eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
✨☀درباره آیه‌الکرسی☀✨بخوان عبدالله بن عوف گفته است: شبی خواب دیدم كه قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخ‌های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این كاخ را بشمار؛ من هم شمردم 50 درب داشت. بعد گفتند: خانه‌هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه‌ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پریدم و خدا را شكر گفتم. صبح كه شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف كردم. او گفت: معلوم است كه تو آیه الكرسی زیاد می‌خوانی. گفتم: بله؛ همین طور است. ولی تو از كجا فهمیدی. گفت برای اینكه این آیه 50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زیركی حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت: هر كه آیه الكرسی را بسیار بخواند سختی‌های مرگ بر او آسان می‌شود. 1. آیه الكرسی نوری از آسمان است. 2. آیه الكرسی آیتی از گنج عرش است. 3. آیه الكرسی باعث ایمنی در سفر است. 4. آیه الكرسی اعلاترین نقطه قرآن است. 5. ذكر رسول مكرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الكرسی بود. 6. با خواندن آیه الكرسی انسان دچار هیچ‌گونه آفتی نخواهد داشت. 7. برای رفع فقر آیه الكرسی مؤثر است و كمك الهی از غیب می‌رسد. 8. همه چیز در آیه الكرسی است یعنی كرسی گنجایش آسمان‌ها و زمین را دارد. 9. در تنهایی آیه الكرسی بخوانی باعث رفع ترس می‌شود و از سوی خدا كمك می‌رسد. 10. آیه الكرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید. 11. هنگام خواب نیز آیه الكرسی بخوانید زیرا باعث می‌شود خداوند فرشته‌ای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی. 12. هر گاه از درد چشم شكایت داشتی آیه الكرسی بخوانید و آن درد را اظهار نكنید آن درد برطرف می‌شود و از آن عافیت می‌طلبید. 13. پیامبر اسلام (ص): در خانه‌ای كه آیه الكرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می‌شود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمی‌شود. 14. آیه الكرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است كه مردم در عبادت جز خداوند كسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یكتاپرستی ایجاد كنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الكرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم می‌شناساند. 15. وقت غروب 41 بار آیه الكرسی را بخوانی حاجت‌روا می‌شوی 0 ( 41 بار تا علی العظیم بخوان یعنی یك آیه ) مجرب است و برای رفع هم و غم؛ شفای مریض؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیه‌الكرسی را مدام بخوانید. 16. اگر مؤمن آیه الكرسی را بخواند و ثوابش را برای اهل قبول قرار دهد خداوند ملكی را بر او مقرر می‌كند كه برایش تسبیح كند. 17. آیه الكرسی در مزرعه و مغازه پنهان كردن باعث بركت مزرعه و رونق گرفتن كسب است. 18. از پیامبر نقل نموده‌اند كه: این آیه عظیم‌تر از هر چیزی است كه حق تعالی آفریده است. 19. چند چیز حافظه را زیاد می‌كند یكی از آن خواندن آیه الكرسی است. 20. هر شب آیه الكرسی را بخوانی تا صبح در امان خدا هستی. 21. هر صبح آیه الكرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی. 22. آسان شدن مرگ بوسیله آیه الكرسی است. 23. آیه الكرسی عظیم‌ترین آیه در قرآن است. 24. برای حفظ مال و جان آیه الكرسی بخوان. 25. آیه الكرسی ویرانگر اساس شرك است. 26. آیه الكرسی سید سوره بقره است. ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻻَ ﺇِﻟَٰﻪَ ﺇِﻻَّ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻲُّ ﺍﻟْﻘَﻴُّﻮﻡُ ۚ...... اینو تا جایی که می‌تونی نشر کن تا ثواب جاری برای خود و دیگران داشته باشی بدان که این هر چقدر در بین مردم بچرخد بیشتر برای شما وپدرمادرت وامواتت ثواب نوشته می‌شود. ✨🌟http://eitaa.com/cognizable_wan حداقل برای یک نفر ارسال کنید☃
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷یک ماه و نیم طول کشید تا اومد دنبالم … در ظاهر کلی به پدرش قول داد اما در حیطه عمل، آدم دیگه ای بود … دیگه رسما به روی من می آورد که ازدواجش با من اشتباه بوده و چقدر ضرر کرده … حق رو به خودش می داد و حتی یه بار هم به این فکر نکرد که چطور من رو بازی داده … 🌷چطور با رفتار متظاهرانه اش، من رو فریب داده … اون تظاهر می کرد که یه مسلمان با اخلاقه … و من، مثل یه احمق، عاشقش شدم و تمام این مدت دوستش داشتم… و همه چیز رو به خاطرش تحمل کردم … 🌷اون روزها، تمام حرف های پدرم جلوی چشمم می اومد … روزی که به من گفت … – اگر با این پسر ازدواج کردی، دیگه هرگز پیش من برنگرد … هر لحظه که می گذشت، همه چیز بدتر می شد … دیگه تلاش من هم فایده ای نداشت … 🌷قبلا روابط مشکوکش رو حس کرده بودم ولی هر بار خودم رو سرزنش می کردم که چرا به شوهرم بدگمانم … اما حالا دیگه رسما جلوی من با اونها حرف می زد … می گفت و می خندید و صدای قهقهه اون دخترها از پای تلفن شنیده می شد … 🌷اون شب سر شام، بعد از مدت ها برگشت بهم گفت … – یه چیزی رو می دونی آنیتا … تو از همه اونها برام عزیزتری… واقعا نمی تونی مثل اونها باشی؟ … خنده ام گرفت … از شدت غم و اندوه، بلند می خندیدم … 🌷– عزیزترم؟ … خوبه پس من هنوز ملکه این حرم سرام … چیه؟ … دوباره کجا می خوای پز همسر اروپاییت رو بدی؟ … به کی می خوای زن خوشگل بورت رو پز بدی؟ … 🌷منتظر جوابش نشدم و از سر میز بلند شدم … کمتر از 48 ساعت بعد، پسرم توی هفت ماهگی به دنیا اومد … ✍ادامه دارد‌..... ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 🌷اسمش رو گذاشت آرتا ... وقتی فهمیدم آرتا، یه اسم زرتشتیه خیلی ناراحت شدم ... - چطور تونستی روی پسر مسلمان من، یه اسم زرتشتی بزاری؟ ... 🌷یعنی اینقدر بی هویت شدی که برای ابراز وجود، دنبال یه هویت باستانی می گردی؟ ... یا اینکه تا این حد از اسلام و خدا جدا شدی که به جای خدا ... که به جای افتخار به چیزهایی که داری ... یه مشت سنگ باستانی، هویت تو شده؟ ... 🌷دلم می خواست تک تک این حرف ها رو بهش بزنم و اعتراض کنم اما فایده ای داشت؟ ... عشقی که در قلبم نسبت بهش داشتم، به خشم و نفرت تبدیل می شد ... و فقط آرتا بود که من رو توی زندگی نگه می داشت ... 🌷غریب و تنها ... در کشوری که هیچ آشنا و مونسی نداشتم ... هر روز، تنها توی خونه ... همدم من، کتاب هام و یه بچه یه ساله بود ... کم کم داشتم با همه چیز غریبه می شدم... و حسی که بهم می گفت ... ایران دیگه کشور من نیست ... 🌷و انتخابات 88، تیر خلاص رو توی زندگی ما زد ... اون به شدت از موسوی حمایت می کرد ... رویاهایی رو در سر داشت که به چشم من کابوس بود ... اوایل سعی می کردم سکوت کنم ... تحمل می کردم اما فایده نداشت ... آخر، یه روز بهش گفتم ... 🌷- متین تو واقعا متوجه نمیشی یا این چیزهایی که میگی انتخاب توئه؟ ... ✍ادامه دارد‌...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
