eitaa logo
دایی رضا
2.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
92 فایل
🟡کانالی اخلاقی_اجتماعی 💠به دنبال زمینه سازی #ظهور 💠 🟢کانال صمیمی " #دایی_رضا "🟢 🔴 نیمه محرمانه 🔴 🌸مختصر، جذاب و جدید🌸 🆔لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/878706709C93902231a1 . 💠🌸💠🌸💠 .
مشاهده در ایتا
دانلود
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍👏 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 👈 اینجا 👉 کلیک‌کن🌹 @daeireza ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
دانشمند ایرانی مسلمان که یک بود، چگونه قاره را کشف کرد؟ بیرونی در کتاب الهند (حدود ۵۰۰ سال پیش از کریستف کلمب) با اصول و قواعد علمی حدس زده بود که در ربع مقاطر ربع مسکون شمالی، یعنی در نیمکره جنوبی مقابل بخش شمالی از کره زمین که آباد و قابل سکونت است، خشکی دیگری نیز وجود دارد که امروزه با نام قاره آمریکا شناخته می شود. ⚠️جالب است در کتب تاریخ مدارس هم نامی از ابوریحان نیست و کریم پوس کلفت را باید بشناسیم❗️❌ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای‌دیدنِ‌مطالب‌ِمشابه 🌹 @daeireza روی متن رو لمس کن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشرمحتوا،باقیات‌الصالحات‌است
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👱‍♂ نه ریش داشت 🌸👩‍🦱 نه با کارداشت ❌👳‍♂ نه بود 🕺دیسکو هم داشت 🎆 مشروب هم آزاد گذاشته بود ⚠️چشونه بعضیا؟ @daeireza
🔸 ⚠️❌ سعادت نیست ✍️آقای نقل می‌کرد آقای شیخ عبدالنبی نوری – که استاد آقای در تهران بود و درس را نزد او می‌خواند و از درجه اول ایران بود – نقل می‌کرد زمانی که من بودم و گویا در مدرسۀ محمودیه تهران مثلاً سیوطی می‌خواندم، طلبه‌ای در یکی از حجره‌های مدرسه ساکن بود و کسی را به حجره‌اش راه نمی‌داد. می‌گفتند که او علم می‌داند. من با او طرح دوستی ریختم و او مرا به حجره‌اش راه داد. چندی بعد، از او خواستم که علم کیمیا را به من نیز یاد بدهد. او گفت: به دردت نمی‌خورد. من اصرار کردم، او نیز قبول کرد و دستور داد که من مقدّمتاً چیزهایی را تهیه کنم. در همان اوقات برخی از اهالی نور که به تهران آمده بودند، به مدرسه ما وارد شدند. آنها می‌خواستند به مشرف شوند. به من گفتند: تو نمی‌آیی؟ گفتم: این نهایت آرزوی من است. لذا با آنها به مشهد رهسپار شدم. به که رسیدیم، آنها مایل شدند که خدمت حاج ملاهادی برسند. من هم در جمع آنها خدمت حاجی سبزواری رسیدم. پس از زیارت حاجی، آنها برخاستند که بروند. من هم خواستم بروم که حاجی سبزواری به من فرمود: تو بمان! سپس حاجی فرمود: کیمیا سعادت نیست، راه دیگر در پیش گیر. من در شگفت شدم؛ چون قضیۀ آموزش را به هیچ کس نگفته بودم! @daeireza