10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥺 نیازمندی ها ...
صَلَّىاللهُ عَلَيکَيااَباعَبدِاللهِ الحُسُين(ع)
اَللّهُمَّ ارزُقنا زيارةِ الحُسَين (ع)
فِى الدُّنيا وَ شِفاعةِ فِى الاخِرَه 🤲
🌹#من_زنده_ام 🌹
#قسمت_چهل_وهشتم
مزدی که به من می دهند مزد دزدی است، اما کارگران باید به پا خیزند آنچه من تا به حال به شما گفته ام جز اباطیل چیز دیگری نبوده است. ما را روی یک پا در گوشه ی کلاس نگه داشته بود و از عباراتی استفاده می کرد که اولین بار این کلمات را میشنیدم طبقه ی انتلکتوئل ها، بورژواها فئودالیسم۱ . حتی نمی توانستم این کلمات را درست تلفظ کنم. ما شدیم بهانه ی همه ی درد و غمهایی که انگار سالها روی دل آقای یوسفی سنگینی کرده بود. معنی حرفهایش را نمی فهمیدم و خودم را مستحق این چرندیات نمی دیدم ما همگی کارگرزاده هایی بودیم که عزت نفس داشتیم. او این طور به حرفهایش ادامه داد این پدران شما هستند که برای او با دست به عکس شاه اشاره کرد بساط عیش را فراهم می کنند تا سفرهای زمستانی و تابستانی اش را در ۲Night club های این شهر بگذراند و از باشگاه قایق سواری۳ و باشگاه گلف و سوارکاری حظ وافی را ببرد و در باشگاه بیلیارد۴ قمار بازی کند بشمارید ببینید پدران شما چند تا از این ها و سینماها و قمارخانه ها برایش ساخته اند این باشگاه ها و قمارخانه ها فقط در این شهر خراب شده هستند و سینما تاج حتی یک روز از فیلم های به روز آمریکا و اروپا عقب نمی ماند.
🌱🌱🌱🌱🌱
۱_حکومت ملاکین و اشراف را بر رعایا گویند. در این نوع حکومت همه ی اختیارات و امتیازات از آن اربابان بوده و رعایا دارای حق و حقوق نیستند.
۲_کلوپهای شبانه
۳_از ابتدای استقرار انگلیسی ها در آبادان شرکت نفت باشگاه قایقرانی تاسیس کرد و تا سال ۱۳۴۰ هجری شمسی، آبادان تنها شهر ایران بود که باشگاه قایقرانی داشت. انواع قایقها در این باشگاه وجود داشت و معمولاً بعد از ظهرها کارکنان شرکت نفت به اتفاق اعضای خانواده ی خود در این باشگاه حضور می یافتند و قسمتی از اوقات فراغت خود را در آنجا سپری می کردند.
۴_ آبادان اولین شهر ایران بود که ورزش بیلیارد در آن به طور رسمی رواج پیدا کرد. فضای باز و شیطنت فراوانی ابزار این ورزش و علاقه ی جوانان به آن باعث شده بود بیلیارد بازان قهاری در آبادان ظاهر شوند. بعدها که این ورزش در بقیه ی شهرهای مناطق نفت خیز خوزستان رواج پیدا کرد سالانه به طور مستمر مسابقات بیلیارد بین باشگاههای مناطق نفت خیز انجام می گرفت.
#بانوان_بهشتی
الان بزرگترین مشکل نتانیاهو مسئله اسرا و شهرکنشینان است که همچنان باقیست و علیرغم تمام جنایتها در یک سال گذشته نتوانسته آن را حل کند.
نتانیاهو باید این سوالات را به افکار عمومی پاسخ دهد: سنوار هم کشته شد. خب؟! نه اسراء آزاد شدند، نه جنگ در شمال با حزبالله متوقف شد و نه در غزه. امنیت شهرکها نیز تامین نشد و حداقل حدود ۲۰۰ هزار آواره همچنان باقیست و نمیتوانند بازگردند. در کنار آن شهرهای صفد، حیفا و تلآویو نیز زیر آتش رفته است.
برخلاف ظاهر، مسئله اصلیِ شهرکنشینان و شهروندان اشغالگر، آرامش و بازگشت به زندگیست و اسراء در مرتبه بعدی است و اتفاقا بزرگترین مشکل نتانیاهو هم همین است هرچند در ظاهر مسئله اسراء را برجسته میکند تا پوششی بر مطالبات آوارگان صهیونیست باشد ولی در واقع، در ابربحران شهرکها و شهرکنشینان فرو رفته است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیست دردی کشندهتر ز فراق...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹#من_زنده_ام 🌹
#قسمت_چهل_وششم
یک روز صبح که کلاس انشا داشتیم آقای یوسفی موضوعی متفاوت از موضوعات معمول را تعیین کرد موضوع انشای آن روز از این قرار بود اگر جای من بودید؟
چقدر سخت از خودم میپرسیدم آخه من چطور خودم را جای آقای یوسفی بگذارم و توصیفش کنم؟ چگونه میشود اخلاق یا رفتار یا ظاهر خودم را با او عوض کنم؟
اولین بار بود که به جای موضوعات تکراری در ساعت های درس انشا به موضوعی جدید بر میخوردم و حالا اگر میخواستم خودم نباشم باید به جای آقای یوسفی میبودم از اینکه معلم ادبیات و انشا باشم خوشحال بودم اما اخلاق و ظاهر درهم ریخته و عصبانی او این جایگزینی را مشکل می کرد. به همه ی کلاسها همین موضوع را داده بود و همه ی دختران باید تجربه ی یوسفی بودن را مینوشتند به نظر سخت و نانوشتنی می رسید اما نه باید قسمت خوبش را میدیدم و امتحان میکردم تا خوشایند باشد. اسمم اول دفتر نمره بود و یقین داشتم آقای یوسفی از اسم من به راحتی عبور نخواهد کرد با زبانی آکنده از شور و احساس و لطافت زشتی ها و ترش رویی هایش را در ظرف بلورین ادبیات تزیین کردم تا به ابهت مردانه اش جلوه ی دیگری بدهد. سخت ترین و زیباترین انشایی بود که در عمرم نوشته بودم. وقت زیادی از من گرفت تا توانستم خودم را در جلد و جلوه ی معلمی غیر محبوب وارد کنم عنوان انشا را که خواندم ناگهان با صدایی غیر متعارف فریاد کشید دفتر انشایت را بیار ببینم. آقا همیشه کاغذهای باطله ی پالایشگاه را که ماشین تحریر طرف آنها را چاپ میکرد و طرف دیگر آن سفید بود به خانه می آورد و آنها را با سوزن لحاف دوزی میدوخت و برایمان درست می کرد تا کمک خرجمان باشد یکی از آن دفترچه ها دفتر انشای من شده بود. دفترم را که بسیار زیبا جلد کرده بودم پیش رویش گذاشتم بی آنکه کلامی از آن را بخواند گفت: چند نفر دیگرتون از این دفترهای کاردستی دارید؟
#بانوان_بهشی