خیلی با معنیه تا اخر بون «یکی از بیمارى‌هاى خطرناک، مرضى بى‌صداست که هیچگونه علامتى نداشته و ندارد و اما مى‌تواند آسیب شدیدى به شما وارد نماید. این بیماری، مرض «عادى‌شدنِ نعمت» است. این بیمارى چهار نشانه دارد: 1ـ این که نعمت‌هاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس [شکرگزارى] در قبالش نداشته باشى، گویى این که حقى کسب شده 2ـ این که وارد خانه شوى و همه‌ى اعضاى خانواده‌ در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى 3ـ وارد بازار شوى و خرید کنى و تمامى مایحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگذار صاحب نعمت باشى، و این امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى. 4ـ هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى! خدایا مراقبم باش اگر اینگونه شوم، در وضعیت خطرناکى هستم 🌻که انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است/۶ العادیات🌹 و اگر نعمت های الله را شماره کنید آن را نمی توانید بشمار در آورید قطعا الله آمرزنده و مهربان است/۱۸نحل🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
بعضي آدمها دنيارو زيباميکنند"؛ آدمايي که هروقت ازشون بپرسي چطوري؟ ميگن خوبم. وقتی بهشون زنگ میزنی وبیدارشون میکنی! میگن بیداربودم !! یا میگن خوب شدزنگ زدی.. وقتي ميبينن يه گنجشک داره رو زمين غذا ميخوره راهشون روکج ميکنن که اون نپره اگه يخ ام بزنن،دستتو ول نميکنن بزارن تو جيبشون.. ادم هايي که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پاي درد دلات مي شينن! همينها هستند که دنيارا جاي بهتري ميکنند؛ مثل آن راننده تاکسيي که حتي اگردر ماشينش را محکم ببندي بلند ميگويد: روزخوبي داشته باشي.. آدمهايي که توي اتوبوس وقتي تصادفي چشم درچشمشان ميشوي، روبرنميگردانند لبخند ميزنند وهنوز نگاه ميکنند..دوستهايي که بدون مناسبت کادو ميخرندوميگويند اين شال پشت ويترين انگارمال توبود.. يا گاهي دفتر يادداشتي، کتابي.. آدمهايي که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه ميخرند و با گل ميروند خانه "کسانيکه غم هيچکس راتاب نمياورند و تو رابه خاطرخودت ميخواهند و خلاصه در یک کلام ،بامعرفتن. ای کاش میشد این ادم هارو قاب کرد و به در ودیوار شهر زد... http://eitaa.com/cognizable_wan
زلزله 3 چیز به ما می آموزد : ➕قدردان داشته‌هایمان باشيم ➕همیشه آمادۀ رفتن باشيم ➕تا هستیم زندگی را زندگی کنيم از زلزلۀ قبل درس بگیر تا برای زلزلۀ بعد آماده باشی !! http://eitaa.com/cognizable_wan
چهار جمله از چهار کودک که در تاریخ بشر به خط سیاه حک شده است یک: دختر سوری بود که در وقت جان کندن یعنی آخرین مرحله زندگیش گفت : همه چیز را به خداوند خواهم گفت دوم: دختر معصومی که از وحشت جنگ سوریه از صحنه جنگ فرار میکرد خطاب به خبرنگاری که می خواست ازش فیلم بگیرد در حالت گریه وزاری گفت : عموبه خاطر خدا عکسم را نگیر چون بی حجاب ام سوم: دختری کوچکی بود که از گرسنگی چنین گفت: ای الله چیزی نمانده از گرسنگی بمیرم نان خوردن نداریم مرا به جنت خود ببر که در آنجا نان بخورم چهارم دختر افغانی بود که در انفجار دستش زخمی شده بود دکتردرحال آمادگی برای عمل جراحی بودتا دستش را قطع کند دخترک گفت: آقادکتر آستینم را پاره نکن جز این لباس دیگر ندارم این نتیجه تمام جنگهاست چه ببری چه ببازی.. http://eitaa.com/cognizable_wan
حضرت آدم چند وصیت به فرزندش شیث کرد ودستور داد او هم این وصیت ها را به فرزندانش بکند. به دنیا مطمئن نشوید که من به بهشت جاوید اطمینان یافتم خدا این اطمینان را نپسندید وبیرونم کرد. هر کاری می خواهید بکنید اول عاقبتش را بنگرید که من اگر عاقبت اندیشی کرده بودم به این مصیبت دچار نمی شدم. کاری را که دل در انجامش ارام ندارد ،نکنید؛که من هنگام خوردن از آن درخت دلم می لرزید اما اعتنا نکردم ،خوردم وپشیمان شدم. در کارها مشورت کنید که اگر من با ملا ئکه شور کرده بودم،گرفتار نمی شدم. http://eitaa.com/cognizable_wan
در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت: جناب فرمانده اسلحه‌ام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمیخواهم بجنگم، این تصمیم بخاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست... راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم. روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود: پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... “پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش میگیرم و اجازه نمیدهم دوباره به جنگ برگردی...” من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟ لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بی‌بهره میکند... http://eitaa.com/cognizable_wan
خاصیت سوره های قرآنی(خیلی جالبه👌) 🔻واقعه: مانع فقر 🔻کوثر: مانع خصومت 🔻ملک: مانع عذاب قبر 🔻فاتحه: مانع خشم خدا 🔻سوره محمد برای اخلاق 🔻سوره جن برای وسوسه 🔻سوره حجر برای برکت مال 🔻کافرون: مانع کفر وقت مرگ 🔻دخان: مانع ترس روز قیامت 🔻سوره تغابن برای ادای قرض 🔻سوره کهف برای بیدار شدن 🔻سوره فتح برای گشایش کار 🔻سوره صف برای فتح و پیروزی 🔻سوره مزمل برای مهر و محبت 🔻سوره حج برای کامل شدن دین 🔻سوره مریم برای هدایت دختران 🔻سوره احزاب برای گشایش بخت 🔻سوره یونس برای بچه دار شدن 🔻سوره جمعه برای پیدا شدن مال 🔻یاسین: مانع تشنگی روز قیامت 🔻سوره اعلی برای هدایت جوانان 🔻سوره حجرات برای زیاد شدن مال 🔻سوره یوسف برای عظمت و بزرگی 🔻سوره مومنون برای به راه راست رفتن 🔻سوره طور برای پایدار بودن و برگشت مال 🔻سوره انبیا برای رها شدن از بند و گرفتاری 🔻سوره اسرا برای شفای مریض و بهانه گیری 🔻سوره حدید برای محکم شدن و آرامش بدن 🔻سوره مجادله برای برای مهر و محبت و معامله 🔻سوره ن والقلم برای آسان شدن و درس خواندن 🔻سوره نمل برای شفا مریض و برآوردن هر حاجتی http://eitaa.com/cognizable_wan
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷دیگه هیچ چیز برام مهم نبود ... با صراحت تمام بهش گفتم... - اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن ... واقعا می خوای به افرادی رای بدی که با دشمن کشورشون هم پیمان شدن؟... کسی که به خاکش خیانت می کنه ... قدمی برای مردمش برنمی داره ... مگه خون ایران توی رگ های تو نیست؟ ... 🌷من با تمام وجود نگران بودم ... ایران، خاک من نبود که حس وطن پرستی داشته باشم ... اما ایران، و مرزهای ایران برای من حکم مرزها و آخرین دژهای اسلام رو داشت ... حسی که با مشت محکم متین، توی دهن من، جواب گرفت ... دهنم پر از خون شده بود ... این مشت، نتیجه حرف حق من بود ... پاسخ صبر و سکوت من در این سه سال ... به تمام رفتارهای زشت و بی توجهی ها ... 🌷پاسخ تلخی که با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند ... باید هر چه سریع تر از ایران می رفتم ... وقتی آلمان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام کردند ... یکی از بزرگ ترین فجایع بشر ... در کشور من رقم خورد ... فاجعه ای که مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف می کرد ... 🌷و حالا مردم ایران، داشتند با دست های خودشون درها رو برای دشمن قسم خورده شون باز می کردن ... مطمئن بودم با عمق دشمنی و کینه اونها ... این روزها ... آغاز روزهای سیاه و سقوط ایرانه ... و این آخرین چیزی بود که منتظرش بودم ... باید به هر قیمتی جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات می دادم ... ✍ادامه دارد‌...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 🌷برای فرار زمان بندی کردم و در یه زمان عالی نقشه ام رو عملی کردم ... وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت ... تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم ... من متاهل بودم و نمی تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک کنم ... 🌷شرایط خیلی پیچیده شده بود ... مسائل دیپلماتیک، اغتشاش های ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران که منجر به تزلزل موقت جهانی اعتبار دولت شده بود و ... دست به دست هم داده بود ... هر چند من دخالتی در این مسائل نداشتم اما احساس گناه می کردم ... که در چنین شرایطی دارم ایران رو ترک می کنم ... هر چند، چاره دیگه ای هم نداشتم ... هیچ چاره ای ... 🌷متین خبردار شده بود ... اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن ... دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود که بخواد به خروج بی اجازه یه تبعه عادی رسیدگی کنه ... و من با کمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم ... پام که به خاک لهستان رسید از شدت خوشحالی گریه ام گرفته بود ... 🌷برام هتل گرفته بودن و اعلام کردن تا هر زمان که بخوام می تونم اونجا بمونم ... باورم نمی شد ... همه چیز مثل یه رویا بود ... اما حقیقت اینجا بود ... یه رویا فقط تا پایان خواب ادامه داشت ... جایی که بالاخره یه نفر صدات کنه و تو از خواب بیدار بشی ... مثل رویای کوتاه من، رویایی که کمتر از یک ماه، طوفانی شد ... 🌷کم کم سر و کله افراد عجیبی پیدا شد ... افرادی که ازم می خواستن علیه اسلام، حقوق زنان، حقوق بشر و ... در ایران صحبت کنم ... هنوز ایران درگیر امواج شدیدی بود اما اونها می خواستن با استفاده از من ... طوفان دیگه ای راه بندازن ... 🌷افرادی که می خواستن من رو به اسطوره آزادی خواهی در تقابل و مبارزه با جامعه ایرانی تبدیل کنن ... ✍ادامه دارد...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
این تصویر کمتر دیده شده از رضاشاه است زمانی که یک افسر قزاق بود. رضاشاه در ۱۴ سالگی وارد فوج سوادکوه شد و از همان سن سرباز شد. در آن زمان به ا‌و رضا سوادکوهی میگفتند، او پس از مرگ ناصرالدین شاه وارد قزاقخانه شد. 🗞 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 کلیپ تصویری ❗️وظیه ما این است که به بچه‌ها الگوهای مناسب معرفی کنیم! #کلیپ_تصویری #تربیت #الگو
دیشب مجریه تو شبکه یک داشت میگفت خداوند هیچ موجودی را بی هدف خلق نمیکند بابام یه نگاه به من کرد یه آه کشید زد کانال سه😐😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😜http://eitaa.com/cognizable_wan شااد باشید😻
ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻧﻤﻴﺮﻡ ؟😳 ﭼﻮﻥ ﻋﺴﻞ ﺗﻮ ﺁﺏ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻪ😃 1000الله‌واکبر به این همه شیرینی و زیبایی در من😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😜http://eitaa.com/cognizable_wan شااد باشید😻
کاش توانم بود تا غرق میشدم در تو فلوتی میشدم بر لبهایت کاش میشدم پیراهنت، در آغوش میکشیدمت و خالی میشدم از همه درد ها دلم گرفته است اتاقم را پر می کند، صدای نی لبکی وحشی و ضجه من، از نبود تو شاپرک فاتحه میخواند برای گل اسب سفید میرود سر مزار شاهزاده نه! نه! تمام اینها نه! هیچکدام به اندازه من شکسته نشده اند در دل تنگی در دوست داشتن در برای تو، مردن ↪️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❌احترام برای مردان اکسیژن است...... 🔵 آنها به محیطی جذب می شوند که در آن مورد احترام قرار می گیرند و از محیطی که به آن ها احترام گذاشته نشود دوری می کنند. ❌چون بی حرمتی برایشان دردناک است. 🔵وقتی به شوهرتان احترام میگذارید دنیای او را پر از اکسیژن میکنید و او به سمت شما کشیده می شود. ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔵توجه عاطفی به همسر 🔵 در زمان هایی مثل دیدن تلوزیون که در کنار یکدیگر نشسته اید، دست همسرتان را بگیرید یا با یک بوسه یا نوازش موهای او، به او توجه نشان دهید. 👈زنان دوست دارند در زمان هایی به غیر از زمان ارتباط جنسی، همسرشان به سمتشان بیاید. 👈در مواقعی که همسرتان در حال انجام دادن کاری مثل ظرف شستن یا جارو کشیدن است، به سمت او بروید و سعی کنید از پشتِ سر، او را در آغوش بگیرید. ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷روز اول یه زن مسلمان اومد سراغم ... لهجه اش شبیه مردم خاورمیانه بود ... خودش رو معرفی کرد ... نشست و شروع کرد به صحبت کردن ... راست یا دروغ، از زندگی و سرگذشتش تعریف می کرد ... بعد از چند ساعت حرف زدن، بخش اصلی حرف هاش شروع شد ... 🌷- ما باید به عنوان زنان شجاع و مبارز ، حرف مون رو به گوش دنیا برسونیم ... ما باید به دنیا بگیم توی کشورهای مسلمان داره چه بلایی بر سر زن ها میاد ... چطور مردها، زن ها رو به بند می کشن و استثمار می کنن ... ما باید ... 🌷با هیجان تمام و پشت سر هم حرف می زد ... و ازم می خواست بیام جلوی دوربین های تلوزیون و ماهواره بشینم و حرف بزنم ... و از حق خودم و زن هایی مثل خودم دفاع کنم... نمی دونستم از این کار چه نیتی داره و چه افرادی پشت این حرکت هستن ... برای همین خودم رو زدم به اون راه ... 🌷- شما از کدوم کشور مسلمانی؟ - چه فرقی می کنه ... مهم سرنوشت های یکسان ماست ... سرنوشتی که گریبان گیر تمام دختران و زنان مسلمانه ... - ولی شوهر من، مسلمان نبود ... - مگه شوهر شما ایرانی نبود؟ ... 🌷- چرا ... ایرانی بود ... - مگه شوهر شما مسلمان نبود؟ ... - نه، پدرشوهرم مسلمان بود ... گیج می خورد نمی فهمید چی دارم بهش میگم ... - من اصلا متوجه منظور شما نمیشم ... میشه واضح حرف بزنید ... 🌷- فکر می کنم این شما هستی که باید واضح صحبت کنی... من به خاطر سرنوشت تلخ شما واقعا متاسفم ... اما واقعا ما تلخ ترین سرنوشت زنان دنیا رو داشتیم؟ ... چیزی که من متوجه نمیشم اینه ... چرا ازم می خوای برم جلوی دوربین تلوزیون و حرف بزنم؟ ... زنان زیادی توی دنیا، سرنوشتی مشابه یا بدتر از من دارن ... چرا با اونها حرف نمی زنید؟ .. ✍ادامه دارد‌...... ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 🌷کلافه شده بود ... از هر طرف که جلو می رفت، من دوباره برمی گشتم سر نقطه اول ... اون از من می خواست حقیقت رو بگم ... ولی مهم این بود که چه کسی و برای چه اهدافی قصد داشت از این حقیقت استفاده کنه ...  🌷چیزی که اون روز، من موفق نشدم از توی حرف های اون به دست بیارم ... چند روز بعد، دوباره چند نفر خانم دیگه اومدن ... بین تمام حرف های اونها یه چیز مشخص بود ... اونها اسلام رو هدف گرفته بودن ... موضوع، خشونت و ظلم علیه جامعه زنان نبود... 🌷اونها می خواستن من بیام جلوی دوربین ها و تمام اتفاقاتی رو که برای من افتاده بود رو به اسلام نسبت بدم ... همین طور که داشتن حرف می زدن ... با آرامش به پشتی صندلی تکیه دادم ... 🌷- متاسفم ... من نمی تونم با شما همکاری کنم ... با تعجب بهم نگاه کردن ... - چرا خانم کوتیزنگه؟ ... - چون کسی که مسلمان بود ... من بودم، نه همسرم ... من، پدرشوهر و مادرشوهرم مسلمان بودیم ولی اون نبود ... 🌷- اما در ایران، زنان زیادی مثل شما هستن ... زنانی که از حق مسلم آزادی برخوردار نیستن ... خنده ام گرفت ...  - و اتفاقا زنانی هم هستن که اونقدر آزادن که به خودشون اجازه میدن ... خارج از چارچوب دین و اخلاق ، با یه مرد متاهل، ارتباط داشته باشن ... مهم آزادی نیست ... مهم مرزهای آزادیه ... مرزهای آزادی شما کجا تعریف میشه؟ ... ✍ادامه دارد...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
اولیا شلخته دومیا پاتخته سومیا رئیسن چهارمیا پلیسن پنجمیا روفوزه یه وری میرن تو کوزه !😁 +دخترا بادکنکن دست بزنی میترکن!😒 -پسرا پنیرن دست بزنی می میرن!😂 +دخترا موشن مثل خرگوشن😒 -پسرا شیرن! عکس رو شیشه شیرن!😂 +همه ساکت بودند ناگهان خری گفت....😖🤐 -گوینده خر است که تو باشی!🤣 +حرف زشت زدی؟ آینه!✋️ -آینه، آینه داره...تو صد تا آینه هم یه چیزی پیداس!🤚 +تقلید کار میمونه🙊 -میمون جزء حیوونه! ( مثلا اگه نمیگفتیم میمون جزء حیوونه فکر میکردن جزء حبوباته؟؟؟😂😂) 🔴یادش بخیر چه چرت و پرتایی میخونیدم چه حرفا به هم میزدیم و الکی خوش بودیم😍♥️ http://eitaa.com/cognizable_wan
قشنگه👌 http://eitaa.com/cognizable_wan دختر جوانی از مادرش خواست تا او را به فاحشگی (زنا) اجازه دهد!! مادر در صدد نصیحت دخترش برآمد چرا که این خواسته، از نظر اجتماعی امری ننگین و از نظر دینی نیز حرام است اما دختر بر رأی خود پافشاری نمود. مادر با اصرار دخترش موافقت کرد اما به چند شرط؛ اگر در این شرطهای مادر پیروز شد، پس اختیارش در دست خودش می باشد.. شرط اوّل مادر این بود که از دخترش خواست صبحگاه در جلوی قصر حاکم بایستد و هنگامی که حاکم از قصر خارج می شود و از جلویش می گذرد، خود را بر زمین بیندازد؛ گویا که بیهوش شده است و سپس بنگرد که چه چیزی برایش رخ می دهد. دختر شرط مادر را پذیرفت تا ببیند چه می شود.. او صبح روز بعد جلوی قصر حاکم رفت و هنگامی که حاکم بیرون شد، خود را به بیهوشی زد و به زمین انداخت. ناگهان حاکم به سویش شتافت و او را از زمین بلند کرد و همه با اهتمام زیاد دور و برش جمع شدند. دختر جوان تظاهر کرد که به هوش آمده است و از حاکم سپاسگزاری نمود و شتابان از آن جا دور شد تا به مادرش خبر دهد که در امتحان اوّل پیروز شده است و امتحان دوم چه باشد… مادرش به او گفت: فردا هم باید به همان جا بروی و این نمایشت را به هنگام خروج حاکم که از پیشت می گذرد، اجرا کنی. دختر چنین کرد، اما نتیجه اش با نتیجه ی دیروزی فرق می کرد؛ این بار حاکم به سویش نرفت، بلکه وزیر رفت و او را از زمین بلند کرد و دور و برش برخی از محافظان جمع شدند و حاکم اصلاً به وی توجهی نکرد!! دختر باز چنین وانمود کرد که به هوش آمده و از وزیر تشکر کرد و رفت تا واقعه ی امتحان دوم را به مادرش خبر دهد. باز از مادرش نسبت به امتحان سوم پرسید و جواب مادر همین بود که فردا هم باید به هنگام خروج حاکم چنین کنی. روز بعد هم دختر چنین کرد و هنگامی که خود را بر زمین انداخت، فرمانده محافظان آمد و او را از راه کنار زد و رهایش نمود و به جز چند نفری هیچ کس نزدیک نیامد و این ها هم زود او را ترک کردند.. دختر به سوی مادر بازگشت و آن چه را پیش آمده بود، با نوعی دلتنگی و حسرت بازگو نمود و از مادرش پرسید: آیا امتحان به پایان رسیده است؟ مادر گفت: نه دخترم! فردا هم از تو می خواهم که چنین کاری را دوباره انجام دهی و در آخر مرا از آن چه اتفاق می افتد با خبر کنی که این آخرین روز امتحان است! دختر چنان کرد که مادر گفته بود؛ اما این دفعه گریان به نزد مادر آمد که امتحان روز آخر برایش سخت شده بود؛ چرا که کسی به نزدیکش نیامده بود تا او را کمک کند، بلکه برخی او را مسخره کرده بودند و برخی دیگر بد گفته و عده ای با پاهایشان او را کنار زده بودند… در این لحظه مادرِ فهمیده به دخترش گفت: عاقبت زنا همین است؛ در ابتدا همه از اشراف، ثروتمندان و… پیشت می آیند، اما وقتی که چند روزی از آن گذشت، همه از تو متنفر می شوند، بلکه تو را مسخره می کنند. حتى پست ترین مردم هم تو را به باد مسخره می گیرد؛ با وجود آن هنوز هم می خواهی زنا کنی عزیزم؟! 👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷تیر گروه دوم هم به سنگ خورده بود ...  من مهره پیاده نظام بازی شطرنج اونها نبودم ... شطرنجی که نمی دونستم شاه و وزیرش چه افرادی هستن ... 🌷من توی این سه سال، به اندازه کل عمرم سختی کشیدم ... تلخی تک تک لحظه هاش رو فراموش نکرده بودم ... اما برای من مفاهیم عمیقی زنده بود ... خودم وضعیت درستی نداشتم اما به شدت نگران اخبار ایران بودم ... اخباری که از شبکه های خارجی پخش می شد وحشتناک بود ... از طرفی هم شبکه های خبری ایران رو نمی تونستم ببینم ... 🌷پرس تیوی هم ممنوع بود و اجازه پخش نداشت ... اخباری که از طرف خود ایران مخابره می شد، سانسور یا قطع می شد ... ما نمی تونستیم اون رو از روی ماهواره ببینیم ... و من مجبور می شدم اخبار ایران رو جداگانه از روی اینترنت دنبال کنم ... 🌷برای من، تک تک اون روزها ... روزهای ترس و وحشت بود ... روزهایی که هر لحظه با خودم فکر می کردم؛ آخرین روزهای حکومت ایرانه ... 🌷تا اینکه سخنرانی اون روز آقای خامنه ای پخش شد ... وقتی پای تریبون گریه کرد ... با هر قطره اشکش، من هم گریه می کردم ... نمی تونستم باور کنم ... حکومت و انقلابی که روزهای آخرش رو می گذروند ... دوباره جان گرفت و زنده شد ... 🌷به خصوص زمانی که دیوید میلیبند ، نخست وزیر وقت انگلستان گفت ... - ما همه چیز را پیش بینی کردیم ... جز اینکه خدا هم یک ایرانی است ... اون روز ... من از شدت خوشحالی ... فقط گریه می کردم ... ✍ادامه دارد‌..... ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 🌷چند روز بعد دوباره اومدن سراغم ... این بار واضح برای معامله کردن بود ... بهم گفتن که من یه زخم خورده ام ... و اگر باهاشون همکاری کنم یه تیر و دو نشانه ... هم انتقامم رو می گیرم و هم هر چی بخوام برام مهیا می کنن ... 🌷کار، موقعیت اجتماعی، ثروت، جایگاه ... حتی اگر بخوام از لهستان برم و هر جای دنیا که بخوام زندگی کنم ... زندگی خودم و پسرم رو تضمین می کنن ... و دیگه نیاز نیست نگران هیچ چیزی باشم ... 🌷در خواست هاشون رده بندی داشت ... درجه اول، اگر فقط زندگیم رو تعریف کنم و اجازه بدم اونها روش مانور کنن و هر چی می خوان بگن ... درجه دوم، همکاری کنم و خودم هم توی این سناریو، نقش بازی کنم ... 🌷درجه سوم، خودم کارگردان این سناریو بشم و تبدیل به پرچم دار این حرکت علیه ایران بشم ... و آخرین درجه، برائت از اسلام بود ... اگر نسبت به اسلام اعلام برائت کنم و بگم پشیمون شدم... تبدیل به یه قهرمان بین المللی میشم ... بهم مدال شجاعت و افتخار میدن ... زندگیم رو چاپ می کنن ... ازش فیلم یا سریال می سازن ... 🌷حتی توی سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر بهم پیشنهاد جایگاه کاری کردن ... به خاطر استقامتی که به خرج داده بودم ... و رد کردن تمام اون فرستاده ها ... حالا به یک باره ... قدرت، ثروت، شهرت ... با هم به سمت من اومده بود ... هر چقدر من، بیشتر سکوت می کردم و فکر می کردم ... اون ها برگ های بیشتری رو برای وسوسه و فریفتن من، رو می کردن ... 🌷- من برای همکاری، یه دلیل می خوام ... شما کی هستید؟ و از این کار من چه سودی می برید که تا این حد براش خرج می کنید؟ ... ✍ادامه دارد‌...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