هدایت شده از چلچراغ بسوی ظهور( پشتیبان)
درایتا به چلچراغ بسوی ظهور بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/2145189906C69ffdb2d2f
چلچراغ بسوی ظهور
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
♦«سارا تراس» بانوی ایتالیایی تازه مسلمان
وقتی با اسلام آشنا شدم احساس کردم تازه متولد شدهام و به آرامش رسیدهام و دیگر هیچ نگرانی جز خشنودی خدا برایم وجود نداشت و تلاوت قرآن به من آرامش میداد.
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁
بسم الله..
#قسمت_هفتم
#اسلام
#تولد_دوباره
🔹من 29 ساله و دامپزشک هستم در خانواده من و پدرم مسیحی بودیم و مادرم یهودی بود. من از سن نوجوانی کم و بیش #حجاب را رعایت میکردم، بدون آنکه چیزی از اسلام بدانم و در مهمانیها سعی میکردم لباسهای پوشیده بپوشم، زیرا این باعث آرامش من بود.
🔸تا آن موقع هیچ #مسلمانی را از نزدیک ندیده بودم و چیزی از اسلام نمیدانستم تنها چیزی را که از مسلمانان شنیده بودم و الآن به آن یقین رسیدهام که تمام آن شنیدهها چیزی جز دروغ نبوده است، این بود که اطرافیانم میگفتند اسلام با زنان با خشونت رفتار میکند و زنان نزد مسلمانان مثل بردگان میباشند...
🔹#فطرت من یعنی فطرت همه انسانها الهی است و مذهب به ویژه اسلام چیزی جز نیاز فطرت بشر نیست. در اطراف من هیچ مسلمانی نبود و هیچ چیز نبود که برایم جرقهای به وجود آورد که با اسلام آشنا شوم تا اینکه به دانشگاه رفتم و در آنجا با مردی آشنا شدم که رفتارها و نگرشش برایم عجیب بود او با بقیه فرق داشت. زهد، تقوا، صداقت و پاکی او برایم جالب بود البته من و هیچ کس دیگر نمیدانستیم که او مسلمان است.
🔸رفتارهای او برایم الگو شده بود بعد از اینکه متوجه شدم که او مسلمان است، اطرافیانم به من میگفتند که از او دوری کنم اما من دلیلی برای این کار نمیدانستم؛ زیرا او پاکتر و بهتر از هر کسی بود که تا به حال دیده بودم.
🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍂
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
#حجاب_در_آخرالزمان 🔥
✍امام علی (ع) فرمودند :
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛ جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون میآیند،
💥اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار میشوند ..
📚وسائلالشعیه ج14ص19
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تربیت_کودک
❌وقتى بر سر فرزندتان #فریاد مى کشید چه اتفاقى مى افتد؟
تصور کنید که همسرتان کنترل خشم اش را از دست میدهد و بر سر شما فریاد میکشد. حالا تصور کنید که او ۳ برابر شماست و هنگام فریاد کشیدن به سمت شما خم شده است. تصور کنید که شما برای غذا، سرپناه، امنیت و حفاظت خود کاملا به او وابسته هستید. تصور کنید که او منبع اصلی شما برای دریافت عشق، اعتماد به نفس و شناخت از دنیای اطراف است.
👈 حالا تمام احساسات بالا را با هم جمع کنید و ۱۰۰۰ بار بزرگتر کنید. این دقیقا اتفاقی است که در درون کودک وقتی بر سرش فریاد میکشید می افتد. البته که همه ما گاهی از دست فرزندانمان خشمگین و عصبانی میشویم. چالشی که در این مواقع با آن روبرو هستیم این است که با استفاده از عقل و درایت «ابراز» خشم را کنترل کنیم و در نتیجه آثار منفی آن را بر فرزندانمان به حداقل برسانیم.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقش لبخند به همسر در زندگی
🔴 #استاد_دارستانی
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 54 "پلّه اول" ⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یک
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز 55
🌷"من یک دخترِ مسلمانم..."
🔹سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم...
–یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ...
✅ -- شما از روزِ اوّل دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکلِ شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم...
🔶 و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود...
به ساعتم نگاه کردم... ⌚️
–این جلسه خیلی طولانی شده ... حدوداً نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفاً بهم خبر بدید ...
با کمال میل برمی گردم ایران...🇮🇷
👨💼نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد...
–دکتر حسینی ... واقعاً علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ...
✳️–این چیزی بود که شما باید ... همون روز اوّل بهش فکر می کردید...
جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه...
🔷 این رو گفتم و از درِ سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدتِ فشار ... تپشِ قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم....
🌺 🍃