eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌نودوچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 سرزمین عجایب وار
💙 :) 🌱 كلمات صادقانه چندين بار نشست ... ايستاد ... خم شد ... و پيشانيش رو روي زمين گذاشت ... سه مرتبه دست هاش رو تكان داد و سرش رو به اطراف چرخوند ... و دوباره پيشانيش رو گذاشت روي زمين ... چند دقيقه پيشانيش روي زمين بود تا بلند شد ... شروع كرد به شمردن بند انگشت هاش و زير لب چيزي رو تكرار مي كرد ... و در نهايت دست هاش رو آورد بالا و كشيد توي صورتش ... مراسم عجيبي بود ... البته مراسم عجيب تر از اين، بين آئين هاي مختلف ديده بودم ... يهودي ها ساعت ها مقابل ديوار مي ايستادن و بي وقفه خم راست مي شدن و متن هايي رو مي خوندن ... ده از هندوها با حالت خاصي روي زمين مي نشستن و طوري خودشون رو تكان مي دادن كه تعجب مي كردم چطور هنوز زنده ان و مغزشون از بين نرفته ... يا بودائي ها كه هزار مرتبه در مقابل بودا سجده مي كنن ... مي ايستن و دوباره سجده مي كنن ... و دست هاشون رو حركت ميدن، بهم مي چسبونن، تعظيم مي كنن ... و دوباره سجده مي كنن ... همه شون حماقت هايي براي پر كردن وقت بود ... بلند شد و شروع كرد به جمع كردن پارچه اي كه زير پاش انداخته بود ... و اون تكه گلِ خشك، وسط پارچه مخفي شد ... جمعش كرد و گذاشت روي ميز ... و پارچه روي دوشش رو تا كرد ... اومد سمت تخت ها كه تازه متوجه شد بيدارم و دارم بهش نگاه مي كنم ... - از صداي من بيدار شدي؟ ... - نه ... كلا نمي تونم زياد بخوابم ... اگه ديشب هم اونقدر خسته نبودم، همين چند ساعت هم خوابم نمي برد ... - با خستگي و فشار شغلي كه داري چطور طاقت مياري؟ ... چند لحظه همون طوري بهش خيره شدم ... نمي دونستم جواب دادن به اين سوال چقدر درسته ... مطمئن بودم جوابش براي اون خوشايند نيست ... - قبل خواب يا بايد الكل بخورم يا قرص خواب آور ... و الا در بهترين حالت، وضعم اينه ... فعلا هم كه هيچ كدومش رو اينجا ندارم ... نشست روي تخت مقابلم ... - چرا قرصت رو نياوردي؟ ... يكم بدن خسته ام رو روي تخت جا به جا كردم ... - نمي دونستم ممنوعيت عبور از مرز داره یا نه ... از دنيل هم كه پرسيدم نمي دونست ... ديگه ريسك نكردم ... ارزشش رو نداشت به خاطر چند دونه قرص با حفاظت گمرك به مشكل بخورم ... - اينطوري كه خيلي اذيت ميشي .. اسمش رو بگو بعد از روشن شدن هوا، اول وقت بريم داروخونه ... اگه خودش پيدا شد كه خدا رو شكر ... اگه خودشم نبود ميريم يه جستجو مي كنيم ببينيم معادلش هست يا نه ... جای نگراني نیست، پزشك آشنا مي شناسم ... خيلي راحت و عادي صحبت مي كرد ... گاهي به خودم مي گفتم با همين رفتارهاست كه ذهن ديگران رو شست و شو ميدن ... اما از عمق وجود، دلم مي خواست چيز ديگه اي رو باور كنم ... صداقت كلمات و توجهش رو ... - از ديشب مدام يه سوالي توي سرم مي گذره ... كه نمي دونم پرسيدنش درست هست يا نه ... مي پرسم اگه نخواستي جواب نده ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - بپرس ... - اگه با گروه هاي توريستي مي اومدي راحت تر نبودي؟ ... اينطوري جاهاي بيشتري رو هم مي تونستي ببيني ... بگردي و تفريح كني ... الان نود درصد جاهايي كه قراره ما بريم تو نمي توني بياي تو ... يا توي محل اقامت تنها مي موني يا پشت در ... بالشت رو از زير سرم كشيدم ... نشستم و تكيه دادم به ديواره ي بالاي تخت ... - قبل از اينكه بيام مي دونستم ... دنيل توضيح داد برنامه شون سياحتي نيست ... دیگه چهره اش كاملا جدي شده بود ... - تو نه خاورشناسي، نه اسلام شناس ... نه هيچ رشته اي كه به خاطرش اين سفر برات مهم شده باشه ... پس چي شد كه باهاشون همراه شدي؟ .. ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌نودوپنجم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 كلمات صادقانه
💙 :) 🌱 آخرین امام سكوت، فضاي اتاق رو پر كرد ... چشم هاي اون منتظر بود ... مغز من در حال پردازش جواب ... از قبل دليل اومدنم رو مي دونستم اما گفتنش به اون ... شايد آخرين كار درست در كل زمين بود ... براي چند لحظه نگاهم رو ازش گرفتم ... - ببخشيد ... حق نداشتم اين سوال رو بپرسم ... نگاهم برگشت روش ... مثل آدمي نبود كه اين كلمات رو براي به حرف آوردن يكي ديگه به زبان آورده باشه ... اگر غير اين بود، هرگز زبان من باز نمي شد ... نفس عميقي كشيدم ... و تصميم گرفتم باهاش حرف بزنم ... داشتم به آدمي اعتماد مي كردم كه كمتر از 24 ساعت بود كه اون رو مي شناختم ... - من اونقدر پولدار نيستم كه براي تفريح، سفر خارجي برم ... اين سفر براي من تفريحي و توريستي نيست ... اومدم ايران كه شانسم رو براي پيدا كردن يه نفر امتحان كنم ... براي پيدا كردي كي اومدي؟ ... - مهدي ... آخرين امام شما ... پسر فاطمه زهرا ... جا خورد ... مي شد سنگيني بغض رو توي گلوش حس كرد ... و براي لحظاتي چشم هاش به لرزه در اومد ... - تو گفتي اصلا باور نداري خدايي وجود داره ... پس چطور دنبال پيدا كردن كسي اومدي كه براي باور وجودش، اول بايد به وجود خدا باور داشته باشي؟ ... سوال جالبي بود ... اون مي خواست مبناي تفكر من رو به چالش بكشه ... و من آمادگي به چالش كشيدن هر چيزي رو داشتم ... ملحفه رو دادم كنار ... و حالا دقيقا رو به روي هم نشسته بوديم ... - باور اينكه مردي با هزار و چند سال زنده باشه ... جوان باشه ... و قرار باشه كل حكومت زمين رو توي دستش بگيره و يكپارچه كنه خيلي احمقانه است ... يعني از همون جمله اولش احمقانه است ... باور مردي با اين سن ... اما ساندرز، يه شب چيزي رو به من گفت كه همون من رو به اينجا كشيد ... چيزي كه قبل از حرف هاي دنيل، خودم يه چيزهايي در موردش مي دونستم ... اما نمي دونستم ماجرا در مورد اون فرده ... من يه چيزي رو خوب مي دونم ... دولت من هر چقدر هم نقص داشته باشه، احمق ها توش كار نمي كنن ... و وقتي آدم هايي مثل اونها مخفيفانه دنبال يه نفر مي گردن، پس اون آدم وجود داره ... هر چقدر هم باور نسبت به وجود داشتنش غيرقابل قبول باشه ... مي خوام پيداش كنم ... چون مطمئن شدم و به اين نتيجه رسيدم كه اگه بخوام به جواب سوال هام برسم و حقيقت رو پيدا كنم ... بايد اول اون رو پيدا كنم ... من تا قبل، فكر مي كردم حمله به عراق و از بين بردن سلاح هاي كشتار جمعي فقط يه بهانه بوده ... چون هيچ چيزي هم پيدا نشد ... و تنها دليل هايي كه به ذهنم مي رسيد اين بود كه دولت براي به چنگ آوردن منابع زير زميني عراق و تسلط روي منطقه به اونجا حمله كرد ... چون عراق دقيقا وسط مهمترين كشورهاي استراتژيك خاورميانه است ... اما بعدا فهميدم اين همه اش نيست ... و در تمام اين مدت، اهداف مهم ديگه اي وسط بوده ... اين سوال ها ذهنم رو ول نمي كنه ... نمي تونم حقيقت رو اين وسط ا ني همه نقطه گنگ پيدا كنم ... چهره اش خيلي جدي شده بود ... نه عبوس و در هم ... مصمم و دقيق ... چرا براي پيدا كردن جواب، همون جا اقدام نكردي؟ ... و اين همه راه رو اومدي دنبال شخصي كه هيچ كسي نمي دونه كجاست؟ ... ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌نودوششم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 آخرین امام سكوت
💙 :) 🌱 مسيرهاي جهاني ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - پيدا كردن جواب از دهن اونها ... يعني بايد به آدم هايي كه اعتماد كنم كه براي رسيدن به هدف ... هر هرچیزی رو توجیح مي كنن ... به مردم خودشون دروغ ميگن و حقيقت رو مخفي مي كنن ... وقتي همه چيز محرمانه است ... چطور مي تونم باور كنم چيزي كه دارم مي شنوم حقيقته؟ ... من سال هاست كه حرف هاي اونها رو شنيدم ... و نه تنها اين حرف ها كوچك ترين كمكي به حل سوال هاي ذهن من نمي كنه ... كه اونها رو عميق تر و سخت تر مي كنه ... به حدي كه گاهي بين شون گم ميشم ... و حتي نمي تونم سر و ته ماجرا رو پيدا كنم ... از طرفي سوال دومت خيلي خنده داره ... اگه اون مرد واقعا وجود داشته باشه ... و قرار باشه جامعه رو به سمت رهبري واحد مديريت كنه ... چطور مي تونه با كسي ارتباط نداشته باشه؟ ... جامعه جهاني چطور مي تونه به سمت هدف و آماده سازي براي شكل گيري جامعه واحد و یك پارچه با سيستمي كه اون مرد مي خواد حركت كنه ... اما هيچ رهبري براي سوق دادن مسير به سمت ظهور و آماده سازي براي بازگشت اون وجود نداشته باشه؟ ... اگر اون مرد واقعيت داشته باشه و اين هدف، حقيقت ... قطعا افرادي هستن كه بدون شك باهاش ارتباط دارن ... و الا باور به شكل گيري اين آماده سازي يه حماقت و دروغ بزرگه ... اون هم در مقياس بزرگ جهان با آدم هايي كه نود در صدشون حتي نمي تونن دو روز ديگه شون رو مدیریت كنن ... پس با در نظر گرفتن وجود اين فرد، قطعا اين افراد هم وجود دارن ... من وقتي توي رفتارها و جريان هايي كه دولت ها در تمام اين سال ها اون رو مديريت كردن دقت كردم ... متوجه شدم يكي از بزرگ ترين اهداف شون ... جلوگيري و بهم زدن اين رهبري فكري واحد جهاني هست ... حالا از ابعاد مختلف ... البته مطمئنم چيزهايي كه پيدا كردم خيلي كور و سطحي هست ... چون من نه سياستمدارم ... نه تخصصي در اين زمينه ها دارم ... اما در واقعيت داشتن چيزهايي كه پيدا كردم شك ندارم ... به حدي كه مطمئنم اگه نتونن براي جلوگيري از اين حركت ... مسيرهاي فكري رو قطع كنن ... به زودي يه جنگ اسلامي بزرگ توي دنيا اتفاق مي افته؟ ... بدون اينكه پلك بزنه داشت گوش مي كرد ... سكوت من، سكوت اون رو عميق تر كرد ... تا به حال هيچ كسي اينقدر دقيق به حرف هام گوش نكرده بود ... كمي خودش رو روي تخت جا به جا كرد ... گوشه لبش رو گزيد و بعد با زبان ترش كرد ... و من، مثل بچه ها منتظر كوچك ترين واكنشش بودم . .. مثل بچه اي كه منتظره تا بهش بگن آفرين، مساله هات رو درست حل كردي ... بعد از چند دقيقه سرش رو بالا آورد ... - منظورت از اون مسيرهاي فكري چيه؟ ... متعجب، مثل فنر از روي تخت، پائین پريدم ... و با دست به سمت راست اتاق اشاره كردم ... - چطور نمي دوني؟ ... دو تاشون الان توي اون اتاق كنارين ... و اون با چشم هاي متحير، عميق در فكر فرو رفته بود ... هر چقدر هم اين سفر براي من سخت بود ... هر چقدر هم كه ورود به حيطه هاي مقدس اسلام براي انساني مثل من ممنوع ... من كسي نبودم كه از سختي فرار كنم ... اين انتخاب من بود ... و در هيچ انتخابي، مسير ساده اي وجود نداره ... در انتخاب ها، فقط انتخاب سختي مسيرها فرق مي كنه ... دوستي داشتم كه مي گفت ... زندگي فقط در رحم مادر ساده است ... اما اون هم اشتباه مي كرد ... زندگي هيچ وقت ساده نيست ... حتي براي نوزاد بي دفاعي كه در اون محيط امن ... آماج حمله احساسات و افكاري ميشه كه مادرش با اونها سر و كار داره ... بي دفاعي كه در مقابل جبر مطلق مادر قرار مي گيره ... ادامه دارد...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌نودوهفتم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 مسيرهاي جهاني ن
💙 :) 🌱 تا آخر ني سلول صبحانه رو كه خوردیم ... یكي دو ساعت بعد اتاق ها رو تحول دادیم و از هتل اومدیم بیرون ... تمام مدت مسیر تهران تا قم، ساندرز و مرتضي با هم حرف مي زدن ... گاهي محو حرف هاشون مي شدم ... گاهي هم هیچ چیزی نمي فهميدم ... بعضي از موضوعات، سنگینتر از اطلاعات كم من در مورد اسلام بود ... با وجود روشن بودن كولر ماشین... نور خورشید از پشت شیشه، صورتم رو گرم مي كرد ... چشم ها ي خسته ام مي رفت و برمی گشت ... دلم مي خواست سرم رو روي شیشه بزارم و بخوابم ... اما قبل از اینكه فرصت گرم شدن پیدا كنم بیدار مي شدم و دوباره نگاهم بین جاده و بيابان مي چرخید... خواب با من بيگانه بود ... مرتضي كه من رو خطاب قرار داد حواسم از بین دشت برگشت داخل ماشین... سرم گیج بود اما جاذبه ورود به قم، تمام اون گیجي رو پروند ... تا اون لحظه فقط دو شهر از ايران رو دیده بودم و چقدر فضاي دنیا متفاوت بود ... تفاوتي كه براي تازه واردي مثل من، شا دي محسوس تر از ساكنین اونها به نظر ميرسید ... درد داشت از چشم هام شروع مي شد و با هر بار چرخش مردمك به اطراف، بيشتر خودش رو نشون میداد نيا... بیخوابي هاي مكرر و باقي مونده خستگي اون پرواز طولاني دست از سرم برنمي داشت ... و نمي گذاشت اون طور كه مي خواستم اطراف رو ببينم و تحلیل كنم ... دردي كه با ورود به هتل، چند برابر هم شد ... حالا ديگه كوچك ترین شعاع نور تا آخرین سلول ها ي عصبي چشم و مغزم پيش مي رفت و اونها رو مي سوزند ... رفتم توي اتاق ... چند دقيقه بعد، صداي در بلند شد ... به زحمت خودم رو تا جلوي در كشيدم و بازش كردم ... مرتضي بود ... بدون اینكه چیزی بگم برگشتم و ولو شدم روي تخت ... با دست راست، چشم هام رو مخفي كردم شاید نور كمتري از بین خط باريك پلك هام عبور كنه ... ـ حالت خوبه؟ ... مغزم به حدي درد مي كرد كه نمي تونست حتي برای یه جواب ساده سوالش رو پردازش كنه ... كمی خودم رو روي تخت جا به جا كردم ... ـ مي خواي بریم دكتر؟ ... مي خواستم جواب بدم ... اما حتي واكنشي كوچكي دردم رو چند برابر مي كرد ... به هر حال چاره ای نبود ... ـ نه ... چند ساعت بخوابم درست ميشه ... البته اگه بتونم ... ـ میرم دنبال دارويي كه گفتي ... اینا رو گفت و از اتاق خارج شد ... جملاتش بيشتر بود اما ورودي مغزم فقط همین رو دریافت كرد ... تا برگشت مرتضي ... هر ثانیه ای به اندازه همه ی عمر مي گذشت ... کلید رو برده بود تا با در زدن دوباره، مجبور نشم بلند بشم ... با خودش فكر مي كرد ممكنه توي این فاصله هم، خوابم برده باشه ... از در كه وارد شد بی... حس و حال غلت زدم و چشم هاي بی رمقم بهش خيره شد ... ـ خودش رو پیدا نكردم ... اما دكتر گفت این دارو مشابه اونه ... مسكن هم گرفتم ... پرسيدم تداخل دارويي با هم نداشته باشن ... با يه لیوان آب اومد بالاي سرم ... آدمي نبودم كه اعتماد كنم و تا دقیق نفهمم چي توي اون قرصه بهش لب بزنم ... این بار مهم نبود ... چیه مهم نبود ... فقط مي خواستم از اون حال نجات پيدا كنم ... قرص به معده نرسيده ... چند دقيقه بعد خوابم برد ... عمیق عمیق ... ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توپک سیب و شکلات مواد لازم: 2 عدد سیب درختی بزرگ 2 عدد بیسکوییت پتی پور 1 بسته شکلات تخته ای ترجیحا تلخ 100 گرم پودر کاکائو پودر نارگیل برای تزئین 1 لیوان شیر کم چرب طرز تهیه: ابتدا سیب ها رو کاملا شسته سپس پوست آنها رو جدا کرده سپس از وسط نصف میکنیم.و سیب هارو با استفاده از خوردکن یا رنده دستی رنده میکنیم سپس بیسکوییت های پتی پور رو با خورد کن کاملا پودر میکنیم توجه داشته باشین باید کاملا پودر شوند. پس از پودر شدن آرام آرام به سیب های رنده شده اضافه میکنیم و کاملا با دست ورز میدهیم تا کامل به شکل خمیر در بیاد. سپس به اندازه های دلخواه مواد رو به صورت توپ های کوچیک در میآریم سپس یه لیوان شیر و شکلات تخته ای پس از ده دقیقه از حرارت که به غلظت رسید بر روی مواد میریزیم پس از ریختن سس روی مواد با پودر کاکائو و پودر نارگیل تزئین کنید ۲ ساعت درون یخچال گذاشته سپس میل نمایید. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🧇 طرز تهیه ❌برای تهیه خمیر این نون به نصف پ ماست و نصف پ شیر نیاز داریم که باهم مخلوط میکنیم و یک چهارم پ روغن مایع رو به این مخلوط اضافه میکنیم ✨یک ق غ پودر خمیر مایه داریم که روی ماست میپاشیم، یک ق غ شکر هم اضافه کرده و دو دقیقه ای صبر میکنیم تا خمیر مایه عمل بیاد، ✍🏻دو و نیم پ آرد داریم و یک ق غ بیکینگ پودر و نصف ق چ نمک که باهم الک کرده و به بقیه مواد میافزاییم ❌خمیر یکدست شده را یک ساعت تو جای گرمی استراحت میدیم، از خمیر دوازده چونه گرفته باز میکنیم و لاشو با یه گلوله از هر حلوای دلخواهی پرمیکنیم ، خمیر رو بسته، دوباره بازش میکنیم و با تیغ قنادی دورشو برش میدیم،و رومال میکنیم، میزاریم تو فر صدوهشتاد درجه به مدت سی دقیقه 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
. برنج ۱پیمانه آب ۸پیمانه شکر نصف پیمانه خلال بادام 1/4 پیمانه کره ۲۰گرم زعفران آسیاب شده و دم شده نصف استکان گلاب ۲ ق غ خ هل به دلخواه دارچین به مقدار دلخواه برنجی رو از ۲ ساعت قبل خیس میکنیم با مقدار آبی که گفتم روی شعله میزاریم تا بپزه. حرارت رو بعد از به جوش اومدن ملایم میکینم تا برنج به آرومی بپزه و خودش رو باز کنه. خیلی مهمه که کاملا پخته بشه و وا بره. بعد از حدود یک ساعت که برنج کاملا پخت، شکر رو اضافه میکنیم. و بعد زعفران و گلاب رو که از قبل آماده کردیم اضافه میکنیم و باز فرصت میدیم شله زردمون جا بیفته. در این حین باید شله زرد رو هم بزنید که ته نگیره و همچنان حرارت باید ملایم باشه و بعد خلال بادام هارو اضافه میکنیم و بعد کره 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛ ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥳🥳🥳🥳🥳 مواد لازم -300 میلی لیتر شیر -1 قاشق چایخوری نمک -1 قاشق غذاخوری شکر -15 گرم مخمر خشک -450 گرم آرد +/- -2 قاشق غذاخوری روغن نباتی برای خمیر. - روغن نباتی برای سرخ کردن. ابتدا تمام مواد لازم برای خمیر به جز آرد را مخلوط کنید. هم بزنید تا نمک و شکر حل شود. سپس آرد الک شده را اضافه کرده و خمیر نرم را ورز دهید. اجازه دهید خمیر به مدت 1-1.5 ساعت بماند. خمیر را با وردنه پهن کنید ضخامت 6-8 میلی متر را حلقه حلقه کنید ، هر شکل را برش دهید و اجازه دهید شکل ها بلند شود ، حدود 20 دقیقه. در روغن نباتی داغ سرخ کنید. با عشق آشپزی کنید. میتونید داخل پیراشکی ها رو با هر موادی که دوست دارید پر کنید برای تزیین روش از شکلات ذوب شده استفاده کنید 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خب حالا در مقابل این بحرانی که در مدارس و دوران تحصیل در کشورهای خارجی می بینیم، با دخترانی که مسلمان و محجبه می شوند و تعدادشان هم کم نیست مواجه میشویم... حس و حال این دختر خانم را بعد از مسلمان شدن ببینید... چرا پیش از گرایش به دین هر روز گریه می کرده؟؟ اگر سیستم آموزشی و پرورشی خارج از ایران و بخصوص غرب ایده آل است چرا باید دانش آموزان در افسردگی روزگار را سپری کنند و وقتی به دین با همه قوانین و تعیین محدودیت هایش گرایش پیدا می کنند، حال خوبی را تجربه می کنند؟ شکر خدا بگویند و احساس کنند به آرامش رسیده اند و نجات پیدا کرده اند. باید به همه اینها با هم فکر کنیم... و اگر امروز می گوییم حال و روز مدارس ما خوب نیست ببینیم کدام مدارس؟ مدارسی که به سمت آموزش های غربی گرایش پیدا کرده اند یا مدارسی که به سمت گرایش های دین آسمانی؟ هرگز ما مدینه فاضله نشده ایم هنوز، اما حرف سر این است که کمی و کیفی بررسی کنید اوضاع بسیار بهتری از کشورهای از دست رفته داریم و قدرت بیشتری برای حرکت به سمت تغییری بنیادین... باز می رسیم به جمله «غرب راه رفته است...» و ایران در بین کشورهای جهان یک استثنا تاریخی است. حتی اگر با کشورهای مذهبی جهان هم مقایسه شود. چرا؟ چون ایران محور تحول جهانی به سمت دنیا و نظم جدید جهانی است نه هیچ کدام از این کشورهای دیگر و این نسل متفاوت در ایران پرورش یافته... 🌱مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 منطق بی‌حجابها جواب منطقی به کسانی که میگن دلم میخواد اینجوری بیام بیرون، به شما ربطی نداره. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
48.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای رفیقت یا فامیلت که کشف حجاب کرده. 🎞🔴🧨 دوست عزیزی که کشف حجاب کرده ای! سرت کلاه رفته این پیام مهم شیخ قمی را گوش بده! ➖➖➖ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌱به پایان آمد این ماه و عبادت همچنان باقیست 🌸🌱برای ما حرم بنویس، نجف تا کربلا کافیست... 🌺 الســّـلامُ عَـلـیـکَ یـا اباعبدالله ❤️❤️ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵فواید دعوا و مشاجره _دعواهای فرزندان باهم برای تسلط بر دیگری به سرعت و چابکی‌شان می‌افزاید _مشاجراتشان باعث می شود که به تفاوت میان «زیرک» و «موذی، پی ببرند _در عصبانیتهای روزمره فرا می گیرند که چگونه خود را در جامعه مطرح سازند و از خود دفاع یا با یکدیگر مصالحه کنند _برخی اوقات غبطه آنها به تواناییهای ویژه دیگران، انگیزه ای می شود برای پشتکار و تلاش آنان و دست یافتنشان به موفقیت. اینها بهترین نتایج رقابت در میان خواهر و برادرهاست و بدترین آن، به گفته والدین، سرخوردگی جدی یک یا هر دو کودک و آثار سوء دائمی آن است. 🔴رقابت از کجا آغاز می گردد؟ بنظر میرسد کارشناسان این رشته، در این مورد اتفاق نظر دارند که منشاء حسادت خواهر و برادرها به یکدیگر در میل شدید هر یک به دستیابی به عشق انحصاری والدین نهفته است. چرا این نیاز به یکتایی وجود دارد؟ زیرا تمام چیزهایی که کودک برای بقا و بالیدن به آن نیاز دارد، مثل غذا، سرپناه، محبت، نوازش، احساس هویت، احساس باارزش و خاص بودن، از پدر و مادر، این سرچشمه های حیرت انگیز، نشأت می گیرد. این گرمای زندگی بخش عشق والدین و تشویق آنهاست که کودکی را قادر می سازد تا با شایستگی و مهارت و به آرامی، بر محیط اطرافش چیره شود. چرا باید حضور خواهر و برادرهای دیگر بر زندگیشان سایه افکند؟ چون آنها آنچه را که او برای خوشبختی نیاز دارد تهدید می کنند. حضور کودک با کودکانی دیگر در خانواده به معنای دست یافتن به امتیازات کمتری است. یعنی صرف وقت کمتری با پدر و مادر (بتنهایی)، توجه کمتر پدر و مادر به ناکامیهای او، تشویق کمتر برای موفقیتها و از تمام اینها وحشتناک تر اینکه چون مامان و بابا این همه عشق و توجه و اشتیاق به خواهر یا برادرم ابراز می کنند، پس شاید او برایشان ارزش بیشتری دارد و اگر او برایشان با ارزشتر است پس من کم ارزشترم و اگر من کمتر عزیزم پس با مشکلی جدی روبه رویم.» تعجبی ندارد که بچه ها تا این حد با خشونت، برای «اول بودن» یا بهترین بودن» میجنگند. جای تعجب نیست که آنها تمام انرژیشان را برای "بیشتر" یا «بیشترین» یا بهتر بگوییم «همه چیز داشتن» بسیج می کنند. امنیت در این است که صاحب همه مامان، همه بابا، همه اسباب بازیها، همه غذاها و همه جاها شوی. چه وظیفه شگفت انگیز و دشواری بر دوش پدر و مادرهاست! آنها باید راهی بیابند که هریک از کودکان احساس امنیت، مستثنی بودن و محبوبیت کنند. آنها لازم است که به رقبای جوان کمک کنند تا به مزایای شریک شدن و همکاری پی ببرند. آنها باید مقدمات کار را به گونه ای تدارک ببینند که خواهر و برادرها بتوانند در آینده حامی و عامل خوشبختی یکدیگر باشند. 📚 کتاب خواهر و برادرهای سازگار
يكي از راههاي ساده و در عين حال بسيار مهم در شكل گيري اعتماد به نفس كودك، تماشاي بازي او است. سعی کنید روزانه چند دقيقه را به تماشاي بازي يا ساير فعاليت هاي كودك خود اختصاص دهيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ 《 آموزش ربان‌دوزی گل رز نیمرخ》 🪴 قسمت اول آموزش بسیار کاربردی و مناسب درآمدزایی برای تزیین روسری، ساق دست؛ مانتو؛کیف، جانماز و ... 🌹 عرض ربانتون سایز گل رو تعیین می‌کنه، طبیعتا هر چه باریکتر باشه گلتون کوچکتر میشه و بالعکس پهن بودن روبان گل بزرگتری رو ایجاد میکنه توجه: گل بانوها، مراقب باشیم این لباس‌ها رو در محیط‌هایی که نامحرم هست استفاده نکنیم چون مصداق تبرج هستن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ! 💠 گاه نگاه ما به همسرِ دیگران به گونه‌ای است که باعث تعریف ما از او نزد دیگران می‌شود. علت این نگاه این است که فقط نقاط مورد پسند خودمان را در او دیده‌ایم. مثلاً لباس مرتب می‌پوشد، منظم است، خیلی پرتلاش است، مهربان است و یا مودب حرف می‌زند و نقاط مثبت دیگر. 💠 حتی ممکن است اگر همسر و اطرافیان همین فردِ مورد تایید شما از او گلایه داشته باشند باز شما با پررنگ‌گردن نقاط مثبتی که در او دیده‌اید به اطرافیان بگویید نه فلانی این خصوصیات خوب را هم دارد و به نحوی از شخصیت او در ذهن خود یا نزد دیگران دفاع کنید. 💠 نکته‌ی مهمِ رفتار شما این است که شما نقاط منفی موجود در زندگی این فرد را به چشم ندیده‌اید و تنها چیزی که از او مشاهده کرده‌اید موارد زیبا و مورد پسند شماست. 💠 توصیه می‌شود گاه همین نگاه را یعنی ندیدنِ نقاط منفی همسرتان را تمرین کنید. لذا دین اسلام توصیه به تغافل و منفی‌نگر‌ نبودن و سوء‌ظن نداشتن در زندگی می‌کند. 💠 یعنی باید کارمان این باشد که نقاط تاریک و منفی همسر و اطرافیانمان را از ذهن پاک کنیم تا نقاط مثبت او به چشم آید و روابط، اصلاح شود. اگر این اتفاق بیفتد عکس‌العمل‌های ما و قضاوتهای ما نسبت به همسر و اطرافیانمان تعدیل شده و با انصاف و عدالت، او را ارزیابی کرده و کینه‌ها زدوده می‌شود. 💠 با تمرینِ این نگاه، محبت و عشق را در زندگی خود جاری کنید.