در گورستان:
بر مزار بی خانه ای نوشته بودند:
شکر خدا بالاخره
صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند:
پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم
و پا برهنه به آخرت برگشتم.
روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم
اما فرشته مرگ را نتوانستم راضی کنم.
بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود:
قیامتی هست، تلافی می کنم.
بر گور جوانی چنین خواندم:
یکدیگر را نیازارید
به خدا قسم پشیمان خواهید شد.
بر قبر کودکی نوشته بودند:
خوشحالم بزرگ نشدم
تا به درنده ای تبدیل شوم.
بر مزار مادری نگاشته بودند:
تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید.
بر قبر دیوانه ای نوشته بودند:
هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم
اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به
دیوانگی زده بودم.
بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم:
همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!
دنیا مزرعه ی آخرت است به عاقبت خود
بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز
آن درو نخواهیم کرد...
از مکافاتِ عمل غافل مَشو
گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ رابادقت ببینید
اصل ماجرا اینه که #شهیدمهدیزین_الدین برای شناسایی وارد منطقه دشمن می شود، موقعیت را مناسب می بیند میرود #نجف و #کربلا زیارتی می کند. و در برگشت وارد قرارگاه عراقی ها می شود و به سنگر فرماندهی میرود، می بیند خلوت است؛ چای آماده میریزد و وقتی دارد چای می خورد فرمانده عراقی ها خسته و عصبانی میاد داخل سنگر وبه عربی میگه: یک چای بده بخورم، زین الدین چای میریزد و می برد؛ #فرمانده میگه سرباز جدیدی؟ میگه: نعم سیدی! افسره یک کشیده به زین الدین می زند و یک جمله ای می گوید! زین الدین مواضع عراقی ها را شناسایی می کند و برمی گردد، شب عملیات وارد قرارگاه که می شوند مستقیم می رود و فرمانده را اسیر می کند ومی بندند و میگه فردا که روشن شد بیاریدش جلوی من، و... بقیه ماجرا که می بینید....
http://eitaa.com/cognizable_wan
لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا
«تو که نمیدونی شاید خدا بعد از این ماجرا امری تازه پدید آورد..»
خواستم بهتون یادآوری کنم اگه این صفحه از زندگیت خوب نبوده شاید خدا صفحه ی بعدی رو قشنگ نوشته تا عاشقش شی♥️
http://eitaa.com/cognizable_wan
بهت یک نصیحت میکنم؛
شایدم یک وصیّت!
«آن چیست؟»
«روزشماری مکن! حتّی اگر فکر می کنی در مهلکه افتاده ای روزشماری مکن! حالا هم لحظه شماری مکن!
شب نمیتواند تمام نشود.
طبیعت شب آن است که برود رو به صبح.
نمیتواند یکجا بماند. مجبور است بگذرد.
اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظهها کنی، خودت گذر لحظهها را سنگین و سنگینتر میکنی؛
بگذار شب هم راه خودش را برود.»
👤http://eitaa.com/cognizable_wan
تو کتاب آرامش از مت هیگ یه تعریف خیلی فوق العاده از "اصالت"داره، میگه:
«دیگران مهم هستند؛ اما دلیلی ندارد برای دوست پیداکردن، به فرد دیگری تبدیل شوید. برای پیدا کردن کسانی که دوستتان داشته باشند، اولین کاری که لازم است انجام دهید، این است که خودتان باشید.»
اصیل بودن خودتون بودنه دوستان؛اصیل باشید....
http://eitaa.com/cognizable_wan
عده ای از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ۴ تا ٨ ساله پرسیدند که: «عشق یعنى چه؟»
پاسخ هایى که دریافت شد عمیق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود.
بعضی از این پاسخ ها:
_ عشق هنگامى است که به یک نفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)
_عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزه اش خوب است. (دنى، ٧ ساله)
_ هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند.
پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق.
(ربکا، ٨ ساله)
_ عشق هنگامى است که یک دختر به صورتش عطر می زند و یک پسر به صورتش ادوکلن می زند و با هم بیرون می روند و همدیگر را بو می کنند. (کارل، ۵ ساله)
_ عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده هایتان را به یک نفر می دهید بدون آن که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کریس، ۶ ساله)
_ اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ۶ ساله)
(ما به چند میلیون نیکاى دیگر در این سیاره نیاز داریم)
_ عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، 8 ساله)
_ عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا میدهد. (الین، ۵ ساله)
_ هنگامى که شما عاشق یک نفر باشید، مژه هایتان بالا و پائین میرود و ستاره هاى کوچک از بین آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)
_ شما نباید به یکنفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد.
اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسیکا، 9 ساله)
http://eitaa.com/cognizable_wan
دیروز رفتم پارک دیدم یه دختره خیلی غمگین روی نیمکت نشسته و به زمین نگاه میکنه
رفتم یه گل چیدم و دادم دستش
پرسید: ماله منه؟
گفتم بله
یه لبخند گوشه ی لبش نشست
بعد رفتم به باغبون گفتم: اون دخترو میبینی اونجا نشسته؟ هر روز میاد گلهای پارک رو میکنه! 😜
باغبون هم با بیل افتاد دنبالش
پس چی!!!
فکر کردی من اهل این جلف بازیام؟؟
فقط میخواستم ببینم یه دختره غمگین با چه سرعتی میتونه بدووه 😂😊😂
#طنز
😍 http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشتهای؟
کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد.
مرد پرسید: پس ذرت کاشتهای؟ کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرتها را آفت بزند.
مرد پرسید: پس چه چیزی کاشتهای؟!
کشاورز گفت: هیچچيز، خیالم راحت است
*همیشه بازندهترین افراد در زندگی، کسانی هستند که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمیزنند...*
http://eitaa.com/cognizable_wan
یک دانه کبریت را روشن کن
و کف دستت بگذار...
میسوزاند نه؟
ده بار دیگر هم که امتحان کنی
فقط بیشتر میسوزی، همین!
بعضی از چیزها ذاتشان خطرناک است
و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمیکنند،
مثل کبریت که می سوزاند،
یا چاقو که تیز است و بُرنده
و هر چقدر هم
در استفاده از آنها احتیاط کنی
یک لحظه بی توجهیات کافیست
تا زخمیات کنند.
راستش بعضی از آدمها
هم اینگونه هستند...
یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را
امتحان کردی و دیدی دلت را سوزاند
و احساست را زخمی کرد
برای همیشه کنارش بگذار…
زیرا فرصت دادن
به آنهایی که ذاتشان خطرناک است
وقت تلف کردن است،
مثلِ: "بازی با آتش"...!
http://eitaa.com/cognizable_wan
حموم رفتن زمان ما :🤦♂
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!😂😂
#طنز
🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
مردی که دیگر تحمل مشاجرات با همسر خود را نداشت، از استادی تقاضای کمک کرد.
به استاد گفت: «به محض اینکه یکی از ما شروع به صحبت میکند، دیگری حرف او را قطع میکند. بحث آغاز میشود و باز هم کار ما به مشاجره میکشد. بعد هم هر دو بدخلق میشویم. در حالی که یکدیگر را بسیار دوست داریم، اما نمیتوانیم به این وضعیت ادامه دهیم. دیگر نمیدانم که چه باید بکنم.»
استاد گفت: «باید گوش کردن به سخنان همسرت را یاد بگیری. وقتی این اصل را رعایت کردی، دوباره نزد من بیا.»
مرد سه ماه بعد نزد استاد آمد و گفت که یاد گرفته است به تمام سخنان همسرش گوش دهد. استاد لبخندی زد و گفت: «بسیار خوب. اگر میخواهی زندگی زناشویی موفقی داشته باشی باید یاد بگیری به تمام حرفهایی که نمیزند هم گوش کنی.»
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan