eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
789 دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌سےوچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ستایش از آنِ خداوندے ا
💙 :) 🌱 حملات تروریستے با شنيدن سوال من، ناخودآگاه و با صداے بلند خنديد ... - ڪارآگاه ... تنها عرب ها ڪہ مسلمان نيستن ... انسان هاے زيادے در گوشہ و ڪنار اين دنيا ... با نژادها ... شڪل ها ... و زبان هاے مختلف ... مسلمان هستند ... از جا بلند شد و رفت سمت آشپزخانہ ... - چاے يا قهوه؟ ... - هيچ ڪدوم ... جرات نمےڪردم توے اون خونہ چيزے بخورم ... اما مےترسيدم برخورد اشتباهے ازم سر بزنہ ... و اون بهم مشڪوڪ بشہ ڪہ همہ چيز رو در موردش فهميدم ... يہ مواد فروش مسلمان ... شايد بهتر بود بگم يہ تروريست ... حتما تروريست و خرابڪار بودن بہ مفهوم گذاشتن يڪ بمب يا حملات انتحارے نيست ... مےتونست اشڪال مختلفے داشتہ باشہ ... وقتے بعد از شنیدن یڪ فایل صوتے ساده بہ اون حال و روز افتاده بودم ... اگر چيزے بہ خوردم مےداد ... ممڪن بود چہ بلايے بہ سرم بياد؟ ... ڪے بهتر از اون مےتونست پشت تمام اين ماجراها باشہ ... و بہ یہ قاتل حرفہ‌اے دسترسے داشتہ باشہ؟ ... شايد اصلا مدير دبيرستان هم براے اون ڪار مےڪرد ... همين طور ڪہ پشت پيشخوان آشپزخانہ ايستاده بود ... خيلے آروم، اسلحہ‌ام رو سر ڪمرم چڪ ڪردم ... آماده بودم ڪہ هر لحظہ باهاش درگير بشم ... در همين حين، دخترش از پشت سر بہ ما نزديڪ شد ... و خودش رو از صندلے ڪنار پيشخوان بالا ڪشيد ... - من تشنہ‌ام ... با محبت بهش نگاه ڪرد و براش آب ريخت ... - چند لحظہ صبر ڪن يڪم گرم تر بشہ ... خيلے سرده ... ليوان رو برداشت و دويد سمت مادربزرگش ... زير چشمے مراقب همہ‌جا بودم ... علےالخصوص دختر ساندرز ... دلم نمےخواست جلوے یہ بچہ با پدرش درگير بشم و روش اسلحہ بڪشم ... - مےتونم بپرسم چہ چيزے باعث شد ... اين فڪر براتون ايجاد بشہ ڪہ قتل ڪريس ... با مسلمان بودنش در ارتباطہ؟ ... با شنيدن اين جملہ شوڪ جديدے بهم وارد شد ... بہ حدے درگير شرايط بودم ڪہ اصلا حواسم نبود ... بودن اون فايل ها توے گوشے ڪريس ... مےتونست بہ مفهوم تغيير مذهب يڪ نوجوان 16 سالہ باشہ ... تا اون لحظہ داشتم بہ اين فڪر مےڪردم شايد ڪريس متوجہ هويت اونها شده بوده ... و همين دليل مرگش باشہ ... اما اين سوال، من رو بہ خودم آورد ... و دروازه جديدے رو مقابلم باز ڪرد ... حملات تروريستے ... شايد ڪريس حاضر بہ انجام چنين اقداماتے نشده و براے همين اون رو ڪشتن ... يا شايد ديگہ براشون يہ مهره سوختہ بوده ... مسلمان ... مواد فروش ... افغانستان .. القاعده ... يعنے من وسط برنامہ‌ هاے یہ گروه تروريستے قرار گرفتہ بودم؟ ... ادامه دارد....                  
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌سےوچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 ستایش از آنِ خداوندے ا
💙 :) 🌱 حملات تروریستے با شنيدن سوال من، ناخودآگاه و با صداے بلند خنديد ... - ڪارآگاه ... تنها عرب ها ڪہ مسلمان نيستن ... انسان هاے زيادے در گوشہ و ڪنار اين دنيا ... با نژادها ... شڪل ها ... و زبان هاے مختلف ... مسلمان هستند ... از جا بلند شد و رفت سمت آشپزخانہ ... - چاے يا قهوه؟ ... - هيچ ڪدوم ... جرات نمےڪردم توے اون خونہ چيزے بخورم ... اما مےترسيدم برخورد اشتباهے ازم سر بزنہ ... و اون بهم مشڪوڪ بشہ ڪہ همہ چيز رو در موردش فهميدم ... يہ مواد فروش مسلمان ... شايد بهتر بود بگم يہ تروريست ... حتما تروريست و خرابڪار بودن بہ مفهوم گذاشتن يڪ بمب يا حملات انتحارے نيست ... مےتونست اشڪال مختلفے داشتہ باشہ ... وقتے بعد از شنیدن یڪ فایل صوتے ساده بہ اون حال و روز افتاده بودم ... اگر چيزے بہ خوردم مےداد ... ممڪن بود چہ بلايے بہ سرم بياد؟ ... ڪے بهتر از اون مےتونست پشت تمام اين ماجراها باشہ ... و بہ یہ قاتل حرفہ‌اے دسترسے داشتہ باشہ؟ ... شايد اصلا مدير دبيرستان هم براے اون ڪار مےڪرد ... همين طور ڪہ پشت پيشخوان آشپزخانہ ايستاده بود ... خيلے آروم، اسلحہ‌ام رو سر ڪمرم چڪ ڪردم ... آماده بودم ڪہ هر لحظہ باهاش درگير بشم ... در همين حين، دخترش از پشت سر بہ ما نزديڪ شد ... و خودش رو از صندلے ڪنار پيشخوان بالا ڪشيد ... - من تشنہ‌ام ... با محبت بهش نگاه ڪرد و براش آب ريخت ... - چند لحظہ صبر ڪن يڪم گرم تر بشہ ... خيلے سرده ... ليوان رو برداشت و دويد سمت مادربزرگش ... زير چشمے مراقب همہ‌جا بودم ... علےالخصوص دختر ساندرز ... دلم نمےخواست جلوے یہ بچہ با پدرش درگير بشم و روش اسلحہ بڪشم ... - مےتونم بپرسم چہ چيزے باعث شد ... اين فڪر براتون ايجاد بشہ ڪہ قتل ڪريس ... با مسلمان بودنش در ارتباطہ؟ ... با شنيدن اين جملہ شوڪ جديدے بهم وارد شد ... بہ حدے درگير شرايط بودم ڪہ اصلا حواسم نبود ... بودن اون فايل ها توے گوشے ڪريس ... مےتونست بہ مفهوم تغيير مذهب يڪ نوجوان 16 سالہ باشہ ... تا اون لحظہ داشتم بہ اين فڪر مےڪردم شايد ڪريس متوجہ هويت اونها شده بوده ... و همين دليل مرگش باشہ ... اما اين سوال، من رو بہ خودم آورد ... و دروازه جديدے رو مقابلم باز ڪرد ... حملات تروريستے ... شايد ڪريس حاضر بہ انجام چنين اقداماتے نشده و براے همين اون رو ڪشتن ... يا شايد ديگہ براشون يہ مهره سوختہ بوده ... مسلمان ... مواد فروش ... افغانستان .. القاعده ... يعنے من وسط برنامہ‌ هاے یہ گروه تروريستے قرار گرفتہ بودم؟ ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