eitaa logo
دفتر شعر گهر
228 دنبال‌کننده
448 عکس
43 ویدیو
1 فایل
ای آنکه رباعی مرا می‌خوانی تا روضه‌ی بعد منتظر می‌مانی در وقت صله گرفتن از آل الله در اجرت روضه با #گهر یکسانی #گهر https://eitaa.com/daftaresher110 آثار ط. اسدیان مدیریت کانال @fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
دریای طوفانی شدم در زیر چادر قد قامتم شد قائم از تکبیر چادر چادر سیاهم گوشه‌اش قدری چروک است دستان طفلم چون شده درگیر چادر رنگ سفید و سبز و قرمز دوست دارد انس عجیبش رنگ پر تفسیر چادر وقتی نبودم بین آغوشش گرفته خوابیده با عطری که شد تأثیر چادر فرزند من با خون دل شد مرد کامل دل کندن از او می‌شود هر روز مشکل دلبر گرفته چادری، سر تا قدم نور دختر خدا داده به او محجوب خوشگل چادر سر ما، ذوق و غیرت توأمان او من، همسرش با دخترش چون شمع محفل آن شب نمی‌دانم چرا آشوب بودیم دلتنگی وحشی چنان زد چنگ بر دل بر سر نشاندم تاج چندین ساله ام را انگار امضا می‌شود تقدیر چادر چادر سرم کردم خبر از دل بگیرم تا شاید آسانی از این مشکل بگیرم هی فال بد می‌زد دلم آشوب می‌کرد رفتم دهان فال بد را گِل بگیرم زنگی که زد گوشی، جواب حال من بود دریا توقف کرد تا ساحل بگیرم بیهوشی‌ام هشیاری دیدار او بود در صبر قسمت شد که من منزل بگیرم آمد خبر... دار و ندارم شد شهید و انگار من دیگر شدم پاگیر چادر دریای دل طوفان نشد با نعره‌ی رعد غالب نشد نحسی شر بر طالع سعد فرزند من در راه تو در خون خود خفت قلبم فدای راه تو یا صادق الوعد سر در بدن دارد اگر فرزند مادر شرمنده‌ام از مادر آن بی سر و بعد تا خواستم سر را ببوسم گریه کردند خون می‌چکد جای حنا از کاکل جعد چادر سیاهم حافظ سرخی خونش سرخی خونش ضامن تکثیر چادر آن لحظه‌ی آخر خودم ای کاش بودم لالایی آخر برایش می‌سرودم آرام می‌کردم عزیزم را به لبخند تحویل می‌دادم به زهرای کبودم آیا کسی او را به دامانش گرفته می‌سوزد از تنهاییش کل وجودم زهرای اطهر بوده بر بالینش انگار آن لحظه‌ی آخر اگرچه من نبودم چادر کشیده مادرش زهرا به رویش فرزند من شد قابل تقدیر چادر https://eitaa.com/daftaresher110
دریای طوفانی شدم در زیر چادر قد قامتم شد قائم از تکبیر چادر چادر سیاهم گوشه‌اش قدری چروک است دستان طفلم چون شده درگیر چادر رنگ سفید و سبز و قرمز دوست دارد انس عجیبش رنگ پر تفسیر چادر وقتی نبودم بین آغوشش گرفته خوابیده با عطری که شد تأثیر چادر فرزند من با خون دل شد مرد کامل دل کندن از او می‌شود هر روز مشکل دلبر گرفته چادری، سر تا قدم نور دختر خدا داده به او محجوب خوشگل چادر سر ما، ذوق و غیرت توأمان او من، همسرش با دخترش چون شمع محفل آن شب نمی‌دانم چرا آشوب بودیم دلتنگی وحشی چنان زد چنگ بر دل بر سر نشاندم تاج چندین ساله ام را انگار امضا می‌شود تقدیر چادر چادر سرم کردم خبر از دل بگیرم تا شاید آسانی از این مشکل بگیرم هی فال بد می‌زد دلم آشوب می‌کرد رفتم دهان فال بد را گِل بگیرم زنگی که زد گوشی، جواب حال من بود دریا توقف کرد تا ساحل بگیرم بیهوشی‌ام هشیاری دیدار او بود در صبر قسمت شد که من منزل بگیرم آمد خبر... دار و ندارم شد شهید و انگار من دیگر شدم پاگیر چادر دریای دل طوفان نشد با نعره‌ی رعد غالب نشد نحسی شر بر طالع سعد فرزند من در راه تو در خون خود خفت قلبم فدای راه تو یا صادق الوعد سر در بدن دارد اگر فرزند مادر شرمنده‌ام از مادر آن بی سر و بعد تا خواستم سر را ببوسم گریه کردند خون می‌چکد جای حنا از کاکل جعد چادر سیاهم حافظ سرخی خونش سرخی خونش ضامن تکثیر چادر آن لحظه‌ی آخر خودم ای کاش بودم لالایی آخر برایش می‌سرودم آرام می‌کردم عزیزم را به لبخند تحویل می‌دادم به زهرای کبودم آیا کسی او را به دامانش گرفته می‌سوزد از تنهاییش کل وجودم زهرای اطهر بوده بر بالینش انگار آن لحظه‌ی آخر اگرچه من نبودم چادر کشیده مادرش زهرا به رویش فرزند من شد قابل تقدیر چادر https://eitaa.com/daftaresher110