eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.3هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز بعد از گذشت چند ماه میخواهیم بریم یک سری به رفقا و برادان شهیدمون بزنیم نایب زیاره همه شما بزرگواران هستیم😍😭 دیدارمزارشهدامثل‌دیدار‌حضوری‌هست🌹 ؛ (قطعه40) سرمزار این شهدای عزیز در بهشت زهرای تهران دعاگو و نایب زیاره شما بزرگواران هستیم😔😍
دیشب حال خوشی نداشتم گذرم افتاد به خیابان شهدا 🍃 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم خیابان هر قدمش کوچه ایی داشت 🌾 اولین کوچه به نام ؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین ,نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام اخلاص بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌾 دومین کوچه شهید ؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم... 🌾 به سومین کوچه رسیدم! شهید علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌾 چهارمین کوچه! شهید ... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ولایت!!؟همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌾 پنجمین کوچه و شهید ... صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌾 ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...هیبت خاصی داشت...مشغول تدریس بود!مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل...کم آوردم...گذشتم... 🌾 هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله؛ شهید ...انگار مرکز کنترل دل ها بود!!هم مدارس!هم دانشگاه!هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌾 هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند...شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب... پرونده های باقیمانده روی زمین! 🌾 دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود!وساطت فایده نداشت...از حرف تا عمل!فاصله زیاد بود...دیگر پاهایم رمق نداشت!افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!تمام شد...تمام از کوچه پس کوچه های دنیا!بی شهدا،نمی توان گذشت... ❣ شهدا گاهی،نگاهی... شهدا همه را صدا میزنند ؛ اما هرکسی نمیشنود... 👣 قدم قدم....تا..ظهور 🕊داداش‌ ابࢪاهــیـــم 🕊داداش ســــــجــــاد ------»»♡🌷♡««------ @dadashebrahim2 ------»»♡🌷♡««------