هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی از حضور پزشکیان در هیئت ریحانةالحسین تهران
@Farsna
هدایت شده از تعلیقات
عبرتهای انتخابات (4)
📝 ما و مردم (تأملی در مناسبات اجتماعی جبهه انقلاب)
🔻 تجربه انتخابات، کاهش جدی مشارکت در دور اول و تجربه گفتگوهای گسترده میدانی با مردم در دور دوم نشان داد ما نسبت به #مسئله_مردم غفلت راهبردی داشتیم. مدتهاست مناسبات اجتماعی ما و مردم برایم مسئله است. و اگر این مناسبات بازسازی نشود، در آینده ضربات بزرگتری خواهیم خورد.
🔻 اگر این انگاره که ما با یک سبد رأی 14میلیونی مواجهیم، موجب غفلت ما از مناسبات ما و مردم شود دچار #خسارت راهبردی شدهایم. رئیسی در 1396 به 16 میلیون و در سال 1400 به 18 میلیون رأی دستیافت. پس در عین افزایش جمعیت افرادی که امکان شرکت در انتخابات و رأی داشتند، با نوعی کاهش سبد رأی مواجهیم که باید تحلیل و تدبیر شود. البته عوامل متعدد و شرایط سیاسی اجتماعی را باید برای تحلیل جوانب مسئله در نظر گرفت. میخواهم تأکید کنم نباید در تحلیل ماهیت رأی 14 میلیونی که دارای تنوع است، تعجیل کرد.
🔻نکته این است که بدانيم باید توجه به مردم، ذهنیت اجتماعی و الگوی تعامل با مردم به #مسئله ما تبديل شود.
🔻 ابتدا به دو دسته یادداشت دراین زمینه اشاره میکنم و بعد در یادداشتهای مستقلی مسئله را بررسی میکنیم:
✅ لینک یادداشتهایی با عنوان #کوتاهنوشت هایی در باب اولویت تبلیغ:
🔻لزوم بازنگری در سیاستهای کلان حوزه
https://eitaa.com/taalighat/1049
🔻تلاش برای بازسازی مناسبات نهاد روحانیت و جامعه
https://eitaa.com/taalighat/1050
🔻دستور رهبری برای تشکیل کانون تبلیغی یا ناامیدی از نهادهای متولی تبلیغ
https://eitaa.com/taalighat/1051
🔻مسئله اصلی: ضعف در عقلانیت تبلیغ
https://eitaa.com/taalighat/1092
✅ سلسله مطالبی باعنوان #مردمیبودن نوشته شد که نیمه کاره ماند، تقدیم میشود:
🔻قسمت اول: روایت یک استثنا
https://eitaa.com/taalighat/1321
https://eitaa.com/taalighat/1322
🔻قسمت دوم: آثار فقدان شاخص مردمیبودن
https://eitaa.com/taalighat/1325
🔻قسمت سوم: آثار مردمی بودن، مولفه های تعریف مردمی بودن
https://eitaa.com/taalighat/1344
🔰️ و یادداشت قابل تأمل "رسانه اجتماعی"
https://eitaa.com/taalighat/725
➖➖➖➖
🆔@taalighat
مرحوم پدربزرگ کتابفروش بود. اما شوق به خواندن در من به زمانی پیش از آن بازمیگردد. هنوز مدرسه نرفته بودم که خواندن را یافتم. کندخوانی عذابم میداد. همواره در آن سالها دنبال فرمول تندخوانی بودم. یک روز در مغازه پدربزرگ کتابی را برداشتم تا بخوانم. پدربزرگ متعجب شد. از من خواست تا بلند بخوانم چند خط یا کلمهای که خواندم برای جایزه یک کتاب پر از دانستنیهای متنوع به من داد که حدود ۲ و نیم سانت قطر داشت و جلد قهوهای گالینگور.
خدا میداند چقدر لذت بردم و چند آسمان خود را بالا کشیدم.
آن شب مهمان مامان بزرگ بودیم. یادم هست روی فرشی که در حیاط خانه پهن کرده بود به دیوار پذیرایی که پنجره بزرگش به حیاط باز میشد تکیه دادم و شروع کردم به خواندن. تاب نداشتم بماند فردا.
شاید آن روزها هنوز حسندایی شهید نشده بود؛ اما قطعا احمد دایی شهید بود.
آن بهشت زیبا هیچ گاه از یادم نخواهد. رفت. باشکوهتربن خاطرات کودکی ما در آن معبد لبریز از زندگی جا خوش کرده. همان جا که پر بود از اثر انگشت سه شهید.
خانهای که تمام سحرها بیدار بود و اگر کدورت ما نبود، آنقدر شفاف و زلال بود که انگار میکردی در آغوش مادر غیر را فراموش کردی و درد را تسکین دادی و از دنیا پنهان شدی.
شال بعد رفتم مدرسه. فارسی حرف زدن خوب بلد نبودم؛ اما فارسی خواندن خوب میدانستم.
بچهها چیزهایی میگفتند که نمیفهمیدم. خیره میشدم به گفتگوهایشان تا راهی پیدا کنم به حلقههای دوستی. اما غریب بودم.
همین باعث شد کلاس اول نامتعارفی داشته باشم. مشقها را گاه ترکی مینوشتم. گاه ریز به اندازه یک دهم و گاه از چپ به راست.
تمام طول کلاس، حیاط مدرسه راتماشا میکردم مثل پرندهای که گیر افتاده و جواب معلم تنبیههای گاه سخت بود در آن سن و سال.
من دوستش داشتم چون کمی شبیه بابا بود قیافهاش و هیکلی بود مثل بابا و همه بداخلاقیهایش باعث نشد از او متنفر باشم.
یک بار که تبسم میزد جای سیلی و لگد خوب میشد و از یادم میرفت.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
مرحوم پدربزرگ کتابفروش بود. اما شوق به خواندن در من به زمانی پیش از آن بازمیگردد. هنوز مدرسه نرفته
آقای برقعی را بعدها دیدم موهایش سفید شده بود؛ اما همانطور دلنشین بود و دوستداشتنی. مرا نشناخت. معلم سال دوم من آقا نبود. خانم بود. بانویی بود تکرار ناشدنی در زندگی من. علیاحضرت مادر. نیمه دومی بودم. برای جبران عقبناندگی شش ماهه سال دوم را محضر مادر در تابستان خواندم.
یا م هست در برابر گیج زدنهایم حوصله میکرد. کارهای انبوه خانه یک طرف، محدودیت عرصه زندگی یک طرف، بار اضافه درس خواندن من طرف دیگر. اما او مهربانانه زانو به زانو مینشست و یادم میداد و صبر میکرد.
با نمره معدل ۱۷ سال دوم را جهشی پشت سر گذاشتم. معلم سال دوم برای من جاودانه است. خیلی وقتها تجربه زندگی با معلم سال دوم ابتدایی را مرور میکنم. او جانانه به من آموخته.
سال سوم معلم ما آقای کمالیان بود. آقای کمالیان پیرمردی بود، پدر شهید. بازنشسته بود اما از پا ننشسته بود. خیلی سختگیر بود و بیحوصله.
درد دین داشت اما مهارت آموزش دین نداشت. گاه دهها صفحه مشق میگفت. تا لحظه بازگشت به مدرسه در روز بعد مینوشتم. بچههای امروز شاید نتوانند تصور کنند اما آن زمان در میانه جنگ، در سالهای اول انقلاب که همه شروع کرده بودند به آموختن و نهضت سوادآموزی هم به راه افتاده بود، کمبود دفتر و مداد بود. دفترها را پر پر مینوشتیم. گاهی بسیار فشرده. حتی سفیدی بالا و پایین صفحه هم نوشته میشد. مدادها گاه سر تا دمش دو سانتیمتر بود. اما چون هنوز زغال داشت به کار میآمد.
در این شرایط نوشتن آن همه مشق به جز کمبود وقت، کمبود کاغذ را هم به رخت میکشید. آب رفتن مداد هم نگرانت میکرد.
آن زمان چوب و کابل و شلنگ عادی بود. چک و لگد که هیچ. الآن اما ممنوع است. خیلیها در جریان انتقال فرهنگی این چند دهه نیستند.
خیلی میشود حرف زد در این مورد که تربیت با چوب، چطور پدید آمد و چطور فراموش شد و چطور بازمیگردد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
آقای برقعی را بعدها دیدم موهایش سفید شده بود؛ اما همانطور دلنشین بود و دوستداشتنی. مرا نشناخت. معلم
آقای بیگی معلم سال چهارم ما بود. همان روز اول نطق ما را کشید. سر ندانستن نام مثلث متساوی الساقین چند نفر از جمله من را فرستاد دفتر تا فلک شوند. بچهها با دیدن چوب فلک گریهشان درآمد. یادم نیست من هم گریه کردم یا نه. آقای کریمی بابای مدرسه، پسر همان پیرمرد روستایی نورانی که قرآن را به قلبش الهام کرده بودند تا مکتب نرفته حفظ شود، واسطه شد و وساطت او را پذیرفتند.
شاید هم طرح و تدبیر مدیر بود تا آن زیباضمیر شفیع ما باشد در آن بنبست تحقیر کننده. هیچ گاه تلخی آن از دلم بیرون نمیرود.
سال پنجم با آقای قلمداران به من خوش میگذشت. در اوج کتابخوانی بودم. شروع کرده بودم به نوشتن. دوست داشتم نوشتن را اما...
چشم درد و سردرد به سراغم آمد. ابتدا محلش نمیگذاشتم اما به تدریج زیاد و زیادتر شد. آنقدر که دیگر حالت تهوع دست میداد. ناچار عقب نشستم از خواندن. همین باعث شد من به تدریج از خواندن به اندیشیدن و نوشتن فاصله بگیرم.
همین باعث شد اندک مطالعه برای من ارزشمند باشد و کلمات غنیمت. مسیر زندگی مرا همین سردردها تغییر داد. نمیدانم روزی خواهد رسید که بدانم آن سردردها از کجا بود یا نه!
حالا دوستی دارم که دارد مرا تشویق میکند به خواندن کتاب. من از کتاب نخواندنم خجالت میکشم. یکی از بزرگترین حسرتها و افسوسها و اشکالات من.
در این سن و سال بازگشتن به کتاب سخت است؟! نمیدانم. در آینده نزدیک خواهم فهمید. در پیام بعدی اولین توصیههای معلم مطالعهام را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. دعا کنید با کتاب خواندن آشتی کنم. من که کتابها را از محبت میبوسم و کلمات را میبویم و نظر باز خط و خال سطر و صفحه و متنم.
دعا کنید این ماهی به اقیانوس برگردد. دلتنگ است.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
آقای بیگی معلم سال چهارم ما بود. همان روز اول نطق ما را کشید. سر ندانستن نام مثلث متساوی الساقین چند
توصیههای استاد عزیزم دکتر جعفر علیاننژادی:
من نمی گویم چه بخوانید، چون اعتقاد به دادن سیر مطالعاتی ندارم فقط روش مایل شدن به خواندن را تا آنجایی که تجربه کردم می گویم.
1. کتاب را با این مبنا که حتما باید کتابی باشد که بهترین و بیشترین چیزها را به من یاد بدهد، انتخاب نکنید.
2. قدری درون کاوی کنید و دغدغه وجودی خود را پیدا کنید، حداقل حول و حوش آن را پیدا کنید
3. به قصد سیراب کردن عطش وجودی خود و یافتن پاسخ سمت کتاب هایی که همین الان دارید بروید.
4. برای انتخاب کتابی که به شما پاسخ می دهد، فکر و تامل بیش از اندازه نکنید، هر کدام که اولین چشمک را به شما زد بردارید. این چشمک می تواند، عنوان کتاب، رنگ کتاب، طراحی جلد یا هر چیز دیگر باشد.
5. تقدیم کتاب، فهرست و مقدمه را سریع بخوانید، اگر پاسخی یافتید که فهو المطلوب، فصول کتاب را سریعا تورق کنید و فصلی را که به نظرتان پاسخ شما را می دهد، مطالعه کنید. اگر پاسخی نیافتید، کتاب را تصادفا تورق کنید و هر جا چشم را گرفت، مطالعه کنید.
6. هر پاسخی که از این کتاب بگیرید، پنجره جدیدی برایتان باز می کند، دنبال آن پنجره جدید بروید و آن را باز کنید، این پنجره مواجه شدن با پرسش های بهتر برای رسیدن به جواب بهتر است. آن را دنبال کنید.
7. متافیزیک کتاب شما را نگیرد. قلیون کشای حرفه ای می دانند چقدر باید بکشند و چجوری بای پک بزنند. باید بتوانید به سرعت از کتاب جدا شوید و وارد کتاب بعدی شوید.
8. این تلاش ممکن است چیزی بر دانش شما نیفزاید، اما فقدان وجودیتان را جبران می کند و بعد از چند روز متوجه می شوید، چقدر چیزهایی جدید یاد گرفته اید که قبلا فکر می کردید دانش این چیزها نیست و بعد از مدتی تبدیل به یک اندوخته دانشی می شود.
9. هر چه بیشتر می خوانید، عطشتان بیشتر می شود. این حس باید بعد از چند روز در شما بوجود بیاید، اگر اینطور شد شما یک کتاب دوست شده اید.
10. میل به خواندن کتاب بعد از این تمرین ها و ممارست ها تبدیل به غریزه شما می شود. ماندن خوردن و خوابیدن. آن وقت حاضرید از همه چیز بزنید اما کتاب را کنار نگذارید.
11. برای کتاب بیرون بروید، دنبال کتاب باشید. این امر خیلی مهم است، اما باید دغدغه وجودی شما شده باشد. نه از سر تفنن و این حس که حالا باید چیزی بخونیم دیگه
این کارها را بکنید، خودتان فرمانده خودتان می شوید به کسی وابسته نیستید دیگر.
این سیر را جلو بروید. سیر بعدی را به شما خواهم گفت. سیر قائل شدن به کتاب. و بعد از آن سیر، سیر نهایی را می گویم، یعنی فاعل شدن به کتاب. اما پیش نیاز هر مرحله، سیر مرحله قبلی است.
مرحله اول. مایل شدن کتاب. مرحله دوم قائل شدن به کتاب، مرحله سوم فاعل شدن به کتاب
هدایت شده از شهید ابوذر رمضانپور
♨️ یزید دقیقا همان چیزی است که بعضیها امروز میخواهند
یزید اهل عشق و حال است. عرق ناب ایتالیایی میخورد و ادکلنهای اروپایی میزند. لباسهای جذاب میپوشد و خوشتیپ است. پارتنر چشمآبی خارجی دارد. مشاوران کرواتبسته رومی دارد پِت و حیوانخانگی دارد انیمال_لاوِر است
یزید اهل شعر و شاعری است و #عاشق دلخسته. روشنفکر است و به مردماش آزادیهای فردی و جمعی میدهد دیسکو ها و کلاب های بزرگ برای جوانها ساخته به عقاید همه اقشار احترام میگذارد
میخواهی عابد و عارفی سینهسوخته با پیشانی پینهبسته در مدینه و بصره باش یا جوانی آتئیست و اهل #دنس و کلوپ در دمشق. همه را در دایره اسلام خود نگه میدارد
برای بتپرستهای شام، بتهای بزرگ و طلایی از شرق آسیا وارد میکند و برای مسلمانهای دوآتیشه، مسجد های متنوع و مختلف میسازد
وفادار به آرمان عیسی به دین خود، موسی به دین خود. دین را قاطی سیاست نمیکند از یهودی و مسیحی و مسلمان به یک اندازه در دربار خود استفاده میکند معتقد به دولت فراگیر و پلورالیسم دینی است
برای سلبریتی ها ارزش و احترام قائل است و هوایشان را دارد. به سفارش یک سلبریتی، مهمترین زندانی سیاسی خود را آزاد میکند. یزید تمام صفاتی که در جهان مدرن امروز بهعنوان «ارزش» شناخته میشوند را دارد.
هرازگاهی نگاهی به ارزشهایتان بیندازید. رسانه در بلندمدت صفاتی را که قبلا تف و لعن میکردید بهعنوان ارزش و نقطهقوت به خوردتان میدهد.
یزید امروزت را بشناس به قول شهید مطهری یزید ۱۴۰۰سال پیش مرده .
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
آقای پزشکیان جای بغض ما درد میکند.
در این کشور دهها میلیون نفر آدم هستند که قرار نیست با تغییر دولتها وزیر و وکیل و مدیر و مسئول شوند. دولتها معمولا چیزی به ما نمیافزایند. ما در طبقهای زندگی میکنیم که معمولا سیاستگذارها روی دوش آنها سفره تهور در تصمیمگیری را پهن میکنند و میدانند که این جماعت بمیرد هم شانه خالی نمیکند.
آدم های معمولی که گاه رهبرشان آنها را خواص شناسایی کرده اما برخی سیاستمدارها آنها را عوام میدانند.
آقای پزشکیان جای بغضم درد میکند. رسوب دعواهای سیاسی شما بزرگترها روی سقف زندگی ما مینشیند و آن را سنگین میکند. گاه آنقدر که میخواهد فروریزد روی سر ما. اما شما هیچ گاه ابزار رصدش را ندارید و نمیبینید که چه اتفاقی برایمان میافتد.
من به شما رأی ندادم؛ اما امروز شما را رئیس جمهور خود و دیگران میدانم. این اتفاق در مورد آقایان خاتمی و روحانی هم افتاد. هیچ گاه مسئله ایران را فدای حب و بغض شخصی نکردهام. هر گاه مردم ایران موج برداشتند به سویی تلاش کردم کمترین آسیب را داشته باشم.
آقای پزشکیان در این دوره رقابت هم سیاهی هوای نفسها خیلی ما را آزرد و میآزارد.
این روزها اما چشم ما به شماست که آیا خواهی توانست روی دست همه هوی نفس ها بازی کنی و دل ما را قرص کنی به عقلانیت انقلابی و حمایت جانانه از منافع مردم یا از فشارها خسته میشوی و تسلیم موجسازیها میشوی.
خدا میداند فرصتی نداشتیم برای سید شهید سوگواری کنیم. دردش هنوز در سینههای ما سنگینی میکند و التهاب فراقش فرونمینشیند.
نگرانیم که آیا دوران پیش رو امتداد فریادهای تندروهای کارشناسنماست یا دوران سستعنصرهای اندیشمندنما یا عقلای قوم که با شرح صدر سعی دارند ایران را از واگراییهای مزمن بازدارند و حول محور اسلام و ایمان و قانون جمع کنند.
ژست پدرانه شما بشارت است برای ما و سادگیهایتان چشمروشنی. میشود این دوره بر خلاف محاسبات پیشینی امثال من امتداد مقبول و معتبری از رئیسی عزیز باشد اگر پدرانههای شما گنجایش این ملت بزرگ را داشته باشد. شاید تمام تصمیمات شما مطلوب من و چون من نباشد. مشکلی نیست. مهم آن است که پس از طی این دوران شما با ستون خیمه انقلاب و اساس وحدت ما، ولیّ فقیه همراه و همدل و همدم باشید.
نشانههای خوبی در حال ظهور است. امیدوارم اصالت شما فرصتهای «ما» شدن را در ما بیش از پیش برانگیزد.
شاید درد بغض ما هم آرام شود.
هدایت شده از تعلیقات
عبرتهای انتخابات (5)
📝 چند نکته درباره ما و مردم
1. ما ذهنیت عمومی و دغدغههای اصلی مردم را نمیشناسیم.
2. ما با مردم کم گفتگو میکنیم و سیستمهای اجتماعی دسترسی به مردم را کم اثر کردهايم و دسترسیهای ساختاری ما از لایه اجتماعی به مردم محدود شده.
3. تصورات مردم از انقلابیها و حتی نظام بسیار متفاوت با واقعیت و برساخته رسانههاست.
4. بسیاری از شبهاتی که پاسخ آن برای ما بديهی است، برای مردم کاملاً شبهه مستقر و باور قطعی است.
5. مردم خیلی صمیمی اند و با دیدن صداقت همراهی نشان میدهند.
6. مردم نسبت به نظام دچار بدبینی، کم اعتمادی شدند.
7. مردم دین شان را و ارزشها را عمیقا دوست دارند.
8. مردم نیاز به گفتگو با نظام، حاکمیت، نهاد دین و بدنه انقلابی دارند تا بسیاری از باورهای غلط اصلاح شود و گاردها شکسته شود.
9. مردم براساس بسیاری از دستهبندی های ما صحنه سیاست در جمهوری اسلامی را نگاه نمیکنند.
10. مردم حق طلب و حق جو هستند و اگر حق درست برایشان تصویر شود حتماً همراهی میکنند.
این فهرست را تکمیل کنید...
📌 #ما نیاز داریم #مردم را بهتر بشناسیم، #بامردم_بودن به زیست ما تبدیل شود. بلوغ انقلابی زمانی است که #ما همان #مردم شود و دوگانهای بهنام "ما و مردم" باقی نماند. مردم نام دیگر ما باشد. امروز باید فصل #رجوع_به_مردم باشد.
#انتخابات
🆔@taalighat
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
🔴تصویر تیر سه شعبه
این تیر گلوی علی اصغر رو پاره کرده است😔
گروه پژوهشی آرتا | برای عضویت کلیک کنید