Ta Khoda Rahi Nist 01.mp3
1.55M
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#تا_خدا_راهی_نیست
"با چهل حدیث قدسی آشنا شویم"
🔹فصل اول:
یکی درد و یکی درمان پسندد
📚منبع حدیث: کتاب کافی ج ۲ ص ۱۰
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
📖 #نکات_کلیدی جزء بیستوهشتم قرآن
🔸کارهای خوبتان را نزد خداوند پسانداز کنید چون خدا با چند برابر کردن آن، سود خوبی میپردازد.
🍲حمص عدس🍲
مواد لازم:
عدس پخته ٢ پیمانه
ارده ۱/۴ پیمانه
آب لیمو تازه ۱/۴ پیمانه
روغن زیتون ۱ ق غ
سیر ٢ حبه
کمی نمک
آب ۴-٢ ق غ
🥣دستور تهیه:
۱. همه ی مواد را درون دستگاه غذاساز یا مخلوط کن ریخته و هم میزنیم تا کاملا مواد باهم ترکیب شوند و بافتی یکدست به دست آید.
٢. در صورت تمایل میتوانید کمی آب به مخلوط اضافه کنید و بزنید تا به بافت مورد نظر خود برسید.
٣. حموص را در ظرفی کشیده و کمی روغن زیتون و آبلیمو روی آن چکانده و با کمی ریحان تزیین میکنیم تا آماده سرو شود.
. *حموص را میتوانید به عنوان دیپ در کنار هویج یا کرفس سرو کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻ایمانِ سکّهای، ایمانِ حبّه قندی🔻
✍ اگر یک «سکّه» رو تو آبِ دریا بندازیم، توی آب حَل نمیشه، ولی اگر یه «حبّه قند» رو، حتّی توی یک استکان آب بندازیم، بلافاصله توی آب استکان حل میشه..
☝️ #ایمانِ انسانها هم همینطوره...
✅️ بعضیها «ایمانِ سکّهای» دارند. یعنی اگر توی بدترین محیطها هم قرار بگیرند، در اون محیط حل نمیشن😊
❌ ولی بعضیها «ایمانِ حبّه قندی» دارند. به محض اینکه در یک محیطِ بد و خراب قرار میگیرند، زود در اون محیط حل میشن.☹️
قرآن کریم، افرادی رو مثال میزنه که «ایمانِ سکّهای» داشتند، و در بدترین محیطها هم #ایمانِ خودشون رو حفظ کردند.😇
☝️ یکی از این افرادِ نمونه، آسیه همسرِ فرعونه، که قرآن او رو بعنوانِ الگو برای تمام زنان و مردان مثال میزنه.
زنی که در کاخِ فرعون بود، بانوی اوّل کشور بود👑 و تمامِ امکاناتِ مادّی براش مهیّا بود💰 امّا به همهی اینها پشت کرد و #ایمانِ خودش رو حفظ کرد:👇
🕋 ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ، إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ، وَ نَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ، وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (تحریم/۱۱)
💢 خداوند برای تمامِ مؤمنان، آسیه همسرِ فرعون را مثل زده است.
💢 در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! برای من در نزدِ خودت، خانهای در بهشت بنا کن. و مرا از فرعون و کارهای ناشایستِ او نجات بده. و مرا از گروهِ ستمگران رهایی بخش!»
❌ پس محیط «جَبر آور» نیست، بهانه نتراشیم که محیط خراب بود ما خراب شدیم.😉
به قولِ شاعر:
گر شود ایمانِ انسان، سکّهای، محکم چو سنگ
حل نگردد همچو قندی، در محیطِ بد ز ننگ
#معارف_قرآن، #ایمان
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
ظلـــــم یعنے :
براے شہیـــد شدن آفریـده شده ایم ...
ولے میـــمیــریم ...
ظَلَمْتُ نَفْســـــي...
🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتمام حجت‼️
مرحوم نادر طالبزاده در مورد واکسن !
من بدون سند حرف نمی زنم
#بیوتروریسم
#نظم_نوین_جهانی
سخنان مرحوم طالب زاده باید به گوش وزیر بی کفایت بهداشت و بعضی خود عمارپندارها برسد....
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌹🌹#سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست و یکم 🌺تو خیابونا ویراژ میداد سرعتش خیلی بالا
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت بیست ودوم
🌸پرستار سِرمو از دستم بیرون کشید_دیگه مرخصی، فقط باید استراحت کنی، ورم صورتت هم زود خوب میشه. با کمک لیلا نشستم بیشتر نگران بابام بودم ماجرا رو که فهمیدخیلی بهم ریخت و بیرون رفت حتما سراغ بهمن رفته بود!.
🍁بی اختیار بغضم ترکید و اشکام جاری شد. لیلا کنارم نشست و منو در آغوش کشید:_عزیزم چرا خودت رو اذیت می کنی خدا رو شکر کن که بخیر گذشت.
🍃_من باعث شدم به این حال و روز بیوفته هر طوری که دلم می خواست می گشتم حجاب برام معنی نداشت متوجه نبودم چه بلایی سر دلش میارم. اشکام رو پاک کرد و با لبخند گفت:_گذشته دیگه تموم شد زمان همه چیز رو حل می کنه . به خدا توکل کن و دیگه غصه نخور.
🌹سر گیجه مانع راه رفتنم می شد اما مامانم و لیلا مراقبم بودند سرمای بیرون بدنم رو به لرزه انداخت بخاطر داروهای ارامبخش کسل بودم و مدام خمیازه می کشیدم.
🌷 ماشینی پشت سرمون بوق زد به عقب که برگشتم نگاهم از یک جفت کفش براق به کت شلوار خوش دوخت مشکی اش افتاد..کمی جلوتر اومد
_بلا دور باشه. _ممنون. اگه همه چیز عادی پیش می رفت قرار بود از آیندمون بگیم سوال های زیادی داشتم که همش بی جواب موند.
فاطمه خانم کلی اصرار کرد که ما رو برسونند اما مامانم قبول نکرد.
🌿_ممنونم ولی تماس گرفتم باباش الان میرسه!تو این شرایط هم از حرفش کوتاه نمی اومد. اخر سر سید طاقت نیاورد و گفت:_اخه هوا سرده گلاره خانم هم تازه مرخص شدند. حداقل تو ماشین بشینید ما هم تا اومدنشون منتظر می مونیم.
🌻مامانم رنگش پرید هر موقع که دروغ می گفت اینطوری میشد زود لو می رفت! _تا اینجا هم به شما زحمت دادیم اگه نیومد آژانس می گیریم.. اخمی به چهره اش اومد _مگه من مردم شما آژانس بگیرید تعارف رو بذارید کنار میرسونمتون تو راه هم زنگ بزنید تا دلواپس نباشند
🌺برای اولین بار نگرانی رو تو نگاهش دیدم باورم نمی شد براش مهم باشم غرق لذت شدم شوقی شیرین وجودم رو گرفت. تو ماشین که نشستم سرم رو به شیشه تکیه دادم تمام غصه هام از بین رفت! لحن گرم و نگاه پر مهرش نمی تونست از روی ترحم باشه. انگار زندگی به من هم لبخند می زد.
.
.
.
🌼فاطمه خانم چند باری تماس گرفت و اجازه خواست که دوباره بیان اما مامانم کلی بهانه می اورد و پای قسمت و تقدیر رو وسط می کشید.
از طرفی عمه هم دست از سرم برنمی داشت از علاقه بهمن هم باخبر شده بود و مدام منو عروسم صدا می کرد!! انگار نه انگار که پسرش اذیتم کرده بود
🌱هر روز که میگذشت بیشتر تو لاک خودم فرو می رفتم. حالا که سید یک قدم برداشته بود این بار خانواده ام مانع می شدند. تو شرایط سختی گیر کرده بودم و جز گریه کاری از دستم برنمی اومد
🌴عمه هم با چرب زنبونیش تونست دل بابام رو نرم کنه بیشتر از این حرصم گرفت که بدون مشورت با من اجازه خواستگاری رو داد اگه دست رو دست میذاشتم حتما منو تا پای سفره عقد هم می بردند.
🌾نباید تماشاچی میشدم تا آیندم از بین بره باید خیلی جدی باهاشون حرف میزدم من جز سید به کسی بله نمی گفتم و اگه هم راضی نمی شدند برای همیشه قید ازدواج رو میزدم.....
ادامه دارد....