eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی 💐شادی روح پرفتوح شهید . @dadashebrahim2
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه بنده باشیم؟ 🎙️ سخنران : مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انتشارپست‌ثواب‌جاریه‌در‌پی‌دارد🌹 @dadashebrahim2
✨ دلانه ✨ سلام داداش ابراهیمم!🙂 حتما شنیده‌ای که حافظ می‌گوید:🗣 یوسُف گم گشته باز آید به کنعان؛ غم مخور..😉 دلم روشن است!😇 یا یک روز می‌آیی..😌 یا دست مرا هم می‌گیری و با خود می‌بری!🙂☺️ همان طور که داداش مصطفی و آقا هادی را بُردی✨🌱 کانال شهید ابراهیم هادی 👇 @dadashebrahim2
بسم‌اللھ✨:)! چلہ‌زیارت‌عاشورا شروع:۱بهمن‌ماه پایان:۱۰اسفند قرائت‌هررو‌زچلہ‌بہ‌نیابت‌ازیك‌شهیدهدیہ‌بہ حضرت‌مهد؎'عج'!(: برای‌شرکت‌درچلہ‌بہ‌پیوی‌مراجہ‌کنید-! @Mlega_1383
•[🌹🌱]• دلم برایت تنگ شده! بغض در گلویم... گواهِ این حرف من است! دلم برایت تنگ شده! اشکِ چشمانم همین را می‌گوید! دلم برایت تنگ شده! و نمی‌دانم چه‌باید بگویم...💔 @dadashebrahim2
همیشه‌ میگفت : زیباترین شهادت را میخواهم! یک بار پرسیدم: شهادت خودش‌ زیباسـت؛ زیباترین‌ شهادت چگونه‌ است؟!🧐 در جواب گفت : زیباترین‌ شهادت این‌ است ڪه جنازه‌ای هم‌ از انسان‌ باقی نماند...🙂 🌿شهید‌ابراهیم‌هادی •°•°•°•°•°اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج•°•°•°•°•°• @dadashbrahim2
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_چهارم🌱 #داری_میخندی _ این جارو نیگاه کن ... چشمت درد هم داره؟ +نه! ولی یکمی خارش داره دکتر
🌱 _کمکم کن ! ظهر داخل جزیره مجنون، وسط میدان جنگ، شاید اگر دارعلی صدای ناله موسی را نشنیده بود ،اورا پیدا نمی‌کرد. پای راست موسی روی مین گوجه ای رفته بود و انگشتانش از گودی کف پا، قطع شده بود‌. رنگ توی صورت نداشت. موج پوست و موی پایش را چِزانده بود . دارعلی دست گذاشت روی گوشت ریش ریش شده پایش و فشار آورد . تیزی استخوان‌های خُرد شده، توی دستش فرو رفت. دست را پس کشید. پیشنای بند قرمزش را از دور گردن باز کرد و دور موچ موسی بست. خونریزی رفته رفته کم و بعد قطع شد، موسی خیالش که راحت شد،نفس راحتی کشید و گفت: _زنم داری؟ دارعلی خشکش زد! _زن!؟نه!برای چه؟ موسی سر تکان داد. عرق توی صورت تُنک و جوانش را نشست. آب دهانش را قورت داد، گفت: _اگه از این معرکه جون سالم در بردم. لب گزید، ادامه داد: _یه زن خوب برات سراغ دارم. دارعلی مطمئن شد که گرسنگی و تشنگی دو روزه توی نخلستان و حالا زخم و خونریزی،رفیقش را به هذیان انداخته است. به شوخی نرم خنده ای زد و به خیال خودش، سر به سرش گذاشت: _باشه! اما کی به من زن می‌ده، ها؟ درد دوید تو صورت موسی.نفس عمیقی کشید، گفت: _اونش با من! نجیب و خوشگلش! +اون دختر خوشبخت کیه؟ موسی نه زیر گذاشت و نه رو، گفت: _نرگس خواهرم! @dadashebrahim2
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_پنجم🌱 #نرگس_خواهرم _کمکم کن ! ظهر داخل جزیره مجنون، وسط میدان جنگ، شاید اگر دارعلی صدای ناله
تقـدیـم‌نـگآ‌ه‌هـآ؎‌دلـبرونٺون"💛🍓🦋🔏 نشر و کپی از این کانال مجاز و حلال است. و مزید شکر و سپاس‌..🙏🌹