eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
777 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
*•*🌷🕊*•* این گل را به رسم ...... 🔴  🔸از سرِزمین شالیزار آمدم دیدم خانه پر از جمعیت است که قضیه را فهمیدم. 🔸 همان لحظه خدا را شکر کردم و گفتم: این بچه را دادم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، برای دین ، و . 🔻اگر شش پسر هم داشتم راضی بودم همه را در راه اسلام فدا کنم... می­‌کنم خدا چنین فرزندی به من داده است.•* مدافع حرم علی جمشیدی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️فرزندم زیاده خواه است‼️ ◀️اصول تربیت فرزند با استاد تراشیون 🔎بررسی برخورد با فرزندانی که قانع نیستند ✅اسباب بازی برای بچه ها یا بچه ها بهانه ای خرید اسباب بازیها؟! ؟! ✅برای بچه ای که زیاده خواه است باید پیش شرط گذاشت و حدود مشخص کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان «خدایا منو از خوبی‌های این ماه قشنگت محروم نکن»
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هفتادوششم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 پسر محمد رسول االله
💙 :) 🌱 پیچش سرنوشت شوك شنيدن اون جملات كه تموم شد ... بي اختيار و با صداي بلند خنديدم ... خنده هايي كه بيشتر شبيه قهقهه هايي از عمق وجود بود ... چند دقيقه، بي وقفه ... صداي من فضا رو پر كرد ... تا بالاخره تونستم هي كم كنترل شون كنم ... - من چقدر احمقم . .. منتظر شنيدن هر چيزي بودم جز اين كلمات ... دوباره خنده ام گرفت ... اما اين بار بي صدا ... - تو واقعا ديوونه اي ... خودتم نمي فهمي چي ميگي ... يه مرد هزارساله؟ ... و در ميان اون تاريكي چند قدم ازش دور شدم ... افرادي كه با فاصله از ما ... اون طرف خيابون بودن با تعجب بهمون نگاه مي كردن ... خنده هاي من بلدتر از چيزي بود كه توجه كسي رو جلب نكنه ... - تو ديوانه اي ... يعني ... همه تون ديوانه ايد ... فكر كردي اگه اسم عيسي مسيح رو بياري حرفت رو باور مي كنم؟ ... برگشتم سمتش ... - من كافرم ساندرز ... نه فقط به خداي تو و عيسي ... كه به خداي هيچ دين ديگه اي اعتقاد ندارم ... ولي شنيدن اين كلمات از آدمي مثل تو جالب بود ... تا قبل فكر مي كردم خيلي خاص هستي كه نمي تونم تو رو بفهمم ... اما حالا مي فهمم ... اين جنونه ... تو ... همسرت ... كريس ... و همه اون برادر و خواهران مسلمانت عقل تون رو از دست داديد ... واسه همينه كه نمي تونم شما رو بفهمم ... چهره ام جدي شده بود ... جملاتم كه تموم شد ... چند قدم همون طوري برگشتم عقب ... در حالي كه هنوز توي صورتش نگاه مي كردم ... و چشم هام پر از تحقير نسبت به اون بود ... و حس حماقت به خاطر تلف كردن وقتم ... بدون اينكه چيزي بگم ... چرخيدم و بهش پشت كردم و رفتم سمت ماشين ... همون طور كه ايستاده بود ... دوباره صداي آرامش فضا رو پر كرد ... - اگه اين جنون و ديوانگي من و برادرانم هست ... پس چرا دولت براي پيدا كردن اين مرد توي عراق ... داره وجب به وجبش رو شخم مي زنه؟ ... پام بين زمين و آسمون خشك شد ... همون جا وسط تاريكي ... از كجا چنين چيزي رو مي دونست؟ ... اين چيزي نبود كه هر كسي ازش خبر داشته باشه ... و من ... اولين بار از دهن پدرم شنيده بودم ... وقتي بهش پوزخند زدم و مسخره اش كردم ... وقتي در برابر حرف هاي تحقيرآميز من چيز بيشتري براي گفتن نداشت و از كوره در رفت ... فقط چند جمله گفت ... - ما دستور داريم هدف مهمتري رو پيدا كنيم ... و الا احمق نيستيم و با قدرت اطلاعاتي اي كه داريم ... از اول مي دونستيم اونجا سلاح كشتار جمعي نيست ... هميشه در اوج عصبانيت، زبانش باز مي شد و چند كلمه اي از دهانش در مي رفت ... فقط كافي بود بدوني چطور مي توني كنترل روانيش رو بهم بريزي ... براي همين با وجود درجه اي كه داشت ... جاي خاصي در اطلاعات ارتش بهش تعلق نمي گرفت و هميشه يك زير مجموعه بود ... اما دنيل ساندرز چطور اين رو مي دونست؟ ... و از كجا مي دونست اون هدف خاص چيه؟ ... هدف محرمانه اي كه حتي من نتونسته بودم اسمش رو از ز ري زبون پدرم بيرون بكشم ... اگر چيزي به اسم سرنوشت وجود داشت ... قطعا سرنوشت هر دوي ما ... به شدت با هم پيچيده شده بود ادامه دارد.....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هفتادوهفتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 پیچش سرنوشت
💙 :) 🌱 بازجو برگشتم سمتش ... در حالي كه هنوز توي شوك بودم و حس مي كردم برق فشار قوي از بين تك تك سلول هاي بدنم عبور كرده ... - تو از كجا مي دوني؟ ... با صلابت بهم نگاه كرد ... - به نظر مياد اين حرف براي شما جديد نبود ... همچنان محكم بهش زل زدم ... و به سكوتم ادامه دادم ... تا جايي كه خودش دوباره به حرف اومد ... - زماني كه در حال تحقيق درباره اسلام بودم ... با شخصي توي ايران آشنا شدم و ا ني آشنايي به مرور به دوستي ما تبديل شد ... دوست من، برادر مسلماني در عراق داره ... كه مدت زيادي رو زندان بود ... بدون هيچ جرمي ... و فقط به خاطر يه چيز ... اون يه روحاني سيد شيعه بود ... و بازجو تمام مدت فقط يه سوال رو تكرار مي كرد ... بگو امام تون كجاست؟ ... نفسم توي سينه ام حبس شده بود ... تا جايي كه انگار منتظر بودم چهره اون بازجو رو ترسيم كنه تا بگم ... خودشه ... اون مرد پدر منه ... بي اختيار پشت سر هم پلك زدم ... چند بار ... انگشت هام يخ كرده بود ... و ديگه آب دهنم رو نمي تونستم قورت بدم ... درست وسط حلقم گير كرده بود و پايين نمي رفت ... اين حرف ها براي هر كس ديگه اي غير قابل باور بود ... اما براي من باورپذير ترين كلمات عمرم بود ... تازه مي فهميدم پدر يه احمق سرسپرده نبود ... و براي چيز بي ارزشي تلاش نمي كرد ... ديگه نمي تونستم اونجا بايستم ... تحمل جو برام غيرقابل تحمل بود ... بي خداحافظي برگشتم سمت ماشين ... و بين تاريكي گم شدم ... سوار شدم ... بدون معطلي استارت زدم و راه افتادم ... ساندرز هنوز جلوي در ورودي ايستاده بود و حتي از اون فاصله مي تونستم سنگيني نگاهش رو روي ماشيني كه داشت دور مي شد حس كنم ... چند بلوك بعد زدم كنار ... خلوت ترين جاي ممكن ... يه گوشه دنج و تاريك ديگه ... به حدي دنج كه خودم و ماشين، هر دو از چشم ديگران مخفي بشيم ... نه فقط حرف هاي ساندرز ... كه حس عميق ديگه اي آزام مي داد ... حس همدردي عميق با اون مرد ... حتي اگه اون بازجو، پدر من نبوده باشه ... باز هم پذيرش اينكه اون روحاني بي دليل شكنجه و بازجويي شده ... كار سختي نبود ... دست هام روي فرمان ... سرم رو گذاشتم روي اونها ... ذهنم آشفته تر از هميشه بود ... درونم غوغا و تلاطمي بود كه وسطش گم شده بودم و ديگه حتي نمي تونستم فكر كنم ... چه برسه به اينكه بفهمم داره چه اتفاقي مي افته ... دلم نمي خواست فكر كنم ... نه به اون حرف ها ... نه به پدرم ... نه به اون مرد كه اصلا نمي دونستم چرا بهش گفت سيد ... و سيد يعني چي؟ ... چه اسمش بود يا هر چيز ديگه اي ... يه راست رفتم سراغ اون بار هميشگي ... متصدي بار تا بين شلوغي چشمش بهم افتاد ... با خنده و حالت خاصي مسير پشت پيشخوان رو اومد سمتم ... - سلام توماس ... چه عجب ... چند ماهي ميشه اين طرف ها نمياي ... فكر كردم بارت رو عوض كردي ... نشستم روي صندلي ... - چاقو خورده بودم ... به زحمت از اون دنيا برگشتم ... دكتر گفت حتي تا يه مدت بعد از ريكاوري كامل نبايد الكل بخورم ... و ابروهام رو با حالت ناراحتي انداختم بالا ... - اما امشب فرق مي كنه ... نمي خوام فردا صبح، مغزم هيچ كدوم از چيزهاي امشب رو به ياد بياره ... از پشت پيشخوان يه ليوان برداشت گذاشت جلوم ... - اگه بخواي برات مي ريزم ... اما چون خيلي ساله مي شناسمت رفاقتي اينو بهت ميگم ... خودتم مي دوني الكل مشكلي رو حل نمي كنه و فردا همه اش چند برابر برمي گرده ... دردسرهات رو چند برابر نكن ... تو كه تا اينجاي ترك كردنش اومدي... بقيه اش رو هم برو ... چند لحظه بهش نگاه كردم و از روي صندلي بلند شدم ... راست مي گفت ... من بي خداحافظي برگشتم سمت در ... و اون ليوان رو برگردوند سر جاي اولش ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم                  
❇️ | تقلید تا سه سالگی 🔸 شخصیت و عملکرد کودکان تا سه سالگی، تنها با تقلید از بزرگترها شکل می‌گیرد و هر‌چه والدینشان بگویند، باور می‌کنند. 🔻 در سه سال ابتدای زندگیِ فرزندانمان، به‌گونه‌ای سخن بگوییم و عمل کنیم که به آنها حسّ خوبی بدهد و عزّت‌نفس آنها را بالا ببرد. 🍀 الگوی خوبی باشیم 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
📎 💥وقتی از جملات سمی مانند: ❌ "بچه خوب این کار رو انجام نمی ده " توسط والدین استفاده می شود 📌کودک با شنیدن زیاد این جمله به تمامی جنبه های آن می اندیشد و برای خودش دو حکم کلی صادر می کند: ۱. من خوب نیستم چون همیشه کار آدم های بد را انجام می دهم. ۲. من حق اشتباه کردن ندارم چون آدم خوبی هستم. ✍جمله جایگزین: فکر نکنم که این کار، کار درستی باشه! 🍏 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
☕️مثل چای تلخ! 🔺کنار چای تلخ همیشه یا قند است یا شکر، به همین خاطر هم هست که گوارا می شود. یادت باشد بعضی ها مثل چایی اند؛ یعنی تلخ اند. پس با آن ها شکر باش یعنی شیرین حرف بزن، شیرین رفتار کن. به قول سعدی شیرین حرکات باش و این سفارش خداست. «ٱدفَع بِٱلَّتِی هِیَ أَحسَنُ» بدی های دیگران را با خوبی های خود دفع کن. یعنی اگر دیگران تلخ بودند، شیرین باش. 📕 مثل شاخه‌های گیلاس، محمدرضا رنجبر 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌂اهمیت بازی در تربیت کودکان بازی، به رشدِ تخیل کودک، کمک می‌کند: 🏃بازی در واقع شغل کودک محسوب می‌شود و بچه‌ها در خلال بازی مهارت‌های مختلفی را یاد می‌گیرند. 😴بازی می‌تواند باعث رشد قوه تخیل کودک شود. برای مثال وقتی کودک خردسال شما به بشقاب عروسکی خالی خود اشاره می‌کند و می‌گوید بفرمایید، شما می‌توانید با حرکتی بگویید چه میوه خوشمزه‌ای!!! 😋 از اینکه مهمان خانه‌ات شدم، خوشحالم. این کار رابطه عاطفی شما و کودک را نیز بهبود می‌بخشد.🥰 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
تحقیقات روانشناسی ثابت کرده است که هر چه پتویی که درهنگام خواب از آن استفاده میکنیم سنگینتر باشد،به انسان احساس آرامش بیشتری داده و اظطراب و بی خوابی را کاهش میدهد 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔔 ⚠️ تعــریف ها و انتقاد هایی ڪه از تــو می‌شود را بپذیر: بـرای رشـــد یڪ ↶ ↶ هم خورشید لازم است هم باران. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌸 مناجات زیبای دکتر چمران 🌹خدایا ... ☑️ از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت، اما شکایتم را پس میگیرم ... ☑️ من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد .. ☑️ گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم ... معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ... ☑️ با تو تنهایی معنا ندارد ! مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...! ❤️دوستت دارم ، خدای خوب من❤️ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔺مهمترین اخبار خوب و امیدوار کننده‌ی ۲۴ساعت گذشته=۱۴۰۲/۰۱/۲۰ 👌 🔊 Ⓜ️ ✅انتشار به هر شکلی آزاد است
خب اولین شب قدر هم گذشت... میدونین چیه رفقا؟! استجابت دعا، فقط به شب قدر و مشهد و کربلا نیس... به انسانیه، به قلب پاکه، به تقوا و اخلاصه💚 تو تقوا داشته باش، اذیت نکن دیگران رو...هر شبت، شب قدره👌 ولی تا وقتی زندگی بعضیامون همش شده دروغ و شعار و «ریا» و نفاق: 👨‍🏫اینجا تو "مجازی": در اوج ایمان و اخلاق مداری ظاهر میشیم و همش حرف از خدا و شهادت و امام زمان عج و ولایت فقیه و کربلا میزنیم❤️ 👿👺ولی تو "واقعیت" در برخورد با خانواده و مردم: هیولاییم و دل می‌شکنیم و ظلم میکنیم💔🔥 هیچی مون درست نمیشه که نمیشه که نمیشه چرا عکس شهدا رو میذاریم و عکس شهدا عمل میکنیم؟ چون داریم با خون شهدا ارتزاق میکنیم؟ کیو گول میزنیم؟؟؟ به کجا چنین شتابان ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خارق العاده ترین میوه آرایی های جهان رو ببینید 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛ ​​​
این عنکبوت بدون هیچگونه دخالت انسان تاری اینچنین عجیب تنیده... 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛ ​​​​
درختی با 40 میوه پیوندی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ببینید 👆 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاهکار خلقت.... ​​​​ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎 این دیگه از ادرنالین گذشته قشنگ بازی بامرگه ​​ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🌹ویدیو کلیپ بسیار زیبا در مورد شب قدر از نگاهی دیگر... 🎞استاد پورآقایی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
✨﷽✨ ✍پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد. 💥زیباترین منش انسان راستگویی است! 🍃🌸🌺🍃 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگزاری مراسم افطاری در ورزشگاه استمفورد بریج لندن باشگاه چلسی انگلیس برای اولین بار در تاریخ لیگ برتر انگلیس میزبان روزه‌داران شد. شب گذشته مسلمانان در ورزشگاه استمفورد بریج لندن جمع شدند و با صدای اذان مغرب، روزه خود را باز و افطار کردند. باشگاه چلسی در این خصوص نوشت: افتخار می‌کنیم که برای اولین بار در تاریخ لیگ برتر میزبان روزه‌داران هستیم و افطاری می‌دهیم. وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا غربیا دارن شرق‌زده میشن😀 شرقیا هم کماکان در آرزوی غرب😐 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تأثیر ناامیدی در افزایش افسردگی و اضطراب 😱 نحوه مواجهه با حوادث از جمله مشکلاتی است که افراد هنگام وقوع آنها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. ازاین‌رو مواجهه نادرست با آنها منجر به افزایش ناامیدی احساس سرخوردگی و کاهش عملکرد فردی و اجتماعی می‌شود. 😩 ناامیدی نیز منجر به حس بی‌ارزشی و تحریک اختلالات روانی و رفتاری در افراد می‌شود و تنش‌هایی روانی مثل اضطراب، استرس، افسردگی، شکست‌های پی‌درپی و... را به دنبال دارد. از این‌ رو امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «قَتَلَ القُنُوطُ صَاحِبَهُ»؛«ناامیدی صاحب خود را می‌کشد».[1] همچنین می‌فرماید:«أَعظَمُ البَلاءِ اِنقِطَاعُ الرَّجَاءِ»؛[2] «بزرگ‌ترین بلا، ناامیدی است» . 📚 [1]. غررالحکم، ح6731 [2]. غررالحکم، ح 2860
نوای ایرانصدا - ذکر مولا.mp3
2.29M
📝ذکر مولا ... 🎙شعرخوانی دلنشین مرحوم آقاسی بمناسب آغاز ایام علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼🎤 در اراک 🎤🎼 امّاااااا با فضایی کاملاً متفاوت😎 خداروشکر🤲🏻 متولیان فرهنگی با همکاری تهیه کننده کنسرت و نیروهای مردمی گل کاشتن💐 🔸فضاسازی محیط سالن کنسرت 🔹تقــــــــدیر از افــــــــــراد محــــــجــبه 🔸اهدای روسری به افراد بیحجاب 🔹افطاری ســــــــــــاده به روزه‌داران ✅از همه مهمتر تذکر درست، منطقی و دلسوزانه به امید فراگیر شدن این جور کارها