eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
774 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌شصت‌ودوم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 قانون ناشناختہ‌ها
💙 :) 🌱 عمليات جاسوسے برگشتم توے ماشين ... اما نمےتونستم از فڪر ڪردن بهش دست بردارم ... - چرا مےخواست بدونہ من در موردش گزارش دادم يا نہ؟ ... اگہ ڪار اشتباهے ازش سرنزده چرا بايد براش مهم باشہ؟ ... شايد ... اون آدم خطرناڪے بود ... يہ آدم غير قابل محاسب ... ڪسے ڪہ نمےدونستے با چے طرف هستے و نمےتونستے خطوط بعدے فڪرش رو حدس بزنے ... از طرف ديگہ آدم محڪم و نترسے بود ... و اين خصوصيات زنگ خطر رو در وجود من بہ صدا در مےآورد ... نمےتونستم بيخيال از ڪنارش رد بشم ... از چنین آدمے، انجام هیچ ڪارے بعید نیست ... اگہ روزے بخواد ڪارے بڪنہ ... هيچ ڪس نمےتونہ اون رو پيش بينے ڪنہ و جلوش رو بگيره ... بدون درنگ برگشتم اداره ... دنيل ساندرز ... بايد دوباره در موردش تحقيق مےڪردم و پرونده اش رو وسط مےڪشيدم ... توے ماشين منتظر برگشت اوبران شدم ... اگہ خودم مےرفتم تو و رئيس من رو مےديد ... بعد از مواخذه شدن بہ جرم برگشتن سر ڪار ... مجبورم مےڪرد همہ چیز رو توضیح بدم و بگم چرا برگشتم ... همہ چيزے ڪہ توے اون لحظات توضيح دادنش اصلا درست نبود ... چند ساعت بعد ... از ماشين پياده شد و رفت سمت ساختمون اصلے ... سريع گوشے رو در آوردم و بهش زنگ زدم ... - من بيرون اداره رو بہ روے در اصليم ... سريع بيا ڪارت دارم ... گوشے بہ دست چرخيد سمت ورودے اصلے ... تا چشمش بہ ماشینم افتاد با سرعت از خيابون رد شد و نشست تو ... - چےشده؟ ... چہ اتفاقے افتاده؟ ... رنگش پريده بود ... - چيہ؟ ... چرا اینطورے نگران شدے؟ ... با ديدن حالت عادے و بيخيال من، اول ڪمے جا خورد ... و بعد چهره اش رفت توے هم ... - تو گرفت ... بيچاره راست مےگفت ... - چيزے نيست فقط اگہ سروان، من رو ببينه پوست ڪلہ‌ام ڪنده است ... موقع رفتن بهم گفت اگہ توے اين مدت برگردم اداره بقيہ تعطيلات رو بايد توے بازداشتگاه استراحت ڪنم ... خودش رو ڪمے روے صندلے جا بہ جا ڪرد ... هنوز اون شوڪ توے تنش بود ... - ايده بدے هم نيست ... يہ مدت اونجا مےمونے و غذاے زندان رو مےخورے ... اتفاقا بدم نمياد برم الان بہ رئیس بگم اينجايے ... خنده اش با حالت جدے من جدے شد ... - لويد ... مےخوام توے اين يڪے دو روزه ... بدون اينڪہ ڪسے بويے ببره ... پرونده يہ نفر رو برام در بيارے ... از تاريخ تولدش گرفتہ تا تعداد عطسہ هايے ڪہ توے آخرين مريضيش انجام داده ... بدون اينڪہ احدے شڪ ڪنہ يا بو ببره ... با حالت خاصے بهم زل زد ... مصمم و محڪم ... - پس برداشت اولم درست بود ... حالا اسمش چيہ؟ ... دستش رو برد سمت دفترچہ توے جيبش ... - نيازے بہ نوشتن نيست ... مےشناسيش ... دنيل ساندرز ... دبير رياضے ڪريس تادئو ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌شصت‌ودوم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 قانون ناشناختہ‌ها
