هدایت شده از اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🍃❤️🍃
️میڱویند سیاهے چادرم چشم را مے زند❗️
چشم آدم هاے حریص و هرزه را...😏
چشم را ڪه هیچ!
خبر ندارند تازڱے ها دل را هم میزند❗️
دل آدم هاے مریض و بیمار دل را!
😌از شما چه پنهان #چادرم💖دست و
پا ڱیر هم هست...
دست و پاے بے بندو بارے را میبندد✌️
چادر براے ڪسانے ست ڪه نمیخواهند عزت آخرتشان را به بهاے ناچیز لبخند هاے😏 هرزه بفروشند🌺
💚حجاب وسیله اے است ڪه بفهمانیم
وسیله نیستیمـ👌
#چـادرمسندبندڱےمن ⚜
#چـادرےنمـانبـاش ❌
#پاسدارچادر_مادرم ☺️
#پـــروفایــلزینـــبے😍👌
@kheiybar
❣ #چـــــــــادرم
چراغی باش برای مسیر فاطمه (س)
استاد فاطمی نیا فرمودند:
اگر #حضرت_زهرا(س) از ما ناراضی باشند
و حتی شکایتی هم نکنند در هفتاد نسل ما اثر وضعی میگذارد....!
و اگر ایشان از ما راضی باشند، و به زبان هم نیاورند،
در هفتاد نسل ما اثر وضعی میگذارد..
😞
"ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک"
•
#چادرانه
دیڱه بریدمـ از همـہ
به اشڪـ #روضه ها قسم
مےخوامـ ڪه
رو سپــید بشمـ
با #چادرم🍃
#شهیـــــد ❤️بشمـ
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
دختر خانوم محجبه خوشگل😉
شما که مثل گلی😍
شماکه ارثیه مادرتو محکم بادو دستت گرفتی😌
عزیز انقلابی☺️
فردا فراموش نکن بخاطر یک کوله پشتی و حرف واین وان 👈بزرگترین ومهمترین👉 داشته ات را زیرپا نگذاری😊
علی یارت ریحانه✌️
#چادرم-تاج-سرم
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
#ریحانہ
#تلنڱرانہ
‼️میڱویند سیاهے چادرم🖤🍃 چشم را مے زند!
چشم آدم هاے حریص و هرزه را...😏
چشم را ڪه هیچ!
خبر ندارند تازڱے ها دل را هم میزند❗️
دل آدم هاے مریض و بیمار دل را!😈
😌از شما چه پنهان #چادرم💖دست و پا ڱیر هم هست...
دست و پاے بے بندو بارے را میبندد✌️
چادر🖤🍃 براے ڪسانے ست ڪه نمیخواهند عزت آخرتشان را به بهاے ناچیز لبخند هاے😏 هرزه بفروشند🌺
💚حجاب وسیله اے است ڪه بفهمانیم وسیله نیستیمـ👌
#چـادرمسندبندڱےمن
#چـادرےنمـانبـاش
#عفیفباش
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
❤️❤️
#هیچ کدام را نمیخواهم!
نه آغوش های باز خیابانی...
و نه #خنده هایی که مفت میبرد ارزشم را...😄
تازه تو را پیدا کرده ام!
در هیاهوی این شهر #شلوغ هستند مردهای پرادعا...
دوست های به ظاهر خیر خواه...😏
و #دشمنان همیشه حاضر در صحنه!
من از تمام این خوشی های پر زرق و برق ، تنها سیاهی #چادرم را دوست دارم
❤️❤️
#سنگر_عفاف_وتربیت
@dadhbcx
◾ #اربعین،
با #چادرم راهی شوم سمت #حرم
این تمامِ آرزوی یک جوان مؤمن است...
#لبیک_یاحسین(ع)
#اربعین
#سنگر_عفاف_وتربیت
@dadhbcx
#چـادرم
تـاج بهشتـے است کـه بـرســردارم...
یـادگـاری از حضـرت #مـოـادر♥️ دارم
تیــرها بـردل دشمـن زده بـا هرتـارش
من محـال است کـه آنـرا ز سـربـردارم
#عشق_من_چـادرم
@dadhbcx
✅ارزشش رو اونوقـت فـہـمیـدم
کہ وقـتے مادرم دستش پـر بـود ،
اون را با دندانش میگرفت!
نه بـچہ اش رو زمیـن گـذاشــت
نه امـانـتے حـضرت زهرا(س)
#چادرم
#یادگار_مادرم_زهراست
🌴@dadhbcx 🌴
#ریحانه 🌸🍃
🍃خواستم از خونه برم بیرون گفتم یه چک کنم ببینم همه چی سرِ جاشه!!
#نجابت: حاضر√
#حـیا: حاضر√
#پاکدامنی : حاضر√
#غــرور : حاضر√
چـادر:؟
چـادر:؟؟؟
#چادرم 🖤🍃میگه:
اگر همگی حاضرند منم هستم ؛ وگرنه دورِ من یکیو خط بکش که آبرو دارم!!
❤️چه کنم چــادر است دیگر!
بدون حیا جایی با من نمی آید...😌
#چادرےام✌️
#امانتدارچـادرمادرمزهـــــراس💚
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۷۲ هنوز از لحنش حسرت میچکید.. و دل
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۷۳
با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد
_تا هر وقت بخواید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید!
بی هیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم..
که گنبد و ستونهای حرم آغوشش را برای قلبم گشود..
و من پس از این همه سال #جدایی و بی وفایی از در و دیوار حرم #خجالت میکشیدم..
که قدم هایم روی زمین کشیده میشد و بی خبر از اطرافم ضجه میزدم...
از شرم روزی که اسم زینب را #پس_زدم،..
از شبی که #چادرم را از سرم کشیدم،..
از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم..
و حالا میدیدم حضرت زینب (س) دوباره آغوشش را برایم گشوده...
که دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد...
گرمای نوازشش را روی سرم حس، میکردم که دانه دانه گناهانم را گریه میکردم، او اشکهایم را #میخرید و من ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای عشقش بیشتر میشد...
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم،..
میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی ایران شوم..
که تمنا میکردم #گره این دلبستگی را از دلم بگشاید..
و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود...
حساب زمان از دستم رفته بود،..
مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور حضرت زینب(س) راحت نبود...
که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم...
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُراز اشکم در صحن دنبال مصطفی میگشتم..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد