یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
چرا توصیه شده زیارت عاشورا هر روز خوانده شود؟!
چه خیری در آن نهفته است؟!
دغدغه زیارت عاشورا معرفی شخص اباعبدالله الحسین نیست. اساسا هدف از زیارت پرداختن به شخص نیست. بالاتر اینکه ارسال رسل و ابلاغ پیام و تعیین ولیّ و تبلیغ دین مسئلهای شخصی نیست. شخصی شدن دین و مباحث پیرامون آن امکان فهم آن را از ما میگیرد. مقصد دین ما هستیم.
دین در حال طراحی و تصویر و تصدیق یک شخصیت است. این شخصیت همواره مبدأ محاسبه و نسبتسنجی قرار میگیرد.
یعنی دین تلاش میکند از انجماد، تحجر، شیء شدگی، مرداروارگی و بتبودگی و بتپرستی و پوشاندن حقیقت و شریک قرار دادن برای آن و میراندن واقعیت و مجسمهسازی از آن جلوگیری کند. زیرا میداند بت شدن با رشد نمیسازد. در جهانی که حرکت، ذاتی آن است و تغییر، ناموسش، نمیتوانی بنای ایستایی و جمود بگذاری. باید برای انتقال طرحی درست داشته باشی.
دغدغه زیارت عاشورا شخص اباعبدالله نیست. دغدغه زیارت عاشورا شخص فرزندان و اصحاب آل الله نیست. مسئله زیارت عاشورا سپاه مقابل کاروان حسین علیه السلام نیست. سخن زیارت عاشورا حتی ظلمی که بر فرزندان رسول خدا رفت نیست.
همه آنها مصداقهای اتم و اکملی از آن واقعیتند که دائما در حال بازسازی و تکثیر خویش است. حقیقتی که مانند روح در کالبد زمین و زمان جاری است و هر روز شخص جدیدی را به نمایندگی از خویش به معرکه میفرستد.
یکی از روضههایی که من برای خودم از حادثه عاشورا میخوانم تصویر زیر است:
لنز دوربین در موقعیت چشمان مبارک اباعبدالله قرار دارد. خون بیشتر سطح لنز را گرفته و روزنه تنگ و تاری باقی مانده. تنگ است چون خون علی الدوام جاری میشود، غلیظ میشود و خشک میشود. انگار خون هم تشنه است. تار است چون تشنگی به حد اعلای خود رسیده و بیآبی، جنگ، گرد و خاک و خونریزی بدن را به منتهی عطش رسانده. لذا به نظر میرسد تاریکی بر سوی چشمان آن نور قدسی از بعد از ظهر عاشورا غالب شده و آن خورشید هدایت، روز را چون گرگ و میش غروب تجربه میفرموده است. سایه سرخی خون بر تجلی وجودش نیز سایه افکنده و خاکستری سرخفام را بر فضا چیره کرده است.
زاویه دید مبارکش از شدت ضعف و افتادگی محدود است و نگران، سوی حرم را میپاید. دیگر نای او یارای ندای هل من ناصر نمیدهد و مردی زشتخو و سیاهرو به او نزدیک میشود. همچون کفتاری در اندیشه انتقام.
مرد غیور میداند که مأموریتش در زمین پایان یافته و آسمان انتظار او را میکشد. هر چه تن سنگین است، شهبالهای جانش سبکتر از همیشه بر هم میخورد تا کنده شود از این خاک غریب.
حال چشم دوربین از عمیقترین نقطه زمین کنده میشود و بالای سر آن طایر اقدس خود را بالا میکشد. یک دید ۳۶۰درجهای با مرکزیت آن تن مطهر.
دایره تصویر به مرز شمر و خنجر میرسد. نگاه، خود را بالاتر میکشد. ناگهان زینب در مدار قتلگاه آشکار میشود. در حالی که با زانوان خسته و خمیده به سوی کانون منظومه هستی میدود. بین افتادن و ایستادن قدم میکوبد به خاک شرمسار خشک و سوزان کربلا.