💙 :) 🌱 عمليات جاسوسے برگشتم توے ماشين ... اما نمےتونستم از فڪر ڪردن بهش دست بردارم ... - چرا مےخواست بدونہ من در موردش گزارش دادم يا نہ؟ ... اگہ ڪار اشتباهے ازش سرنزده چرا بايد براش مهم باشہ؟ ... شايد ... اون آدم خطرناڪے بود ... يہ آدم غير قابل محاسب ... ڪسے ڪہ نمےدونستے با چے طرف هستے و نمےتونستے خطوط بعدے فڪرش رو حدس بزنے ... از طرف ديگہ آدم محڪم و نترسے بود ... و اين خصوصيات زنگ خطر رو در وجود من بہ صدا در مےآورد ... نمےتونستم بيخيال از ڪنارش رد بشم ... از چنین آدمے، انجام هیچ ڪارے بعید نیست ... اگہ روزے بخواد ڪارے بڪنہ ... هيچ ڪس نمےتونہ اون رو پيش بينے ڪنہ و جلوش رو بگيره ... بدون درنگ برگشتم اداره ... دنيل ساندرز ... بايد دوباره در موردش تحقيق مےڪردم و پرونده اش رو وسط مےڪشيدم ... توے ماشين منتظر برگشت اوبران شدم ... اگہ خودم مےرفتم تو و رئيس من رو مےديد ... بعد از مواخذه شدن بہ جرم برگشتن سر ڪار ... مجبورم مےڪرد همہ چیز رو توضیح بدم و بگم چرا برگشتم ... همہ چيزے ڪہ توے اون لحظات توضيح دادنش اصلا درست نبود ... چند ساعت بعد ... از ماشين پياده شد و رفت سمت ساختمون اصلے ... سريع گوشے رو در آوردم و بهش زنگ زدم ... - من بيرون اداره رو بہ روے در اصليم ... سريع بيا ڪارت دارم ... گوشے بہ دست چرخيد سمت ورودے اصلے ... تا چشمش بہ ماشینم افتاد با سرعت از خيابون رد شد و نشست تو ... - چےشده؟ ... چہ اتفاقے افتاده؟ ... رنگش پريده بود ... - چيہ؟ ... چرا اینطورے نگران شدے؟ ... با ديدن حالت عادے و بيخيال من، اول ڪمے جا خورد ... و بعد چهره اش رفت توے هم ... - تو گرفت ... بيچاره راست مےگفت ... - چيزے نيست فقط اگہ سروان، من رو ببينه پوست ڪلہ‌ام ڪنده است ... موقع رفتن بهم گفت اگہ توے اين مدت برگردم اداره بقيہ تعطيلات رو بايد توے بازداشتگاه استراحت ڪنم ... خودش رو ڪمے روے صندلے جا بہ جا ڪرد ... هنوز اون شوڪ توے تنش بود ... - ايده بدے هم نيست ... يہ مدت اونجا مےمونے و غذاے زندان رو مےخورے ... اتفاقا بدم نمياد برم الان بہ رئیس بگم اينجايے ... خنده اش با حالت جدے من جدے شد ... - لويد ... مےخوام توے اين يڪے دو روزه ... بدون اينڪہ ڪسے بويے ببره ... پرونده يہ نفر رو برام در بيارے ... از تاريخ تولدش گرفتہ تا تعداد عطسہ هايے ڪہ توے آخرين مريضيش انجام داده ... بدون اينڪہ احدے شڪ ڪنہ يا بو ببره ... با حالت خاصے بهم زل زد ... مصمم و محڪم ... - پس برداشت اولم درست بود ... حالا اسمش چيہ؟ ... دستش رو برد سمت دفترچہ توے جيبش ... - نيازے بہ نوشتن نيست ... مےشناسيش ... دنيل ساندرز ... دبير رياضے ڪريس تادئو ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