babolharam _ Shab03Moharram1399[05].mp3
5.36M
|⇦•دلت اومد منو تنها بذاری؟..
#زمزمه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس حاج میثم مطیعی _سوم محرم99 •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#شعر
آی قصه قصه قصه ای بچه های قشنگ
برای قصه گفتن دلم شده خیلی تنگ
من حضرت #رقیه یه دختر سه سالم
همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م
گلهای دامن من سرخ و سفید و زردن
همیشه پروانه ها دور سرم میگردن
از این شهر و از اون شهر آدمای زیادی
میان به دیدن من تو گریه و توشادی
هرکسی مشکل داره میزنه زیر گریه
مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه
خلاصه ای بچه ها اسم بابام حسینه
به یادتون می مونه؟ بابام امام حسینه
پدربزرگ خوبم امیر مومنینه
اون اولین امامه ماه روی زمینه
تو دخترای بابام از همشون ریزترم
خیلی منو دوست داره از همه عزیزترم
مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم
گردنبد ستاره به گردنم می بستم
یه روزی از مدینه سواره و پیاده
راه افتادیم و رفتیم همراه خانواده
به سوی مکه رفتیم تو روز و تو تاریکی
تا خونه خدا رو ببینیم از نزدیکی
چند روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا
راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا
به کربلا رسیدیم اونجا که دریا داره
اونجا که آسمونش پرشده از ستاره
تو کربلا بچه ها سن و سالی نداشتم
بچه کبوتر بودم پر و بالی نداشتم
همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم
به حرفای قشنگش همیشه گوش می کردم
تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیم
با اینکه تنها شدیم ولی نمی ترسیدیم
تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من
سبد سبد گل سرخ ریخت توی دامن من
بزرگا که جنگیدن با غولای بد و زشت
ما توی خیمه موندیم بزرگا رفتن بهشت
گلهای دامن من از تشنگی می سوختن
به گریه کردن من چشماشونو میدوختن
تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته
مخصوصا اونجایی که خشکه و بی درخته
دامنم آتیش گرفت مثل گل های تشنه
به سوی عمه زینب دویدم پا برهنه
خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم
خوردم زمین در اومد گوشواره ازتو گوشم
خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا
وقت غروب خورشید شدیم اسیر غولا
پیاده و پیاده همراه عمه زینب
راه افتادیم و رفتیم از صبح زود تا به شب
تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه
از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه
توی خرابه شام ما رو زندونی کردن
با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن
فریاد زدم آی مردم عموی من عباسه
بابام امام حسینه کیه که اونو نشناسه؟
سرغولا داد زدیم اونا رو رسوا کردیم
تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم
بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه
گفت که باباحسینت میخواد پیشت بخوابه
دست انداختم گردنش تو بغلش خوابیدم
خیلی شب خوبی بود خوابای رنگی دیدم
صبح که بلند شدم من دیدم که یه فرشتم
مثل داداش اصغرم منم توی بهشتم
#سلام_مولای_من❤
چه خوشبختم که صبحم
با سلام بر شما آغاز می شود
و ابتدا عطر یاد شما
در قلبم می پیچد ...
چه روز دل انگیزی است
روزی که نام شما بر سردرش باشد
و شمیم شما در هوایش ...
من در پناه شما آرامم ،
دلخوشم ، زنده ام ...
شکر خدا که شما را دارم ...
🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤
💢فرزند مثبت می خواهید؟
خودتان مثبت باشید...
اولین گام این است که در گفتگوی روزانهتان از کلمات و جملات مثبت استفاده کنید:
➖ بهطور مثال بهجای ”خسته نباشید“
بگوئید: ”شاداب باشید، خدا قوت“.
➖ وقتی کسی از شما میپرسد اوضاع و احوال زندگیتان چطور است؟ بگوئید: بسیار خوب، عالی است!
اجازه دهید این جملات ملکه ذهن شما و فرزندتان شود.
وقتی فرزندتان در حال یادگیری زبان است و این جملات مثبت را از زبان شما میشنود، مسلماً همانها را وارد دایره لغت خویش میسازد.
➖ در مقابل سئوال: حالت چطور است؟ بگوئید عالیم
و به فرزندتان نیز آموزش بدهید که در پاسخ به این سئوال بگوئید: عالیم.
و مسلم بدانید کائنات حال عالی را به شما هدیه خواهند کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر مواد مختلف زیر میکروسکوپ👁