باز نگاه، دل میکند از این مصیبت. اجساد مطهر اولیاء و نعش ناپاک اشقیاء یک به یک و دسته به دسته وارد حریم نگاه دوربین میشود. محرم و نامحرم، زمین حرم را فراگرفته.
مدار نگاه به خیمهگاه میرسد. و تو چه میدانی که خیمهگاه چیست؟! همه آنجا بیجان میتپند و بیپناه پنهان میشوند.
دسته کفتارهای بیشمار الآن در شکار نگاهیست که میبارد.
دیگر هیچ کس باقی نمانده. هیچ کس. جز اسراء آزاده و حرامیان حرامزاده. نگاه باز هم خود را برمیکشد. در این بیابان جز سیاهی لشکر شیطان هیچ جنبندهای وارد مدار نمیشود.
یک لحظه انگار خنک شد وقتی فرات وارد گردی چشمان نگاه شد. اما گرم گریست.
باز بالا رفت و بالا رفت و بالاتر و جز بلا ندید و نا نداشت نگاه که یاری بطلبد از خاکسترنشینان زمین. نگاه بالا رفت و اکنون زمین کربلا با تمام سیاهی و سفیدی و تاریک و روشنایش فقط یک چشم بود به سوی آسمان که مرکز سیاهیش برق میزد. درست در گودی قتلگاه.
نگاه باز هم خود را بالا کشید. اکنون زمین درون دایره نگاه، چمباتمه زده بود و جامه میدرید و خاک بر سر میریخت و صورت میخراشید.
ناگهان نگاهی که خیره خیره جستجو میکرد، دل برید پلک زد و افتاد روی خنجر.
نگاه تمام شد. زمین مرد و آن مرد برخاست و به آسمان رفت.
غربت حسین بن علی وقتی جهان دستبسته دعا دعا میکرد تا بند تقدیر بگسلد و بدا حاصل شود و سیل حوادث بدیع خونها را بشوید و سیاهیها را بزداید و خس و خاشاک را ببرد و کشتی نجات را برگیرد و بالا بکشد و همه چیز را از نو بسازد و بیابد، بیمرز بود.
او غریبترین مرد تاریخ است.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
همیشه به این فکر میکردم که چرا «نباید»های دین بیشتر از «باید»های آن است.
«نباید»های دین، در واقع استخدام انسانها نیست. آزاد کردن بشر از دنیا و بدرقه کردن دین است انسان را.
مثال دنیا سطح زمین است. اما خواستنیها و داشتنیهای عالم که فقط در سطح زمین نیست. بعضی خواستنیها در آسمان است. برخی داشتنیها در عمق زمین است. بسیاری از شگفتانهها در سطح دریا و وسط اقیانوس و عمق آبهاست.
بیشماری از عجایب در پدیدههای ناپیدای آمیخته در مواد است.
آدمهای زیادی اسیر سطح زمین هستند و امکانات زندگی آنان محدود به ابتدائیات سطحی است.
علم میآید آدمها را از این سطحینگری رها میکند. موانع را برطرف میکند و امکان خلاقیت و کشف را به انسان میدهد. علم در واقع ابزاری برای پالودن آگاهیهاست تا انسان جان خویش را جاری کند و چیزی را بیابد که اشیاء و گیاهان و حیوانات و شیاطین و حتی ملائکه نمییابند.
یعنی علم کمک میکند انسان شأن تخصصی خویش را پیدا کند و خلقت خودش را تکریم کند و با خلاقیت نشان دهد که چرا هست و چرا با دیگران فرق میکند.
نبایدهای دین از این جنس است. نبایدها در واقع همان رفع موانع است برای اینکه جوهر انسان فاش شود. روح انسان آشکار شود. معنای انسان علنی شود. روان انسان و وجدان انسان عمومی شود.
بایدهای دین هم تقویت حرکت انسان به این سمت است. آدمها در دین وقتی پیش میروند به نقطه بدون باید میرسند.
هیچ میدانستی دین میخواهمهای انسان کامل است؟! دین میگوید پوششهای دنیا نمیگذارد تو خواهشهای اصلی خودت را پیدا کنی.
یک سؤال:
بهشت کجاست؟!
پاسخ: قرآن میفرماید بهشت آنجایی است که «ما تشتهی الانفس» در آن اصل است.
عجب!!!!
پس چرا در دنیا این همه نباید جلوی پای آدم میگذاریم؟!
پاسخ: این نبایدهای جلوی پای انسان نیست. جلوی پای آن چیزهایی است که خودشان را آدم جا میزنند. میچسبند به آدم و سعی میکنند او را به نفع خود مصرف کنند. اما این مسیر برای انسان است.
انسان خودت باش. انسان غریبه را وارد حریم انسانیت نکن. آنگاه حریمت نابود میشود.
آیا هیچ گاه آلودگی را وارد غذایت میکنی؟!
: خیر
چرا؟!
: چون با سلامتی من منافات دارد.
آفرین آلودگی هم یک موجود است که زندگی دارد. اما مسیر زندگی او موازی و منطبق با زندگی انسان نیست. وارد زندگی انسان میشود و آن را از بین میبرد. آن را میخورد و سعی میکند زندگی تو را مال خودش کند. ضعیفت کند. بیمارت کند. بمیراندت.
آیا ما ضد زندگی هستیم که با آلودگی مخالفیم؟! قطعا نه. ما به دنبال زندگی هستیم.
اما جای زندگی خیلی چیزها در محیط زندگی ما نیست. زیرا زندگی آنها ضد زندگی ماست.
نبایدهای دین دروازههای آزادی انسان است از آلودگی به چیزهایی که زندگی او را محدود میکند. خواهشهای انسانی در آزادیهای انسانی ممکن میشود.
فضای آلوده دنیا به زندگیهای ضد زندگی انسان ایجاب میکند که ایست بازرسی داشته باشیم تا فضای خصوصی انسان و متناسب با انسان به وجود بیاید تا خواهشهای ما امکان تحقق داشته باشد.
قرآن کریم وعده داده که اگر مردم از دروازههای نبایدهای دین عبور کنند و به فضای خالص انسانی برسند، دنیا هم چیزی مانند بهشت شود.
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠﴾
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿٣١﴾
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ ﴿٣٢﴾
یا میفرماید:
وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿١٦﴾
لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا ﴿١٧﴾
اگر خطر آلوده شدن در دنیا وجود نداشت بهشت کامل را اینجا میدیدیم. اما اینجا بهشت مشروط و محدود است. به خاطر رفتارهای ما انسانها.
اما بهشت یک محیط خالص است. دروازههای آن تمام آلودگیها را تصفیه میکند و پاکها را استقبال و پذیرایی میکند.
لذا دین بایدهایش از نبایدهایش کمتر است. چون قرار است انسان پس از رها شدن از آلودگیها، خودش بایدهایش را طراحی و اجرا کند.
#هنر_آزاداندیشی
#پناهیان
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
میدونی چرا خدا آدم رو از خودش میترسونه؟!
پاسخ: ما خدا رو در زندگی خودمون نمیبینیم. لمسش نمیکنیم. نمیشنویم. نمیچشیم. نمیبوییم. خدا ما رو وقتی از خودش میترسونه از چی میترسونه؟!
آدمها به راحتی در برابر چیزهایی که میبینند و میشنوند و لمس میکنند و میبویند و میچشند منفعل میشوند. حتی مرعوب و مقهور میشوند. حتی محجور و سرکوب میشوند. تمام بالندگی و زندگی خود را از دست میدهند. مچاله میشوند در یک گوشه. در یک فضای حداقلی ضعیف کوچک خود را محاصره میکنند و قایم میشوند و در آن انزوای عظیم میمانند و میلرزند و میمیرند.
اما خداوند میخواهد ما را از آن زندان خودساخته آزاد کند. یکی از چند راه شکستن این اسارت و شکنجه دائمی و انفعال شدید، ترساندن از خود است.
آدمها وقتی به بهانه خدای بینهایت از ترس و نگرانی و حسرت هر چیزی جز خدا آزاد شدند، به یک فضای بینهایت میرسند که فضای زندگی با خداست. زندگی انسانی. زندگی بندگی خدا تازه اینجا فعال میشود.
قبل از آن همه مردم در فضای بندگی موجودات موجود و موهوم محدود هستند. در برابر آنها منفعل و متزلزل هستند. در برابر آنها زانو میزنند و به خود اجازه زندگی نمیدهند.
وقتی آن ترس بزرگ، خاص و عمیق از خدا آمد، سیمهای مغز تو در برابر هر ترس دیگری بیحس میشود. از ترس غیر خدا که آزاد شدی میبینی که تمام شد. از فضای ترس دیگر عبور میکنی. رها میشوی.
هیچ بنده خدایی ندیده خدا بیاید جلویش را بگیرد. وقتی وارد فضای خالص بندگی خدا شدی هر چه بخواهی میشوی و میشود. همه امکانهای دنیا پس از آن مال توست.
وقتی خالص شدی آزاد میشوی. تمام قصد خداوند از دین، آزاد کردن تو بود از غیر خودش حتی خودت تا وارد فضای بینهایت بشوی و از زندان خودت و خودخواهیهای غیر خودت رها شوی.
خداخواهی یعنی بینهایتخواهی. یعنی رهایی بیمرز.
#هنر_آزاداندیشی
#پناهیان
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیام
دلم روضه خواست و سخن نیمهکاره ماند.
ادعا کردم زیارت عاشورا دغدغه معرفی شخص اباعبدالله را ندارد. این کار در جاهای دیگر انجام میپذیرد. چه بسا بسیار بهتر و کاملتر.
مسئله زیارت عاشورا و حتی خود عاشورا معرفی شخصیتهاست. اشخاص میآیند و میروند. نمیتوانی آنها را همیشه و همه جا داشته باشی؛ اما شخصیتها ماندگارند. میتوان آنها را زنده نگه داشت. بلکه باید همین کار را کرد.
اگر جامعهای نتواند برای اشخاصش، شخصیت تعریف کند؛ یعنی اگر به زبان دیگر نتواند اشخاص برجسته خود را روایت کند و به عبارت دیگر اگر نتواند سرآمدانش را تبدیل به قصه کند و داستان آنها را نسل به نسل منتقل کند و سینه به سینه با جانها آشتی دهد و به ذهنها گره بزند، آنگاه اشخاصش ابتدا میمیرند و سپس بت میشوند و گاهی ابتدا بت میشوند و سپس میمیرند.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
دلم روضه خواست و سخن نیمهکاره ماند. ادعا کردم زیارت عاشورا دغدغه معرفی شخص اباعبدالله را ندارد. این
تفاوت بزرگی بین بت و الگو وجود دارد.
آنان که بت میپرستند، متحجر میشود. بتپرستی بر خلاف گمان غالب تنها مربوط به گذشته نیست. بشر همواره داستانهای متنوعی از بازی با اشیاء و استخدام آن برای توضیح پرستش خویش داشته است. بتها در واقع بهانههایی هستند برای اینکه مطمئن شویم خدا در چنگ ماست. همه چیز تحت کنترل ماست.
مسلط شدن بر غیب به بهانه بت و ایجاد یک تفاهم و توافق با خدا برای پاسداشت ما در برابر پرستش بت را به وجود آورد. اما روح بت چیست؟!
روح بت همان رسوب و سختشدگی روح انسان در مادیت اوست. همان علاقه او به شیء شدن. شیء شدن برای ماندن. ماندن در دنیا. انسان دوست دارد جای پایش را محکم کند. میخواهد موقعیت جاودانه برای خود تدارک ببیند. اصلا گویا همین انگیزه آدم بود برای خوردن از ان درخت و نتیجه طبیعی آن یعنی هبوط بر زمین. افتادن در جهان اشیاء و منطق هزار هزار توی دنیا. این رسوب برای جاودانگی نتیجه فریب شیطان بود تا بشر را از جایگاه انسان که در مرزهای جاودانگی با خدا گفتگو میکرد بر زمین بکوبد.
سنگ شدن، سخت شدن، مادی شدن و افتادن در گردونه فساد و فنای دنیایی. البته شاید در بهشتی که آدم در آن حضور داشت مرگ هم بود اما بتپرستی نه. وابستگی به اشیاء اگر تبدیل به دلبستگی شد آنگاه دل شروع میکند به شبیه شدن به همنشینش. سخت میشود. شیء میشود. بت میشود.
دنیا جایی است که آدمها با اشیاء همنشینی میکنند و این همنشینی آنان را وابسته و سپس دلبسته میکند. لطافت دل را میگیرد و قساوت را جایگزینش میکند. حالا دل چه میخواهد؟! در واقع بتپرستی پاسخ انسان به دلی است که بسته شده به اشیاء.
انسان موجودی زنده و در حرکت است
حرکت در ذات عالم. وقتی او را به اشیاء بستی و حرکت را از گرفتی ناچار برای ماندن خدای جامد جستجو میکند.
پرستیدن خدای واقعی در حرکت ممکن است نه در سکون.
انسان به عنوان یک شخص تنها یک نقطه متحرک است که نو به نو میشود و میچشد. ظرفی برای یک شخصیت. شخصیتی که در هر لحظه ظهوری دارد و بروزی. اگر حرکت را از او گرفتی و به روز شدن را از او سلب کردی و روزمرگی را به او حناق کردی میشود شیء، مردار، مجسمه، تصویر و جا میماند. میپوسد. میپراکند. فرومیپاشد و فاسد میشود.
آدمها توهم زندگی جاودانه در دنیا دارند. آنها انگار عادت بهشتی خود را در زمین جستجو میکنند.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
تفاوت بزرگی بین بت و الگو وجود دارد. آنان که بت میپرستند، متحجر میشود. بتپرستی بر خلاف گمان غالب
چگونه میتوانی جاودانگی را بیابی؟! جایی که خدا هست؟! جاودانگی صفت خداست. چگونه میتوانی به صفات خدا دست پیدا کنی؟!
با سنگ شدن؟! با شیء شدن؟! با مادی شدن؟! مگر خدا مادی است؟!
طرح تو برای به چنگ آوردن جاودانگی چیست؟!
این سؤال غلط است. جاودانگی به چنگ ما نمیآید. اشتباه آدم نیز همین بود. ماییم که در جاودانگی غرق میشویم. نمیتوان ابدیت را به چنگ محدودیت سپرد. این راه یک طرفه است.
کسی که میخواهد جاودانه شود باید مسیر تقرب را بجوید. تقرب پاسخ ماست. تقرب یعنی حرکت به سوی خدا از دو جانب. یکی از جانب دل و توحید و یکی از جانب جمعیت و وحدت. باید از این خطر خشک شدن و جامد شدن گریخت. نباید در شخص متصلب شد. نباید بتپرست شد. نباید قشری زیست و ظاهری ماند. نباید پوستین بودن را نگه داشت و نمایش ماندن را بازی کرد. نباید این ظرف را سر کشید و خالی شد و پوچ شد و ناگهان فروریخت.
این ظرف مقصد نیست. نشانه است. در نشانه نباید خانه کرد. زندگی خشکیدن در پوستهها نیست. ماندن و محکم شدن در ماده نیست.
بسیاری از گذشتگان تا حال هر روز ابزارهای ماندن را تقویت میکنند. اشیاء را استخدام میکنند تا بیشتر و سختتر بمانند. اما همین پناه بردن افراطی به اشیاء آنان را تبدیل به سنگهایی میکند که قدرت انعطاف و آزادی را از دست میدهند. قدرت رشد و حرکت را ندارند. دیگر زندگی نمیکنند. حرکت ذاتی ندارند. تنها با تحریک و تخدیر مهار میشوند. مانند رباتها. مانند اشیاء. درگیر فیزیک ماده هستند در حالی که طبیعت انسان علاوه بر طبیعت ماده، طبیعت فراماده را نیز در خود نهفته دارد. اما انسان خود را در پیله مادیات قایم میکند تا نمیرد. غافل از آنکه این پیله همان قبر اوست که با دست خود ساخته و پرداخته و خود را در آن زنده به گور میکند.
حالا آیا ما از دوران جاهلیت عبور کردهایم؟!
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
چگونه میتوانی جاودانگی را بیابی؟! جایی که خدا هست؟! جاودانگی صفت خداست. چگونه میتوانی به صفات خدا
امام حسین علیه السلام مانند تمام انبیاء و اولیاء اما در مقام سید الشهداء به عنوان یک شخص در زمین زندگی فرمود و از زمین گذشت. یاران او نیز چنین کردند. دشمنانش نیز هر یک در منطقه اسفل السافلین زیستن مادی در برابر آن نور مقدس قرار گرفتند و گذشتند. حال بین ما و آنان تنها یک چیز آشتی و آشنایی یا قهر و بیگانگی به وجود میآورد و آن شخصیت است.
شخصیتها قصههای اشخاصند. جانهایی برای جامههایی که پوستین ما باشد. ما میشویم مصداقهایی از شخصیتها. آینههایی از روایتها. ما میشویم سکوی صفاتی که همیشه بوده و دنبال سکویی میگشته تا بر ان بالا رود و خود را اشکار کند. ما بدون شخصیت هیچ نیستیم جز جنازهای متحرک. ناشناخته. نقطهای که در لحظهای روشن میشود و سپس خاموش میشود و تمام. این شخصیتها هستند که ما را به امتداد زمان و مکان میدوزند و جهان ما را میسازند و نسبتها را تعریف میکنند و تکلیفها را تعیین میکنند.
ما خود انتخاب میکنیم که تکرار الگوها باشیم یا شبیه بتها. الگوها همان شخصیتهایی هستند که در ظرفهای مناسب تمام خود را آشکار کردند. برخی اما هنگام نگاه کردن به الگوها ظرفهای آنان را میپرستند و تبدیل به سنگ میشوند و خود را در خود زنده به گور میکنند و برخی ظرفها را میبویند و شخصیتها را مییابند و مظروف را نوش جان میکنند و الگو را تکرار میکنند. به قدر ظرفشان.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب
@daftaretamrin
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
امام حسین علیه السلام مانند تمام انبیاء و اولیاء اما در مقام سید الشهداء به عنوان یک شخص در زمین زند
ما در زیارت عاشورا شخصیت اباعبدالله و مختصاتش را مییابیم. هر شخص، شاخصههایی دارد و هر شخصیت، شاخصهایی.
زیارت عاشورا بارها و بارها به ما نشان میدهد که حسین کیست و دشمن حسین کیست. ما در کشمکش وجودمان تقابل این دو را مییابیم. گاهی به این نزدیک میشویم و گاهی به آن. این صحنه آنقدر خالص و ناب است که هیچ کس نمیتواند به خود دروغ بگوید مگر منافق. منافق را چکار میتوان کرد، وقتی گنگ و کور و کر است و بر قلبش مهر و موم است از شدت سختی.
در سرتاسر زیارت دائما صحنه عاشورا تکرار میشود. تاریخ ابدان نیست. زیارت عاشورا روایت ارواح است. داستان شخصیتهاست. نسبت ظرفیتهاست.
این لعن و سلامهای مکرر و این قربان صدقه رفتنها و نفرینها و این اقبالها و ادبارهای پی در پی هدفی جز تکاندن روح ما ندارد. بیدار کردن ما که به انجماد جسم دچار نشویم. سنگ نشویم. به خواب مادیت دچار نگردیم و آسمان جاودانگی را در چاه خودپرستی جستجو نکنیم و در آن فرونیافتیم.
لذا بدون اینکه بخواهد تو را در خود به سجده وادارد میفرماید سلم لمن سالمکم.
حتی نمیگوید سلم لکم. میتوانست بگوید و میداند که تو میدانی که باید سلم او باشی اما آغاز شدن است نه پایان آن. او میداند که تو امادهای برای بتپرستی. برای شیء ساختن از رؤیاهایت. سنگتراشی از آرمانهایت. مجسمهسازی از آرزوهایت. نقاشی کشیدن از دوستداشتنیهایت. او میداند که تو برای به چنگ آوردن حتی شده تصویری از او خواهی جنگید. اما نمیخواهد تو در دام ظرف بیافتی.
او تو را به سلم مسلمها میخواند. تو را در جمعیت تکثیر میکند و از تفرد بیرون میآورد و توهم یگانگی را در تو میکشد و آنگاه به حرکت درمیآورد تا بت جاودانگی را بشکند.
او تو را در شخصیت قدسی خویش حرکت میدهد و در این سیر از همه غیرها میتکاندت و زشتیهایت را و ناپاکیهایت را و ناسازگاریها و ناراستیها و نادرستیهایت را در قالب تصویرهای مختلف به رخت میکشد تا به جوش بیایی و پوستین غیریت را بدری و بیرون بیایی.
همه زیارت عاشورا همین است. تو جز این میبینی؟!
من دیدهام بتپرستهای زاهد را. من دیدهام متهجدین قاتل را. من دیدهام جانیان عابد را که هیچ گاه لکهای خون و ناپاکی بر اعمالشان ننشست؛ اما اعمالشان عین نجاست بود.
آدمهایی که خیال میکنند بتپرستان بیدین بودند و مشرکان خدا را نمیشناختند و گمان میکنند تاریخ بتکده بزرگی است تا آدمهای پست و حقیر را در خود پناه دهد و از پاسخگویی برهاند.
آنها که از پس چند قرن بر سر یزید پارس میکنند در حالی که خود از سپاه اویند. آنان که زمان فراموشخانه میدانند و زمین را گورستان. اما باز دیدهام آدمهایی را که زندهاند و در تمام زمین و زمان زندگی میکنند. آنان که همواره با حسین علیه السلام تکه تکه میشوند و با حسن علیه السلام زهر مینوشند. آنان که همچون مهدی در غیبتند و همچون محمد در کوچه پس کوچههای شهر میگردند تا ظرفها را بشویند و شراب خویش را در آن لبریز کنند.
برای من زیارت عاشورا هیچ گاه گذشته نبوده. من میدانم کجای زمین کربلا ایستادهام و چه نسبتی با حسین و یزید دارم. من هیچ گاه خود را فریب نخواهم داد با بتها و عروسکهای دستساز. من جوانمردانه زندگی خواهم کرد حتی اگر در سپاه یزید باشم به این امید که روزی حسین علیه السلام بیاید و دل مرا هم بکند و با خود ببرد و تنم را به چاک چاک شهادت بسپارد و روحم را با خود به صحن و سرای محشر ببرد. آنجا که حسینیان گرداگرد او مو پریشان کردهاند و گریبان دریدهاند و بر سر و سینه میزنند و ضجههایشان آسمان عرش را فتح کرده تا اینکه حضرت مادر جام طهارت عنایت کند و با حضرت بهشت ما را به آسمان نور اقدس خویش فرابخواند.
سلام بر حسین و فرزندانش و یارانش و پیروانش.
#کتاب
#مفاتیح_الجنان
#زیارت_عاشورا
#زندگی_خوب