🌷 #هر_روز_با_شهدا
#لياقت
🌷داشتيم از خط به عقب باز مى گشتيم، «قائم مقامى» در كنارم بود و مى گفت: «نمى دانم چه كردهايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمى داند. گفتم: «شايد مى خواهد كه ما خدمت بيشترى به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: «نه من بايد شهيد مى شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مى شوم و امام زمان (عج) دستم را گرفته و به همراه خود مى برد.»
🌷درهمين حال يك خمپاره ١٢٠ كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايى بر لب داشت كه همهمان را مسحور خود كرده بود. گويى مشايعت امام زمان (عج) او را چنين به وجد آورده بود.
راوى:محمد رضايى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#رمان
نام کتاب: ابوالهول یخ ها
نویسنده : ژول ورن
تعداد صفحه 436
مترجم : نادعلی همدانی
حجم فایل : ۶.۵۶ مگابایت
*
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
عید آغاز #امامت_حضرت_مهدی علیه السلام بر تمام #شیعیان مبارک باد
🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#ترکشی_که_قسمت_من_شد....
🌷پس از پارک کردن خودروی مهمات برادر قنبریان پیاده شد، من و محمود اکبری هم آر.پی.جی و کلاش گرفتیم و خودمان را به نیروهای آخرین گروهان از گردان کربلا که فرماندهاش اخوی عرب بود رساندیم. فرمانده دستهی عقب شهید حسن قربانی از هم محلهایهایمان در شبدری بود. ما به گروهان پیوستیم تا هم در عملیات شرکت کنیم و هم به محض رسیدن پیک از هر گروهان به آنها مهمات برسانیم. عملیات شروع شد و باران کاتیوشا بر سر ما میبارید که یکی از گلولهها به ماشین تدارکات اصابت کرد و آتش گرفت و این آتش گرا شد برای دشمن. شاید پنجمین کاتیوشا بود که درست پشت سر من فرود آمد، فقط حسکردم ارتفاع زیادی بالا رفته و دوباره با زمین برخورد کردم. ولی....
🌷ولی نمیتوانستم حرکت کنم، محمود را که چند متری جلوتر بود صدا زدم. محمود سینهخیز خودش را رساند همان لحظه کاتیوشای دیگری نزدیک ما فرود آمد، اشهدم را خواندم و با آمدن محمود به او گفتم: محمود این سنگ رو از روی کمرم بردار، زخمی شدم باید سینهخیز برم پایین. محمود که با تعجب به من خیره شده بود گفت: سنگ نیست، پاهاته. منظورش را نمیفهمیدم هنوز درد نداشتم اما محمود میگفت پاهایم از کمر به داخل برگشتهاند. پرسید: محمد چه کار کنم؟ و پاهایم را به حالت اول برگرداند که ناگهان خون فواره زد. محمود گفت: محمد خیلی داغونه. گفتم: بیا چفیه من رو بزن جای ترکش. محمود چفیهام را برداشت و لوله کرده داخل سوراخی که روی کمرم ایجاد شده بود برد.
🌷بعد با تعجب گفت: محمد داره میره توی کمرت. و بلافاصله چفیه خودش را هم باز کرد و داخل زخم گذاشت همان زمان برادر قنبریان رسید اما من دیگر از هوش رفتم شاید به خاطر خونریزی زیاد. فقط یادم هست وقتی میخواستند بدنم را داخل خودرو بگذارند. یکی از بچهها میگفت: بگو یا مهدی (عج) اسم ائمه (ع) رو صدا بزن. و من حدس زدم وضعیت ظاهریام خیلی وخیم به نظر میرسد. دیگر چیزی نشنیدم تا وقتی در بیمارستان صحرایی چشم باز کردم و اخوی عرب را بالای سرم دیدم. او از زخمی شدن خودش و مجید آهنی گفت و تعریف کرد دستهی حسن قربانی قیچی شد و ساعت حدود پنج و نیم صبح از لشکر فرمان عقب نشینی به گردان رسید.
