دانش حیاتی
نیچه امیدوار به ظهور «ابرانسان» بود اما نمی دانست که با سیطره کامل تکنولوژی و رسانه نه تنها ابرانسان
بسم الرب الحکیم الغیاث المستغیثین
✍️ تحلیل فلسفی-الهیاتی از مد شلوار پاره
#فلسفه_اجتماع #الهیات_تحلیلی
یک #تحلیل_فلسفی را به تحلیل اجتماعی بالا از کانال خرمگس اضافه میکنم.
پوشیدن شلوار پاره به وضوح عملی نابهنجار است. انسان فطرتاً از چیز ناقص و معیوب گریزان است مثل لباس پاره یا غذای فاسد یا صدای خشن و تند. حالا اگر لباس نابهنجار و صدای خشن تند (مثلاً در موسیقیهای هِوی متال) عادی شده اما غذای فاسد نه، دلیلش این است که دومی برای طبع نامطبوع و بیمارزا است اما دو تایدیگر مستقیماً در طبع انسان اثر سوئی ندارند.
اما چرا چنین چیزی در #دوره_مدرن مد و جذاب می شود؟
این را بر اساس فرهنگ الحادی/مادیگرای مدرن میشود خیلی منطقی توضیح داد. انسان ذاتاً دنبال امر جدید است. به عبارت دیگر انسان جدید طلب یا نو طلب است. امور تکراری برای انسان ملالآور هستند. البته امور جدید باید به نحوی لذتبخش هم باشند اگر نه مثلاً یک نوع درد یا بیماری جدید برای انسان مطلوب نیست. با این حال حتی امور لذتبخش، خصوصاً لذاتی که کمتر به تن وابسته هستند (بر خلاف غذا) به هر حال ملالآور و تکراری میشوند. البته غذا هم اگر در یک وعده زیاد بخوریم ملالآور میشود لذا برای لذت بردن از بهترین غذا در یک وعده هم محدودیت وجود دارد. این مقدمه اول.
دنیا و هر چه در آن هست به هر حال برای انسان تکراری میشود. مقدمه دوم.
نتیجه: انسان دنبال لذتهای جدید و غیرتکراری است (در عرف از این تعبیر به تنوعطلبی میشود) اما چون همه چیز در دنیا تکراری میشود، لذتهای مشروع نیز بعد از مدتی تکراری و ملالآور میشود. وقتی لذتهای مشروع تکراری میشوند انسان فقط در لذتهای نامشروع میتواند لذت جدیدی بیابد! نتیجه این که پوشیدن لباس نابهنجار لذتبخش میشود.
اما چه لذتی در پوشیدن یک شلوار پاره و زشت ممکن است وجود داشته باشد! شلوار پاره گرچه زشت هست اما بخشی از بدن صاحب آن را نشان میدهد که باعث لذت تنانه میشود.
اما لذت دیگری هم دارد که حکماء از آن تعبیر به لذت وهمی میکنند. لذت جلب توجه! انسان دارای حب نفس است و از این که مورد توجه قرار گیرد لذت میبرد. به علاوه چنین انسانی از شجاعت شکستن کلیشههای دیگران لذت میبرد چون شجاعت لذتبخش است.
میماند که البته چنین شجاعتی حکیمانه نیست و مصداق تهور است و شکستن کلیشههای اخلاقی هم نوعی سرشکی و طغیان اخلاقی.
نتیجه الهیاتی: مادیگرایی و فقر معنوی ناگزیر سر از نابهنجاری در میآورد. انسان مؤمن اگر ایمان زندهای داشته باشد همیشه در معرض تجلیات رحمانی حق است و در تجلیات حق به قول عرفا هیچ تکراری نیست پس انسان مؤمن هیچ وقت از ایمان و خدا خسته نمیشود چون خدا به عنوان مبدأ کمالات بینهایت هیچ وقت تکراری نمیشود!
نتیجه اخلاقی: بدون معنویت زندگی اخلاقی پایدار نخواهد بود! انسان از فرط تنوعطلبی ناسوتی و دنیایی همه رفتارهای احمقانه را برای نو بودن آن انجام خواهد داد یا از موضع لذتهایی بالاتر این لذتهای پستتر را ترویج خواهد کرد.
نتیجه فلسفه تاریخی: انکار مبدأ بینهایت هستی، ناگزیر انسان یا تمدن را در مسیر انحطاط بیشتر از یک انحطاط ایستا قرار میدهد. به عبارت دیگر هر چه قدر از زمان جدایی بشر از دین بگذرد، انحطاط بیشتر میشود. طبق این معیار میتوان پیشبینی کرد ده سال دیگر از اکنون انحطاط بیشتری وجود خواهد داشت مگر علت این انحطاط یعنی فقر معنوی درمان شود.
نکته سیاسی: مبدأ سیاسی اصلی این انحطاط در دنیای مدرن فعلاً ایالات متحده است که از طریق قدرت رسانه مظاهر این انحطاط الحادی را در دنیا پخش میکند. میدانیم که رسانهها و صنایع فیلمسازی امریکا عمدتاً دست افراد لیبرال، سکولار و ملحد هست؛ اغلب هم #یهودیان ملحد لیبرال! پس میبینیم اینجا هم ملازمه بین فقر معنوی و انحطاط اخلاقی مشهود است.
@criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی
دانش حیاتی
انسانی که به اندازهگیری و انباشت اطلاعات رو میآورد، به اندیشیدن پشت میکند. علم جدید، انسان بیاندی
✍ تب توریسم و مهاجرت: نشانۀ زوال تمدن و فقدان سکینت!
بسم الرب المطمئن
#حکمت_تمدن #تمدن_مدرن #زوال_تمدن #فلسفه_اجتماع
سکونت با سکینة از حیث لغوی همریشه هستند، اما اولی معنای مادی و دومی روانی دارد.
در بیان قرآنی مبدأ سکینه خداوند است چرا که او است مطمئن و متین.
آنکه سکینه داشته باشد، یعنی آنکه از مبدأ ملکوتی آن استفاده میکند، سکونتگاهش را آنجا میگزیند که مُمِدّ سکینۀ او و استفادهاش از مبدأ متعالی آن باشد. سکینه و ارتزاق باطنی او نیز او را از تحرک و انتقال در دنیا تا حد زیادی بینیاز میکند.
جنبش و هجرت و جدایش آنگاه مطلوب است که جنبنده و محرک آن نیز همان مبدأ فیاض باشد، مثل هجرت برای حفظ دین یا زیارت اماکن مقدسه، اگر نه مواهب دنیا گرچه فوایدی در هجرت قرار دهد، معلوم نیست او را از سکینه هم بهرهمند کند. دنیا بالذاته دار تشویش و اضطراب و تلاطم است.
بگذریم که طبیعت انسان نیز با هر مقداری از انتقال و هجرت سازگار نیست. مهمترین اجتماع انسانی یعنی خانواده و اقتضاء استراحت و أنس و خلوت داشتن، او را به سکونتگاهی که در آن زاده و زاییده و زیسته وابسته میکند. گسستن این بستگیهای طبیعی با سختی و مشقت همراه است و منافع مادی و ماهیت کاری/تجاریِ آشنایان جدید در هجرتهای مادی، جبرانکنندۀ فقدان جمع اقوام و دوستان قدیمی نیست، آنها که یادآور دوستیهای خالص دوران کودکی و نوجوانی و روابط بیغرض عاطفی و غیرکاری و همخون و محرم انسان بودهاند.
پس تمدن صالح آن است که اولاً دائر بر استقرار جمعی و ثبات مکانی در جمع خویشان و بستگان و ثانیاً ممد اتصال آنها به ملکوت عالم باشد تا با ارضاء و ارتزاق روحی، آنها را از مصائب هجرت در پی جذابیتهای نسبی مناطق دوردست مستغنی کند.
این بیان نافی سفر و سیاحت نیست اما حد مفرط آنرا جایز نمیشمارد. انسان متأله عمدۀ همتش را صرف سیر انفسی در ملکوت عالم میکند و اینگونه از زمین و زمان به حد اکثر استغنا مییابد. اما انسان بیبهره از ملکوت (کاهل یا کافر یا منافق) عمر خود را در سیر آفاقی هدر داده و بستگیهای طبیعی خود را نیز قربانی میکند و آخر هم از سعادت و رضایت پایدار محروم است!
پس از نشانههای فساد تمدن نیز کثرت هجرت و انتقال است. حاصل این تمدن انسانهای جدا و تنها و غریب است در بطن تنشهای قومی و نژادی و بیپناه در برابر سیاستهای سرمایهداری جهانی که از این وضعیت نهایت استفاده را برای استثمار تودههای غریب و منفرد میکند، مثل تمدن امروز ما!
@criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی