eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ؛ دﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪه !!! ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮگشت و گفت: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷت و ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮﺷﺪﻩ ؛ ﺍﻭﻥ حتي کمترعصبانی میشه ومنوخیلی دوست داره. دكتر گفت: ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟ ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ كه ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽشه !!! http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 -المثل مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود. برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد! دُم خر از جای كنده شد. فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده! مرد برای فرار به كوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد. صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچه‌ای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود. مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد! مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست! مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود. چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند. نخست از یهودی پرسید. یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب میكنم. قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد! جوان پدر مرده را پیش خواند. گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام. قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری! جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بی‌مورد محكوم شد! نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد. حال می‌توان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند. برای طلاق آماده باش! شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال می‌كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید. قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست! صاحب خر همچنان كه می‌دوید فریاد زد : من شكایتی ندارم. میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره‌ گی دُم نداشت! 😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
تقسيم‌بندی موجودات زنده تغيير کرد. جانوران گياهان مجازیان اين دسته آخر موجودات عجيبی هستن.. نه به غذا نه به آب و نه به اکسيژن نياز دارند... آنها فقط به اينترنت و دنيای مجازی نياز دارند... منظورش ما نیستیما مدیونین به خودتون بگیرین 😂😂😂 🍃🍂 http://eitaa.com/cognizable_wan
نکات مهم ✅✅✅ بند ویرانی بسیاری از زندگی ها در رختخواب پاشیده میشه ◀️ ایده های اتاق خواب رو اجرا کنید و تنوع در روابط زناشویی داشته باشید مرد همسردار نباید با غرایز ارضا نشده از خانه بیرون بره ❌ خداوند خالق جنسیت هست، ما رو از دو جنس متفاوت آفریده تا از اون لذت ببریم پس اگر خالق ما از خلق رابطه جنسی شرم نداشته ما هم نباید خجالت بکشیم 👌👌 امام صادق (ع) بهترین زنان بانویی است که چون با شوهر خلوت کند، لباس حیا را از تن درآورد و چون لباس بپوشد، لباس حیا را نیز بپوشد. (وسائل الشیعه، ج14، ص126) پس در کنار همسرتون لباس حیا رو کامل درآررررید و بشید هررر چی که به معنای واقعی کلمه بی حیایی تلقی میشه ! هر رفتاری که به نظرتون زشت و ناپسنده در برابر همسرتون خیلی هم خوبه هرگز از رابطه جنسی به عنوان سلاح یا پاداش استفاده نکنید ❌ در رابطه جنسی 20% مطالعه و آگاهی و 80% طرز تفکر مهمه ✅ سعی کنید تصور کنید شما و همسرتون جذابترین ها و بهترین های در این نوع روابط هستید یادتون نره زنی که تلاش میکنه تا نیازهای شوهرش رو برآورده کنه تا حد زیادی شوهرش رو در برابر تحریک دیگران ایمن کرده برخی معتقدند پایه کامیابی جنسی در رختخواب نیست ! بلکه پای میز صبحانه است ... آنچه آغاز روز هنگامی که مرد خانه را ترک میکند زن به او می گوید مشخص می کند که آن روز غروب در آن خانه چه اتفاق هایی رخ خواهد داد ....!!!! ♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️ 👫http://eitaa.com/cognizable_wan
کلیه وسایل خونه یارو رو دزد برد بجز یه قالی... پلیس اومد گفت : چرا قالی رو نبردن ؟ 🤔😐 یارو گفت واسه اینکه یه شیری مثل من روش خوابیده بود!😝😝😝 😂😂😂😂😂 🍃🍂 http://eitaa.com/cognizable_wan
♥️🌨❄️♥️🌨❄️♥️🌨 👫 ♥️🌧❄️ 👧 ❤️حریم خصوصی تو و همسرت خصوصی بمونه. قدیمی ها می گفتن حمام رفتی،برای زنهای فامیل تعریف نکن. ‼️ نیازی نیست خوشی ها و لذت های زندگیتو عمومی کنی و از هر صحنه ی زندگیت عکس بگیری و بذاری اینستاگرام یا عکس پروفایلت. ‼️نگو حرف مردم برام مهم نیست.چون با این کار اتفاقا داری نشون میدی دنبال تایید مردم و نمایش دادن زندگیتی. چه اهمیتی داره ک ملت بدونن خیلی عاشق شوهرتی یا باهاش مشکل داری؟ 👈تا دعواتون شد نرو پستِ غم نذار تا یه خیر و خوشی ای بود به رخ نکش. ❤️حریم خصوصیتو خصوصی نگه دار 🚫عمومیش نکن. 🌧❄️♥️🌧❄️ 👫http://eitaa.com/cognizable_wan ♥️🌨❄♥️🌨❄️♥️
❄️ 5 کاری که همیشه بعد از انجامشان پشیمان می شوید: 🔻هربار در عصبانیت به کسی ایمیل یا پیامک می‌زنید، پشیمان می‌شوید. 🔻هربار به همسرتان خیانت می‌کنید یا دل او را می شکنید پشیمان می‌شوید. 🔻هربار که با عزیزانتان وقت نمی‌گذرانید، پشیمان می‌شوید. 🔻هربار که احساساتتان را به عزیزانتان ابراز نمی‌کنید، پشیمان می‌شوید. 🔻هربار که سر فرزندانتان داد می‌کشید، پشیمان می‌شوید. 💕 http://eitaa.com/cognizable_wan
👈زمان زیادی گذشت .... هميشه اونى كه ميخواى نميشه...! هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست! كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... ! كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه... يه نوع عشقه ... و ناراحتى از ميزان اهميته...! بزرگ ترين دشمنه... بهترين دوسته ... بزرگ ترين شانسه ... بالاترين ثروته... بهترين نعمته ... " رفتن" هميشه از روى نفرت نيست ... زبونش نرمه دلش گرم نيست... اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست! ميخنده، بدون درد و غم نيست! دليلى بر باطن نيست... كسى موظف به اروم كردنت نيست... بحث كردن با خيليا اشتباهه محضه... خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست ... گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترينى! اوقات دلت تنگه اون آدماى دوست داشتنى سابق ميشه... اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم... http://eitaa.com/cognizable_wan
این دو ساعت را پولاد همیشه به خانه برمی گشت. پولاد همه ی نقشه ها را صندلی عقب گذاشت. برگشت که پوپک را صدا بزند که دید خودش در حال آمدن است. پشت فرمان نشست. بوقی برای پوپک زد تا حواسش را جمع کند. پوپک به پولاد مستقیم نگاه کرد. فهمید وقت رفتن است. با عجله خودش را به او رساند. کنارش روی صندلی نشست. پولاد فرمان را تاباند و دور زده از شیب تندی بالا رفت. -ببخشید تو زحمت انداختمتون. -موردی نداره. -کار تموم شد؟ -وقت ناهار و استراحتشونه. -خسته نباشید. -ممنونم. ماشین درون جاده ی مارپیج به سمت روستا حرکت کرد. ولی نرسیده یک گله گوسفند وسط جاده بودند. پولاد دستش را روی بوق گذاشت. چوپان با خیال راحت هی هی می کرد. پوپک خنده اش گرفت. پولاد سرش را از شیشه بیرون آورد و داد زد. -اینارو ببر کنار دیگه. چوپان هنوز بی خیال بود. انگار عادت داشت به این داد و هوارها. گوسفندانش هم عین خودش بیخیال بودند. پولاد پوفی کشید. عجب گیری کرده بود. بلاخره عصبی پیاده شد. از کنار جاده تکه چوبی برداشت و گوسفندها را دنبال کرد. پوپک نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. به قهقه می خندید. آقای مهندس چقدر کم حوصله بود. چوپان آمد اعتراض کند. ولی پولاد خیلی عصبی بود. دو ساعت وقت استراحتش بود. همان را هم باید تلف چند تا حیوان زبان نفهم کند. گوسفندها که کنار رفتند پشت فرمان نشست. به سمت جلو حرکت کرد. -مردیکه اصلا نمی فهمه انگار، عین چماق واستاده فقط نگاه می کنه، گاو هم بهش شرف داره. جالب بود که داشت غر می زد. همیشه او را ساکت و کم حرف دیده بود. -عادت داره. -تو سرش بخوره، شاید من یه مریض تو ماشینم داشتم، نباید زود جمع کنه گوسفنداشو؟ خب کمی حق با پولاد بود. -تموم شد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 زیرچشمی به پوپک و لبخندش نگاه کرد. همینش مانده بود که مسخره ی یک الف بچه بشود. تا برسند به خانه یک کلمه هم حرف نزد. ماشین را کنار دیوار پارک کرد و هر دو با هم پیاده شدند. خانه ی خاله باجی شلوغ بود. با بیرون آمدن یکی از نوه ها، پولاد فهمید که خواهرش پریناز آمده. پوپک با همان کمررویی داخل شد. یک جاهای عجیبی یکهو کمررو می شد. خجالت می کشید با دیگران برخورد کند. خانه پر از سروصدا بود. پریناز 4 بچه ی قد و نیم قد داشت. هر 4 تا هم در حال سروصدا و شلوغ کاری. خاله باجی بی خیال بود. با دخترش حرف می زد و آشپزی می کرد. -سلام. پریناز و خاله باجی به سمتش چرخیدند. پریناز زن لاغر و قد بلندی بود با چشمان عسلی رنگ. هیچ شباهتی هم به پولاد نداشت. موهای کم پشت طلایی رنگی داشت. لبخندش صورتش را زیباتر می کرد. رو به مادرش گفت:خانم معلم جدیده؟ خاله باجی سر تکان داد و گفت:آره، پوپک. به زور توانسته بود اسم پوپک را بلاخره یاد بگیرد. پریناز جلو آمد. با پوپک دست داد -خوشبختم عزیزم. با ورود پولاد گفت:خسته نباشی داداش. پولاد دستی به صورتش کشید. -ممنونم آجی. جلو آمد و گونه ی پریناز را بوسید. -مامان غذاتو بکش زیاد وقت ندارم. یکراست به سمت پله ها رفت. پوپک هم با عذرخواهی به اتاقش رفت. هنوز کمی خجالتی بود. کمی دراز کشید. واقعا خسته بود. باور نمی کرد 9 کیلومتر را پیاده رفته. از خودش متعجب بود. برای همین بود پاهایش درد می کرد. کم راه نرفته بود. تا یک هفته از خانه بیرون نمی رفت. با صدای اینکه سفره می اندازند از اتاق بیرون آمد. دوست نداشت فکر کنند که مفت خور است. -بذارید کمکتون کنم. -کجا رفته بودی پوپک؟ -پیاده رفتم تا سد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
أولياء الله 🌿 یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت.کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب.بی.کفن علیه السلام ...، بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ... ⁉️ 👈 ایشان میگفت : دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم 😳 🔷 گفتم : مشت.علی چه.خبر ⁉️ 🔶 گفت : الحمدلله جاى من خوبه ‼️ ارباب این باغ و قصر رو بهم داده 😳 دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن. 🔷 گفتم بگو چی شد ⁉️ چی دیدی ⁉️ 🔶 گفت شب اول قبرم علیه السلام آمد بالای سرم ، صدا زد 🔵 خوش آمدی .. مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲.هزار.و۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ... 🔻این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا جبران کنیم ... 🔷 میگفت😳 دیدم مشت علی 😭گریه کرد . 🔷 گفتم دیگه چرا گریه میکنی ⁉️ 🔶 گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ... 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید... محرم ماه غم و ماتم سالار شهیدان کربلا رسید 🎤😭😭 ~~~~~~~~~~~~ http://eitaa.com/cognizable_wan ~~~~~~~
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ✨ازشیخ بهایے پرسیدند: {سخت مے گذرد} چہ بایدڪرد؟ 😞 گفت خودت کہ می گویے سخت {مــی گذرد} سخت کہ «نـــمے ماند»! پس خداراشکرکه«مے گـــذرد»و «نمے ماند» امروزخوب یابد«گذشـــت» وفرداروز دیگرے است... قدری شادی باخودبہ خانہ ببر... راه خانہ ات راکہ یادگرفت... فرداباپای خودش می آید🙃👌 💕http://eitaa.com/cognizable_wan💕
💃 همیشه وقتی همسری از سر کار اومد بشین روی پاهاش دستتو نوازشگونه از سر و گردنش بکش پایین و بگو دارم خستگی های عشقمو با جادوی دستام مرهم میدم😍😍😍 وقتی عصبانی بود با لحن ساده و بچگانه حرف بزنید و گاهی حرفای بچگانه بگید اینطوری وسط دعوا خندش میگیره و آشتی میکنه😜😜😜 توی اتاق خواب بی پروا باشین و به بیشترین حد ممکن لذت ببرید بهترین چیز برای مرد در اتاق خواب لذت بردن همسرش هست👍👍👍 مواظب زندگی هاتون باشین خانومای گل! ♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️🌟♥️ 👫http://eitaa.com/cognizable_wan