🔺 قرار بود به ۵۲ نقطه ایران حمله کند ولی مجبور شد تابوت سربازان آمریکایی را در ۵۲ نقطه جهان پنهان کند...
#انتقام_سخت
#سردار_سلیمانی
💚 💚
‼️در زندگی مردم شَر ننداز!
- دختری برای درسش را میخواند سر کار میرود، فامیلی او را در مهمانی میبیند میگوید "شوهر نکردی؟ می ترشیا!" حرفش را میزند و میرود ولی روح و روان دختر را به هم میریزد.
- زنی بچه دار شد، دوستش گفت "برای تولد بچه شوهرت برات هیچی نخرید؟ یعنی براش هیچ ارزشی نداری؟" بمب را انداخت و رفت ظهر که شوهر به خانه آمدو کاربه دعوا کشید و تمام!
- جوانی از رفیقش پرسید "کجا کار میکنی؟ ماهانه چند میگیری؟ فقط ۵۰۰ هزار تومن؟ صاحبکار قدر تو رو نمی دونه!" از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد!
- پدری در نهایت خوشبختیست؛ یکی میگوید "پسرت چرا بهت سر نمیزند؟ یعنی برات وقت نمیگذاره؟" با این حرف صفای قلب پدر را تیره و تارمیکند!
این است سخن گفتن به زبان شیطان؛ در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم: "چرا نخریدی؟چرا نداری؟ چطور زندگی میکنی؟" ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم!
👌و خداوند سر را آفرید تا روی گردنتان باشد نه در زندگی دیگران
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت91🍃
درِ ڪلبہ رو باز ڪردم .دوباره همون جاے قبلے...از لاے دیوارهای چوبے ڪلبہ روزنہ اے از نور خورشید بہ داخل راه باز ڪرده بود و صحنہ زیبایے بہ وجود آورده بود.
بابا روے صندلے نشستہ بود.
پدر_حُسنا بابا بیا سیدعلے رو از من بگیر ،
_سیدعلے؟این بچہ ڪیہ بابا؟
پدر_ بچہ تو و آقا سیده ، بابا جان مراقب این بچہ باش ...امانت امام حسینہ ها
جلو رفتم و نوزادے ڪہ تو بغل بابا بود رو بہ آغوش گرفتم.
بہ محض بغل ڪردن آرامش خاصے تمام وجودم را در برگرفت.
صورتش را بوسیدم ،بوے عجیبے میداد شبیہ عطر حرم ...
شروع بہ گریہ ڪرد ...
با صداے گریہ از خواب پریدم .
همہ جا تاریڪ بود .نمےدونم ساعت چند بود ، تمام بدنم درد داشت.از ضعف زیاد معده درد گرفتہ بودم.
بہ سختے از جایم بلند شدم و بہ سمت آشپزخونہ رفتم.
از تو یخچال یہ ڪم شیرینے برداشتم و خوردم.
ضعفم بہتر شده بود.
بہ خوابم فڪر میڪنم.
_بابا تو هم نمیای تو خوابم وقتے هم میاے یہ چیزے برام دارے.
این جملہ مداوم در ذهنم تداعے میشد.
"امانت امام حسینہ ...مراقبش باش
امانت امام حسینہ"
صداے اذان بلند شد.
براے آرامش این آشوب درونم وضو گرفتم و بہ اتاق رفتم.سجاده ام را پہن ڪردم و چادر نماز را پوشیدم .
قربة الے الله...
نماز صبح را ڪہ خواندم.دو رڪعت نماز هم براے آرامش این دلِ خرابم خواندم.
بعد نماز بہ زهرا پیام دادم ڪہ ساعت ۸ دنبالم بیاید .
یہ ڪم دراز ڪشیدم و زیر لب استغفار میڪردم .
_خدایا ڪجاے ڪارم اشتباه بود.باید چیڪار میڪردم ...این چہ اتفاقاتیہ داره سرم میاد ،
من چطورے میتونم این امانت رو ازش مراقبت ڪنم؟
یعنے باید نگہش دارم؟
پس آبروم چے؟ هنوز ازدواج نڪرده بچہ دار شدم؟ بچہ بدون پدر مگہ میشہ؟
خدایا خودت بہ حالِ خرابم بہ آبرویم رحم ڪن
افڪارم را پس زدم .خواب ڪہ حجت نیست.
بالاخره زهرا دنبالم اومد و باهم بہ مطب دڪتر سروری رفتیم.
بہ عنوان اولین بیمار داخل شدیم.
دڪتر بعد از ڪلے سوال و دیدن جواب آزمایش اشاره ڪرد ڪہ باید سونوگرافے انجام شود .
اشاره ڪرد روے تخت ڪنار دستگاه دراز بڪشم.
زهرا بالاے سرم ایستاده بود و دستامو گرفتہ بود.
چشمامو بستہ بودم
براے لحظہ اے صداے تالاپ تلوپ قلبش آمد .
با هر تپش قلبش، گویے قلب من از حرڪت مے ایستاد.
بدنم یخ ڪرده بود.
زهرا _دستات یخ کردند ، حُسنا نگران نباش همہ چے درست میشہ
خانم دڪتر _با تاریخے ڪہ من میبینم این جنین الان ۱۲ هفتہ و سہ روزش هست .
غربالگریش هم مشڪلے نداره
بہ احتمال ۹۹درصد هم پسره ...
بہ پسرے ڪہ در خوابم بود ،بہ " سید علے" فڪر میڪنم .
زهرا و خانم دڪتر بلند شدند و مشغول صحبت شدند.
زهرا_خانم دڪتر حقیقت اینہ، حُسنا شرایطش الان مساعد این بچہ نبود.اخه الان تازه باهم مَحرَم شدند و حتی تو شناسنامہ شون هم اسمشون نرفتہ ...یہ ڪم نگرانیم میشہ ڪارے ڪرد ؟
دڪتر _زهرا تو خودت میدونے الان این جنین ۱۳هفتہ هست. باید بسترے بشه و مسایل قانونی داره ، خیلے این ڪار سختہ، براے من مسئولیت داره
زهرا _استاد یعنے تو ڪلینیک یا جاے دیگہ نمیشہ؟
زهرا اصرار میڪرد و با ڪلے خواهش و تمنا، دڪتر قبول ڪرد ،داروهاے مخصوص را زهرا برایم نوشت و مُہر خودش را پاے دفترچہ زد .
براے عصر وقت گرفت تا ڪار را تمام ڪنیم.
از مطب ڪہ خارج میشدیم بہ این فڪر میڪردم ڪہ قرار است قتل نفس انجام بدهم .
قرار است قاتل باشم...
_زهرا من قراره قاتل بشم؟من دارم چیڪار میڪنم؟تو عمرم قتل انجام نداده بودم ڪہ الان دارم انجام میدهم.
زهرا_حُسنا خودت هم خوب میدونے درستہ این ڪار واقعا ظلمہ و ڪفاره هم داره ولے بخاطر شرایط و آبروت مجبورے.
تو ماشین نشستم وزهرا بہ داروخانه رفت تا داروهایم را بگیرد.
چند دقیقہ اے گذشت از سر ڪلافگے داشبورد ماشین را باز کردم یہ پاڪت بیرون افتاد .
زهرا هم همزمان اومد و ڪنارم نشست.
_چہ ڪارتِ عروسیہ قشنگے، براے ڪیہ؟
پاڪت را باز ڪردم
فاطمہ و سیدطوفان
طبق آیہ هاے عشق قرار است گردهم آییم تا ....
بقیہ اش را نخوندم .
بہ زهرا نگاه ڪردم ... غصہ دار نگاهم میڪرد.
زهرا نمیدانست این دلِ من هنوز بیقرار مردے ست ڪہ فرزندش را در وجودم میپرورانم و او فارغ از همہ جا،درگیر بساط عیش و نوش خودش هست .
چقدر این روزها از او دلگیر بودم.
باید میبود و حالم را میدید. او در حقم ظلم ڪرده . این روزها چقدر از او بدم مے آید
_همین پنج شنبہ
بے اختیار اشڪهایم شروع بہ ریختن کرد.
سرم را بہ شیشہ چسباندم و غرق غصہ هایم شدم.
گاهے از تو متنفر میشوم .
در این ابتلائات سخت باید باشے و دستم را بگیرے.
ڪجایے اے مرد ؟تصور بے مہریت برایم مشڪل است . توڪہ پابہ پاے من گریستے چگونہ رهایم میڪنے در این بازار آشوب دنیا
با این خبر عروسے ، انگیزه ام براے ڪشتن یڪ مظلوم قوت میگیرد.
✍🏻 #نویسنده_ز_صادقی
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت92🍃
مگر بہار نیست اما چرا هواے اینجا نفس گیر است؟
آه از آسمانے ڪہ بے باران باشد و هواے ڪشنده براے اهل زمینش داشتہ باشد.
دنیا سخت بر تو مے تازد و تو انگار باید زرد شوی، بے حس شوے، پژمرده شوے و بسوزے ...
وآیا دنیا همین است؟
جملہ اے در ذهنم نقش مےبندد:
"عاشق حق بہ اندازه عشقش شڪیبایے دارد و صبر استقامت."
من چقدر عاشقم؟
چقدر در برابر این پژمردگے ها ، سر خم ڪرده ام؟
چقدر استقامت ورزیده ام؟
باید با دڪتر صارمے مشورت میڪردم. بعد از تماس با دڪتر، زهرا مرا بہ مطب دڪتر رساند .
زهرا_مطمئنے نمیخواے باهات بیام؟
_آره ، نیازے نیست .تو برو
خداحافظ
مثل همیشه مرتب و خوش رو جلویم نشست.
وقتے ماجرا را شنید خیلے ناراحت شد
دڪتر با نگاهے امید بخش و چشمانے غمگین مرا درس میداد
_حُسنا الان شرایط تو فرق میڪنہ، نمیشہ هر ڪارے دلت خواست انجام بدے.
میدونے این بچہ جون داره ، حرڪت میڪنہ .تو اجازه ندارے جلو نفَس کشیدنش رو بگیرے.
از اون بدتر حتے اگر این بچہ حرامزاده هم بود از لحاظ شرعے شما حق کشتن رو نداشتے.
(بعضے وقتہا عقل ناقص من در برابر حڪم الهیت چقدر کوتہ است)
چہ برسہ بہ این بچہ ڪہ طیب و طاهر داره رشد میڪنہ .
این بچہ، لطف خداست .اون خواب هم بہ نظر من یہ حجتہ براے شما
_خانم دڪتر تو شرایطِ من؟آخہ چطورے؟آبروم چے؟ مگہ میشہ بدون پدر؟ بر فرض دنیا اومد براے شناسنامہ اش اسم ڪے رو بعنوان پدر تو مشخصاتش بذاریم. اثباتش ڪلے ڪار دادگاهے داره
دڪتر_حُسنا جان این ادعاے عاشقے این ادعاے بندگے همینجاها مشخص میشہ ،اینڪہ با این ادعا حالا چند مرده حلاجے؟
این همہ سختے دارے میڪشے خدا میخواد ببینہ بہ رضاے خودش راضے میشے یا رضاے بنده هاش؟
آبروے تو جلو خدا مهمتره یا آبروے مردم؟
این آزمونه. حضرت مریم با چہ انگیزه و اطمینانے ڪارش را بہ خدا سپرد و جلو رفت. تازه اون بزرگوار بدون شوهر بود.
شما کہ پدر بچہ ات مشخصہ
از سیره این بزرگوار الگو بردارے میشہ کرد .
تو هم بگو خدا برایم ڪافیست.
"ألیس الله بڪافٍ عبده"
گور باباے حرف مردم.
ببین یاد سخن یہ استادے افتادم :
"هنگامے ڪہ همہ وسیلہ ها در دست تو است و از ڪار مے افتند و ڪسانے ڪہ تو بر روے آنها سقف هاے بلندے را ساخته اے، از تو جدا مے شوند و رهایت مے کنند؛
درست در آن لحظه اے ڪہ احساس مے ڪنی دیگر هیچ کارے از تو ساخته نیست؛
دریچہ هاے بزرگے به رویت باز مے شود؛
اینجاست ڪہ به او رو مے آورے؛
و او را با تمام وجودت حس مے ڪنے؛
توڪل، یعنے همین"★
حُسنا این همہ سختے و رنج را تحمل ڪردے اینہم تحمل ڪن تا نتیجہ اش رو ببینے.
در مورد آقاے حسینے هم من با حاج صادق یہ مشورت میڪنم ببینم چے میگہ
_خانم دڪتر من چطورے بہ خانواده ام بہ اطرافیانم بگم؟ نگران آبرومم. سیدطوفان داره آخر همین هفتہ عروسے میڪنہ من بہ بقیہ چے بگم؟
دڪتر_تو نگران نباش یہ امروز دندون رو جیگر بزار من با صادق صحبت ڪنم شب نتیجہ اش رو بہت میگم.احتمالا خودمون با خانواده ات صحبت ڪنیم.
آبرو هم ...بسپار بہ خودش .حسبے الله و نعم الوڪیل ...
ڪمے آرام شده بودم . حرفہاے خانم دڪتر خیلے وسعت نگاهم را تغییر داد.
ماشین نداشتم و باید تاڪسے میگرفتم. خواستم از خیابون رد بوشم ڪہ یڪ موتورسوار با تمام سرعت جلو پایم نگہ داشت.
بہ قدرے ترسیدم ڪہ روے زمین نشستم
تمام بدنم میلرزید.ناخوداگاه دست بہ شڪمم گرفتم.
صداے موتورے را از زیر کلاهش شنیدم
_یہ بار بہت اخطار دادیم جدے نگرفتے ، اگر باهامون همڪارے نڪنے جونت در خطره مثل الان کہ دیدے
پایش را روے پدال گاز گذاشت و با سرعت دور شد. یہ خانم و دوتا آقا بہ سمتم اومدند .اون خانم ڪمکم ڪرد و از زمین بلند شدم .
خانم_دخترم ببریمت بیمارستان؟
_نہ خوبم ، اتفاقے نیفتاده.
خانم_مطمئنے؟جاییت درد نمیڪنہ؟
_بلہ ممنون
اما چرا جایے میان قلبم درد دارد.
درد نبودن او ڪہ سپر بلایم باشد.
حالم بد بود لبہ جدول ڪنار خیابان نشستم. بہ دایے زنگ زدم و گفتم حالم خوب نیست اگر ممڪنہ دنبالم بیاید.
براے لحظہ اے متوجہ حرڪت جنین داخل شڪمم شدم.
هنوز بہ بودنش عادت نکرده ام .
حرڪاتش بیشتر شده بود.
رفت و آمد ماشین ها را تماشا میڪردم.
و بہ رفت و آمد آدمہا فڪر میڪنم ڪہ در زندگے هیچڪس اتفاقے نیستند.
هر ڪسے براے امتحانے سر راه آدمے قرار میگیرد.
تو براے صیقل دادن من آفریده شده اے
براے اینڪہ این آهن را لعاب بدهے و گداختہ ڪنے تا شکل بگیرد.
و من هنوز زنده ام .مقاوم ...
باید قوے باشم.
اے رفیقے ڪہ در تنہاییم همیشہ هستے
براے رضایت تو از همہ آدمہا میگذرم ... فقط تو راضے باش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
★استادعلے صفایے حائرے
✍🏻 #نویسنده_ز_صادقی
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تا انتها ببینید
تصاویر دیده نشده از قبرستان بقیع و وعده ایکه رهبر انقلاب در خصوص سعودی ها دادند.
✍ #بصیرت
👇 👇👇👇
✨💫✨💫✨💫✨💫
🌹🍃🌹🍃
👉 🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر میخواهید بدانید چرا ملتهای منطقه از آمریکا عصبانی
هستند، این فیلم تاثربرانگیز را ببینید.
☑️همچنین، اگر در اطرافیان خود افراد غیرتمندی را سراغ دارید که شاید هنوز نسبت به آمریکا نظر بیطرف دارند، این فیلم را به آنها نشان دهید.
🖤 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگی حماسی تقدیم به حاج قاسم
دیدم دست سردار زمین افتاد
تا روبه کربلا زدم فریاد –
خوندم گاهی روضه تن قاسم
گاهی شعر اکبر ناظم ، زدم فریاد
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد …
ای دل مشو آرام ، که دلدار نیامد
یار هست تو حرم ، هنوز علمدار هست
علمه حیدر کرار هست ، سپهدار هست
میریم پرچم صهیون و میندازیم …
یه حرم مدینه میسازیم ، که سردار هست
ما لشکر ذولفقار صاحب الزمانیم
ما لشکر انتقام سخت شهداییم
http://eitaa.com/cognizable_wan
قاسم سلیمانی و محمدجواد ظریف دو تفاوت اساسی دارند.
سلیمانی ملت را ذیل «عزت» گردهمآورد و وحدت بخشید، اما ظریف به عنوان بزرگترین مولّد «حقارت»، ایران را چندپاره میکند. لذا سلیمانی میتواند از ظریف حمایت کند، اما ظریف نمیتواند حرمت خون سلیمانی را نگاه دارد
#ظریف_سردار_ذلت
#اصلاحات_سرطان_ایران
#دولت_فشل_روحانی_خیانتکار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 وحشت نهادهای اطلاعاتی اسرائیل از انتخاب سردار «حجازی» به عنوان جانشین فرمانده سپاه قدس
🔺«ارتقای حجازی از نقش کلیدی که در لبنان داشته به جانشین فرمانده سپاه قدس، تاییدیهایست بر اجرایی شدن هدف آیتالله خامنهای که اخیرا بر جنگ با اسرائیل و آمریکا در خارج از مرزهای ایران تاکید کرد.»
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠http://eitaa.com/cognizable_wan
✔️ ناگفته ها را اینجا بخوانید☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۸۰ درصد گرانی ها ربطی به تحریم ندارد
مسبب گرانی دولته حتما ببینید 👆👆
نشر دهید ..
⭕️ رهبر انقلاب :با امریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد.
رهبر انقلاب:مذاکره با آمریکا منتفی است.
رهبر انقلاب:هیچ مذاکره ای با امریکا اتفاق نخواهد افتاد.
رهبر انقلاب پس از ترور سردار سلیمانی :راه مذاکره با هیچ کشوری بجز امریکا و اسرائیل بسته نیست.
این راهبرد اصلی ایران مقابل امریکاست.
👤 آمنه سادات ذبیح پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 #هوشیار_باشیم
🔸ایت الله طالقانی: سخنرانی میکنن شعار میدهند،دین را به استخدام میگیرند
🔹شرف و انسانیت را به استخدام خود میگیرند
🔸 #دروغ میگویند، #فریب میدهند،خدا را شاهد میگیرند بر این که من میخواهم این مملکت را نجات دهم
👈تا وقتی سوار کار نشده وعده میدهد،همین که سوار شد دیگر به هیچ چیز رحم نمیکند.
#درست_انتخاب_کنیم
😔 بعداز واقعه سقیفه و حمله به بیت دختر رسولخدا ص که منجر به شهادت حضرت گردید ، مردم نه تنها از قاتل حضرت زهرا س، انتقام نگرفتند، 😔 بلکه یاران قاتلش را محترم شمردند و آنان را به حکومت برگزبدند !!😔
چنین سستی و وادادگی مردم، باعث شد که نه حضرت زهرا س، بتواند فدک را پس بگیرد و نه حتی قاتل او ، مغیره ملعون مجازات شود !!😔
⚠️❗️خطای فکری غربگرایان در تفکر #مذاکره با #آمریکا ، مانند تفکر مردم عهد سقیفه است😔
👌 ولی ما سقیفه ای نیستیم !
از خون سردار دلهایمان #حاج_قاسم_سلیمانی نمی گذریم !❌
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی دیده نشده از دیدار سپهبد قاسم سلیمانی با نیروهای حفاظت حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت93🍃
صداے بوق ماشین دایے حبیب بود و بعد از آن هم خود دایے از ماشین پیاده شد و سراسیمہ بہ طرفم آمد.
حبیب_ حُسنا چے شدے؟
_خوبم چیزے نیست بیشتر ترسیدم .
حبیب_همینجورے گذاشتے بره؟
_فرار ڪرد ...ڪارے نمیتونستم انجام بدهم.
سوار ماشین شدم و دایے سر راه چندتا آبمیوه و کیڪ خرید تا یہ ڪم ضعفم برطرف شہ .
بہ خونہ ڪہ رسیدیم موقع پیاده شدن از ماشین دایے پرسید
حبیب_زهرا گفت عصر یڪے از بیمارستانہا ڪار دارید و شاید تا فردا طول بڪشہ،با این حالت میخواے برے؟
_نہ منتفے شد ، بہ زهرا بگو حُسنا گفتہ عصر نمیام ...حبیب جان از اتفاق امروز هم بہ مامان هیچےنگو
حبیب_باشہ خیالت راحت
مامان مدرسہ بود. بہ اتاقم رفتم و بعد چند دقیقہ زهرا زنگ و ڪلے سر وصدا ڪرد
زهرا_حُسنا چرا گفتے نمیاے .من وقت گرفتم . فڪر خودت نیستے فڪر آبرو خانواده ات باش.
_ من ڪہ نگفتم نمیام حالا
تا امشب و فردا صبر ڪن مشخص میشہ باید چیڪار ڪنم .
تا شب منتظر موندم.وقتے خبرے نشد خودم بہ دڪتر صارمے زنگ زدم و باهاش صحبت ڪردم
دڪتر_حُسنا جان حاج صادق میگہ باید باهات صحبت ڪنہ
گوشے رو بہ حاج آقا داد و من اول ڪمے درد ودل ڪردم و از ترسہایم گفتم .
حاج آقا_خب حالا میگے چیڪار ڪنیم ؟من با سیدطوفان صحبت ڪنم؟
گرچہ گفتنش برایم سخت بود ولے مجبور بودم
_نہ حاج آقا ، اون آخر هفتہ عروسیشہ ،میدونید من نمیخوام اون فقط بخاطر بچہ با من زندگے ڪنہ.
و دلش پیش ڪسی دیگہ باشہ، زندگے اینجورے رو دوست ندارم.البتہ من هنوز تڪلیفم با خودم مشخص نیست اینڪہ نگہش دارم یا نہ
حاج آقا_خب شرایط شما خاصہ و فڪر ڪنم حقشہ بدونہ
_خیلے ها بدون پدر بزرگ شدن .فعلا حداقل نمیخوام بدونہ ،نمیخوام این اتفاق مانع عروسیشون بشہ
حاج آقا_خب میخواے چیڪار ڪنے؟این بچہ فردا شناسنامه میخواد
_براے اونہم یہ فڪرے میڪنم .اگر خواستم نگہش دارم تا وقت دنیا اومدنش یہ ڪارے میڪنم.
من فقط نمےدونم هنوز تردید دارم چیڪار ڪنم؟
حاج آقا_از لحاظ شرعے و الهے اگر سقط ڪنید گناه ڪبیره انجام دادید. هم ڪفاره داره و هم عقوبت اخروے
_اگر نگہش دارم توضیحش براے خانواده ام چے؟
حاج آقا_ من با خانواده ات صحبت میڪنم.با آقاے شریفے و خانمش هم صحبت میڪنم تا بعنوان شاهد حضور داشتہ باشند.
خیلے استرس داشتم .نمیدونستم قراره در آینده چہ پیش بیاید.
یہ دفع یادم بہ چیزے افتاد .شاید حاج آقا بہترین ڪسے هست ڪہ میتونم این جریان را با او در میان بگذارم .
_حاج آقا یہ چیز دیگہ هم هست.چند وقتہ ماشینے منو تعقیب میڪنہ و حتے تہدیدم ڪردند ڪہ باید باهاشون همڪارے ڪنم و از طوفان اطلاعاتے بہشون بدهم .
امروز هم نزدیڪ بود یہ موتورے
منو زیر بگیره .
حاج آقا_عجب ، پس خیلے قضیہ جدیہ ،خب دختر جان شما چرا بہ سیدطوفان نگفتید؟
_فڪر میڪنم نباید بگم براش خطر داره.اونہم ڪہ اهل محافظ و این چیزها نیست.
حاج اقا_ باید با یڪے از دوستام ڪہ توے وزارت اطلاعات هست صحبت ڪنم.در دسترس باشید اگر زنگ زدند جوابشون بدهید.
_حاج آقا در رابطہ با بچہ هم تا یڪے دو روزآینده تصمیم میگیرم .بہتون خبر میدهم
حاج اقا_ ان شاء اللہ ڪہ بہترین تصمیم رو بگیرید.
دو حادثہ سخت در انتظار رویایے با من هستند.
خدایا ابر تردید را ڪنار بزن تا بتوانم بہترین تصمیم را بگیرم.
یعنے خانواده ام با شنیدن این حرفہا ، باور میڪنند؟
خدایا در این تلاطم و سختے ها بہ من آرامش و صبر عنایت فرما ...
✍🏻 #نویسنده_ز_صادقی
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت94🍃
بعضے وقتہا نمیشود ڪہ نمیشود .
باید با حڪم تقدیر ڪنار آمد ...
بعد از نماز صبح براے مشورت با قرآن ، وضو گرفتم و روبہ قبلہ نشستم .
خواستم قرآن را باز ڪنم .براے لحظہ اے نداے درونے ام مجذوب این ڪتاب مقدس شد و بہ یاریم آمد
_بیچاره از حڪم خدا بہ خطش پناه میبرے؟
دنبال چہ هستے؟
غضبش یا عطوفتش ؟
حڪم خدا راه را بر تو مشخص ڪرده ، آن وقت تو دنبال توجیہ ڪار خودت هستے؟
دلت را بہ دریاے بیڪرانش بزن و در برابر هرچہ غیر اوست بایست.
براے لحظہ اے ابرهاے تردید ڪنار رفتند و من بہ اطمینان قلبے براے نگہ داشتن این جنین ڪوچڪ رسیدم.
پس بہ نامت شروع میڪنم تمام ناگوارے ها را ...
صبح با صداے زنگ گوشے موبایلم بلند شدم.
حاج آقا پناهے بود ڪہ در مورد قرار ملاقات با آقاے سعیدے صحبت کرد.
ساعت ۱ظهر قرار ملاقاتم با آقاے سعیدے بود .
همان دوستش ڪہ در اطلاعات بود.
بہترین مڪانِ ملاقات هم منزل حاج آقا بود .خانم دڪتر مثل همیشہ با لبخند مرا راهنمایے میڪرد.
بعد از توضیح تمام اتفاقات بہ آقاے سعیدے ،قرار شد پیگیرے بیشترے انجام شود.و بعدا بہ من اطلاع دهند.
این روزها اشتهایم بیشتر شده بود و میل بہ خوردن هم بیشتر.
مامان خوشحال بود از اینڪہ دخترش از آن همہ ڪم اشتہایے بہ خوردن روے آورده است.
سہ روز تا آخر هفتہ مانده ، روزے ڪہ ...
"آن مرد" براے همیشہ متعلق بہ دیگران میشود.
همیشہ آخر هفتہ ها منتظر یڪ روز خوب هستیم اما آخر این هفتہ براے من حڪم مراسم عزا را دارد .
عزاے از دست دادن عزیزے ڪہ تاروپود وجودم هنوز با آوردن نامش بے جهت بہ تلاطم مے افتد.
دل گرفتہ تر از همیشہ دنبال جایے براے خالے ڪردن غصہ هایم میگشتم و چہ جایے بہتر از جلسات هفتگے روضہ ارباب
بہ یڪے از هیئت هاے هفتگے پناه بردم .گوشہ اے خزیدم و چادرم را روے صورتم انداختم و براے دل غریبم اشڪ ریختم.
_ گفتم عاشقم ،گفتے ڪو؟بیهوده لاف عشق میزنے! راه عشق راه آزمون هاے بزرگ است.
راه حسین راه سختے است .
هنوز هم اصرار دارے در این قافلہ بمانے؟
چیزے در درونم فریاد میزند تا آخرین نفسے ڪہ بالا مے آید باید بمانم.
...فقط میشود خواهشے ڪنم ؟
میشود آیا "او" را فراموش ڪنم؟
وقت برگشتن بہ خانہ ماشینے مرا تعقیب میڪرد. این بار استرسم زیاد شده بود.سرعتم را زیاد ڪردم و براے اینڪہ مرا گُم ڪند در ڪوچہ پس ڪوچہ ها پیچیدم .
دوباره بہ خیابان اصلے رسیدم ، مرتبا از آینہ عقب را نگاهے مے انداختم. و او دست بردار نبود.
دنبال موبایلم میگشتم. تو ڪیفم بود و با آن تعقیب و گریز بہ سختے میشد پیدایش کرد.
دست بردم ڪہ آن را بردارم و همزمان نگاهم بہ سمت آینہ بود ڪہ ناگہان فرمان ماشین منحرف شد .صداے مهیبے شنیدم و تڪان خوردن شدید ماشین و ضربہ اے ڪہ بہ سرم وارد شد.
همزمان دستم را بہ شڪمم گرفتم
گرماے مایہ اے روے صورتم را حس ڪردم و افتادن پلڪہاے نامتعادلم روے هم
و اینڪ تاریڪے ...
✍🏻 #نویسنده_ز_صادقی
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
"دانستنیهای زیبا"
⭕️ رهبر انقلاب :با امریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد. رهبر انقلاب:مذاکره با آمریکا منتفی است. رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین جواب برای کسانی که هنوز از آمریکا میترسن و حرف از مذاکره میزنن...
بتمرگ خونتون
👇👇👇👇
✨💫✨💫✨💫✨💫
🌹🍃🌹🍃
👉 🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امریکا حاج قاسم را شهید کرد، میلیونها ایرانی کف خیابان علیه امریکا شعار دادند، ترامپ فحش ناموسی به شهید سلیمانی داد اما #ظریف در مصاحبه آخرش بازهم پالس مذاکره برای ترامپ فرستاد!
آقای ظریف! تا امروز فکر میکردم نیت تان خیر اما روش تان غلط است، دیگر شکی نیست که نیت تان هم خیر نیست!
*امیرحسین ثابتی*
👈اگه همون دفعه اول که جلو امیر کویت زانو زد... و آبروی ایران و برد!؟
👈یا روزی که کشور میکروسکوپی جیبوتی تحریممون کرد!؟
👈و روزی که در مقابل تجاوز به دو نوجوان در فرودگاه عربستان خفه خوان گرفت!؟
👈یا روزی که با اوباما دست داد و ازش گدایی یه عنایت کرد و فضاحت برجام و بالا آورد و هسته ای رو نابود کرد!؟
👈یا روزی که به دشمن گرا داد که امریکا میتونه با یک بمب ما رو نابود کنه!؟
👈یا روزی که بخاطر لجبازی با سردار سلیمانی، به بهانه سفر بشار اسد به تهران استعفا داد!؟
✍یه مجلس مومن و قوی داشتیم که استیضاحش میکرد، امروز کسی جرات نمیکرد از ترامپ قاتل، گدایی ذلیلانه کنه...
و شرف ایران و ایرانی و ببره...
📛ننگ ابدی بر ظریف..
✨﷽✨
📜داستان واقعی آیت الله میلانی
✍پیر مردی که در حالت بیهوشی اش یک مسیحی را مسلمان کرد!
پروفسور برلون برای عمل جراحی آیت الله آمده بود ایران،آقا ناراحتی گوارش داشتند ، عمل جراحی شان سه ساعت و اندی زمان برد، جراحی تمام شد و آقا در حالت بین بیهوشی و هوشیاری چیزی زیر لب زمزمه می کردند...
پرفسور برلون از همراهان خواست کلماتی را که آیت الله حین بیهوشی بزبان می آورد برایش ترجمه کنند ، می گفت تنها حالتی که شاکله ی اصلی انسان بدون نقش بازی کردن مشخص می شود همین حالت است.. دعای ابوحمزه ثمالی بود، آقا زیر لب می خواندند ، پروفسور معنی دعا را که فهمیده بود گفته بود شهادتین دینتان را به من یاد دهید، میخواهم مسلمان شوم، پروفسور برلون می گفت :بعد جراحی آیت الله یاد جراحی اسقف کلیسای کانتربری افتادم، از او ترانه های کوچه بازاری می شنیدم ، معلوم می شود دینتان دین حقی است که این روحانی(آیت الله میلانی) این چنین همه ی وجودش محو خدا شده است...
💥پروفسور برلون مسلمان شد، وصیت کرد او را جایی دفن کنند که آیت الله دفن شده است، خواجه ربیع که رفتی سری هم به این دو دوست بزن ، آیت الله میلانی خودمان ، پروفسور برلون اروپایی
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💎 در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم. تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم.
🌟از "نفرت" میترسیدم.
تا اینکه یاد گرفتم "به هر حال هر کسی نظری دارد"و به آنها احترام گذاشتم.
🌟از "تنهایی" میترسیدم.
یاد گرفتم "خود را دوست بدارم" و بعد دیگران را دوست داشته باشم.
🌟از "شکست" میترسیدم.
یاد گرفتم "تلاش نکردن یعنی شکست".
🌟از "درد" میترسیدم.
یاد گرفتم "درد کشیدن برای رشد روح لازم است".
🌟از "سرنوشت " میترسیدم.
یاد گرفتم "من توان تغییر آن را دارم".
🌟و در آخر از "تغییر" میترسیدم.
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز ؛ کرم بودند و "تغییر آنها را زیبا کرد".
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨
👌 داستان کوتاه پندآموز
✍ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم .. ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ. وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . .
ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ.
اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ.
ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف
ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد🌹
✨امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
«برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است .»
📚 وسائل الشیعة
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تسبیحات حضرت زهرا س
#مداحی
#مهدی_رسولی
💐صلى الله علیک یا فاطمة الزهراء