🌷کمکم که حالم بهتر شد و قادر به تشخیص محیط اطراف بودم شنیدم من را به یک بیمارستان صحرایی بردند و به خاطر وضعیت نامطلوب جراحت، روی برانکارد کنار راهرو گذاشتند. درحین عملیات مجروحین زیادی از خط به عقب منتقل میشدند و پزشکان و پرستارها وقتشان را صرف افرادی مثل من نمیکردند تا اینکه اخوی عرب را هم به همان بیمارستان میآورند و او با دیدن من و خونهای خشک شده روی چفیه، نبض و وضعیت تنفسم را چک کرده با اصرار پزشکی را بالای سرم میآورد. پزشک میگوید: رفته. (تمام کرده). اخوی عرب قبول نمیکند و میگوید: دکتر این چشم به راه داره، هنوز بچهاشرو ندیده، بچه برادر شهیدش منتظرشه. خلاصه....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#ترکشی_که_قسمت_من_شد....
🌷....خلاصه با اصرار و پیگیری اخوی عرب به دستم سرم وصل کردند و داخل یکی از اتاقها بستری شدم. چند روز بعد وقتی کلی ترکش از بدنم خارج کردند با هواپیمای 130-C به همراه تعداد دیگری مجروح به سنندج منتقل شدم. البته هیچکدام از این اتفاقات را به خاطر ندارم به جز چند لحظهی کوتاه که هنگام انتقال از بیمارستان به فرودگاه داخل هلیکوپتر به هوش آمدم ولی توان صحبت یا حرکت نداشتم. بالأخره پس از عمل جراحی که پروفسور سمیعی در بیمارستان شهید نمازی شیراز روی کمرم انجام داد به هوش آمدم و شنیدم صدایی گفت: به هوش آمد. وقتی توانستم صحبت کنم از پرستار پرسیدم: من چرا اینجام؟ من که حالم خوبه، فقط یه ترکش خوردم.
🌷پرستار در جواب گفت: برادر شما چند روزی هست که بیهوشی. نگران رفقایم بودم و نگران اخویعرب. صدا زدم: مسئول اینجا کیه؟ کمی بعد یکی از بچههای تعاون سپاه شیراز برای ثبت مشخصاتم به اتاق آمد. میخواستم بلند شوم ولی انگار وزنه سنگینی روی پاهایم بود. پرسیدم: چه اتفاقی برای من افتاده؟ و پاسخ شنیدم: پاراپولوژیک شدهاید. این لغت را تا به آن روز نشنیده بودم و معنایش را هم نمیدانستم. از برادر سپاهی خواستم اگر ممکن است یک تلفن بیاورد تا با منزل تماس بگیرم. او تلفن را آورد و خودش برایم شماره گرفت. همسرم گوشی را برداشت. سلام کردم خانمم با آنکه تازه به هوش آمده بودم و نمیتوانستم خوب صحبت کنم، بلافاصله صدایم را شناخت و گفت:....
🌷و گفت: الو الو محمد جان تویی؟ جواب دادم: خودم هستم. پرسید: حالت چطوره؟ از کجا زنگ میزنی؟ گفتم: اشتباهی من رو آوردند شیراز. دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و زد زیر گریه. آن روز تازه متوجه شدم بعد از عملیات و با انتقال پیکر شهید علی اصغر یحیایی وقتی خبری از من به خانوادهام نرسید، همه فکر کردند من هم شهید شدهام. چند لحظهای گوشی را نگه داشتم و از برادر پاسدار پرسیدم: تا کی باید اینجا بمونم؟ او گفت: طبق پروندهتون فعلاً باید بمونین. این سئوال را پرسیدم تا ببینم کی میتوانم به شاهرود برگردم و با جوابی که شنیدم از همسرم خواستم خبر مجروح شدنم را به بقیه برساند و آنها را از نگرانی بیرون بیاورد.
🌷وقتی دکتر برای ویزیت به اتاق آمد از او راجع به وضعیت خودم پرسیدم دکتر گفت: پاراپولوژیک. پرسیدم: یعنی چی؟ و او جواب داد: یعنی قطع نخاع. از دکتر پرسیدم: دیگه نمیتونم راه برم؟ گفت: اگر خدا بخواد میتونید. آن روز تا چند ساعت گذشته را مرور میکردم، خاطرات مسابقات دومیدانی، عملیات روی کوه و رفتن به سنگر برادرم محمود از مقابل چشمانم میگذشتند اما مهمترین نگرانیام این بود که: با این وضعیت باز هم میتوانم به جبهه برگردم؟!
#راوی: جانباز سرافراز قطع نخاع محمد یحیایی
📚 کتاب "دیدار با آفتاب"
منبع: سایت نوید شاهد
✾📚 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمبزرگ!!!!
بخاطر خدا#امام_زمان رو کمک کنیم
😭😭
🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 سفارشاتی از امام حسن عسکری علیه السلام
❇️ بسيار ياد خدا کنید
❇️ و ياد مرگ نماييد
❇️ و به تلاوت قرآن پردازيد
❇️ و بر پيامبر (ص) صلوات بفرستيد.
🎞 آیت الله ناصری (ره)
🏷 #امام_حسن_عسکری علیه السلام #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه #آیت_الله_ناصری (ره)
🔘 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
لـبـاساے مـارک دار
باطن آدمو نمے پوشونه
گـاو هَــم پـوستش چـرم خالصه
"ذات آدم مهمـــه"
#جملات_زیبا
🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
❌سه قاتل طلا
🔻كُلر:
موقع استخر رفتن طلاهاتون
رو در بياريد، كلر آبكاري طلا رو از بین میبره
🔻مواد ضدعفونی کننده:
موقع نظافت طلاهاتون رو دربیارید موادى مثل وایتکس و جوهرنمک آبکاری طلارو از بین میبرند
🔻جيوه: مهم ترین قاتل طلا
زمان استفاده از دماسنج جیوه ای یا اگر در آزمایشگاه و دندان پزشکی کار میکنید طلاهاتونو حتما در بیارید.
#نکته
✅ 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
رفتیم خواستگاری، بابای دختره گفت چرا دستت تو دهنته؟؟ گفتم: آهه اوم سیی اومییم اوفین که...
گفت دستتو از دهنت دربیار بعدا حرف بزن!!
گفتم آها
آخه اون سری اومدیم گفتین که هر وقت دستت به دهنت رسید بعدا بیا😑
ولی از اینکه با احترام بیرونمون کردن خوشم اومد،
یه بار دیگه میرم😂😂😂
#طنز
😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا بهش رحم کرد که بچش حرف نمیزنه😅
#طنز
😁👉http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر این بچه نوشته :وقتی اومدم خونه دیدم بچم از خروپف رومخی باباش بیداره و نمیتونه بخوابه🫢
فقط قیافه بچه 😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_شاهنامه_آخرش_خوش_است
زمانی به کار می رود که شخصی بدون فکر و مطالعه مشغول به انجام کاری شود که سرانجام خوبی نخواهد داشت، از این رو افراد باتجربه و دوراندیش برای آنکه بخواهند شخص بی فکر را از انجام این کار منصرف سازند این اصطلاح را به کار می برند. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است.
این روایت تاریخی حقیقت دارد که یکی از دلایل نگارش شاهنامه توسط «فردوسی» این بوده است که او به امید گرفتن خلعت از جانب «سلطان محمود غزنوی» این کار را انجام داده بود البته باید گفت این تنها دلیل نگارش شاهنامه نبوده یعنی فرودسی سی سال از عمر خود را تنها به امید گرفتن متاعی ناچیز بر سر این کار نگذاشته بود. فردوسی براساس حرف های دیگران گمان می کرد که سلطان محمود غزنوی انسان فرهیخته و هنر پروری است به همین دلیل در بخش ابتدایی شاهنامه مدح سلطان محمود را گفت. اما بعد از مدتی که می بیند محمود هم مانند دیگر سلاطین است از کار خود پیشمان شده و هجو نامه ای در مورد محمود می نویسد. در واقع منظور از این اصطلاح آن است که اقدام فردوسی در مورد مدح سلطان محمود کار شتاب زده ای بوده است.
پی نوشت :فقط فرودسی در شناخت افراد دچار اشتباه نشده است بلکه آهنگساز معروف آلمانی یعنی «بتهوون» هم در ابتدا به خاطر علاقه ای که به «ناپلئون بناپارت» داشت نام سمفونی سوم خود را ناپلئون گذاشته بود، اما بعد از دیدن اقداماتی که ناپلئون در اروپا انجام داد از کار خود پشیمان شد و نام سمفونی خود را به «قهرمانی» تغییر داد.
#ضرب_المثل
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
39.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈 کارتون نوستالوژی چوبین
♨️ #کارتون #نوستالوژی #چوبین
🆔💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#داستان_آموزنده
🔆عهد و پيمان با خدا
جوانى با خداى متعال عهد و پيمان بست كه به دنيا دل نبندد و به زيورآلات آن ننگرد چون اينها انسان را از ياد خدا باز مى دارد.
روزى از بازارى مى گذشت از جلوى جواهر فروشى رد مى شد ديد كه كمربندى مُرصّع به دُرّ و جواهر است ، از عهد خود غافل شد و نگاه طولانى به آن كرد و از زيبائى و حُسن آن تعجب نمود.
