7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا.....🫀
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
💢 مبارزه با بیحجابی
شهید اکبر توکلی کوجانی:
🍃 از من به یادگاری داشته باشید که حجاب اسلامی را رعایت کنید و با بیحجابی مبارزه کنید.
📎 #حجاب
📎 #عفاف_و_حجاب
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زن در جمهوری اسلامی
⭕️ جلسه گرفته بودند زن ایرونی رو بکوبن، کارشناس چنان آماری داد از رشد زنان در جمهوری اسلامی داد که اونا هنگ کردن.
📎 #حجاب
📎 #زن_ایرانی
📎 #جهاد_تبیین
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتشصتم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 معادلہ چند مجهولے چند
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتشصتویڪم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
تا اعماق افڪار
هر دو سوار ماشين من شديم ...
- ممنون از پيشنهادتون اما همون طور ڪہ مےدونيد من مسلمانم ... ما هر جايے نمےتونيم غذا بخوريم ... هر چيزے رو نمےتونيم بخوريم ...
توے مسير ڪہ مےاومديم چند بلوڪ پايين تر يہ فضاے سبز بود ... اگہ از نظر شما اشڪال نداره بريم اونجا ...
هنوز نمےتونستم باور ڪنم مال اون نقطہ شهره ... زير چشمے بهش نگاهے ڪردم و استارت زدم ...
تمام طول مسير ساڪت بود ... پشت چشم هاش حرف هاے زيادے بود ... حرف هايے ڪہ با استفاده از فرصت و سڪوت ... داشت اونها رو بالا و پايين مےڪرد ...
با هر ثانيہاے ڪہ مےگذشت اشتياق بيشترے براے ڪشف حقيقت در من ايجاد مےشد ... حس و شورے ڪہ فقط مےشد توے نوجوانے درڪ ڪرد ...
از ماشين پياده شديم و رفتيم توے پارڪ ... چند متر بعد، گوشہ نسبت دنج و آرام ترے نظر ما رو بہ خودش جلب ڪرد ...
چند ثانيہ گذشت ... آرام نشستہ بود و از دور بہ مردم نگاه مےڪرد ... اگہ جلسات روانڪاوے پليس براے حل مشڪلات من سودے نداشت ... حداقل چيزهاے زيادے رو توے اون چند سال ياد گرفتہ بودم ... يڪے استفاده از اين سڪوت هاے ڪوتاه و بلند ... و صبر ... تا خود اون فرد بہ صحبت بياد ...
نگاهش برگشت سمت من ...
- چرا با من اينطور برخورد مےڪنيد؟ ... من شاهد تفاوت برخورد شما بين خودم و بقيہ بودم ... با من طورے برخورد مےڪنید ڪہ ...
خنده ام گرفت ... پريدم وسط حرفش ...
- همہاش همين؟ ... فڪر نمےڪنے براے اون جايے ڪہ بزرگ شدے اين رفتارت يڪم شبيہ دختر بچہ هاست؟ ...
باورم نمےشد حرفش رو با چنين جملاتے شروع ڪرد ... خيلے احمقانہ بود ... و احمقانہ تر اينڪہ از حرفے ڪہ بهش زدم خنده اش گرفت ... توے اوج ناراحتے و عصبانيت داشت مےخنديد ... خنده اے ڪہ از سر تمسخر نبود ...
- شايد بہ نظرتون خيلے احمقانہ بياد ... اونم از مرد جوانے توے این سن ... و اون جايے ڪہ بزرگ شده ...
آدم هاے اونجا ... بہ آخرين چيزے ڪہ فڪر مےڪنن ... اينہ ڪہ بقيہ در موردشون چے فڪر مےڪنن ... براے افراد مهم نيست ڪہ ڪے در موردشون چے ميگہ ...
اما همہ چيز بےاهميتہ تا زمانے ڪہ مسلمان نباشے ...
بہ پشتے نيمڪت تڪیہ داد و ڪامل چرخيد سمت من ...
- من دارم توے ڪشورے زندگے مےڪنم ... ڪہ وقتے مےخوان يہ تروريست يا آدم وحشے رو توے فيلم هاشون نشون بدن ... اولين گزينہ روے ميز يہ عربہ ... چون عرب بودن يعنے مسلمان بودن ... ديگہ اهميت نداره مسيحےها و يهودے هايے هم هستن ڪہ عربن ...
و اين چيزے بود ڪہ اولين بار گفتے ... به جاے اينڪہ فڪر ڪنے مسلمانم ... از من پرسيدے یہ عربے؟ ...
من اون شب بعد از اون سوال، تا اعماق افڪارت رو ديدم ... ديدم ڪہ دستت رفتہ بود سمت اسلحہات ... براے همين نشستم روے صندلے و دست هام رو گذاشتم روے پيشخوان ...
باورم نمےشد ... اونقدر عادے باهام برخورد ڪرده بود ڪہ فڪر مےڪردم نفهميده ... و متوجہ حال اون شب من نشده ...
هر چقدر شنيدن اون جملات و نگاه ڪردن توے چشم هاش برام سخت بود ... اما از طرف ديگہ آروم شده بودم ... اون فشار سخت از روے سينہام برداشتہ شده بود ...
و از طرف ديگہ فهميده بودم چرا اونجاست ... مےخواست بدونہ من در موردش چيزے توے پرونده نوشتم يا نہ؟ ... و اگر نوشتم، اون ڪلمات چے بوده....
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتشصتویڪم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 تا اعماق افڪار
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتشصتودوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
قانون ناشناختہها
خيلے آرام و خونسرد بہ پشتے نيمڪت تڪیہ دادم ... انگار نہ انگار چے داشت مےگفت و درون من اين روزها چہ حال و غوغايے بود ... نمےتونستم عقب بڪشم ...
مےدونستم اشتباه ڪرده بودم و تحت شرايط سختے ... حتے نزديڪ بود اون بچہ رو با تير بزنم ... بچہاے ڪہ مال اون بود ... اما اذعان بہ اون اشتباه يعنے تمام شدن اعتبارم و پايين اومدن از موضع قدرت ...
براے چند لحظہ نگاهم توے پارڪ چرخيد ... با فاصلہ چند مترے از ما فضاے بازے بچہها بود ... داشتن بين اون تاب و سرسره ها و وسائل، بازے مےڪردن ... و صداے خنده و شادے شون تا نيمڪت ما مےرسيد ... بچہهایے هم سن یا بزرگ تر از نورا ...
- قبول دارم اون شب فضاے سنگينے بين ما بہ وجود اومد ... اگہ مےخواے اين رو بشنوے بايد بگم بابتش متاسفم ... اما من فقط داشتم بہ وظيفہام عمل مےڪردم ... و بہ خاطر عمل بہ وظيفہام متاسف نيستم ...
جدے توے صورتم زل زد ... چشم هاش از شدت ناراحتے و عصبانيت مےلرزيد ... حس مےڪردم داره محڪم دندان هاش رو روے هم فشار ميده ... و من فقط داشتم ارزيابيش مےڪردم ... استاد رياضےاے ڪہ خودش وسط يہ معادلہ گير ڪرده بود ...
- منظورم اين نبود ...
- پس تا منظورتون رو واضح نگيد نمےتونم ڪمڪے بڪنم ...
تظاهر ڪردم نمےدونم چے توے سرش مےگذره ... اما دروغ بود ... مےخواستم حلش ڪنم و بہ جواب برسم ... مےخواستم افڪارش رو خودش از اون پشت بيرون بڪشہ ...
گام بعدے، شڪست حالت ڪنترليش بود ... يعنے نقش بستن يڪ لبخند آرام و با اطمينان خاطر روے چهره من ...
با ديدن اون حالت ... چند لحظ با سڪوت تمام بهم نگاه ڪرد ... مےديدم سعے داشت دست هاے نيمہ مشت اش رو از اون حالت بستہ باز ڪنہ ... اما انگشت هاش مےلرزيد ...
موفق شده بودم ... چند لحظہ تا شڪستہ شدن گارد روانيش فاصلہ بود ... چند لحظہ تا ديوارها فرو بريزه ... و بتونم همہ چیز رو ببینم ... اما یهو از جاش بلند شد ... نہ براے حملہ ڪردن بہ من ... يا ...
بلند شد و يہ قدم ازم فاصلہ گرفت ... چرخيد سمتم ... هنوز بہ خودش مسلط نشده بود ... ولے ...
- متشڪرم ڪارآگاه ... و عذرمےخوام از اينڪہ وقت و زمان استراحت تون رو گرفتم ...
باورم نمےشد چے دارم مےشنوم ...
من مےخواستم مثل يہ معادلہ، تمام مولفہ ها رو از هم باز ڪنم و راه حلش و پيدا ڪنم ... اما اون ديگہ یہ معادلہ چند مجهولے نبود ... جلوے چشم هام بہ یہ ساختار چند بعدے ناشناختہ تبديل شد ... يہ ڪدنويسے غير قابل هڪ ... برنامہاے ڪہ ڪدهاش غير قابل نفوذ بودن ...
عجيب ترين موجودے ڪہ در مقابلم قرار داشت ... چيزے ڪہ تا بہ اون لحظہ نديده بودم ... اون از من دور مےشد و حتے نگاه ڪردن بهش از اون فاصلہ تمام وجود من رو بہ وحشت مےانداخت ... ترس رو با بند بند وجودم حس مےڪردم * ... و اين قانون ناشناختہهاست ...
* پ.ن نویسنده: این قسمت از داستان، بہ شدت من رو بہ یاد آیات جنگ و جهاد در قرآن انداخت ڪہ خداوند مےفرمایند؛ ما ترس و وحشت شما رو در دل هاے اونها مےاندازیم تا جایے ڪہ در برابر شما احساس عجز و ناتوانے ڪنند.
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
♨️نبوغ علمی حضرت عبدالعظیم حسنی
🔸حضرت عبدالعظیم درعصر خود مجتهد توانمندی بود، که بر اساس اصول و قواعدی که از اهلبیت علیهمالسلام در اختیار داشت، دیدگاههای اسلام ناب را در زمینههای مختلف اعتقادی و علمی، استخراج میکرد و به پرسشهای مردم پاسخ میداد؛ بنابراین ایشان تنها یک محدث و راوی احادیث اهلبیت علیهمالسلام نبوده است، بلکه از علمای بزرگ خاندان رسالت بوده که به نمایندگی از ائمه علیهمالسلام، توان پاسخگویی به مسائل علمی را داشت.
✍🏻ابوحمّاد رازی نقل میکند: در سامرا به خدمت حضرت امام هادی عليهالسلام رسیدم. سؤالات شرعی خود را از ایشان پرسیدم و ایشان پاسخ دادند و زمانی که خواستم به ایران برگردم برای خداحافظی به نزد ایشان رفتم، حضرت فرمودند: اى حمّاد، وقتى كه در شهر خودت سؤالات و مشکلات دینی برایت پیش آمد، آنها را از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى بپرس و سلام مرا هم به او برسان .
🌐 جهت مطالعه بیشتر و مشاهده منابع، کلیک کنید.
https://btid.org/fa/news/208661
📎 #کلام_عقاید
📎 #حضرت_عبدالعظیم_حسنی
📎 #ولادت_عبدالعظیم_حسنی
21.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دل رضا کریم است، حتی به کفترانش
حاجت مگو به هر کس، دل بر که میسپاری؟
#یا_انیس_النفوس
#شاه_خراسان
#یا_امام_رضا
#مشهدیزاده
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
📖حدیث امروز:
✳️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
از نفرين مظلوم بترسيد كه چون شعله آتش بر آسمان مي رود.
📚 كنز العمال ، ج۳ ، ص۵۰۰
🪧تقویم امروز:
📌 سهشنبه
☀️ ۱۷ مهر ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۴ ربیعالثانی ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 8 اکتبر 2024 میلادی
🔖مناسبت امروز:
🌸ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
👶 روز جهانی کودک