بود.
اما سلامتی همیشگی نیست.
پیراهنش شسته شده روی بند بود.
مطمئن بود خونریزی کرده.
برای همین شسته روی بند انداخته اند.
صدای خاله باجی را شنید.
داشت سرزنشش می کرد.
پس حدسش درست بود.
البته زن بیچاره حق داشت.
نگران پسرش بود.
با احتیاط جلو آمد.
چند لحظه ای پشت در ماند تا مادر و پسر معذب نشوند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
✨ڪوتاهترین قصه دردناڪ و پندآموز✨
#تلنگرانه
و هنگامے ڪه به جهنـ🔥ــم رفتـــ
دوستانش را آنجا ندیــد
گفت: دوستانم ڪجا هستند
پس به او گفتنـــد:
همه دوستانت به خاطر
مرگ تو #توبـــه ڪردنــد😨
بارها و بارها بخوان☝️
﴿يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا﴾
اےواےبرمن، اےڪاش فلانے را دوست نمے گرفتم.🌺
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
داستان ما ايرانيا:
ﺍﮔﺮ ﻋﻘﺪ ﮐﺮﺩ : ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ😳
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ😳
ﺭﻓﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ😉
ﻗﺒﻮﻝ ﺷﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ😒
ﺍﻓﺘﺎﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ😕
ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ😩
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﺮﯾﺪﻥ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ🚗
ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪﻥ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ🏢
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺳﺮﺵ ﻫﻮﻭ ﺍﻭﺭﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ💁
ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺖ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ😭
ﻭ ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﭼﺸﻤﻤﻮﻥ ﺯﺩﻥ👀
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﯾﻨﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﺶ ﺧﻮﺭﺩﻥ؟
ﺧﻮﺍﻫﺸﺄ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺘﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺕ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﺨﻨﺪ ﺍﻣﺎ کسی نفهمه😂😂
😍http://eitaa.com/cognizable_wan
از یک نفر میپرسن سوتفاهم ایران و غرب از کجا آغاز شد طرف میگه:
سوتفاهم ایران و غرب از آنجایی آغاز شد که به وزیر 100 کیلویی ما میگن ظریف و به خانم 60 کیلویی طرف مذاکره کننده میگن هشت تن! و به وزیر امور خارجه آمریکا که اومده به مذاکرات گوش کنه میگن کری!😂😂
اینو دیگه محال شنیده باشید.😂😂
#جوک
http://eitaa.com/cognizable_wan
💊😎😜💊
یه بار سر کلاس خواب بودم استاد اومد بالا سرم بیدارم کرد گفت خواب بودی‼️😠
منم هول شدم گفتم نه استاد دراز کشیده بودم. 😅
هیچی دیگه بچه ها داشتن دسته صندلی رو گاز میزدن.😂😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
حیف نون استخدام راديولوژي ميشه
مريض مياد جواب عكسشو بگيره،
حیف نون ميگه قفسه سينت شكسته ولي با فتوشاپ درستش كردم،😎
دكتر هم نفهميد برو حالشو ببر!😎😂😅
=============
😝
👚 @cognizable_wan
👖
🔴 #تقویت_رابطه_عاشقانه
💠 مردها بدانند #کمک به همسر در امور خانه و نگهداری از #بچهها باعث میشود که زن #فرصت و #حوصله کافی برای روابط عاشقانه و محبتآمیز با شما را داشته باشد.
💠 کارهای #سنگین و زیاد در خانه زن را از لحاظ روحی و جسمی #خسته میکند و ناخودآگاه #نشاط و توان ایجاد رابطه #عاطفی قویتر و مستمر با همسر را از دست میدهد.
💠 برای زن خیلی #شیرین است که گاهی شوهرش، متواضعانه در خانه خدمت کند. اینکار لذت رابطهی شما در #خلوت را نیز زیاد میکند.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#سلامت
مصرف آب یخ در این زمانها ممنوع
👈درحالت ناشتا
بلافاصله پس ازحمام
بلافاصله پس از خوردن میوه تر
منجر به ضعیف شدن کبد و کبدچرب، اختلال اعصاب و لرزش درمیانسالی میشود
➖➖➖➖➖➖➖➖
📕 http://eitaa.com/cognizable_wan