eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
775 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰چقدر بی‌کلاسی زیبا بود! 🔹یادش بخیر قدیما که "بی‌کلاس" بودیم بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و هر چقدر با کلاس‌تر میشیم از همدیگه دورتر میشیم. 🔸قدیما که "بی‌کلاس" بودیم و موبایل و تلفن نبود و واسه رفت و آمد وسیله شخصی نبود، همیشه خونه‌ها تمیز بود و آماده پذیرایی از مهمونا و وقتی کلون در خونه در هر زمانی به صدا در میومد، خوشحال میشدیم؛ چون مهمون میومد و به سادگی مهمونی برگزار میشد. 🔺آخه چون "بی کلاس" بودیم آشپزخونه ها اوپن نبود و گازهای فردار و ماکروفر و… نبود و از فست فود خبری نبود، ولی همیشه بوی خوش غذا آدمو مست میکرد و هر چند تا مهمون هم که میومد، همون غذای موجود رو دور هم میخوردیم و خیلی هم خوش میگذشت. 🔹تازه چون "بی‌کلاس" بودیم میز ناهارخوری و مبل هم نداشتیم و روی زمین و چهارزانو کنار هم مینشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و با دل خوش زندگی می کردیم. 🔸حالا که فکر میکنم میبینم چقدر "بی‌کلاسی" زیبا بود! آخه از وقتی که با کلاس شدیم و آشپزخونه ها اوپن شدن و میز ناهار خوری و مبل داریم و تازه واسه رفت و آمد همگی ماشین داریم و هم تو خونه تلفن داریم و هم آخرین مدل تلفن همراهو داریم و خلاصه کلی کلاسهای دیگه؛ مثل بخار پز و انواع زود پز و… داریم ولی دیگه آمد و شد نداریم! چون خیلی با کلاس شدیم! تازه هر از چند گاهی هم که دور هم جمع میشیم، کلاً درگیر کلاسیم و از صفا و صمیمیت و دل و از همه مهمتر سادگی خبری نیست!! لعنت بر این کلاس که ما آدما رو اینقدر از هم دور کرده و اینقدر اسیر کلاسیم که خیلی وقتا خودمونم فراموش کردیم. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
ای اهل جود وسخاوت ای برطرف کننده گرفتاری وبلا ای فرج رساننده به غمگین ای یاور و ناصر انکه خوار وذلیل شده ای پوشاننده عیب هر معیوب ای پناه هر طرد شده ای انکه پرده دری نمیکند واسرار را فاش نمیکند ای انکه بخشندگی وعفو تو عظیم است ای انکه خیلی زیبا گذشت میکنی و اغماض ای انکه صادق ترین هستی ای انکه پاکیزه ترین ها هستی ای انکه هرچه تولیدکنی و خلق نمایی به بهترین شکل ممکن تولید وخلق میکنی ای انکه پای قولت محکم ایستاده ای ای انکه در وفای به عهد خود مصمم هستی ای انکه زیبایی را اشکار و ترویج میکنی ای انکه زشتی ها را پرده پوشی میکنی ای انکه یقه گیری نمیکنی ای انکه نعمت بخشی های تو عظیم است ای انکه دستهای محبت ورحمت خودرا برهمگان گشوده ای و...😍😍خداجون خیلی دوستت دارم❤️چقدر خوبه که تو رو دارم ☺️ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا می‌گه من اینجا امام زمان هم دارما...💔 👤 تلنگریِ "خدایا کبریت داری؟" با سخنرانی استاد تقدیم نگاهت 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 امر به معروف اینجوری دیده بودین تا حالا؟👌 ⛽️تو پمپ بنزین یه ماشین اومد کنارمون کلّهم روسری نداشتن، صدای ضبط هم تا آخر بلند کردن ... 🎙 مسعود یوسفی
درد معده چند ساله را با خوردن این عرقیات درمان کنید !👌🏻 ▫️زنیان ▫️بابونه ▫️شیرین‌بیان + نیم ساعت قبل از غذا و یا ۱ ساعت بعد از غذا این عرقیات را باهم ترکیب کرده و میل کنید ‌‌‎🍎 ➖ 🍏➖🍏➖ 🍎 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید باورتون نشه ولی با دیدن این کلیپ گریه کردم🤦... دلتنگ آقام شدم... السلام علیک یا سیدالشهدا 🦢🌸 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ببینید:| فلسفه حجاب اجباری 🔹سوال خیلی هاست!! لا اكراه فی الدین یعنی چه؟! خیلی عالی بیان می کند حتما ببینید و در صورت نياز استدلال كنيد ◀️ دکتر غلامی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
⭕️ عشق و هوس ❤️«میان آنچه عشق نامیده می‌شود و به قول ابن سینا "عشق عفیف" و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک برمی‌آید، تفاوت بسیار است. عشق، عمیق و متمرکز کننده نیروها و یگانه‌پرست است و امّا هوس، سطحی و پخش کننده‌ی نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است» 💄بی‌حجابی و آزادی سبب شعله‌ور شدن هوس و تنوع‌طلبی از نوع پایان‌ناپذیر آن می‌گردد. 📚شهید مطهری، مسئله حجاب،ص 99 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری زیبا برای ۱۲ امام معصوم علیه السلام که بعد از سروته شدن شعر یک اتفاق نادر ولی شگفت انگیز می افتد😳 ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 ❤️ سلام میکنم از دور بر تو و حرمت سلام من به بلندای بیرق و علمت اگر که سر به هوا هستم و پریشانم زمین زدم دل خود را به احترام غمت گدایی  در این خانه سربلندم کرد مرا جدا نکن از خیمه های محترمت چگونه نام تو را هر نفس صدا نکنم؟ که شاملم شده یک عمر دائماً کرمت "زمان مرگ به راهت دخیل می بندم" بیا که سر بگذارم به محضر قدمت 🥀🍃 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃 🧡 یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو ای آفتاب من همه چیزم فدای تو یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح از پشت بام مسجد کوفه صدای تو ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو از روزهای هفته سه شنبه برای من شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو روزی به خاطر سفر جمکران من روزی به خاطر سفر کربلای تو 🍃
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
1_838240515.mp3
21.06M
🍃 سـه کار است که باید هر روز آن را انجام دهد: ¹.خواندن دعای عـهد ².دعای ‌فرج ³.سه بار سوره توحید و هدیه آن ها به امام زمان "عج"🍃 🎧دعای عهد با نوای 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
«انْتَ وَلِیُّنا حَقّا» ؛ که بیراهه زدن‌هایت هم "صراط " بود... سربازِ عشق که باشی تکلیف برایت " مقدّس " است، و تاج افتخار آنست که در غربتِ نگاه ها و اندیشه ها، در جستجوی قُربِ عظیم سَر سپرده‌ی پیشوایت باشی ! " اضطرارِ امام " که در وجودت جوانه بزند ؛ فرقی نمیکند از کدام یک آموخته ای و به کدام یک دین خود را عرضه می داری ... در رکاب می مانی تا؛ حواله‌ی مُلک ری به نامت بهشت شود، به نام‌ تو که برای شناساندنِ نورِ ولایت خود ناشناخته بودی! ※ ویژه وفات علیه السلام طرح؛ استدیو گرافیک " "
🔴 کلی نادون با این عکس حمله کردن به رییسی که مقابل دو زن بی حجاب در دمشق چرا تذکر حجاب نداده و خندیده! در رذالت ضد انقلاب که شکی نیست ولی بلاهت یه عده داخلی واقعاً عجیبه! یعنی واقعاً نمیدونید در سوریه قانون حجاب وجود نداره و ما به عنوان مهمان نمیتونیم برای میزبان قانون تعیین کنیم؟ ولی اگر این دو زن به ایران سفر کنند باید طبق قانون ایران با حجاب باشند و اگر اینجا ایران بود این دو زن قطعا محجبه بودند. فهم این قضیه واضح اینقدر سخته یا بعضی ها واقعاً مرض دارن؟!
رسول اكرم صلى الله عليه و آله: ✨✨✨✨ ما طابَت رائِحَةُ عَبدٍ إِلاّ زادَ عَقلُهُ؛ ✨✨✨✨ هيچ كس خوشبو نگرديـــــد مگر اين كه بر عــقلش افـــــزوده شد. ✨✨✨✨ 📚مستدرك‌الوســـائل، ج۱، ص۴۱۸، ح۱۰۴۴
هر چیزی حدی دارد..! حتی زیباترین رفتارها و قشنگ‌ترین خصلت‌ها هم وقتی از حدش می‌گذرند تبدیل به آسیب می‌شوند، و به آدم ضرر می‌رسانند! انسان بی آنکه بداند بیشتر وقت‌ها سخت‌ترین ضربه‌ها را از باورهایش می‌خورد! از اینکه می‌خواهد در هر شرایطی خوب بماند و مدال افتخار صبر و شکیبایی را به گردن بیندازد… بارها به خودش پشت می‌کند تا دیگران را راضی نگه دارد… آنجا که باید فریاد بزند سکوت می‌کند آنجا که باید از حقش دفاع کند، گذشت می‌کند آنجا که باید تذکر بدهد حرفی نمی‌زند و اینگونه است که هر روز بدی‌ها بیشتر تکرار می‌شوند و خوبی‌ها کمرنگ تر… چون همیشه عده‌ای خطا می‌کنند و عده‌ای بی وقفه می‌بخشند ما همانطور که در برابر رفتارهای منفی‌مان مسئولیم در برابر خوبی هایمان هم مسئولیت داریم که به جا و به اندازه خرج کنیم… و ای کاش با تصمیم‌های اشتباه "انسانیت" را در چشم آیندگان به "حماقت" تبدیل نکنیم..!!!
"دارکوب‌ها را از درخت زندگی تان دور کنید!"👌 به دارکوب ها نگاه کنید. آنها اَره برقی ندارند. مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند و در دل شان لانه خودشان را می سازند. دارکوب ها با ضربه های سریع، کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می کنند. آنها سردرد نمی گیرند، خسته نمی شوند، تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمی کشند، نه ناامید می شوند و نه پشیمان. دارکوب ها به خودشان ایمان دارند. در زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی هستند که با نوک زدن های مکرر، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند، به درون مان نفوذ می کنند و لانه شان را می سازند. این دارکوب ها خسته نمی شوند، به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند دست از آن نوک زدن های مکرر برنمی دارند. سردرد نمی گیرند، کلافه نمی شود اما ما را کلافه می کنند! دارکوب های طبیعت اگر لانه می سازند و زندگی تازه ای خلق می کنند، دارکوب های زندگی فقط یک حفره سیاه خلق می کنند، توی دل آدم را خالی می کنند و بعد می روند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر و خلق یک حفره دیگر! این همه به روان آدم های دیگر نوک نزنیم، نیش نزنیم، درون درخت زندگی آدم ها حفره سیاه خلق نکنیم. ایمان آنها را ندزدیم. بگذاریم شادمان زنده بمانند، زندگی کنند. ما دارکوب نیستیم، انسانیم! 🌸🍃
💠 چگونه فرزندم را کنم؟ ✅ تشویق کودک برای رفتار نیکش می‌تواند آن رفتار را در او نهادینه کند. اماآیادر استفاده از این روش ها ،به جاوبه اندازه ،عمل می کنیم ؟ تشویق‌ها معمولا به دو روش زیر است: ۱ـ تشویق مادی: ✅ این تشویق بیشتر از جنس مادی و رفاهی است، مثل هدیه دادن، واگذار کردن مسئولیت، امکان استفاده از برنامه‌های تفریحی و ... ۲ـ معنوی مثل: ✅ ـ کلامی: از کلام و سخن به‌عنوان یک شیوه فراگیر می‌توان نام برد، مثل تحسین، تشکر، تمجید و ... ✅ ـ رفتاری: برخی از تشویق‌ها از حالت‌های مربی و والدین بروز می‌کنند و نیازی به استفاده از کلام نیست؛ مثل نگاه محبت‌آمیز، لب‌خند رضایت، دست زدن و ... ✨✨✨
💠 راه های آشنایی با 📌 ـ بعضى با يك سلام آشنا مى‌شوند و بعضى با همان سلام بدبین می‌شوند و خيال مى‌كنند فاجعه‌اى در شرف وقوع است! ✅ ـ برخی با دوست مى‌شوند و بعضى با غرور و بى‌اعتنايى ،عده‌ای با بخشش و با محبتى كه به آن‌ها مى‌كنى گرم مى‌گيرند؛ و بعضى با چيزى كه از آن‌ها ستایش می‌کنی. ✅ ـ بعضي با سؤالى كه براي‌شان طرح مى‌كنى، درِ دوستى را باز مى‌گذارند و بعضى با شنيدنِ درد دل‌هايشان يا با شنيدن درد دل‌هايت دوست می‌شوند. نکته: ✅ سلام، معاشرت، پذيرش، بى‌اعتنايى و همراهى، طرح سؤال و سكوت، كليدهايى هستند كه پس از و ارزيابى ، مى‌توانند دريچه‌هاى دوستى و آشنايى را باز كنند.
🍒شیرین امروزتون وکامتون عسل🍒 🍓 شیرین کنید امروز تون وعسل کنید کامتون. 🌴 🌴 کانالی از قرارگاه بسوی ظهور برای زنگ زندگی شاد 🌷 لطفادوستان تونو دعوت کنید .🍎 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 گروه لبخندمون https://eitaa.com/joinchat/76611604C83e630e59e کانال لبخندمون @metiokh 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌ودو #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 افسانه آدم هاي واق
💙 :) 🌱 زمزمه اسلام پرواز تهران ـ مشهد، مرتضي كنار من بود و از تمام فرصت براي صحبت استفاده كرديم ... ذهنم هنوز جواب مشخصي براي نقاط مبهم درباره رمضان پيدا نكرده بود ... و حالا هزاران نقطه گنگ ديگه توش شكل گرفته بود ... آياتي كه درباره شهدا و شهادت در قرآن اومده بود ... احاديثي كه مرتضي از قول پيامبر و اولي الامرها نقل مي كرد ... و از طرفي، تصوير تيره و سياهي كه از جهاد از قبل داشتم ... جهاد و اسلام يعني اعمال تروريستي القاعده و طالبان ... يازده سپتامبر ... بمب گذاري و كشتن افراد بي گناه ... سرم ديگه كم كم داشت گيج مي رفت ... سعي مي كردم هيچ واكنشي روي حرف هاي مرتضي نداشته باشم ... و با دید تازه اي به اسلام و حقيقت نگاه كنم ... نه براساس چيزهايي كه شنيده بودم و در موردش خونده بودم ... بعد از صحبت با اون جوان، مي تونستم تفاوت مسيرها و حتي برداشت هاي اشتباه از واقعيت رو درك كنم ... اما مبارزه سختي درونم جريان داشت ... انگار باور بعضي از افكار و حرف ها به قلبم چسبيده بود ... و حالا كه عقلم دليل بر بطلان اونها مي آورد ... چيزهاي ثابت شده درونم، با اون سر جنگ برداشته بود ... اگر چند روز پيش بود، حتما همون طور كه به دنيل پريده بودم، با مرتضي هم برخورد مي كردم ... ولي در اون لحظات، درگیری جنگ و درگیري ي دیگه ای بودم ... و چقدر سخت تر و سنگين تر ... به حدي كه گاهي گيج مي شدم ... ' الان كدوم طرف اين ميدان، منم؟ ... بايد از كدوم طرف جانبداري كنم؟ ... كدوم طرف داره درست ميگه؟ ' ... و حقيقت اينجا بود كه هر دو طرف اين ميدان جنگ، خود من بودم ... شرط هاي ثبت شده در وجودم، كه گاهي قدرت تشخيص شون رو از ادراك و حقيقت از دست مي دادم ... و باورهايي كه در من شكل گرفته بود ... و حال، حقيقتي در مقابل من قرار داشت ... كه عقلم همچنان براساس داده هاي قبلي اون رو بررسي مي كرد ... داده هاي شرطي و ثبت شده اي كه پشت چهره حقيقت مخفي مي شد ... تنها چيزي كه در اون لحظات كمكم مي كرد ... كلمات ساده اون جوان بود ... كلماتي كه خط باريكي از نور رو وسط اون همه ظلمت ترسيم كرد و رفت ... و من، انساني كه با چشم هاي تار، بايد از بين اون ظلمات، خط نور رو پيدا مي كردم ... صداي سرمهماندار در فضاي هواپيما پيچيد ... و ورود ما رو به آسمان مشهد، خير مقدم گفت ... ـ تا لحظاتي ديگر در فرودگاه هاشمي نژاد مشهد به زمين خواهيم نشست ... از اينكه ... چشم هام رو بستم و به پشتي صندلي تكيه دادم ... سعي كردم ذهنم رو از هجوم تمام افكار خالي كنم ... شايد آرامش نسبي كمكم مي كرد كمي واضح تر به همه چيز نگاه كنم ... هواپيما كه از حركت ايستاد، چشم هاي من هم باز شد ... در حالي كه هنوز تغييري در حال آشفته مغزم پيدا نشده بود ... اين بار مرتضي راننده نبود ... ۲ تا ماشين گرفتيم ... يكي براي خانواده ساندرز، و دومي براي خودمون ... در مسير رسيدن به هتل، سكوت عميقي بين ما حاكم بود ... سكوتي كه از شخصِ جستجوگري مثل من بعيد به نظر مي رسيد ... و گاهي مرتضي، زير چشمي نيم نگاهي به من مي كرد ... تا اينكه از دور گنبد زرد رنگ مشهد هم نمايان شد ... چشمم محو اون منظره و چراغاني ها، تمام افكار آشفته رو كنار زد ... نقطه رهايي و آرامش چند دقيقه اي من ... هر چه به هتل نزديك تر مي شديم ... فاصله ما تا حرم كمتر مي شد ... و دريچه چشم هاي من، بيشتر از قبل مجذوب دنياي مقابل ... مرتضي هم آرام و بي صدا، دستش رو روي سينه گذاشته بود ... و بعد از تكرار كلمات شمرده و زمزمه شده زير لب، آرام و ثانيه اي با سر ... اشاره ي تعظيم آميزي انجام داد ... به قدري با ظرافت، كه شايد فقط چشم هايي كنجكاو و تيزبين، متوجه اين حركات آرام مي شد ... اتاق ها رو تحويل گرفتيم و چمدان ها رو گذاشتيم ... از پنجره اتاق، با فاصله حرم ديده مي شد ... بقيه مي خواستن بعد از استراحت تقريبا يه ساعته، براي زيارت برن حرم ... دوست داشتم باهاشون همراه بشم و حرم مشهد رو هم از نزديك ببينم ... اما من برنامه هاي ديگه اي داشتم ... سفر من سياحتي يا زيارتي نبود ... هنوز بين من و يه زائر مسلمان، چندين مايل فاصله وجود داشت ... مرتضي كه براي همراهي ساندرزها از اتاق خارج شد ... منم رفتم سراغ نوت استيك هايي كه خريده بودم ... به اون سكوت و تنهايي احتياج داشتم ... نبايد حتي يه لحظه رو از دست مي دادم ... ادامه دارد..
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوبیست‌وسه #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 زمزمه اسلام
💙 :) 🌱 : خواب یا ... ؟ مرتضي كه از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ... تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت استيك ... چيزهايي كه نوشته بودم و به چسبونده بودم ... بهم كه سلام كرد رشته افكارم پاره شد ... ـ كي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ... ـ زمان زيادي نيست ... و نگاهش برگشت روي ديوار ... ـ اينها چيه؟ ... به ديوار بالاي تخت اشاره كردم ... ـ سمت راست ديوار ... تمام مطالبي هست كه اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم ... و اونهايي كه تو بهم گفتي ... وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست كه به ذهن خودم رسيده ... سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست كه توي ذهنم شكل گرفته ... چند لحظه مكث كردم ... و دوباره به ديواري كه حالا همه اش با كاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود نگاه كردم ... ـ فكر كنم نوت استيك كم ميارم ... بايد دوباره بخرم ... با حالت خاصي به كاغذها نگاه مي كرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ... واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ... ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي كار مي كنيم خيلي از این شیوه استفاده مي كنيم ... البته نه به اين صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول كه داشتم روي اسلام تحقيق مي كردم به كار گرفتم ... كمك مي كنه فكرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه كافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتي فكر و برداشت خودت مي تونه گولت بزنه ... با تعجب خاصي بهم نگاه مي كرد ... طوري كه نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ... ـ اينهاش حرف خودم نيست از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراك ... با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار كرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد رمضان ... ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه كنم؟ ... سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه كردم ... ـ الان كه داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم افتاده ... يه بسته از نوت استيك ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال هايي كه هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي كرد و مطالبي كه لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ... مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ... در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با كار ديگه اي مشغول ... غرق فكر و نوشتن بودم ... حواسم كه جمع شد ديدم بدون اينكه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي روشن خوابيده ... چند لحظه بهش نگاه كردم و از جا بلند شدم . .. حالا ديگه نور اندك، چراغ خواب، فضا رو روشن مي كرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي كه درست بالاي سر تختم به ديوار چسبيده بود ... خواب يا كار؟ ... سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان كمي بود ... و گذشته از اون، در يك چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديك مي شد ... ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا