eitaa logo
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
142 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
25 فایل
همه نیازمند آنیم که ناطق شدن را تمرین کنیم و گرنه در همان بخش اول باقی می‌مانیم. ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Saeedtotonkar
مشاهده در ایتا
دانلود
ما به خاطر اینکه همه چیز را با هر چیزی که در اطرافمان وجود دارد می‌سنجیم و می‌فهمیم که طبیعت زندگی در جهان مادی و اشیاء است، کم کم نگاه مطلق‌بین خود را از دست می‌دهد. آنگاه بی‌توجه می‌شود به آنچه در غیب است، به ویژه خدا. از سوی دیگر چون گاهی دچار تخیل و توهم بیهوده شده و بعدها بیهوده بودن آن را فهمیده اعتماد نمی‌کند به حس روحانی خویش. یعنی. خطاهای ذهنی‌اش باعث شده به تجربیات روحانی‌اش بی‌اعتماد باشد. اما با همه اینها انسان نیاز. دارد به توجهات روحانی و روابط رحمانی تا خنثی کند اختلالات مادی را و برطرف کند اختلافات شیطانی را. ارتباط با خدا نیاز ماست و ممکن. شدت پدیده‌ها در طول زندگی همه چشم و نگاه ما و در نتیجه توجه ما را پر می‌کنند. به همین خاطر ما تمرین خلوت در شب را داریم که توصیه شده در محیطی خاموش باشد. خاموش هم از نور و هم از صدا و هم از همنشین و مشغولیت‌های دیگر. تمرین برای کمرنگ هر شیء و پررنگ‌تر شدن پس زمینه عالم و بودن. ارتباط با موجود مطلق، روابط نسبی ما را اصلاح می‌کند. روابط نسبی همه به هم وابسته‌اند. شبکه‌ای تار عنکبوتی که هر یک دیگری را معنی‌دار می‌کند. وقتی صدمه‌ای به بخشی از شبکه وارد می‌شود، تمام نسبت‌ها متأثر می‌شود و آدم به هم می‌ریزد. اگر ما بتوانیم رابطه مطلق برقرار کنیم؛ یعنی با خدا رابطه برقرار کنیم که موجود مطلق است، آنگاه روابط نسبی امنی خواهیم داشت. دل ما هم آرام‌تر خواهد شد. چون می‌داند که با تغییرات مادی، تمام شالوده اعتمادهایش بر هم نمی‌ریزد. فرمود: ألا بذکر الله تطمئن القلوب. مسئله اینجاست که جسم شریف ما بلد نیست با موجود لطیف مطلق ارتباط بگیرد. تنها بلد است ارتباطات نسبی برقرار کند. اما روح ما توانایی ارتباط مطلق و رها از هر قیدی را دارد. رابطه‌ای مجرد از اشیاء. روح ما همواره سنگینی تن را به دوش می‌کشد و این سنگینی زمانی که پیوندهای مادی غیر ضروری ما توسعه پیدا می‌کند بیشتر هم می‌شود. مثل پرنده‌ای که بیش از توان پرواز و قدرت بال‌هایش بار برداشته یا به دامی دچار شده. روح وقتی فرصت رابطه رها پیدا می‌کند احساس سبکی و آزادی بی‌اندازه دارد. عصاره لذت و سرخوشی را پیدا می‌کند و آن را با ذهن و تن به اشتراک می‌گذارد. اگر ما شبانه‌روز فرصت خلوت از اشیاء را ندهیم تا روح، تن را از تن به درآورد و آرامش بگیرد، دائما غمگین و دلگیر خواهیم بود. پدیده‌ها خود را بدون وقفه عرضه می‌کنند و توجه ما را جلب می‌کنند. طبیعت روح توجه به یگانگی است. خاصیت ماده پراکنده شدن در بسیارهاست. تن مانند کودکی پر از نادیده‌ها و نایافته‌ها جهان را سیاحت می‌کند و دوست دارد هزاران هزار تجربه داشته باشد و به هر سو می‌شتابد و هر پدیده‌ای او را شگفت‌زده می‌کند. پس دائما روح را به سمت بازیگوشی‌های خودش و کنجکاوی‌هایش و سؤالات بی‌اندازه‌اش که لزوما هیچ ربط و نظم و نسقی هم ندارد، می‌کشد. طبیعتا روح فرصت رسیدگی به کارهای مجرد تخصصی خودش را پیدا نمی‌کند. این ما هستیم که باید بالغانه سهم روح خود را از زندگی حفظ کنیم و ساعت استراحتی برایش تدارک ببینیم و اجازه دهیم او هم تجربیات خودش را داشته باشد و لذات خودش را ببرد و‌ خوراک مخصوص خودش را بیابد و میل کند و دوستانش دوستی کند و با همدلانش، همنشینی کند و خستگی‌ها و احیانا جراحت‌هایش را که بر اثر بودن در محیط خشن مادی به وجود می‌آید، تیمار کند و دردهایش را التیام بخشد. در فرهنگ ما سن تکلیف، سن رسیدگی به این نیاز است. عدالت حکم می‌کند که انسان هوای ذهنش و روحش را هم داشته باشد و تمام فرصت‌ها را به تن ندهد. (تصور عمومی چنین است که روح درون جسم است، اما شاید بتوان چنین تصور کرد که جسم ما در آغوش جان ماست. لذا هر کس حریمی دارد که اگر از آن نزدیک‌تر شوی باید اجازه بگیری یا لااقل ادب حکم می‌کند که اجازه بگیری و فرد نگران می‌شود اگر حریم‌ها و فاصله‌ها رعایت نشود و دل، تنگی می‌کند در فضای فشرده نامأنوس؛ مگر اینکه یار موافق و غمخوار باشد و انس و الفتی و رابطه جانانه‌ای بینشان برقرار باشد. مثل نماز جماعت یا مثل جمع شدن دو یار یا جمع‌های دوستانه و غیره). خواب بنا بود چنین فضایی را فراهم کند؛ اما می‌دانیم که مشغولیت‌های مادی ما فضای خواب ما را هم اشغال کرده و اجازه نمی‌دهد، روح رخت تن را به در کند و گشت و گذاری داشته باشد. اینکه می‌گویند شب غذا زیاد نخورید و با بدنی سبک بخوابید و احتیاجاتی مثل بهداشت و غیره را قبل از خواب رعایت کنید، برای فراغت روح است. به جز فواید جسمانیش. روح وقت خواب رها که باشد می‌رود و سوغاتی هم برای تن می‌آورد.
شب برای روح تاریک نیست. سازگار است با او به سبب پنهان بودگی‌اش. اما ما چون اسیر خیالات بی‌در و پیکری هستیم که شیطان در ما زنده می‌کند، انسی با شب و‌ خلوت نداریم. شیطان دائم روی ذهن ما اثر می‌گذارد و کاستی‌ها و ضعف‌های ما نیز کمک می‌کند تا ما از خلوت و شب بگریزیم. این شب‌های روشن‌تر از روز که نعمت برق و روشنایی برای ما فراهم کرده، نتیجه عدم آگاهی درست ما از برخورداری‌هاست. ما به شب و تاریکی‌هایش نیاز داریم. همان طور که به روز و روشنایی‌هایش. ذهن ما زمانی تنظیم می‌شود و تصاویر درست و مفید تولید می‌کند که شب و روز را تجربه کنیم و واقعیات را از دو سو بیابیم. در فرهنگ اسلامی ما عبادت تلاش می‌کند عدالت در رفتار نسبت به روح را به ما بیاموزد. در عبادت ما شرایط خاص را رعایت می‌کنیم. وضع خاصی می‌آفرینیم. پدیده‌ها را محدود می‌کنیم و می‌آموزیم که اجازه ندارند هر طور خواستند خود را بر ما عرضه کنند. ما پدیده‌ها را انتخاب می‌کنیم. برخی را به فضای عبادت راه می‌دهیم و برخی را کنار می‌گذاریم. این در مورد تمام عبادات صادق است. هر یک به شکلی این تمرین بزرگ را به ما می‌دهد تا برای یافتن روح، ورزیده شویم و بلد باشیم که چطور در طول زندگی و شرایط مختلف بازیگوشی‌های تنانه خود را هدایت کنیم که هم رشد کند و هم مزاحم روح نشود. ما بیشتر از اینکه در تن خود زندگی کنیم، در ذهن خود زندگی می‌کنیم. تجربه‌های روحانی و جسمانی ما در محیط ذهن به هم می‌رسند و مفهوم زندگی را غالبا آنجا می‌یابیم. بسیاری از پدیده‌ها به خصوص پدیده‌های عادی را با تصویری که ذهن بر آن الصاق می‌کند می‌شناسیم. پس ذهن مهم است و یافته‌هایش تأثیر جدی بر روی زندگی ما دارد. بسیاری از احساسات ما و لذات و شادی‌ها و کدورت‌ها و غم‌های ما در ذهن شکل می‌گیرد و جاری می‌شود در تن‌مان. اگر ذهن آورده روحانی نداشته باشد، تصویرهایش کم کم خشک و خاکی می‌شود. سنگ می‌شود. سخت می‌شود. اینطوری انسان قساوت پیدا می‌کند. قوه دراکه‌اش لطافت و نرمی ندارد. الغرض عبادت‌ها به روح ما فرصت اعمال سلیقه می‌دهند و همین قلب ما را آرام می‌کند. سخن از اینجا آغاز شد که روح می‌تواند رابطه مطلق بگیرد با پروردگار. شکل این رابطه انفعالی مطلق است. مثل دویدن قطره به آغوش دریا و یکی شدن با آن و سپس جدا شدنش با مشخصات آب دریا. معنی اصلی و بنیادین عبادت همین حالت است انفعال در برابر خدا که قدرت فعالیت در برابر غیر خدا را می‌دهد. زیرا این غرق شدن، غنای صفات به انسان می‌دهد و جسم با روحی غنی، امکان‌های فراوانی پیدا می‌کند که بر ماده مسلط باشد. روابط مطلق مثل روابط مادی شبکه‌ای و متکثر نیست. پراکنده نیست. خصلتش تک‌پری و تک‌پذیری و تکینگی (این کلمه ذوقی است. ممکن است معنای معروف و مألوفی نداشته باشد.) است. روح ما مانند نقطه‌ای به متوجه بودن خدا می‌شود و از بی‌انتهای وجود لذت و بهره می‌برد و شگفتی‌هایی که تجربه کرده را هضم می‌کند، خرد می‌کند و به کام ذهن و تن می‌ریزد. عبادت کردن به معنی عام آن نیز مراقبت از سهم روح است در ارتباطاتش. تمرین عبادت‌های خاص، فرصت عبادت‌های عمومی را به ما می‌دهد. وقتی این متن را آغاز کردم، می‌خواستم بگویم که ارتباط با خدا به آدم آرامش می‌دهد و بندگان خدا این شانس را دارند که در تلاطم حوادث آشفته نشوند. ارتباط با موجود مطلق مانند لنگر محکمی است که خیال ما را راحت می‌کند. وقتی رابطه خود را با خدا هماهنگ می‌کنیم، روابط نسبی نمی‌توانند ما را بی‌نظم و آشفته کنند. رابطه مطلق با خدا و اولویت دادن به آن، به تمام روابط ما سامان می‌دهد. این روزها که اتفاقات خیلی زیاد است، برای خودم لازم شد تا مرور کنم و شاید برای مخاطب بزرگوار هم یادآوریش لذیذ و مغتنم باشد. آدم گاهی احساس از جا کندگی دارد که عاقبت چه خواهد شد. ارتباط ایمانی با خدا و نه تنها تنی و بدنی و ذهنی، باعث می‌شود ما از جا کنده نشویم و بدانیم همه پدیده‌ها به جز ربط نسبی که با همدیگر پیدا می‌کنند و وابستگی‌هایی که با هم دارند، هر کدام ربطی مطلق به خدا دارند و ربط مطلق آنها آشفتگی ندارد و سازگار است. اگر ما به لایه سازگار ارتباطات روحانی خود برسیم، رفتاری بالغانه در مواجهه با اتفاقات خواهیم داشت و دچار ترس و ضعف و تردید و اضطراب و افسردگی و پراکندگی نخواهیم شد. خداوند ما را در تمرین عبادت و دستیابی به زندگی روحانی و رعایت عدالت در زندگی درونی کمک کند تا دچار ظلم نهادی و گناه بنیادی درون فردی و آشفتگی‌ها و شکستگی‌های بر اثر آن نگردیم. دفتر تمرین
هدایت شده از گروه پژوهشی آرتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام خمینی: اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش می‌رود و هر قدمی که رفت، هی می‌گوید ما کاری نداریم، همین است، فردا قدم بالاتری برمی‌دارد. امروز لبنان است، فردا- خدای نخواسته- سوریه، پس فردا عراق است و همین طور. گروه پژوهشی آرتا | برای عضویت کلیک کنید
قبض و بسط جبهه حق تقدیر ضروری روند پیروزی است. جبهه حق نه ملاحظات شخصی دارد؛ نه میل سلطه و نه محدودیت زمانی و زمینی و نه وابستگی مادی. موضوع جبهه حق رهایی انسان است.
مفهوم تبیین و ترسم ولیّ در منطق رابطه امام و امت وقتی امام جامعه می‌فرماید، تبیین و ترسیم می‌کنم. یعنی اراده‌ای در پس آن قرار دارد. اما این اراده، اراده استعلایی خودمحور نیست، تکیه دارد به پیش‌فرض‌ها و بنیادهای آن؛ یعنی جامعه بودن جامعه و پیوند امت با امام. یعنی این طرح تنها زمانی پیش خواهد رفت که امت نقش خود را در طرح و ترسیم امام بپذیرد و بر عهده بگیرد. امام در ساحت عمل اجتماعی نه غیب می‌گوید و نه استبداد و سلطه و استیلا دارد. همان طور که فرمودند مقاومت برخواسته از باور و ایمان است و ایمان جوشش درونی و فطری است و پیش از فرمان بیرونی حجت درونی دارد. اگر این مقدمه را نادیده بگیرید از نظام ولایی نتیجه نخواهید گرفت و آن را به سوی حکومت‌های استبدادی و استعماری خواهید راند. همان طور که دیگران تجربه کردند. در واقع مردم در نظام ولایی بخش خودمانی و معمار و دست‌اندرکار و مسئول حکومت هستند به اندازه دانایی و توانایی و مهارتشان. نه استخدام شده حکومت یا گماشته آن. تنظیم‌گری و هماهنگ‌سازی البته ضرورت هر کار جمعی است که مبدأ و خواستگاه متحد و هدف و اقامتگاه متحد دارند. پس آنچه که اینجا بسیار مهم می‌نماید حرکت اجتماعی مردم برای ارتقاء پیوندهای داخلی و منطقه‌ای و جهانی است. فراغت بال مردم در ساختارهای عملیاتی این اجازه را می‌دهد که خلاقیت بسیار زیادی در تقویت پیوندهای اجتماعی و همبستگی و همدلی میدانی داشته باشند. تحقق وعده‌های ولی خدا قطعی است؛ اما برای امتی که خود را وفادار امامشان بدانند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ هدف خداوند هدایت مردم است. هیچ عجله‌ای ندارد. هیچ ترس شکست یا محدودیت منابع ندارد. می‌تواند تا زمانی که مردم آماده شوند طرح خود را به تأخیر بیاندازد. قصد معجزه و خرق عادت هم ندارد. نمی‌خواهد با زور کسی را به مسیر بکشاند. مردم خودشان باید مردم شوند و قدرتشان را متمرکز کنند در مسیر تحقق خواست امام و آنگاه خداوند خواهد پذیرفت و بستر را فراهم خواهد کرد. قطعا با فرار از صحنه امتحان پیشرفتی حاصل نخواهد شد. به هر دلیلی که باشد. اگر مردمی شایستگی از خود نشان ندادند، خداوند وعده‌های خود را توسط دیگری پیاده خواهد کرد. https://farsnews.ir/SaeedTotonkar/1733915555550627003
عادت تاریخی در جهان، به ویژه منطقه ما گردش دوره‌ای استبداد-هرج و مرج بوده است. انسان‌ها در برخی مناطق جهان تلاش کردند این گردش را که در موقعیت خود شاید منطقی هم جلوه می‌کرد بشکنند و راه جایگزینی بیابند. محصول این تلاش در غرب استقرار دموکراسی شد که تاریخ عجیب و غریبی دارد و هنوز پس از این همه مدت و فراغت و فرصت مفصلی که در اصلاح شیوه‌های آن وجود داشت، چالش‌های زیادی پیش رویش قرار دارد. ملت ایران نیز این مسیر را به تدریج در دوره قاجار آغاز کرد و پس از فراز و فرودهای فراوان در بهمن ۵۷ به بک پیروزی بزرگ دست یافت. پیروزی انقلاب پایان تحول تاریخی نبود. آغاز وضعیت جدید بود تا به تدریج امکاناتی را پیش پای ما بگذارد که بتوانیم چرخه غلط و باطل استبداد-هرج و مرج را بشکنیم. در گذشته چنین بود که مستبدین بر اثر تمنای مردم هنگام به ستوه آمدن از اضطراب موقعیت هرج و مرج، به قدرت می‌رسیدند و پس از چندی اضطرار اضطراب موقعیت، جای خود را به اضطرار استبداد موقعیت می‌داد و کم کم اختیار زندگی را از دست مردم می‌گرفت. هر چه بی‌در و پیکر بودن زندگی در آن سو رنج‌آور بود، انجماد و بسته بودن زندگی در این سو عذاب می‌داد. انتخاب مردم ایران برخواسته از مزیتی بود که در زیست فردی و اجتماعی داشتند و آن سرمایه عظیم عقل و امکانات زندگی ولایی بود که البته تا پس از انقلاب تنها توانسته بود در گشایش‌های ناگزیر تغییرات اجتماعی و سیاسی تبلور جدی پیدا کند و عملگری و کارایی خود را محک بزند. پس از انقلاب این روند به صورت جدی در لایه‌های بالای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آغاز شد و مردم که مسئولان هم جزئی از آنان بودند، مسیر جدید را تمرین کردند. نیازمندی‌های روز به روز و نو به نو راه جدید توسط خود مردم از منابع عظیم مقاومت پایدار و ایمان استوار استخراج می‌شد و فهم عمومی و تجربه زیسته و توافقات بین الأذهانی روند تشکیل و تکون آن را رقم می‌زد. این مسئله تا امروز نیز ادامه دارد. یعنی مردم هنوز در دوران گذتر از مبانی زیست استبدادی به سمت زیست ولایی هستند که کاملا با هم متفاوتند. همین امر زمان‌مندی تغییرات و تحولات را باعث شده و صبر و انعطاف و عزم و اراده دائمی را می‌طلبد. زیرا نظام ولایی و جامعه ولایی یک جامعه زنده است. با تمام شرایطش. به آرامی و تدریج شکل می‌گیرد، می‌جوشد و رشد می‌کند. نه با ابزار می‌توان بر آن فائق آمد و نه می‌توان بر آن چیره شد. مبتنی بر ایمان و باور درونی است و تکیه به فهم ولایی دارد که از خدای متعال جاری می‌شود و در تمام جزئیات زمینی امتداد دارد و نسبت‌ها و مناسبت‌ها و فاصله‌ها و رابطه‌ها را تعیین می‌کند. بدون اینکه جانبداری از سویی داشته باشد. ملتی که بنده خدا هستند؛ نه هیچ کس دیگر. تشکیل چنین جامعه سعه صدر بسیار زیادی را در تمام زمینه‌ها می‌طلبد. این سعه صدر انفعال نیست، ظرفیت و قابلیت تحقق امر عظیم است. فهم این معنی برای جمعی که روابط آنان بر اساس پیوندهای ضعیف غریزی و بیرونی و مادی شکل می‌گیرد مشکل بلکه محال است. کسانی که در فضای جامعه مرده، دانش اداره جامعه را آموخته‌اند، ناگزیر نمی‌توانند رفتارهای باور پایه و حیات‌مند را درست تحلیل کنند. این صورت‌بندی غلط القاء هرج و مرج می‌کند. همان فهم بیرونی، روابط ولایی را نیز روابط استبدادی و استعلایی می‌بیند. زیرا تنها جسد یک پدیده را شاهد است و بصیرت معنایی و روحانی نسبت به آن ندارد. اساسا نمی‌تواند جامعه زنده را درک کند؛ زیرا منابع حیات را در جهان‌بینی خود ندارد و تناسب‌های آن و آثار و نشانه‌هایش و نحوه امتدادهایش را درک نمی‌کند. نتیجه اینکه دچار نوعی تحلیل غلط از وضع جامعه می‌شود و گاهی نادانسته و ناخواسته و گاهی دانسته و از روی عمد چرخه هرج و مرج-استبداد را به ذهن جامعه تزریق می‌کند. حال این داده آلوده به ذهن جوال و جوشان مردم اندک اندک فضای ذهنی و سپس بین الأذهانی را مسموم می‌کند و اندک اندک باعث می‌شود، واکنش‌های بیرونی و عملی و میدانی و اجتماعی نیز به وجود آید. یعنی جامعه از دو سو له دو قطبی خطرناک ضدولایی نزدیک می‌شود. از یک سو نظم‌گریزی، قانون‌ستیزی، حکومت‌ناپذیری، جامعه‌ناباوری و از سوی دیگر رفتارهای استکباری و استعلایی و استبدادی و استثماری که طبیعت برآمده از انفعال مسموم هرج و مرج است. حال دیگر جامعه به صورت میدانی و واقعی هم تجربه هرج و مرج دارد و هم تجربه استبداد و دیکتاتوری و بر هم زدن این قضا به تدریج به امری مقدس و هدفی حیثیتی بدل می‌شود. اما نکته اینجاست که چون این روند بر اساس مبنای غلط و علیه روابط ولایی شکل گرفته، هیچ گاه به نفع افراد و ملت پیش نمی‌رود و جامعه را ذیل یک قدرت قاهره بیرونی و استبداد تند وابسته به دیگری سامان می‌دهد. زیرا باور و استحکام درونی ندارد و دیگر از درون نمی‌جوشد. لذا وابسته به استیلای خارجی است و دیگر خودمانی‌هایش تعیین کننده تقدیراتش نمی‌باشد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
عادت تاریخی در جهان، به ویژه منطقه ما گردش دوره‌ای استبداد-هرج و مرج بوده است. انسان‌ها در برخی مناط
پس کناره‌گیری از حکومت ولایی، نمی‌تواند چنین جامعه‌ای با این مشخصات را به نقطه بی‌طرفی برساند که بیشتر داستان‌هایی از آن روایت شده تا تجربه‌هایی واقعی. یعنی آن رؤیای مردم سالاری که مصلحان اجتماعی ترسیم می‌کنند، حتی در کانون این نظرپردازی‌ها جامه عمل نپوشیده، زیرا نیازمند سرمایه بزرگی است که تنها در نگاه ولایی امکان کشف و تحقق دارد و آن کرامت انسانی و اتصال و ارتباط با چشمه‌های ولایت است که خواست‌گاه حقیقتی و سرچشمه واقعیات است. خطر بزرگی که کشورهایی با تجربه استعمار را تهدید می‌کند، گرفتار شدن در دام دوگانه ساختگی استبداد-هرج و مرج است که مهار امور را از ساختار ولایی خارج می‌کند و کشور را به بیگانگانی می‌سپارد که سعی دارند مستعمرات گذشته خود را با روش‌های نو و پیشرفته به انقیاد و بند خود درآورند. مسیر مردم‌سالاری ولایی هنوز در آغاز راه است. تحقق دقیق و کامل آن زمان‌بر است. حتی اگر می‌خواستیم به دنبال دموکراسی‌های غربی نیز به صورت اصولی حرکت کنیم بیش از یک قرن زمان نیاز داشت تا با چرخش چند نسل قواعد آن فهمیده و پذیرفته شود؛ اما در نظام ولایی هدف رسیدن انسان‌ها به نقطه‌ای از شایستگی است که فهم حکومتی داشته باشند و به عبارتی انسان‌حکومت‌ها شکل بگیرند. همان چیزی که در ادبیات دینی ما به خلیفة الله تعبیر می‌شود. در نظام‌های دموکراسی معمول غالبا افراد حق خود را در اضطراب موقعیت به حکومت‌ها می‌فروشند و به صورت پایاپای حقوقی دریافت می‌کنند. اما در نظام ولایی سرمایه حکومت از گنجینه لایزال الهی است و محدودیتی ندارد. تنها باید انسان‌ها به دانش و بینش و توان و هنر حکومت دست یابند. از سوی دیگر این یک فراروی حیات‌مند و زندگی‌پایه است. از بیرون ساخته نمی‌شود و با ابزارهای مرده شکل نمی‌گیرد. یک سیر و سلوک و حرکت دائم است که با واقعیات و پدیده‌های فراوان روبروست. لذا صبر بسیار می‌طلبد که میوه شیرین داشته باشد.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
پس کناره‌گیری از حکومت ولایی، نمی‌تواند چنین جامعه‌ای با این مشخصات را به نقطه بی‌طرفی برساند که بیش
حال با این نگاه می‌توان بسیاری از تحلیل‌های رایج نسبت به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و زیست ولایی را نادرست و برخواسته از محاسبه غلط و فهم ناقص کسانی دانست که در لباس دلسوزان و مصلحان در محافل خاص برجسته و شناسانده می‌شوند و رسمیت و سندیت پیدا می‌کنند. قطعا جریان تحول بر اساس نظام ولایی نیازمند آمادگی افراد برای فراروی هویتی است. مردم باید آماده باشند تا خود تبدیل به شخصیتی اجتماعی گردند و مصالح و مفاسد را نه بر اساس تمنیات فردی صرف؛ بلکه بر اساس منافع و مضار جامعه تحلیل کنند و تشخیص دهند و حاضر به دفاع از آن باشند. مسیرهای غلط برای رسیدن به این نقطه در منطقه استعمارزده ما بارها و بارها آزموده شده است که آخرین آن همین سوریه است.حکومت‌های پادشاهی در دوره‌های مختلف ریشه‌ها و پیوندهای ولایی را تضعیف می‌کنند و شخصیت جامعه را به انحصار خود درمی‌آورند. این باعث نوعی فقر و بی‌عدالتی شخصیتی عمیق در جامعه می‌شود. در نظام ولایی سعی می‌شود در طول زمان استخراج منابع عظیم ولایی از تراث فرهنگی به حد کافی شکل بگیرد تا با بازتوزیع آن در تمام جامعه امکان‌های تشکیل حکومت مردم‌سالارانه در سطح مطلوب به دست آید. اگر ما پیش از موعد صحیح آن بخواهیم جامعه را به این نقطه برسانیم، نتیجه شکست جامعه و افتادن در گسل ناجامعه‌گی است. یعنی مردم دیگر امکان مردم شدن را از دست می‌دهند و ناچار وابسته به بدنه تمدنی و فرهنگی بیگانه خواهند شد تا هر تصمیمی خواست درباره ایشان اتخاذ کند و در راستای منافع خود در ازای زنده ماندن به کار گیرد. لذا پرداختن به اخبار کامل و دقیق سوریه و تجربه‌ای که از سر می‌گذراند برای همه ما هم درس دارد و هم عبرت تا دچار فتنه‌های هولناکی نشویم که سوریه را با تمام مردمش بلعید و نابود کرد.
اگر تنها یک صفت مقام معظم رهبری اجتماعی می‌شد، بخش زیادی از مصیبات اجتماعی ما اگر حل نمی‌شد، مسیر حل و فصل را پیدا می‌کرد و آن وفاداری عجیب ایشان به همسرشان است که ذیل صفت کلی وفاداری ایشان می‌گنجد.
هدایت شده از استاد وکیلی
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«سخنان شهید ابراهیم عقیل، فرمانده شهید حزب الله» ☑️@ostad_vakili
بهار عربی خزان از آب در آمد؛ بیداری اسلامی ادامه دارد. روزی که ایرانیان مبارزات انقلابی خود را آغاز کردند، استبداد وقت برای تعیین و طراحی زمین بازی تلاش می‌کرد آن را شورشی کمونیستی وابسته به شوروی سابق جا بزند. صورت‌بندی مسئله مانند حکومتش وابسته به غرب بود و برای حل مشکل اربابان شکل می‌گرفت. او گمان می‌کرد آیین اسم‌گذاری پیرو منطق و میل استبداد است. اما روح انقلاب مردم ایران، نام خود را یافت و نشان داد که فهم واقعی و درونی و خودمانی از آن اتفاق بزرگ بر عهده صاحبان آن است، نه بیگانگان. نام‌های ساختگی تحمیلی به زودی خود را رسوا می‌کنند. نام میدان را کسی تعیین می‌کند که صاحب آن است. غرب همواره تلاش کرده منطقه ما را با نام‌گذاری‌های جعلی و میلی، مال خود کند؛ اما صاحبان منطقه با منطق مقاومت نشان داده‌اند که این اجازه را به بیگانگان نخواهند داد. تحولات اخیر سوریه باعث شد تا برخی کارشناسان تلاش کنند منطق اتفاقات را با قرائت‌های مختلف از صحنه بیابند تا شاید بتوانند آینده حوادث را پیش‌بینی کنند و بر این ناهنجاری فائق آیند. بازگشت برخی تحلیل‌گران به سال ۲۰۱۰ میلادی بود. دوباره تعبیر بهار عربی به زبان تحلیل‌گران بازگشت؛ اما همه می‌بینند که هیچ شباهتی بین بهار و اتفاقات منطقه وجود ندارد. حوادث منطقه در این ۱۴ سال اخیر هیچ گاه سبزی و سلامت و خرمی و آبادانی در پی نداشته است. گویی استبداد منطقه‌ای و سلطه جهانی پوست‌اندازی‌های خود را دنبال می‌کرد و می‌خواست تغییر مهره‌ها را بهار جا بزند. باز هم نگاه از بالا به پایین و از بیرون به درون و تفکر تغییر تحمیلی واقعیت که با انفجار هزاران هزار تن بمب و ده‌ها جنگ و بیشمار جنایت و تجاوز و غارت مردم منطقه همراه بود. این آن بهاری است که دیگران می‌گویند که رنگ رخساره منطقه خبر می‌دهد از سر درون آن. اما سوی دیگر ماجرا یعنی جریان مقاومت که تحولات منطقه را به صورت باطنی و ذاتی دنبال می‌کند و تغییرات حقیقی و درونی را رقم می‌زند، بر خلاف میل راهبردنویسان غرب، این تحولات را در اثر خودشناسی تاریخی مردم منطقه و در راستای خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی امت‌پایه ملت‌ها می‌داند؛ لذا آن را بیداری اسلامی نامگذاری می‌کند و امیدوار است در آینده نزدیک پیروزی نهایی با غلبه بر ناسازگاری‌های داخلی و پاکسازی ناخالصی‌های افراط و استبداد و اخراج اشغالگران و متجاوزان، به دست آید. تحولات یک سال و چند ماه اخیر در منطقه نشان داد که حکومت‌های منطقه نه تعلقی به هویت عربی دارند و نه فهمی از باورهای فعال اسلامی. مردم مظلوم غزه و لبنان و اکنون سوریه زیر بار سنگین‌ترین جنایت‌ها و تجاوزها به شدت آسیب دیدند، اما تقریبا هیچ کدام از حاکمان منطقه رویکرد سازنده و پیش‌برنده‌ای را متناسب با امکانات خود در پیش نگرفت. هر روز آبستن درد و اندوه و غم بی‌اندازه برای مردم منطقه است، اما حکومت‌های سلطه‌گر و خائن سعی می‌کنند اسباب غفلت و حواس‌پرتی مردم را از کانون داغ مصیبت‌های منطقه فراهم کنند. هزینه‌های هنگفت برای نادیده گرفتن واقعیت و خاموش کردن حقیقت باعث پیچیده شدن صحنه و خارج شدن آن از مهارهای نیم‌بند خواهد شد. تحقیر مردم منطقه با نادیده گرفتن درد آنان و تحمیل عنصر نامربوط به صحنه و تشویق تروریست‌ها و نیروهای مسلح معارض برای بر هم زدن نقشه منطقه و بی‌دفاع کردن مردم مظلوم سوریه و تهدید جغرافیای آن و ویران کردن تمام سرمایه‌های راهبردی آن، هیچ پیروزی برای بدخواهان فرامنطقه‌ای و گمراهان منطقه‌ای رقم نخواهد زد. بیداری اسلامی همچنان که مردم غزه و لبنان را قوت بخشید تا ناباورانه زیر بار شدیدترین جنایت‌های ممکن تاب بیاورند، به مردم سوریه نیز این توان را خواهد داد که به صحنه باز گردند و حق و هویت خود را بازیابند. اینجا مسئله تنها زمان است. چیزی که دیگران ندارند.
نمی‌توان صحنه را با قاب‌بندی‌های جعلی وارونه نمایش داد و انتظار داشت، باورپذیر باشد. وضع سوریه با تمام اتفاقات واقعی قابل تحلیل است. ساده‌انگاری گاهی جای ساده‌سازی را می‌گیرد. برخی از حمایت‌های ایران نسبت به بشار اسد اظهار تعجب می‌کنند. زمان ثابت کرد که ایران واقعیتی بزرگ را می‌دید و تحلیل روندها را به فعالان خرد ارائه می‌داد. نمی‌توانی سقوط بشار اسد را ببینی اما گردنکشی اسرائیل را نه. نمی‌توانی آزادی زندانیان را ببینی، ناامنی اجتماعی را نه. نمی‌توانی دولت انتقال را ببینی، آمریکا را نه. نمی‌توانی مسلحین سوری را ببینی، تروریست‌های اجاره‌ای را نه. نمی‌توانی اتحاد آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی را برای مصرف کردن سوریه ببینی، اختلافات شدید بین نیروهای به اصطلاح آزادی‌بخش را نه. نمی‌توانی هجوم مسلحین را ببینی ورود ترکیه را نه. نمی‌توانی جمع و تفریق بودن و نبودن بشار اسد را در این شیوه تفییر ببینی و شهادت ندهی که بدتر رفت، بدترین آمد. ما در یک روند واقعی سعی می‌کردیم، وضع بدتر را به بد و سپس خوب تغییر دهیم. اما تاب‌آوری ارتش و مردم سوریه کافی نبود و شکست. در واقع سوریه شکست، نه ما. نه محور مقاومت. سوریه در واقعیت دچار مرگ موقت شده. امیدواریم در آینده توسط جوانانش احیاء شود. سوریه درس و عبرت برای ما و تک تک مردمان منطقه است. تحلیل‌های قاب‌بندی شده بلای جان جریانات روشنفکری غربگرا در متطقه شده است. فعالان بورس، روند بازار و منطق فراز و فرود آن را در زمان‌های مختلف تحلیل و بررسی می‌کنند و با جمع‌بندی واکنش بازار در چرخه‌های زمانی مختلف تحلیلی نزدیک به واقع را ارائه می‌دهند و پیش‌بینی می‌کنند که چه اقدامی در این لحظه درست و بجاست. این شیوه در تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی نیز معتبر است. یعنی شناخت ما از متن واقعیت در محدوده‌های مختلف جغرافیایی و تاریخی و شناخت درست از مردم و نگاه و نگرش آنها و امکان‌های پیش رو و ناسازگاری‌های موجود و اهرم‌های تغییر در دسترس می‌تواند برداشت واقعی‌تری از اتفاق را به ما بدهد. با این مقدمه آیا سقوط بشار اسد به نفع مردم سوریه و منطقه بود یا ماندن او و تغییرات تدریجی احتمالی که امید انجام آن می‌رفت؟! سیاست‌های منطقه‌ای ایران در مهار بی‌نظمی و آشفتگی، به نفع مردم سوریه و منطقه بود یا به ضرر آنان؟! آینده تغییرات بزرگی در خود دارد که به تدریج آشکار خواهد کرد. هوشمند آن است که آگاهانه و متواضعانه و صبورانه به استقبال تغییرات مطلوب برود و مسیر بهینه را برای جریان امور ناگزیر طراحی کند. ایران می‌دانست که سوریه آماده تغییر ناگهانی نیست و بی‌دفاع خواهد شد. توافق نیم‌بند و شکننده موجود در سوریه داشت کار می‌کرد و اجازه نمی‌داد، هر کس بدون هیچ محاسبه‌ای هر چه خواست با سوریه و مردمش انجام دهد.