صاحب جواهر فروشى ديد كه آن جوان با دقت تمام به آن كمربند نگاه مى كند دل از آن نمى برد همينكه آن جوان قدرى از در مغازه جواهر فروشى رد شد صاحب جواهر فروشى كمربند را در دكان نديد فورا از در مغازه بريزآمد و با شتاب تمام خود را به جوان رسانيد و دست او را گرفت و گفت اى عيّار تو كمربند را دزديدى من از تو دست برنمى دارم تا كمربند مرا بدهى و كشان كشان او را به محضر حاكم آورد گفت اى حاكم اين جوان دزد است و كمربند جواهرنشان را ربوده .
حاكم نگاهى بسيماى آن جوان كرد و گفت گمان نكنم اين جوان دزد باشد زيرا به او اين كار نمى آيد.
صاحب كمربند گفت چرا او كمربند مرا دزديده و ما جرا را براى حاكم شرح داد. حاكم دستور داد او را بازرسى كنند وقتى كه او را بازرسى كردند ديدند در زير لباسهاى جوان كمربند بسته شده ، حاكم متعجب و خشمناك فرياد زد.
((يا فتى اَما نستحيى تلبس لباس الاخيار و تعمل عمل الفجار)) اى جوان آيا حيا نمى كنى و خجالت نمى كشى لباس خوبان را ميپوشى و عمل بدكاران را انجام ميدهى ؟
جوان وحشت زده و ناراحت گفت : مولاى من قدرى صبر كن تا مطب برايت واضح گردد. سپس رو به آسمان نمود و از صميم دل گفت الهى لااعود الى مثلها خدايا ديگر به اين عمل برنمى گردم مى دانم از ياد تو غافل شدم و به گناه افتادم از كرده خود پشيمان و نادمم توبه مرا بپذير كه خيلى ناراحتم و آبروى مرا نبر.
قاضى خيال كرد كه جوان عمل دزدى را مى گويد خيلى ناراحت شد و دستور داد او را عريان كنند و تازيانه بزنند (باينكه آن حكم بر خلاف قرآن بود زيرا حكم دزد پس از اثبات دست بريدن بود.)
ناگهان صدائى شنيدند ولى صاحب صدا را نديدند كه فرمود: ادعو ولاتضربوه انما ارودنا تأ ديبه ) رهاكنيد او را زيرا ما مى خواستيم او را تاءديب نمائيم .
حاكم منقلب گرديد واز كرده خود پشيمان شد و از آن جوان عذر خواهى كرد و آمد بين دوچشم او را بوسيد و گفت مرا از قصه خود آگاه كن .
جوان جريان عهد خود را با خدا بيان كرد و نقض عهد را نيز عنوان نمود و گفت نقض عهد و پيمان مرا به اين رسوائى و بليه دچار كرد.
صاحب كمربند وقتى از داستان آگاه شد پشيمان و نادم او را قسم داد كه تو را به خدا قسمت مى دهم كه اين كمربند را از من قبول كن و مرا حلال نما.
جوان گفت : اى مرد برو دنبال كارت من خودم باعث اين كيفر شدم و گوش مالى هم شدم .
📚كيفر و كردار جلد 2
#حکایت
✾💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
#داستان_آموزنده
افلاطون روزی شاگردان خود را گردش علمی برد. در کوه و دشت در طبیعت سبز بهاری گشتند و از افلاطون، فلسفه وجود آموختند.
وقت استراحت مشغول خوردن، غذا شدند. پشه ای مزاحم غذا خوردن افلاطون شد و مدام بر روی غذای او می خواست نزدیک شود و بنشیند. افلاطون قدری از غذای خود در مقابل پشه گذاشت، پشه از آن مکید. افلاطون خواست شاگردانش به دقت پشه را زیر نظر داشته باشند.
پشه بر خواسته و روی دست یکی از شاگردان که قدری زخم بود و خون داشت نشست و مشغول خوردن خون شد. افلاطون سیب گندیده ای نزد پشه نهاد، پشه روی قسمت سیاه شده آن نشست و شروع به مکیدن و خوردن کرد....
در همان محل ، در تنه درختی، عنکبوتی توری تنیده و لانه کرده بود، پشه برخواست و تور را ندید و در تور عنکبوت گرفتار شد.
افلاطون به شاگردانش گفت: بنگرید، عنکبوت صبور ترین و قانع ترین حشره است. روزها ممکن است به خاطر یک لقمه غذا در کنار لانه خود منتظر بنشیند. و وقتی شکاری کرد، روزها آرام آرام از آن استفاده کند. حریص و شکم پرور نیست .
اما پشه را دیدید، هم طمعکار است و هم شکم پرور و هم صبری برای گرسنگی ندارد. وقتی روی خون نشسته بود، دیدید، با دست می زدید بر می خواست و دوباره سریع می خواست روی غذا بنشیند چون تاب گرسنگی هرگز ندارد.
پس بدانید ، خداوند طمع کار ترین مخلوق را روزی و غذای، قانع ترین و صبورترین ، مخلوق خود می کند
بسیاری از گرفتاری های انسان نتیجه طمع و زیاده خواهی اوست.
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍️ تاثیر افکار روی زندگی
🔹فقط ۱۰ ثانیه تصور کنید که دارید آلوچه میخورید، ببینید دهنتون چقدر بزاق ترشح میکنه.
🔸وقتی ۱٠ ثانیه فکرکردن به آلوچه اینقدر در بدن ما واکنش ایجاد میکنه، اونوقت ۱۰ دقیقه تمرکز روی اتفاقات و مسائل منفی و ساعتها استرس و عصبانیت چه تاثیر ویرانگری روی جسم و روح ما میذاره.
🔹مثال آلوچه یادت بمونه، تا افکار منفی اومد تو سرت، بدون که اگه تا ۲۰ ثانیه ادامهشون بدی دیگه داری تیشه به ریشه زندگیات میزنی.
💢همیشه به خوبیها فکر کنیم و نذاریم افکار منفی و ناامیدکننده بیاد توی ذهنمون.
✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل هات رو اینجوری تو گلدون نذار🤩🪴
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
#ترفند
⛱🔥 💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🔹دانستنی های رز فلوریبوندا
🔻گونه فلوریبوندا در حقیقت از پیوندی دو مرحله ای به وجود آمده است. این گل حاصل پیوند ۴ گونه رز با یکدیگر است که برخلاف دیگر گونه ها، گلدهی آن محدود به فصل خاصی نمیشود. این گل ساقه هایی تنومد دارد و آن را به گل شاخه بریده مناسبی برای گلدان ها تبدیل کرده است.
#اطلاعات_عمومی
┅┅✿❀🌺❀✿┅┅
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
🔹مار بلک مامبا چگونه ماری است؟
🔻بلک مامبا یکی از سریعترین و سمیترین مارهای دنیا است. تنها دو قطره از سم این مار میتواند یک انسان را از پا در بیاورد و هیچ دارویی برای آن وجود ندارد. طعمهی این مرگ به احتمال صد درصد جانش را از دست میدهد. این مار معمولا به دنبال شکار پستانداران کوچک و پرندگان است ولی دیده شده که از طوطیهای بزرگ و مار کبری نیز به عنوان غذا استفاده میکند. خشونت بلک مامبا براساس ترس شکل میگیرد بهطوریکه اگر نسبت به وجود هر جانور دیگری احساس خطر کنند، آن را طعمهی خود میکنند. نوع درختی این مار گاهی به پنج متر هم میرسد.
#اطلاعات_عمومی
┅┅✿❀🌺❀✿┅┅
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
📗زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
از همين امروز تلاش کنيد تا در پنج زمينه ي زير، هر روز حداقل يک درجه پيشرفت کنيد.
1️⃣ تسلط بر جسم: ورزش، تغذيه، کنترل وزن، رسيدگي به ظاهر بدن، ترک سيگار، قهوه و وابستگي هاي جسماني ديگر.
2️⃣ تسلط بر هيجانات: خشم، پرخاشگري، عصبانيت، افسردگي، دمدمي مزاجي، نااميدي، خوشي هاي بي اساس، لذت جويي با پيامدهاي منفي.
3️⃣ تسلط بر مسائل مالي: تعادل بين دخل و خرج، اقتصاد در مصرف و مديريت مالي زندگي.
4️⃣ تسلط بر زمان: مديريت زمان، جلو افتادن از برنامه ها، پيگيري کارها و به موقع عمل کردن.
5️⃣ تسلط بر روابط: مديريت روابط بين فردي و اجتماعي خود با ديگران (دوستان، خانواده، فاميل و رفت و آمدهاي ديگر).
#روانشناسی
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan