- سلامبـر،آنھایـےڪہرفـتندتابماننـد
ونـماندندتـابمیرنـد👀♥️:)
+ سلامبـرابـراهـیمシ.!
‹https://eitaa.com/joinchat/1085079789Cb15fdac39e ›
[•اولینچنلرسمےداداشابراهیمتوایتـا🚶🏿♂•]
#بروبچمذهبۍڪجاییدپس؟🙄
سلام #3*2022*
بعدش گزینه ۳ را انتخاب کنید
۳گیگ اینترنت یک روزه همراه اول هديه پیروزی تیم ملی
دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن
که از قدیم گفتن
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن.
تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن.
ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ!
ﮐﻪ:
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ!
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ!
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ عبرت !
شهید «مجید قربان خانی» متولد ۳۰ مرداد ۱۳۶۹ و تک پسر خانواده است. مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنتهایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد. خانم قربانخانی درباره به دنیا آمدن «عطیه» خواهر کوچک مجید میگوید: «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچههایی هم که برادر داشتند خیلی حسودی میکرد و میگفت چرا من برادر ندارم. دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. مجید نمیدانست دختر است و علیرضا صدایش میکرد. ما هم به خاطر مجید علیرضا صدایش میکردیم؛ اما نمیشد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی میگفت «عطیه» تو را از پرورشگاه آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش میزد. آخرش همکلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم. بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط مینشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت میکشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛ اما ذهنش خیلی خوب بود. هیچ شمارهای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را میخواست از حفظ میگرفت.»
#پست_ویژه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#رفیق_شهیدم
@dadashebrahim2
#چادرانه🌹🍃
بـانـــ💖ــو...
چہ خـوب ایـــن
تیرگــــــے را بہ جان میخــرے❤️
تا دنـیایـے
زیر روشـنے چادرت
آرام بمــاند...😌👌
.
@dadashebrahim2
میگفت
یه رفیق گیر بیارید که
باهاش خودسازی کنید ،
ترک گناه کنید ،
درس بخونید و مباحثه کنید..
سخت گیر میاد؛
ولی اگه پیدا کردید ولش نکنید تا
شهادت!
@dadashebrahim2
🥀🥀
#چالش✌️ 🕊
✨اسم برادر شهیدت رو پیدا کن
و هدیه رو تقدیمش کن🎁
🕊
🌸شهید سپهبد قاسم سلیمانی
🌸یک صفحه قران
🕊
🌺شهید احمد محمد مشلب
🌺سه سوره توحید
💐شهید محسن حججی. 🕊
💐فاتحه.
🌷شهید جهاد مغنیه. 🕊
🌷ایت الکرسی.
🌿شهید ابراهیم هادی. 🕊
🌿پنج صلوات
🕊
🥀شهید مهدی صابری
🥀سه سوره قدر.
🕊
🌼شهید محمد هادی ذوالفقاری
🌼چهارده صلوات.
🌹شهید رسول خلیلی. 🕊
🌹دو سوره حمد
🕊
😉اگر اسم برادر شهیدت نبود
پنج صلوات هدیه کن به روحش🎁
💠السلام علیک یا رقیه بنت الحسین الشهید💠
🍃🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🆔 @dadashebrahim2
ولی شاید اگه "گناه" وزن داشت،
اگه لباسمون رو کثیف میکرد،
چین و چروک صورتمون رو بیشتر میکرد،
اونوقت بیشتر از اینا حواسمون به خودمون بود..
گناه،قدِ روح رو خمیده و لباسِ سعادتمون رو چروک میکنه :)
• سربازِ عاشقِ فرماندِه •:
هَـࢪشَھِـیدمِثݪِیِڪفـٰانوساسـٺ
مِـۍسوزَدوَنـورمِۍدَهَـد!
وَازڪِنٰاࢪاوبـودَݩتـوهَم
نِـورانِۍمِۍشَوۍ
بـاشُـھَداڪِھرِفِـیقشُـدِے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ.
#رٰاٰهِّ_شٌهًدْاٰ_اِدٰاْمِهـ_دْاٰرًدِ... ✨🙃
════✧🌸✧══
⊰•🖤⛓🗞•⊱
.
بہقولشھیدسلیمانۍ:
دشمننمیدونہماواسهشھادتصفگرفتیم:)
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#حـاجیمونھـ
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @dadashebrahim2
مجید پسر شروشور محله است که دوست دارد پلیس شود. دوست دارد بیسیم داشته باشد. دوست دارد قوی باشد تا هوای خانواده، محله و رفقایش را داشته باشد. مادر مجید میگوید: «همیشه دوست داشت پلیس شود. یک تابستان کلاس کاراته فرستادمش. وقتی رفتم مدرسه، معلمش گفت خانم تو را به خدا نگذارید برود تمام بچهها را تکهتکه کرده است. میگوید من کاراته میروم باید همهتان را بزنم. عشق پلیس بودن و قوی بودن باعث شده بود هر جا میرود پز داییهای بسیجیاش را می داد. چون تفنگ و بیسیم داشتند و مجید عاشق این چیزها بود. بعدها هم که پایش به بسیج باز شد یکی از دوستانش میگوید آنقدر عشق بیسیم بود که آخر یک بیسیم به مجید دادیم و گفتیم. این را بگیر دست از سر ما بردار (خنده) در بسیج هم از شوخی و شیطنت دستبردار نبود.»
سربازی رفتنش هم مثل مدرسه رفتنش عجیب بود
همه اهل خانه مجید را داداش صدا میکنند. پدر، مادر، خواهرها وقتی میخواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید میچسبانند و خاطراتش را مرور میکنند. خاطرات روزهایی که باید دفترچه سربازی را پر میکرد اما نمیخواست سربازی برود. مادر داداش مجید داستان جالبی از روزهای سربازی مجید دارد: «با بدبختی مجید را به سربازی فرستادیم. گفتم نمیشود که سربازی نرود. فردا که خواست ازدواج کند، حداقل سربازی رفته باشد. وقتی دید دفترچه سربازی را گرفتهام. گفت برای خودت گرفتهای! من نمیروم. با یک مصیبتی اطلاعاتش را از زبانش بیرون کشیدیم و فرستادیم؛ اما مجید واقعاً خوششانس بود. از شانس خوبش سربازی افتاد کهریزک که یکی از آشناهایمان هم آنجا مسئول بود.
مدرسه کم بود هرروز پادگان هم میرفتم. مجید که نبود کلاً بیقرار میشدم. من حتی برای تولد مجید کیک تولد پادگان بردم. انگار نه انگار که سربازی است. آموزشی که تمام شد دوباره نگران بودیم. دوباره از شانس خوبش «پرند» افتاد که به خانه نزدیک بود. مجید هر جا میرفت همهچیز را روی سرش میگذاشت. مهر تائید مرخصی آنجا را گیر آورده بود یک کپی از آن برای خودش گرفته بود. پدرش هرروز که مجید را پادگان میرساند. وقتی یک دور میزد وبرمی گشت خانه میدید که پوتینهای مجید دم خانه است. شاکی میشد که من خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی. مجید میخندید و میگفت: خب مرخصی رد کردم!»
تا میخواهیم برای مجید گریه کنیم، خندهمان میگیرد
داداش مجید شیرینی خانه است. شیرینی محله، حتی آوردن اسمش همه را میخنداند. اشکهایشان را خشک میکند تا دوباره دورهم شیرینکاریهای مجید را مرور کنند. عطیه خواهر مجید درباره شوخطبعی مجید میگوید: «نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید کاری با ما کرده که تا از دوری و نبودنش بغض میکنیم و گریه میکنیم یاد شیطنتها و شوخیهایش میافتیم و دوباره یکدل سیر میخندیم. مجید کارهای جدیاش هم خندهدار بود. از مجید فیلمی داریم که همزمان که با موبایلش بازی میکند برای همرزمهایش که هنوز زندهاند روضههای بعد از شهادتشان را میخواند. همه یکدل سیر میخندند و مجید برای همه روضه میخواند و شوخی میکند؛ اما آخرش اعصابش به هم میریزد. مجید شبها دیروقت میآمد وقتی میدید من خوابم محکم با پشت دست روی پیشانی من میزد و بیدار میکرد. این شوخیها را با خودش همهجا هم میبرد.
مثلاً وقتی در کوچه دعوا میشد و میدید پلیس آمده. لپ طرفین دعوا را میکشید. لپ پلیس را هم میکشید و غائله را ختم میکرد. یکبار وقتی دید دعوا شده شیشه قلیانش را آورد و محکم توی سرش خورد کرد همه که نگاهش کردند خندید. همین قصه را تمام کرد و دعوا تمام شد. هرروز که از کنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میکرد حالا که نیست. همه به ما میگویند هنوز چشمشان به کوچه است که بیاید و یک تیکهای بیندازد تا خستگیشان در برود.»
مجید قربانخانی، مجید سوزوکی نیست
داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوکی» اخراجیها مقایسه کردهاند. پسر شروشور و لات مسلکی که پایش را به جبهه میگذارد و بهیکباره متحول میشود؛ اما خواهر مجید میگوید مجید قربانخانی، مجید سوزوکی نیست: «بااینکه خودش از مجید اخراجیها خوشش میآمد؛ اما نمیشود مجید ما را به مجید اخراجیها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بیبی زینب همهچیز را بهیکباره رها کرد و رفت. از کار و ماشین تا محلهای که روی حرف مجید حرف نمیزد. مجید سوزوکی اخراجیها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود. ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارک بود. هیچکس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند. همه میدانستند ماشین مجید است. برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه اینها همهچیز را رها کرد و رفت.»
اینم اون پست ویژه 200تایی شدنمون که قول دادم آشنایی با شهید مدافع حرم مجید قربان خانی
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
مثلاً وقتی در کوچه دعوا میشد و میدید پلیس آمده. لپ طرفین دعوا را میکشید. لپ پلیس را هم میکشید و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
≼💜📞≽
•
شھیدشوشتریچہقشنگگفتھ:
قدیمبویایمانمیدادیم••!
الانایمانمونبومیده••!
قدیمدنبالگمنامیبودیم
الانمواظبیماسممونگمنشہ••:/
•
#شهیدانہ🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مداحی جدید حاج مهدی رسولی در رابطه با اغتشاشات اخیر مراسم هفتگی ۲۶ آبان ۱۴۰۱
شب فتنههاست
خشم و خون به نام زن است
دوباره در وطنم فتنه جدیدی هست
به هر طرف نظر میکنم شهیدی هست
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید
#ابراهیم_هادی
@dadashebrahim2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بازنشر
📹 نماهنگ | رایحه انقلاب
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: انقلاب ما مثل بوی گل است، مثل هوای بهاری است؛ کسی نمیتواند جلویش را بگیرد، پخش میشود؛ وقتی شما یک باغ پُر از گل اینجا دارید همسایهها، اطراف از این بوی گل استفاده میکنند؛ کسی جلویش را نمیتواند بگیرد و این شد، این اتّفاق افتاد؛ در کشورهای دیگر ملّتها بیدار شدند. ۱۴۰۱/۹/۵
#لبیک_یا_خامنه_ای
#رفیق_شهیدم
#امام_زمان
@dadashebrahim2
حالمون حال خستگیه..
و دلمون گرفته از هرچی که دور و برمونه
قلبمون آدمایی رو میخواد که مثل هیچکس نیستن
و پاهامون خاک هایی رو میخواد که وقت قدم زدن تمام وجودمون بشه ارامش و پر بشه از حس امنیت در کنار شما
نیستیم و دوریم و پر گناه قبول💔
اما مگه نمیگن هر چی شکسته تر خریدنی تر؟
مارو بخرید، ببرید،و بزارید کنار خودتون
همونجایی که ما حرف میزنیم و مینالیم از عالم و آدم و میدونیم که هستید و میشنوید این قلب شکسترو
مارو ببرید همونجایی که هستید
طلائیه، هویزه، شلمچه...
خودتون میدونید چقدر خسته ایم
چقدر دلتنگ و آواره..
شهدا همیشه نگاهی ، دورتون بگردم...
@dadashebrahim2
سراغقبرِشهیدهاییکهزیاد
زائرندارندبروید!
آنهاچیزهاییکهمیخواهند
بهصدنفربدهندرابهیکنفرمیدهند :)
#حاجآقاامینیخواه🪴
@dadashebrahim2
•••┈✾~🌸~✾┈•••
🕊یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
از خواب بلند شدم. توی جبهه یاد گرفتیم به سایهی خودمان هم شک کنیم.
فکر کردم هنوز خواب هستم. نزدیک کانیتر رفتم. صدا قطع و وصل میشد. داشتم اینها را با خودم میگفتم و نزدیک میرفتم. سرک کشیدم. قربانعلی و اسدالله مونسان سر سجادهشان نشسته بودند و زار زار گریه میکردند. من هم کناری نشستم و به حال خود گریه کردم.
شهید قربانعلی ابک
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص73
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
کپی با ذکر یک سلام بر آقا امام #حسین(؏) آزاد است.
╭━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╮
@dadashebrahim2
╰━⊰❀•❀❥︎❀•❀⊱━╯