eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.4هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
• . ابراهیم می گفت: تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم نمیتوانیم جامعه را بسازیم..!🌿 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 هدیه اعمال به امام زمان (عج) ✅ سه بار سوره توحید بعد از هر نماز واجب 👌 از دست ندهید الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ ڪبرۍ‌ سلام‌ الله‌ علیها‌
🖇 🌱 قیمـتِ‌دلـت‌ُاینجـوری‌محـک‌‌بـزن: چقـدراشتیـاق‌‌داری‌کارهات‌‌تمـوم‌‌ شه وباخداخلوت‌‌کنی؟ اگه‌دلت‌براتنهاشدن‌‌باخداپرمیزنه یعنـی‌قیمتیـه(:💗 ‌‌-استاد‌شجایی 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
هدایت شده از ‹ شـٰایدعڪـٰاس..›
حاجی ، جات خیلی خالیه .. نیستی بگی که کمتر از سه ماه دیگر ، پایان ِرژیم ِسگیونیستی رو اعلام میکنم : ) .
🩸 رسیده دگر بر لب غزه، جان کو حقوق بشر؟ کو حقوق زنان؟ 🏷 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
هدایت شده از به دنبال شهادت...
واقعا کاش از غم غزه بشه مرد . . 💔 اونجاست که امام موسی صدر میگه در جنگ بین شیطان و اسرائیل ما پشت شیطان خواهیم بود . . !
هدایت شده از به دنبال شهادت...
سلام بر تو ای حزن ِشریف؛ از وطنی برایت سلام نوشتم که عمری‌ست، همبستگی و اتحادش، زبان‌زد ِخاص و عام شده، و آن را به کل ِجهان سوغاتی داده، پاسخ سلامت را می‌شنوم، آن زمان که مقاومت را فرزندانت با آن سن ِکم‌شان، در لبخند‌‌شان نقش کردند . از آن زمان که خبر را شنیده‌ام بُهت زده‌ام، دستانم سرد شده، و چشمانم خیره به‌ آسمان و اشک‌هایی که صورتم را گرم میکنند؛ از من می‌پرسی که اکنون چگونه‌ام؟! من همچون فلسطینم. فلسطین چگونه‌ است؟! بی‌نهایت زیباست، و بی‌نهایت غمگین، اما قوی‌تر از آنچه که می‌پنداری. فلسطین، حزن ِشریف من، نام تو خاک است، نام تو آسمان است، میدانم که پیروز می‌شوی(: پ.ن:رفقا خواهش میکنم ازتون توی کانال هاتون ، پیج اینستاتون ،هرجایی که فعالیت میکنید این جنایت امروز که یکی از جنایت های این رژیم جنایتکار هست رو نشون بدید و ساکت نمونید. نشون بدید که پشت این مردم مظلوم ما ایستادیم🥲💔
سردوراهی‌گناه‌وثواب به‌حب‌شهادت‌فکرکن به‌نگاه‌امام‌زمانت‌فکرکن ببین‌میتونی‌ازگناه‌بگذری...؟! ازگناه‌که‌گذشتی‌از‌جونت‌هم میگذری...🕊 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رسیدن به امام زمان مواظب چشمهات باش..🤍 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت‌آمدنی‌نیست؛ رسیدنی‌است! باید‌آن‌قدر‌بدوی‌تابه‌آن‌برسی... اگر‌بنشینی‌تابیاید‌همه‌السابقــون‌می‌شوند، می‌روندوتو‌جامی‌مانی💔🖐🏽 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حـٰاج‌قـٰاسم‌فَـرمُـودن ؛ ازخُـداونـدیِك‌چـیزخواسـتَم ... خواسـتَم‌ڪه خُـدایـٰااگَـرمـَن‌بخواهـَم‌بـه‌انـقِلـٰآب‌ اسلـٰامۍخِـدمَـت‌ڪُنم‌بـٰاید خُـودَم‌راوقـف‌انقلـٰاب‌ڪُنم ازخُـداخـواستَـم‌ایـنقدربہ‌مَـن‌مشغَلـه‌ بدهَـدڪه‌ حتۍ‌فِڪرگـناه‌هَم‌نَڪُنم ‌‎‌‌‌ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
اگه حاج قاسم بود ..! بنظرتون امروز سربازان اسرائیل میتونستند در غزه و بیمارستان غزه چنین عمل زشتی رو انجام بدن !؟ واقعا نمیدونم چرا همه ساکتن دیگه چی باید بشه !! بابا بزارید داوطلبانه مردم برن خودتون که کاری نمیکنید بزار تا مردم برن مث شهیدان مدافع حرم این حرومی ها رو نابود کنند 💔
چرا فقط باید اونایی که خودشون میخواد باید برن ؟؟ چرا باید یکی مث شهید مصطفی صدرزاده خودشو جا افغانی جا بزنه و بره بعد بشه اونجا بهترین نیرو حاج قاسم !! این طرز تفکرات خیلی آزار دهنده هست هی مصلحت مصلحت .. مصلحت چی ؟؟ دیگه از این بدترررررر حتما باید امام زمان عج ظهور کنه ؟؟ با این وضعیت و ریا کاری و بی تقوایی اینجا جای امام زمان عج نیست .. وقتی حرف و عمل یکی نیست !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 قسمت7 چشماش و آروم باز کرد و کش و قوسی به بدنش داد نگاهی به ساعت انداخت ساعت۱۱شب بود از جاش بلند شد ــ ای بابا چقدر خوابیدم به سمت سرویس بهداشتی رفت صورش رو شست و به اتاقش برگشت حال خیلی خوبی داشت احساس می کرد آرامشی که مدتی دنبالش می گشت رو کم کم داره در زندگی لمسش می کند نگاهی به چادر روی میز تحریرش انداخت یاد اون شب،مریم،اون پسره افتاد بی اختیار اسمش را زمزمه کرد ــ سید،شهاب،سیدشهاب تصمیم گرفت چادر رو به مریم پس بده و از مریم و برادرش تشکر کنه ـ نه نه فقط از مریم تشکر میکنم حالا از پسره تشکر کنم خودشو برام میگیره پسره عقده ای، ولی دیر نیست؟ نگاهی به ساعت انداخت با یاداوری اینکہ شب های محرمِ و مراسم تا اخر شب پابرجاست اماده شد تیپ مشکی زد اول موهایش را داخل شال برد وبه تصویر خود در آیینه نگاه کرد پشیمون شد موهایش را بیرون ریخت آرایش مختصری کرد و عطر مورد علاقه اش را برداشت و چند پاف زد کفش پاشنه بلندش رو از زیر تخت بیرون اورد چادر رو برداشت و توی  یک کیف دستی قشنگ گذاشت تو آیینه نگاهی به خودش انداخت ـــ وای که چه خوشکلم و یک بوس برای خودش انداخت به طرف اتاق پدرش رفت تصمیم گرفته بود هم حال پدرش را بپرسه هم به اونا بگه که به هیئت می ره این نزدیکی به پدر و مادرش احساس خوبی به او می داد 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 قسمت8 ـ احمدآقا دکترت گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات رو نمیتونی فراموش بکنی ولی... مهیا پوزخندی زد و نذاشت مادرش ادامه بده ــــ چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟ اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطوری با پدرش صحبت کنه اما خواه ناخواه حرف هاش تلخ شده بودند ـــ اصلا این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاش جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید ـ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت مهیا چشماش رو محکم روی هم فشار داد باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی اون دست بلند مے ڪرد مهیا لبخند تلخی زد و تو چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد و فورا از اتاق خارج شد تند تند کفش هاش رو پا کرد صدای پدرش را می شنید که صداش می کرد و ازش می خواست این وقت شب بیرون نره ولی توجه ای نکرد با حال آشفته ای تو کوچه قدم می زد باورش نمی شد... 🍁نویسنده : فاطمه امیری🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 قسمت9 که مادرش این کار رو بکنه مهیا فکر  می کرد الان شاید مادرش اونو برای اومدن به هیئت همراهی می کنه ولی این لحظه ها یه جور دیگه ایی رقم خورد با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب می کرد باورش نمی شود که علاقه ا ی به این مراسم پیدا کنه اروپ اروم به هیئت نزدیک شد ـ بفرمایید مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت بی اختیار نفس عمیقی کشید بوی خوب چایی دارچین حالش و بهتر کرده بود دستش و دراز کرد و یک لیوان برداشت و تشکری کرد جلوتر رفت کسی رو نمی شناخت نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دونست این پچ پچ هاشون برای چیه یکمی موهاش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت... بلند شد و از هیئت دور شد ـ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای سرد ان چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین پرت کرد ـ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن با رسیدن به پارک که این موقع خلوت بود روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهاش و تو شکم... 🍁نویسنده: فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 اعمال قبل خواب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از - اَنـا مَـجنون -
داستان زنان غزه اینگونه است داغدار عزیزان می‌شوند بی پناه و بی خانه میشوند به بیمارستان‌ها پناه می‌برند گرسنه و تشنه روزه می‌گیرند اسیر می‌شوند و کتک می‌خوردند در مقابل میلیارد‌ها انسان بی‌درد پرده‌ی عصمتشان دریده می‌شود ودر آخر به شهادت می‌رسند این دیگر غم و تراژدی نیست یک درد کشنده است.