eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
83 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋yazahra🦋 هزار زائر پیاده حضرت امام رضا علیه السلام راهی مشهد شدند🌷 السّلام ای زائران حضرت شمس الشموس السّلام ای خادمان درگه سلطان طوس🥀 یـارضـــا، رضـــا، رضــــا🕊🕊🕊 میشودبال ملائک خادمان راسایه بان 💚🍃 🦋
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
❤️🌲❤️🌲 🌲 ❤️ #عشق _لبنانی_من پارت_1 سلام داداشی 😍😢 بالاخره آمدم پیشت اما اینبار با .... ___ ~آیه
💛🐤💛🐤 🐤 💛 _من با حرف بابا حواسم را جمع کردم ÷گل بابا چرا صبحونت را نمیخوری؟ +از بس خوشکل هستید حواس برای آدم نمی‌زارید که 😐 با خنده پنچ نفرشون تازه فهمیدم چی گفتم خودم هم خندم گرفته بود صبحونه را که خوردیم طهورا بلند شد جمع کرد منم شستم ظرف ها را مصیبت هست ظرف شستن اهه😤 با صدای مامان و بابا که خداحافظی میکردن امدم بیرون و دست براشون تکون دادم متقابلا او نا هم برام دست تکون دادن بالاخره ظرف ها تموم شد )وجدان: حالا هم چی میگی تموم شد انگار شیصد تا بشقاب بوده ؛دو سه تا که بیشتر نبوده ) من: شما لطفا خفه شو وجدان جان با صدای محمد رفتم بیرون سه تاشون توی کاناپه ها ولو شده بودن رفتم نشستم کنار محمد طهورا: الان یک هفته هست از خونه بیرون نرفتیم بیاین شب بریم پارک نظرتون چیه؟ من که موافقم 🙋‍♀ طاها: موافقم🙋‍♂ محمد: بابا برنامه نریزید برای خودتون امشب خونه مامان جون دعوت هسیم بعدم من میگم فردا پنج شنبه و جمعه هست شنبه و یک شنبه هم تعطیلی هست به مامان جون بگیم که بچه هاش را راضی کنه بریم شمال صبر کن ببینم امشب به چه مناسبت دعوت هستیم؟ محمد: به مناسبت پیچ پیچی😐 آخه عقل کل ملت خونه مادر بزرگشون برای چی میرن؟؟ خوب معلومه برای احوال پرسی و دیدن همدیگه باشه بابا حالا من و نزن🙁 میگما بچه ها میاین بریم روستا پیش عمه راضیه؟ طاها:با کیا؟ طهورا: خب معلومه با خانواده محمد : موافقم 😎 خب حالا تا شب بیاین یکم فیلم ببینیم بعد بریم پیاده روی نظرتون؟ محمد: هر سه موافق زلزله ایش صد دفعه گفتم نگو زلزله،سونامی محمد : منم گفتم نگو بهم سونامی تو نگو تا نگم محمد:باش قبول 👀 طهورا و طاها بلند شین یکم میوه و تنقلات بیارین طهورا : من میرم بیارم طاها تو برو سیدی بیار فیلم ببینیم طاها: اوکی 👣 طاهاااا فیام سایرا ناراسیما ردی را بیار طاها: باشه چرا هوار میکشی ~~~~~~~ هممون نشسته بودیم و خیره به تلوزیون بودیم خیلی این فیلم را دوست دارم خلاصش اینه که: یه پسر هست که قراره سرزمین مادریش را از انگلیسی ها بگیره اسمش سایرا هست بعد از کلی جنگ و خونریزی بالاخره پس میگیره اما خودش را اعدام میکنن🙄😢 من خودم عاشق کرانچی بودم محمد پفک طهورا و طاها چیپس نوشابه دیشب را طهورا آورده بود بعد از کلی خوردن و ریختن و فیلم دیدن بالاخره تلوزیون خاموش شد تا یکم نفس بکشه از دست ما هنوز ما را نشناختین تو کل فامیل بهمون 4zمیگن مخفف (چهار زلزله) مثلا یه بار که رفته بودیم خونه دوست بابام مهمونی یه پسر داشت به اسم آرشام آنقدر ازش بدم میومد خلاصه ما چهار تا خیلی مؤدبانه و متین آدامس به تختش چسبوندیم و خیلی متین توپ بسکتبالش را آتیش زدیم البته ت حموم زیاد هم خسارت نداشت فقط اتاقش سیاه شده بود و بابام شراکتش بهم خورد همین 😜😝 از اون روز به بعد هر جا می رفتیم مامانم جرعت نمی کرد چشم ازمون برداره خلاصه که اینم یکی از خاطره ها تا خاطره بعدی خدانگهدار میگم محمد اگر حوصله داری کشتی بگیریم طاها : میزنه سیاه و کبودت میکنه تو نترس من خودم نزنم سیاه و کبودش نکنم لطف کردم محمد : عه تو 🙂 بلند شو خواهر تا هم چی بزنمت صبر کن برم لباس بپوشم بعد محمد : باش برو تو سه سوت لباس ورزشی را پوشیدم سفید و مشکی بود مال من مال محمد آبی و سفید بود طاها و طهورا سبز و مشکی خاله ملیحه از جزایر قناری آورده بود برامون 😂😂 شوخی کردم همین پارسال خریدیم خودمون البته با پول تو جیبی هامون طاها : با سوت من شروع کنید طهورا: امتیاز ها رو من میگیرم صبر کن ببینم جایزه چی باشه؟ بعد از کلی فکر بالاخره تصمیم بر این شد اگر رفتیم شمال بازنده با پول خودش بستنی بخره خیلی محمد زور داشت ولی منم دست دفاعم خوب بود با کلی مشقت بالاخره محمد برد با حرص نوشابه را رو سرش خالی کردم یعنی جاتون خالی یه سکوتی تو خونه حکم فرما شده بود فقط جون می داد بخوابی خلاصه محمد خیلی آرام برگشت و موهای من و کشید به همین راحتی حالا من جیغ میزدم اون میکشید طاها از خنده قرمز شده بود طهورا دسته ی صندلی را قنج میزد اصلا میدون جنگ بود 💥 ادامه دارد 😇😇😇😇😇😇😇😇😇
برای خوندن بقیه پارت ها به این آیدی برید @fashin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
File from امیدوار به رحمت الهی...
از گنبد، وگلدستهـ ے، اوهیچ نگویم، چیزۍ کهـ عیان است، چهـ حاجت بهـ بیان است!:")
ربَّنا آتِنا همین حالا مشهد💛 صحنِ انقلاب ، حجره دوم ، روبرو گنبد ، یه دعا کمیل ، با صدایِ حاج منصور ، با خنکایِ نسیمِ رضوی.. :) .. 🌸🌺 _میلاد_امام_رضا🕸🦋
ما‌بچہ‌بودیم‌مآمآنمون‌میگفت‌تو خیآبون‌نبآیدبستنۍبخورۍچون‌ بچہ‌هآۍدیگہ‌میبینن‌ودلشون‌میخواد!¡ بعدشمآعڪس‌هآوفیلم‌هآۍغذا خوردنتون‌‌روانتشآرمیدید!¡ روزمرگۍمیزآریدوازتفریحآتتون‌میگید؟¿ :/! 📕⃟♥¦↜ ‌‎‌‌‌
جوانی‌‌رادربرزخ‌دیدم‌کھـ‌‌میگفت : بہ‌برزخ‌بیایید؛خواھیدفھمیدھرنفسی‌ کہ‌بھ‌غیرِخـدا‌کشیدھ‌ایدبہ ضررشماٺمام‌شدھ‌اسٺ .. :)💜 - شیخ‌رجبعلۍخیاط !`
طرف‌زل‌میزنھ‌بھ‌عکس‌پسره بعد‌براےِ‌اینکھ‌از‌گناه‌‌جلو‌گیری‌کنھ‌؛ میره‌پیویش‌میگھ‌عکساتون‌دلِ‌منو‌لرزوند:| - لطفا‌دیگھ‌از‌خودتون‌عکس‌نزارید - ادامہ‌بدم‌یاخودتون‌‌شدت‌تباهیو‌درک‌کردین؟!🚶🏻‍♂🤞🏽 ‼️
‏صداقٺ‌وشهادت اتفاقےهم‌قافیہ‌نشده‌اند! اگر‎صادق‌باشیمـ حتماشهید‌می‌شویم لِيَجْزِيَ‌اللَّهُ‌الصَّادِقِينَ‌بِصِدْقِهِمْ‌ ‌‌‌(:
خدّام‌حرم‌غـم‌تو‌را‌مےفهمند تأثیرتو‌رادرهمہ‌جا‌مےفهمندシ!‌ ‌‎‌‌
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی