☀️صبحتان مزین ومعطر به عطر صلوات برمحمدو آل محمد ص💐
به رسم ادب هر صبح
السلام علیک یابقیةالله فی ارضه عج🌸
السلام علیک یااباعبدالله ع🌼
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا ع🌹
سلام صبح همگی بخیر🌹
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
زنها نیاز به دیده شدن توسط
همسرشان دارند.
📍گاهی بخاطر دست پختش،
📍گاهی بخاطر آراستگی ظاهرش،
📍گاهی بخاطر همراه بودنش
با شما از او تشکر کنید
📍حتی لبخند مرد برای همسرش
شفا دهنده ی روح زن است
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
#چادرانه
دیڱه بریدمـ از همـہ
به اشڪـ #روضه ها قسم
مےخوامـ ڪه
رو سپــید بشمـ
با #چادرم🍃
#شهیـــــد ❤️بشمـ
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
10M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمسخر شایسته کسانیست که خود برای دیگران می آرایند و افتخار برای کسی است که الگویش حضرت زهراست...
#پویش_حجاب_فاطمے
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ری
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 49
"خداحافظ زینب"
✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ...
🔹اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پسِ دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟😭
🔸برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمتِ دستشویی ... پشتِ در ایستادم تا اومد بیرون... زُل زدم توی چشم هاش ... با حالتِ ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ...
🔵 التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفسِ عمیق کشیدم ...
-یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ...
منتظرِ جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
🔸التماسِ چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
🔷 پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرفِ پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطراتِ اشک از چشمم فرو ریخت ...😭 نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
❇️ تمامِ مقدماتِ سفر رو مامورِ دانشگاه از طریقِ سفارت انجام داد ...
براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ...
هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
✈️ پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدنِ پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریفِ آرام کردن من نمیشدن....
زمان:
حجم:
819.1K
🔷 کار تربیتی درست بر دو پایه استوار هست:
ترس و امید...
💥حتما گوش بدید
حاج آقا حسینی
🌺