🔹گزارشی از گردهمایی اصحاب علوم اجتماعی و رسانه با موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»(۱)
💠ارائه اول «لفاظی، منطق اصلاحات اقتصادی»: ریحانه نادرینژاد
🔸شباهتهای گفتمانی که در رویدادی اعتراضی ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴ وجود دارد تکراری است و میتوان این فرضیه را مطرح کرد که؛ در هر دو رویداد، در مورد سیاستهای اقتصادی ما «لفاظی» عامل محرک است. پیشفرض من این است که همه قبول داریم بحث افزایش قیمتها جزء سیاستهای شوکدرمانی و سیاستهای نئولیبرالیستی است که راهکارها و سیاستهای اجرایی مشخصی دارد. اما گفتمان رسمی جامعهی ما به هیچوجه نمیپذیرد که چنین سیاستهایی را اجرا میکند، و ناگریز این مبانی و پیامدها را به همراه دارد.
🔸سوال اصلی من این است که در این زمینه با چه تکنولوژی با مردم صحبت میشود؟ که به نظرم اینجاست که تکنولوژی لفاظی مطرح میشود. لفظهایی مثل ضرورت، اجتنابناپذیری، علمی بودن، طبیعی بودن، واقعی بودن و … کلید واژههایی است که در سالهای 1368 تا 1374 در صحبتهای آقای رفسنجانی، رئیس سازمان برنامه، وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی آن دوره وجود دارد و وقتی شما روزنامهها و همایشها و سمینارها را مرور میکنید نیز با این کلمات مواجه میشوید.
🔸نادرینژاد با ارائه گزارشی تاریخی از سالهای 1368 تا 1374 و عملکرد دولت در اجرای برنامههای نئولیبرالیستی، تصویر مشترکی را در اجرای سیاستها، ادبیات طرح مسائل و مواجهه با اعتراضات، در مقایسه با شرایط فعلی ترسیم کرد. و در تبیین فضای عمومی این سالها افزود: حمایتها و پشتیبانیها از سیاستهای دولت را میتوان در روزنامهها و صحبتهای خطبای جمعه نیز پیگیری کرد، که بدون اینکه از منطق اقتصادی صحبتهایشان اطلاعی داشته باشند از آن سیاستها حمایت میکنند. چند جمله معروفی از آقای جنتی است که میگوید «قیمتها میرود بالا تقاضا میآید پایین» و در واقع یک تئوری اقتصادی مبتنی بر مبانی نئوکلاسیک را مطرح میکند. ولی مشخص نیست که چقدر به این امر واقف است. یا اینکه وقتی از تعادل صحبت میشود هر دانشجوی ترم اول اقتصاد میداند که تعادل یک نقطه نیست، تعادل یک مکان هندسی است که بینهایت امکان برایش وجود دارد. تعادل یک هدف نیست و در هر قیمتی، میتوان برای تعادل مقداری به دست آورد. و نکته مهم این است که درباره این مفاهیم صحبتی به میان نمیآید و صرفا این مباحث مطرح است که ما ناچار هستیم این سیاست را پیش ببریم، ما باید نوسازی کنیم، ما باید به علم احترام بگذاریم.
🔸در واقع در این دوره تقریباً سازمان برنامه قوت میگیرد و امثال آقای حمید زنجانی، آقای نوری، آقای طباطبایی و آقای طبیبیان از آنچه در دههی 60 انجام داده بودند، میگذرند و مدعی میشوند که ما به علم اقتصاد مدرن مجهز هستیم و میخواهیم اقتصاد مدرن را پیش ببریم. در پشت همه اینها، سیاستهای جدی حاکمیت نیز وجود دارد.
🔸در سال 1371 با آغاز اولین شورشها، دقیقاً همین ادبیات امروزی آشوبگر و موجسواریِ دشمن از سوی آقای رفسنجانی و آقای عبدالله نوری مطرح میشود. در حالی که مشاهدات میدانی بیانکننده این بود که این افراد محصولات غذایی میدزدیدند و مکانهای اعتراض نیز محلههای پایین و شهرهای حاشیهای بودند. اما به هیچ وجه ریشههای این اعتراضات و گفتمانپردازی پیرامون آنها صورت نمیگیرد.
🔸از سال 1372 که رهبری در صحبتهای عید نوروزشان به عدالت اشاره میکنند در واقع ما یک تغییر صورت گفتمانی را داریم. از آن به بعد «تعدیل» بعد از اینکه در دو گزارش محرمانه منتشر شده، به عدالت تغییر مییابد و به راحتی جا میاندازند که هدف از سیاست عدالت است. حاکمیت سیاسی ما هم مخصوصا در زمان انتخابات، این موضوع را میپذیرد. تا دوران بعد از انتخابات که دیگر جناح چپ حذف شده، تا حدودی با سیاستهای نئولیبرالیستی مقابله میشود. خود آقای هاشمی هم میگوید؛ که من موقتاً این سیاستها را قطع میکنم اما اینها اجتنابناپذیر هستند و ما گریزی نداریم که این سیاست را پیش ببریم.
🔸مسئله اصلی من از این روایت تاریخی این است که؛ ببینید چگونه با عبارتپردازی بدون فهم دقیق، به گریزناپذیری و اجتنابناپذیری یک موضوع تن میدهیم و همه ما میدانیم که در اصلِ افزایشِ قیمتِ بنزین، رویکردهای تخصصی مخالفی وجود دارد که ادله قوی هم دارند. اما این که میگویند «ما چارهای نداشتیم»، و ما هم میگوییم «اصل کار درست بوده» همان تکنولوژی لفاظی است. افزایش قیمت بنزین، برخواسته از یک تئوری با مبانی مشخص است و ما باید خارج از ایدوئولوژیزدگی، تئوریها را زمانمند و مکانمند ببینیم. این افزایش قیمت میتوانست اصلاً وجود نداشته باشد.
به نقل از:http://rcica.ir
@daghdagheha
🔹گزارشی از گردهمایی اصحاب علوم اجتماعی و رسانه با موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»(۲)
💠عنوان دوم «سرکوب آینده، پارادوکس سیاست در ایران» : علیرضا بلیغ
🔸سخنران با اشاره به انقلاب اسلامی به عنوان آغاز احیای امر سیاسی در ایران گفت: اگر امر سیاسی اساسا آیندهای در آن وجود نداشته باشد و معطوف به آینده نباشد، خیلی نمیتواند معنای محصلی داشته باشد. فلذا آنچه با انقلاب رخ داد نحوی خاص از آینده به همراه داشت که متفاوت از وضع موجود آن زمان و شرایط حال حاضر است. و اگر نیروی تاریخی را همچنان فعال بدانیم ما سعی کردیم ارادهای معطوف به آینده داشته باشیم، اما با اتفاقات پس از انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی در لایههای مختلف، این آینده سرکوب میشود. البته که ما از یک وضع صحبت میکنیم نه از اراده سیاسی مشخصی که در افراد خاصی متبلور شده، هرچند ممکن است افرادی این وضع را نمایندگی بکنند.
🔸بلیغ در ادامه، جهت تبیین زمینهی تاریخی انقلاب اسلامی، به دوران صفویه و حکومت آل بویه اشاره میکند که تشیع به صورت جدی مسئولیت حکومت و عرصه سیاست را پذیرفته است. و معتقد است در آن دوران و در دوره انقلاباسلامی با استقرار حکومت و پذیرش حکومت، مسئله اصلی اداره است و دیگر نمی شود به نحو انقلابی به فکر زیر و زبر کردن تاریخ بود. از اینروی باید طرحی از یک گسستگی در عین پیوستگی وجود داشته باشد. مانند اصطلاحی که مقام رهبری تحت عنوان «نظام انقلابی» در بیانیه گام دوم انقلاب مطرح کردند.
🔸ما بعد از صفویه با استقرار حکومت، درگیر این مسئله شدیم که با وجود بحث «اداره» شاید جلوی ایدههای آیندهنگرانه که به صورت بالقوه در اندیشه تشیع وجود دارد، گرفته شود. شاهد مثال هم اینکه بعد از صفویه تا دوران مدرنیزاسیون در ایران، عملا همه حکومت ها با اینرسی صفویه کار میکنند. تا رخداد انقلاب که با طرح امام و همراهی مردم به ایده ای می رسد که می شود براساس آن امر سیاسی را احیا کرد.
🔸دو جریان اصلی سیاسی که به تدریج در ایران شکل گرفتهاند عملا به جای آنکه طرحی برای آینده داشته باشند دو طرح از گذشته هستند که خودشان را به جای آینده قالب میکنند. از یک طرف تصویری که جناح محافظهکار ارائه میکند به نحوی بازگشت به گذشته است یا حفظ وضع موجود، و از طرف دیگر تصویری که جناح چپ یا آنچه امروز به عنوان اصلاحطلبی شناخته میشود رائه میدهد، تصویر گذشته غرب است. نکته مهم در هر دو تصویر این است که اگر میخواهیم از آینده صحبت کنیم، این آینده باید امری محتوم و در عین حال نامتعین باشد. آنچه انقلاب به ما داد این بود که بتوانیم آینده به معنای حقیقی کلمه را دنبال کنیم. ولی تضادهایی که این دو تصویر دارند و عملا صحنه سیاسی ایران را رقم زدهاند، مانعهای جدی بر سر راه این طلبِ آینده ایجاد کردهاند و عملا ما را از پیگیری آینده در لایه های مختلف پس زده اند.
🔸آنچه که میتوان معطوف به وقایع اخیر مطرح کرد این است که چیزی که ما باید اسم آن را برنامه بگذاریم و آن را ملاک کار خودمان قرار دهیم از ابتدا در جمهوری اسلامی وجود نداشتهاست. البته برنامهای مدنظر است که؛ پیوند جدی با واقعیتِ اجتماعی و تاریخی ما داشته باشد، طرحی برای جمهوری اسلامی باشد و در آن عقلانیت سیاسی حضور داشته باشد. نه آنچه اکنون داریم که صرفا برنامهای برای توزیع پول نفت است. به نظرم بار اصلی این کار نیز، بر دوش کسانی است که در حوزه علوم انسانی فعالیت میکنند و خودشان باید از کارخودشان پاسداری کنند. آنها هر لحظهای که بخواهند کارشان را متصل کنند به یک جریان سیاسی، عملا از فکر آزاد و آنچه که میتواند به برنامهای واقعی برای جمهوری اسلامی منتهی بشود، منفک میشوند.
به نقل از:http://rcica.ir
@daghdagheha
🔹گزارشی از گردهمایی اصحاب علوم اجتماعی و رسانه با موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»(۳)
💠عنوان سوم: «عواقب نادیده گرفتن اعتراض به عنوان یک واقعیت اجتماعی» : آرش وکیلیان
🔸سخنران ضمن تفکیک ابعاد امنیتی موضوع، به شرایط سالهای 1354 و1355 رژیم پهلوی پس از مواجهه سرسختِ امنیتی با جریانهای مخالف همچون چریکها اشاره کرد و گفت: در این مواجهه سرسخت، رژیم پهلوی دستاورد بزرگی داشت و ضربههای مهلکی به جریانهای مخالف خود وارد کرد ولی از نظر کارکرد حکمرانی و توجه به ابعاد اجتماعی در بدترین وضعیت خودش قرار داشت. اجرای ناقص و غلط برنامه انقلاب سفید باعث شد تودههای شهری شکل بگیرد که قابلیت بسیج گسترده را داشتند، که تبعا اتفاقات پس از آن نیز قابل توجه است. البته موضوع من این نیست که در حال حاضر شباهتی به آن دوران داریم، مسئله من این است که ما پس از انقلاب نیز براساس شیوه حکمرانی، اقشار مختلف جامعه را به لحاظ اجتماعی مورد تعرض قرار میدهیم. و این مسئله را نادیده میگیریم که به لحاظ اجتماعی چه اتفاقی در جامعه رخ میدهد. شاید از اولین افرادی که به صورت جدی فریاد اعتراضی برآورد، آقای رفیعپور با کتاب «توسعه و تضاد» بود که اعلام کرد این شیوه برنامه توسعه به چه عواقبی منجر خواهد شد. ولی به صورت مستمر اعتراضاتی را میبینیم که آنها را به بستر امنیتی- سیاسی میکشانیم و امر اجتماعی را نادیده میگیریم.
🔸او با اشاره به جلسه گزارش آسیبهای اجتماعیِ وازت کشور در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرد: آقای میرباقری به عنوان مسئول در این جلسه مقدمه مبسوطی را درباره عیوب توسعه نامتوازن مطرح کردند ولی در ادامه از مقدمه گذشتند و بر فکتهای عینی چون طلاق و حاشیهنشینی و غیره تاکید کردند و همین مصادیق، مبنای قانونی برنامه ششم و بودجههای هنگفتی که به این سمت سرازیر شد، قرار گرفت. یا به عبارت همچون پزشکی عمل میشود که کاری به بیماری مریض ندارد و صرفا اگر خونریزی میبیند، پانسمان میکند.
🔸در واقع، ما عملا دستگاهی نداریم که مسئول امراجتماعی باشد و صرفا عوارضی را میبینیم که سعی میکنیم مداواهایی انجام دهیم. و در این میان نیز جامعهشناسانی هستند که از این مداواها کاسبی میکنند و مسئولینی که صرفا از این مداواها گزارش میدهند. بدون آنکه کسی بازنگری کند در راهبرد ما در برنامهریزی توسعه و نوع تعاملی که با مسئله اجتماعی انجام میدهیم. هر زمان هم که فشار حوزه اجتماعی به صورت اغتشاش و اعتراض به وجود میآید، سعی میکنیم با ادبیات امنیتی_سیاسی با آن مواجه شویم. و جالب اینجاست که اوپوزیسیون هم با همین ادبیات با آن روبهرو میشود. و در این میان امر اجتماعی مغفول میماند.
🔸ادامه این روندِ هزینهکردِ سرمایه اجتماعی برای امرار معاش سیاسی یا روزمره دستگاهها _از پولی کردن دانشگاه تا شیوه مواجهه با بنزین_، در بلند مدت ما را به یکی از این دو سمت میبرد که یا دستگاههای حکومتی خواهیم داشت که مسئولینِ آنها توسط سرمایهداران معدودی خریداری شدهاند-که به نظرم این هم نیست-. یا با جمعیت گستردهِ ناامیدِ بیهویتی مواجه میشویم که چون گفتمانی قوی و حضرت امامی نیست، ممکن است توسط انواع جنبشهای ضداجتماعی و فاشیستی بسیج شوند. در واقع اگر ما امر اجتماعی را نادیده بگیریم عواقب بسیار بدی طی 20 الی30 سال آینده برای جامعه دیده میشود.
به نقل از:http://rcica.ir
@daghdagheha
🔹گزارشی از گردهمایی اصحاب علوم اجتماعی و رسانه با موضوع« افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»(۴)
💠ارائه چهارم «حیات حقیقی جامعه، حلقه مفقوده سیاستگذاریهای ما»: محمدحسین مطهری
🔸او با اشاره به نقش فلسفه در زندگی روزمره و تبیین بحران اخیر از دیدگاه فلسفه اسلامی گفت: به نظر میرسد فلسفه در ایران و در تاریخ ما، برخلاف غرب، بازیگر اصلی نبوده است و معمولاً فلسفه اسلامی در تمدن سنتی و مدرن رقبای جدی داشتهاست. از اینروی در حال حاضر در فلسفه اسلامی منظر اجتماعی، تمدنی و فلسفه تاریخ نداریم. در تبیین علت این موضوع میتوان به دو نکته اشاره کرد: یکی این که متوجه تاریخ و اهمیت نقش تاریخ در فلسفه اسلامی هنوز نشدهایم یعنی فیلسوف مسلمان که به مسئله فلسفه تاریخ در یک بحث مستقل، پرداخته است فقط شهید مطهری است و با شهادت ایشان دیگر هیچ اثری ما در مورد فلسفه تاریخ در فلسفه اسلامی نداریم. دوم اینکه به اجتماع به عنوان یک ساخت حقیقی باور نداریم.
🔸بنابراین باید بپذیریم که جامعه یک موجود حقیقی در میان سایر موجودات است، که حیات دارد. این در حقیقت مخالف قرائتی است که جامعه را صرفاً تودهای از مردم میداند.
🔸آنچه در دیدگاه شهید مطهری و علامه طباطبایی و در میان فلاسفه اسلامی رایج است، نگاهی است که به حیات مشترک، سرنوشت مشترک، نماد مشترک و شخصیت مشترک برای جامعه قائل است. یعنی قائل است که جامعه حیات دارد، زنده است و ممکن است بمیرد. این نگاهی منحصر بفرد است. قبل از انقلاب نیز، ایدهای از اسلام سیاسی به رهبری امام (ره) مطرح میشود که ما میتوانیم حکومت اسلامی داشته باشیم، به این معنا که علاوه بر اسلام فردی، یک اسلام سیاسی هم مطرح میشود. با نظر به رویکرد علامه و شهید مطهری، علاوه بر قلمرو سیاسی و فردی، قلمرو سومی با عنوان حوزه اجتماعی نیز مطرح میشود.
🔸تلقی من این است که بسیاری از مشکلاتی که در مقابله مردم با مردم، مواجه مردم با حاکمیت و حاکمیت با مردم مطرح است، به این جهت است که ما ظرفیت اسلام اجتماعی را از اسلام سیاسی و یا اسلام فردی طلب میکنیم و در این میان اسلام اجتماعی مغفول میماند. به طور مثال ما بعد از انقلاب روحانی میدانی کم داریم و مدام جایگزین اینها و خلأ اینها را حاکمیت یا مردم باید پر کنند.
🔸اگر جامعه را توده افراد بدانیم با مونولوگ کارمان حل میشود یعنی من یک چیزی را به شما ابلاغ میکنم شما هم اجرا میکنید چون توده مردم هستید مثل توده درخت هستید! شما شخصیت ندارید. و اما اگر جامعه را یک وجود حقیقی و صاحب شخصیت بدانیم، به نظر میآید که کار به دیالوگ کشیده میشود. از نظر من در اتفاقات اخیر نیز این نادیده گرفتن اجتماع است که بحران ایجاد کردهاست، مردم احساس میکنند صدایشان شنیده نمیشود وگرنه این تعرفه بنزین که در دولتهای سابق هم هست، چه میشود که الآن مردم اعتراض میکنند؟ چون احساس میکنند برخلاف زمان پیش، زمان این گران شدن هم به آنها ابلاغ نمیشود چون مطمئن هستند که حل است! چرا حل است؟ چون این جامعه به عنوان یک موجود حقیقی حیّ زنده دارای شخصیت و اراده اصلاً در نظر گرفته نمیشود.
🔸البته این تقصیر صرفا متوجه حاکمیت نیست، مردم هم چون درک اجتماعی ندارند گردن افراد میاندازند. و عموماً در تحلیلها تاکید بر افراد است (احمدینژاد این کار را کرد، روحانی آن کار را کرد، هاشمی این کار را کرد، محمدرضا پهلوی آن کار را کرد). هیچگاه در تحلیلها، جامعه ایران مطرح نیست، منظور این است که آن شخصیت جامعه ایران که آمد انقلاب کرد مطرح نیست. برای همین بعد از انقلاب هنوز کماکان ما باید همچون مدل قبیلهای باید سه نفر برای ما تصمیم بگیرند و وقتی اعتراضی میشود برای اینکه اعتراض متوقف بشود رهبری در درس خارجشان از تغییرات دفاع بکنند که دوباره مجلس این را برنگرداند، حتی آن اسلام سیاسی هم انگار نمیتواند هیچ کاری انجام بدهد بواسطه این که ما هنوز آنچه را که از اسلام اجتماعی توقع داریم یا از اسلام سیاسی میخواهیم یا از اسلام فردی.
🔸 اگر ما به این مطلب باور نداشته باشیم یعنی جامعه را به عنوان یک شخصیت و صاحب فکر و اراده و حیات ندانیم ممکن است اگر صدای جامعه شنیده نشود بمیرد. ممکن است دست به خشونت بزند، بعد مجبوریم بگوییم اینها اوباش بودند! خب معلوم است که اوباش هم بودند. ولی این که این جامعه اعتراض دارد به این که هیچ کس صدای او را نمیشنود برخلاف این که همه مدعی هستند که نماینده این جامعه هستند! چپ و راست هم ندارد، بالا و پایین هم ندارد! هیچ کس توجه نمیکند به این که ما یک واقعیت اجتماعی داریم که صاحب شخصیت است صاحب حیات است و ممکن است که بمیرد، ممکن است رشد کند و ممکن است مریض شود.
-به نقل از:http://rcica.ir
@daghdagheha
🔹گزارشی از گردهمایی اصحاب علوم اجتماعی و رسانه با موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»(۵)
💠ارائه پنجم «امپرياليزم گفتماني و خلط منطق دو ميدان»: سجاد صفارهرندی
🔸ما در جريان انقلابي و بطور خاص، در جريان جوان اهل علوم انسانيِ انقلابي، كه در سايه رشد و گسترش رسانههای اجتماعي و فراهم بودن امكان سخن گفتن، تاثیر قابل ملاحظهای بر فضای عمومی دارند، با تورمي در امر گفتماني مواجه هستيم. منظورم از امر گفتماني، تا حدودی از معناي رايج و متعارف فعلی دور و به معناي فني و اصلي در حوزه نقد ادبي و زبانشناسي نزديك است.
🔸در واقع گفتمان را من بيش از هر چيز به مثابه شيوة سخن گفتن ميفهمم. شيوه سخن گفتني كه در درون خودش، براي خودش و بيارتباط با آن چيزي كه ورای خودش است واقعيت را میسازد و جهان را خلق ميكند.
🔸مشكل اصلي این است که این تورم گفتمانیِ جریانِ انقلابی به طور کامل بر حوزه سیاست و عمل سیاسی سایه میاندازد و اینجاست که بحران ظاهر میشود. به اين معنا كه سياست و كنش سياسي بيش از آن كه امري در نسبت با تدبير و اداره فهميده شود، در نسبت با سخن گفتن و خلق رتوريك و خطابه فهمیده میشود. البته اين قابل انكار نيست كه رتوريك و امر گفتماني هم بخشي از سياست است اما مشکل آنجاست كه این گفتمان با يك تورم نابجا، در حال بلعيدن كل فهم و فضاي سياست و عمل سياسي ماست و راه را براي اين كه ما بطور جدي به مقولة اداره فكر كنيم و در مورد آن بينديشيم و تدبير كنيم، مسدود كرده است.
🔸در واقع اين امر گفتماني متورم و غليظ، يك حالتي از اقناع را براي ما ايجاد ميكند و با توزيعي كه در فضاي رسانهاي جديد ميشود، به ما يك توهمي از سياست ورزيدن را ميدهد كه نسبتي با واقعيت اصلي سياست كه اداره، تدبير و بسامان كردن منابع و امور است، ندارد.
🔸این اتفاق تاحدی متاثر از گرایش بچههاي علوم انساني خوانده به فضای فکری است که میتوان آن را چپ اروپایی نامید. در حالي كه اين جريان چپ اروپايي در ميدان تحقق و زيست جهان اصلی خود، بيش از آن كه مربوط به حوزه سياست باشد مربوط به حوزه روشنفكري است، و در قلمروی سیاست چندان با حضور و نقشآفريني اين جريان مواجه نيستيم. چهرههاي مسلط و نمادين اين جريان، حتي بعضاً از وضعيت امتناع سياست و ناممكن شدن سياست و امثال اينها سخن ميگويند اما ما گرفتار اين معضل شديم كه با سنجهها، مفاهيم و خطابههايي كه برآمده و يا بازتوليد شده از چپ اروپايي است در قلمرو سياست ميخواهيم عمل كنيم و بعد چيزهايي را خلق ميكنيم و خطهايي را ترسيم ميكنيم كه دلالت عملي و روشني بر سياست واقعي ما ندارند.
🔸از توسعه و وراي توسعه صحبت ميكنیم و موضوع سياست را توسعه، تلقي ميكنيم. حال آنكه معلوم نيست دلالت عملي و واقعي وراي توسعه در صحنه و ميدان سياست ما چيست؟ از سرمايهداري و وراي سرمايهداري یاد میکنیم در حالي كه آن چيزي كه دلالت عملي وراي سرمايهداري است براي فضاي ما روشن نيست. نهايتاً اگر هم ارجاع ميدهيم به چيزي از سنخ دولت رفاه و سوسيال دموكراسي است که در حقیقت مدل تعديل شدهاي از نظم اقتصادي اجتماعي سرمايهداري است. يا فراتر از اين، ما از امنيت ملي صحبت ميكنيم و وراي امنيت ملي، در صورتی که دلالت عملي آنچه كه وراي امنيت ملي است، روشن نیست.
🔸من رد نميكنم كه اينها ميتوانند موضوع نظرورزي در قلمرو فكري و گفتماني باشند اما مشكل آنجاست كه ما ميخواهيم اينها را به ميدان سياست بياوريم. و نتيجه هم صرفا چيزي از سنخ نقّادي میشود؛ نه خلق آلترناتيو و جايگزين. بنابراین، از وظيفه خلق آنترناتيو شانه خالي ميكنيم و نهايتاً اگر هم خيلي به مسئلۀ آلترناتيو فكر كنيم بيشتر در قالب جابجا شدن اشخاص و بار كردن چيزهاي نادرستي بر نيروهاي سياسي، كاراكترها و جريانهاي سياسي است كه نسبتي با آنها ندارند و نهایت نیز با ديوار سخت واقعيت مواجه ميشويم.
🔸واقعيت اين است كه اگر ايده راديكال انقلابي نتواند تبديل به سازوكار اداره شود، هزار بار هم كه در ظرف نقّادي انتزاعي و روشنفكرانه بماند، راهگشای عمل سیاسی نیست. اين نوع از خلط بين ميدان سياست با ميدان منازعات و گفتمان روشنفكري ما را دچار خطكشيهاي غلطي ميكند كه تبعات و نتايج سياسي نادرستي برايمان دارد.
🔸فكر ميكنم كه فهم درست ميدان سياست در جامعه ما، در حال حاضر باید خط اصلي تمايز و تعريف از منازعه سياسي را نه در حوزه فرهنگ و نه در حوزه اقتصاد سياسي، بلكه در حوزه سياست خارجي تعريف كند. البته طبيعتاً اين نافي آن نيست كه بخشي از اقتصاد سياسي يا فرهنگ، آنجا كه ايده، قابليت تبديل به سياست را دارد در قلمرو سياست قرار بگيرد. اما فكر ميكنم هر فهمي جز اين كه ما مسئله و خط اصلي منازعه را در سياست خارجي بفهميم بدفهمي از شرايط واقعي است كه در آن هستيم.
-به نقل از:http://rcica.ir
@daghdagheha
💠این بمب ساعتی را جدی بگیرید!
🖊مهدی عبدالهی
🔸تحولات جمعیتی تقریبا همه جوانب زندگی و دنیای پیرامون ما را تحتتاثیر قرار داده و اثرات متعددی بر خردهنظامهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و محیطی برجای میگذارد. با ورود ایران به دهه 70 شمسی، فازی از تحولات جمعیتی در ایران آغاز شده که «پنجره جمعیتی» نامیده میشود. پنجره جمعیتی، وضعیتی در ساختار جمعیتی ایران است که در سال 1385 باز شده و برای حدود چهار دهه طول میکشد. در این دوران نسبت جمعیت در سنین فعالیت (کار) به حداکثر خود میرسد و نسبتهای وابستگی سنی کاهش مییابد. یکی از شاخصهای اصلی که عدم توانایی در بهرهگیری موثر از پنجره جمعیتی را نشان میدهد، شاخصی بهنام NEET است.
🔸شاخص NEET روایتگر وضعیت جوانان در سن 15 تا 24 سالهای است که نه در حال تحصیلند (ترک تحصیل کردهاند) نه مشغول مهارتآموزی و نه در جایی مشغول بهکار هستند. این جوانان بیشتر در معرض بزهکاری، اعتیاد به مواد مخدر و ارتکاب اعمال مجرمانه بوده و بر همین اساس سیاستگذاران و برنامهریزان در سطح دنیا بیشترین توجه را برای فراهمکردن امکان اشتغال و مهارتآموزی برای ایندسته از جمعیت معطوف میدارند.
🔸نرخ NEET در کشورهای توسعهیافته حدود 2 تا 10 درصد بوده که این میزان در ایران نزدیک به 30 درصد است( 3.1 میلیون نفر جوان 15 تا 24 ساله). اینکه 30 درصد از جوانان 15 تا 24ساله مشغول هیچ فعالیتی، هیچ مهارتآموزی و هیچ شغلی نیستند، خود علاوه بر اینکه از طریق نرخ سر باری و نرخ وابستگی میتواند فشار سنگینی را بر خانوارها تحمیل کرده، زمینه بزهکاری و آسیبهای اجتماعی را نیز فراهم سازد، و در سطح ملی نیز به عنوان یک تهدید امنیتی محسوب شود. برای مثال سن افراد شرکتکننده در تجمعات دیماه 96 و آبان 98 ترکیب سنی بهنفع جوانانی است که در سن NEETها (سن 15 تا 24 سال) قرار دارند. این اعتراضات با شیطنت عوامل خارجی با رفتارهای هیجانی معترضان، تبدیل به یک تهدید امنیتی برای کشور شد. بر این اساس ضروری است عوامل زمینهساز اقتصادی- اجتماعی NEETشدگی در تحلیلهای مربوط به اعتراضات معیشتی به عنوان مولفه محوری مورد توجه، برنامهریزی و سیاستگذاری قرار بگیرد.
🔸سه مولفه به عنوان اصلیترین عوامل فرآیند NEETشدگی محسوب میشود:
🔹1- نحوهگذار از تحصیل به کار: این مفهوم به فرآیندی اشاره میکند که در آن جوانان با توجه به اتمام دوران تحصیلی خود، به مشاغل مستقر و رضایتبخشی که با آموزشهای دریافتی آنها هماهنگی دارد، منتقل نمیشوند در نتیجه، دورههای وابستگی خانوادگی بلندمدتتر شده و میانگین سن ازدواج و بچهدار شدن بالا میرود. ضعف ساختاری نظام اقتصادی، کیفیت پایین آموزش در مدارس و حوزه آموزشی عالی، ضعف مهارتپذیری و کارآفرینی در دانشآموزان یا دانشآموختگان دانشگاهی، عدم تطبیق عرضه و تقاضای سرمایه انسانی و سیاستهای نامناسب اقتصادی و آموزش عالی ازجمله مواردی هستند که گذار از تحصیل به کار را برای جوانان ایرانی بسیار دشوار کردهاند.
🔹2- طرد اجتماعی: کنارگذاری یا طرد اجتماعی و سیاسی و کاهش مشارکت ایندسته از جوانان در جامعه بههمراه افزایش بیگانگی آنان با هنجارها و ارزشهای اجتماعی، زمینه را برای انحراف و ارتکاب جرائم مختلف فراهم میکند. طبق این رویکرد، فراتر از فقر و نابرابری، وضع نامساعد اجتماعی میتواند از طریق فرآیندها و سازوکارهای طرد نیز تداوم یابد. از اینرو، این رویکرد به کنشها و وقایعی میپردازد که خارج از کنترل افراد در جامعه رخ میدهد و آنها را به حاشیه میراند.
🔹3- اقتصاد سیاسی: تصمیمات سیاسی اتخاذشده در سطح ملی و بینالمللی، علاوهبر اینکه قابلیت دسترسی به شغل، تحصیل و کارآموزی را شکل داده و تعیین میکنند، تخصیص منابع به شکل بهینه با دستمزد مناسب، مزایای رفاهی و تسهیلات آموزشی و دسترسی به خدمات عمومی و تامین بودجه و زیرساختهای محلی را نیز تحتتاثیر قرار میدهند. برای مثال در حالی که دولتها در ایران هنگام انتخابات وعده ایجاد سالانه چندمیلیون شغل را میدهند، اما بررسیها نشان میدهد طی دوره 13ساله 1386 تا 1397 تعداد شاغلان کشور فقط 2.8 میلیون نفر افزایش یافته که حاکی از اشتغالزایی خالص سالانه 215 هزار نفری است، امری که نشان میدهد برنامه اشتغالزایی دولتها، قبل از آنکه رویکرد ساختاری داشته باشد، عمده انرژی خود را صرف پولپاشی بینتیجه کرده است. لذا شکست سیاستهای اشتغالزایی دولتها طی این مدت، در NEETشدن و NEETباقیماندن جوانان بهعنوان بخش بزرگ نیروی کار ایران بسیار موثر بوده است.
_متن کامل در http://farhikhtegandaily.com/news/34492
@daghdagheha
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمایم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمایم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
عمریست محو او به تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
🏴سالروز وفات بانوی کرامت، حضرت فاطمه معصومه(س) تسلیت باد.
@daghdagheha
💠چپ و راست را رها کنید
🔸امام موسی صدر خطاب به دانشجویان
#گزیده_گفتار
🔸«شما دانشجویان، آیا فكر نمیكنید قالب راست و قالب چپ كه میكوشند شما را با این دو، قالببندی كنند، نه كار شماست و نه برساختۀ دست شما؟ آیا این نیز نوعی نشخوار گذشته نیست و موجب تأثیرگذاری بیماریهای موجود بر آیندهای نمیشود كه شما باید تنها سازندگان آن باشید؟ آیا این قالببندیها نشخوارگری گذشته نیست؟
شما میتوانید دستهبندیها و طبقهبندیهای دیگری را پیریزی كنید. مثلاً دستهبندی دانشجو و غیردانشجو، علم و غیرعلم، وحدت و تفرقه، پیشرفت و عقبماندگی، تحرک و جمود و زندگی و مرگ، و هر دستهبندی دیگری كه خواستید. شما میتوانید دستۀ جدیدی را شكل دهید و خود از پیشگامان و پرچمداران آن باشید. در میان خود نیز میتوانید دستههای جدیدی را تشكیل دهید كه با یكدیگر همكاری و همبستگی داشته باشند. چنین كاری عیبی ندارد.
چرا به شما میگویم نفی كنید؟ زیرا به مجرد اینكه به چپ و راست گردن نهادید، بر شما لازم میآید كه به قاموس و ادبیات چپ و راست مراجعه كنید و مفهوم چپ و راست را از قوانینی برگیرید كه برساختۀ دست پیشینیانی است كه شما در پی نفی آنید تا مبتلا به منافع و مشكلها و بیماریهای آنان نشوید.»
- سخنرانی امام موسی صدر در جمع دانشجویان لبنانی سال ۱۹۶۹ /
-جلد۲ گام به گام با امام
#امام_موسی_صدر
#دانشگاه
#دانشجو
#روز_دانشجو
@daghdagheha
💠اضمحلال مفهوم دانشجو
🖋محمدرضا پویافر
🔹طی سالهای گذشته حجم تأثیر سیاستهای نادرست در مورد توسعه کمّی و مدیریت آموزش عالی آن قدر زیاد بوده که یکی از اثرات آن، فرو ریختن مرز دانشجو و غیر دانشجو- مانند فرو ریختن تدریجی مرز دانشگاه از حوزه های دیگری همچون بازار، سیاست، دین و مانند آن – بوده است.
🔹در حال حاضر ایران سومین جمعیت فارغ التحصیلان رشته های مهندسی، یکی از بالاترین نسبت های دانشجو به جمعیت دیپلمه و در عین حال یکی از بالاترین شاخص های تقلب علمی را بین کشورهای مختلف داراست.
🔹توسعه کمّی آموزش عالی در مقاطع مختلف تحصیلی، همراه با تأسیس دانشگاه های جدید و ظرفیت های خالی زیاد در مناطق مختلف موجب شده تا هر آنکس که تا دیروز قصد یا شایستگی دانشجو شدن نداشته، برای مزایای مختلف مالی، مدیریتی و حتی پرستیژ اجتماعی وارد دانشگاه شود.
🔹امروز ایران جمعیت زیادی دارد که نام دانشجو را حمل می کنند. آنها کاسبان، کارمندان، ورزشکاران، نظامیان، هنرمندانی هستند که با وجود داشتن پیشه و اشتغال خاص، دوست دارند دانشجو بشوند، مدرک دانشگاهی بگیرند، پستی به دست بیاورند، کمی به حقوقشان اضافه شود، یا این که فقط بتوانند با مدرک دانشگاهی برای خود جایگاه اجتماعی ظاهریِ بهتری دست و پا کنند. آنها شغل های ارزشمندی برای نیازهای اجتماعی گوناگون دارند، اما با این وجود در پی تصاحبِ نام «دانشجو» هستند. اشتباهی که با اصالت دادن به تحصیل دانشگاهی در همه رده های اجرایی، در نگاه مدیران و سیاسیون سطح اول کشور وجود دارد و در سطح جامعه هم رسوخ کرده است.
🔹بنابراین دیگر ما با یک گروه متمایز با یک فرهنگ خاص – فرهنگ دانشجویی- مواجه نیستیم؛ چرا که این روزها تقریباً همه دانشجو هستند یا می توانند دانشجو باشند. پس دانشجو بودن هیچ وجه تمایز بارزی در منشِ رفتاری، مشیِ فکری و تقیدات اخلاقی با دیگرانِ بیرون از دیوارهای دانشگاه ندارد.
🔹چنین انسانی به دست ساختارِ سیاستگذاریهای بیماری اجتماعی، از درون تهی شده و تنها پوستهای با برچسب دانشجو را بر تن خود حمل می کند. این پوستهی تهی تاب تحمل فشارها و نهیب های درون و بیرون دانشگاهی برای بیان و مطالبه حق را ندارد. اصلا نه حوصله و نه میل و نه توانِ این بیان و مطالبه را ندارد. او درگیر تمام شدن دوره تحصیلی و گرفتن مدرک دانشگاهیاش برای رسیدن به چند هزار تومان اضافه حقوق، ارتقای پست سازمانی یا ژشتی جلوِ دیگران است. هیچ کدام از اینها با عمیق شدن در رشته تخصصی، کنجکاوی و ماجراجویی برای دانش و فریاد زدن در راه آنچه درست می داند تطابق ندارد. پس منطقی است که دانشجوی امروز «یکی از دیگران» باشد. یکی از دیگران بودن، به خودیِ خود بد نیست، شاید در بسیاری از موارد نشانه همدلی و یکرنگی با جامعه ای است که فرد در آن زندگی می کند.
🔹اما در مسیرِ به ابتذال کشیده شدن و اضمحلال مفهوم «دانشجو»، آنچه رخ می دهد، تن دادن دانشگاه – یعنی نهادِ علم و پایگاهِ تفکرِ انتقادی در جامعه- به قواعدِ تعامل و بلکه معامله در بیرون از دانشگاه است.
🔹بنابراین همزمان با اضمحلال مفهوم دانشجو، مفهوم دانشگاه است که از درون تهی می شود. در این مسیر دانشگاه به هنجارها و ارزشهای بازار، سیاست یا سایر حوزه های دیگرِ غیر دانشگاهی آلوده شده و وجوه تمایز فرهنگ دانشگاهی در مسیر اضمحلال قرار می گیرد.
🔸 16 آذر روز دانشجو بود. روز دانشجویانی که وقایع محیط شان برایشان مهم بود. اما سیاستهای سالهای گذشته در مورد توسعه کمّی آموزش عالی موجب شده تا همزمان با تکثیرِ پوسته و عنوان دانشجو، دانش-جو بودن و فریادگری اون در نتیجه این دانش-جویی کمیاب و کمیابتر شود. آنها امروز یکی از دیگران هستند، همان دیگرانی که از فاجعه جوک می سازند و برای منافع خود به هر سرقت، زد و بند و دروغی رضایت می دهند.
#دانشگاه
#دانشجو
#روز_دانشجو
#آسیبهای_اجتماعی
@daghdagheha
💠نشست تخصصی«گفتگو میان فقه و موسیقی»، با حضور خبرگان دو حوزه، با موضوع بحرانهای موجود میان عرصه فقه و موسیقی؛ حکمت موسیقی و موج چهارم فقه شیعه؛ وضع فعلی و ایدهآل موسیقی.
🔸مهدی همازاده ابیانه(پژوهشگر فلسفه، فقه و هنر)
🔸سید محسن میرمهدی(آهنگساز و استاد فلسفه دانشگاه برلین)
🔸مجتبی فلاحتی(مدرس حوزه و نویسنده کتاب)
🔸تقی ضرابی(مدیر خانه موسیقی ایران)
🔸هومان اسعدی(مدیرگروه موسیقی دانشگاه تهران)
🔸علیرضا بلیغ (پژوهشگر جامعهشناسی و موسیقی)
🔹سهشنبه ۲۶ آذرماه / تهران؛ سرای آوینی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
@daghdagheha
💠حاضرم با هر کس که اهل بودجه، عدد و رقم باشد درباره بودجه حوزه علمیه محاجه کنم
▪️حجت الاسلام نبوی معاون تبلیغ حوزههای علمیه در گفتگو با خبرگزاری رسا:
🔸بودجه حوزه خیلی قاطی شده است و واقعاً بیانصافیهای عظیمی اتفاق میافتد؛ باید این بودجه را بخش بخش کنند و بعد با سیستمهای دیگر مقایسه کنند؛ بخشهای آموزش، پژوهش، تبلیغ و دیگر موارد را مخلوط میکنند و بعد عدد و رقمهایی میدهند و میگویند ببینید چقدر از بودجه کشور به اینها میرسد. من حاضر هستم با هر کس که اهل بودجه، عدد و رقم است محاجه کنم.
🔸حوزه علمیه یک سیستم آموزشی دارد، با آموزش دانشگاهها بسنجند؛ یک سیستم پژوهشی دارد، پژوهشهایش را با پژوهشکدهها و پژوهشگاههای کشور بسنجند. یک سری کار عملی داریم که دانشگاهها ندارند؛ مثلاً ما نیروی آموزش دیده خود را به تبلیغ میفرستیم، وقتی به تبلیغ فرستادیم یعنی در زمان برونداد آموزشی او، او را مدیریت میکنیم و به او پول میدهیم؛ آن را نباید با اینها مخلوط کنند بلکه باید جدا ببینند.
🔸بنده متولی کار تبلیغ در حوزههای علمیه هستم؛ عدد و رقم تحویل میدهم؛ به مبلغان خود که با خانواده برای کار تبلیغی شبانهروزی و سی روز در ماه به روستای دور افتاده بالای هزار نفر سکنه میروند به طور متوسط یک میلیون و دویست هزار تومان پرداخت میکنیم؛ آن هم نه به این سادگی؛ بلکه از استقرار و سکونت او مطمئن میشویم؛ خانواده این مبلغ هم باید همراهش در روستا باشند که اگر نباشند این مبلغ به وی پرداخت نمیشود.
🔸یک ماه کامل شبانهروزی با خانواده در روستای منطقه محروم؛ این پرداخت برای جاهایی هست که هیچ روحانی دیگری فعالیت ندارد. حتی امام جمعه داشته باشد یا یک روحانی در آن محل باشد نمیفرستیم، یک میلیون و دویست هزار تومان میانگین است یعنی هشتصد هزار تومانی هم داریم؛ لیست اینها را تحویل میدهم.
🔸حتی اگر این همه تلاش و زحمت را ندید بگیریم، کجای این کشور فردی حاضر است حتی بدون اینکه کار کند یک میلیون و دویست هزار تومان بگیرد و در خانه بنشیند و به این مبلغ برای خورد و خوراک و امورات خود قانع باشد و با آن زندگی کند؟
🔸میانگین پرداخت ما به مبلغان مدارس امین هفتصد هزار تومان است؛ حدود 2730 مدرسه امین در کشور داریم؛ خیلی جاها هفتصد هزار تومان کرایه اینها نمیشود که به آن مدرسه بروند و بیایند؛ بعضی زیر هفتصد هزار تومان است.
🔸اینها میروند که مجروحهای جنگ فضای مجازی را در مدرسهها مداوا کنند؛ یکی از جاهایی که فضای مجازی قربانیان زیادی از آن میگیرد همین نوجوانان در مدارس هستند؛ اما ما کجای کار هستیم؟ به صورت کلی میگویند اینقدر نفر در حوزه علمیه هست و اینقدر هم پول میگیرند.
🔸بنده حدود شانزده سال است که با آموزش و پرورش درگیر هستم؛ وقتی برای سرکشی به مدارس میرویم، معلمهایی که حقوق کمی میگیرند به ما اعتراض میکنند که این چه پول کمی است که به این مبلغان خود میدهید؟ آموزش و پرورش هم برای این کار یک ریال پرداخت نمیکند.
🔸حداقل دویست مبلّغ داریم که پول کرایه اینها را هم نمیدهیم بلکه جهادی میروند و کار میکنند. خودشان میخواهند در مدارس کار جهادی کنند، هر روز هم میروند. آن وقت میگویند که چقدر به حوزهها و حوزویان داده میشود.
🔸من با حدود هفت هزار طلبه مرتبط هستم؛ اگر از اقشار مختلف اجتماعی آمار بگیرند، فقیرترین قشرها همین آخوندها و طلبهها هستند؛ آنها چهار نفر آخوند را میبینند که پست و مسئولیتی دارند، بعد به کل طلبه ها و حوزویان تعمیم میدهند.
🔸رفته بودم استان فارس، در بازدید از این مدارسی که به آن حمله کرده بودند؛ طلبهای دم در آن مدرسه آمد و گفت که من زن و یک بچه دارم؛ واقعاً با سیصد چهارصد هزار تومان چگونه میتوانم زندگی کنم؟ الان وضعیت واقعاً خیلی بد است. اینها برای رضای خدا و برای اینکه دشمن سوء استفاده نکند، جرأت ندارند که حتی بروند و به صورت گروهی به مدیر حوزه اعتراض کنند؛ به خاطر اینکه نظام لطمه نخورد هیچ نمیگویند.
🔸این ملاحظه طلاب مانند قضیه آن مادر است که با زن دیگری سر بچهاش اختلاف داشت، پس از اینکه حضرت علی (ع) میخواهند برای حل و فصل دعوا بچه را نصف کنند کنار کشید و بچه را بخشید؛ قضیه این طلبهها مانند این مادر است؛ اینها خیلی از چیزهایی که واقعاً نیاز دارند نمیگویند، تا به اصل نظام لطمه نزنند.
#حوزه_علمیه
#بودجه
#تبلیغ
@daghdagheha
💠حکمرانی خوب و عادل فردوسیپور
🖋روحالله جلالی(دانش آموخته حوزه علمیه و دکترای انقلاب اسلامی)
🔺یکی از مفاهیمی که در چند دهه گذشته، مورد توجه دانشمندان علوم اجتماعی قرار گرفته است، مفهوم حکمرانی خوب است. این مبحث، با عبور از نظریههای دخالت حداکثری و عدم دخالت حداکثری دولتها در سازوکار اقتصادی و بازار، از تعامل سازنده و بسترسازی دولت در زمینه بازار با هدف توسعه سخن میگوید.
به عبارت دیگر بازار و دولت را نه رقیب، بلکه مکمل یکدیگر میپندارد. دولت(به معنای سیاسی آن، نه قوه مجریه) بایستی با نیل به ارتقای چند شاخصه، حکمرانی خوب و در نتیجه، توسعه انسانی را برای ملتش به ارمغان آورد.
محققان بانک جهانی و برخی از سازمانهای اقتصادی جهان، این شاخصهها را شاخصهای ثبات سیاسی، کارایی دولت، کیفیت قوانین و مقررات و حاکمیت قانون برشمردهاند و در یک بیان مشابه دیگر، این شاخصهها، مشارکت، حاکمیت قانون، شفافیت، پاسخگویی، شکلگیری وفاق عمومی، عدالت، کارایی و مسئولیتپذیری تبیین شده است.
♦️یکی از بخشهای مهم حکمرانی خوب، ثبات سیاسی است.
ثبات سیاسی به معنای وجود فضای سیاسی و اجتماعی آرام و قابل اعتماد، تداوم در قوانین، مدیریت و سیاستها و همچنین به معنای عدم وجود شرایطی مثل جنگ، شورش، کودتا، هرج و مرج و بینظمی، تهدیدات نسبت به نظام و جامعه است. این شاخصهها زنجیروار درهم تنیده است. به طور مثال، شفافیت نقشی تعیینکننده در مشارکت و مشارکت، نقش تعیینکنندهای در ثبات سیاسی و ثبات سیاسی، نقش تعیینکنندهای در جذب سرمایه و ... دارد.
یکی از موارد تعیینکننده در این رابطه، احساس امنیت از سوی صاحبان سرمایه است. زمانیکه نخبگان و صاحبان سرمایه، از حفظ سرمایههای خود مطمئن نباشند، یا راه خروج از کشور را پی میگیرند و این یعنی خسارت بزرگ و یا در جبهه آرزومندان و یا فعالان تغییر سخت کشور قرار میگیرند و این هم یعنی سرآغاز و فرسایش در مقوله عدم ثبات سیاسی و روانی در جامعه.
♦️در برخی موارد، بعضی از تصمیمات، نه تنها خود صاحبان سرمایه، بلکه تمام جامعه را به ترس از سرکوب سرمایهها سوق میدهد.
وقتی انجمن علوم سیاسی ایران به این نتیجه برسد که در استخدام و گزینشهای کشور، نگاه منفی در رابطه با فارقالتحصیلان این رشته وجود دارد و بزرگان این رشته احساس کنند که در بازی قدرت، نامحرمانی التقاطی، انحرافی و غربزده انگاشته میشوند، شما ضامن یک بمب پرقدرت را در میان جامعه کشیدهاید. بزرگترین چهرههای دانشگاهی در علوم سیاسی و یا جامعهشناسی سیاسی و... را معمولا در تلوزیون نمیبینیم. این نمادی از نادیده انگاشتن کسانی است که قدرت بالایی در اقناع بدنه تحصیلکرده جامعه در تبیین پدیدههای سیاسی و اجتماعی را دارا هستند.
در این رابطه، هزینههای سنگینی بابت سودهای کم میپردازیم. یک برنامه تلوزیونی با استعداد و تلاش یک نفر و همراهان وی، موفق میشود که بیست سال تمام از پربینندهترین برنامههای زنده در طول تاریخ صداوسیما باشد.
ناگهان بدون هیچ توضیح واضح و قانعکنندهای(معضل شفافیت و پاسخگویی)، آن هم پس از آنکه در نظرسنجی خود صداوسیما این برنامه بالاترین امتیاز را از مردم و داوران دریافت میکند، به کل تعطیل میشود و عکس میز معروف بکارگرفته شده در این برنامه که تبدیل به میز فروش هندوانه شده است، در شبکههای اجتماعی چرخ میزند. قطعا برنامه نود، مانند سایر تولیدات، پر از اشتباهات ریز و درشت بوده است اما به راستی با سرکوب ناگهانی این سرمایه، چه حسی به میلیونها مخاطب هوادار تزریق میشود؟ کاش گزارشگران صداوسیما، میکرفون و دوربین خود را بر میداشتند و در میان مردم در بازار و دانشگاه و مترو، این سوال کلیشهای را تکرار میکردند که از تعطیلی برنامه نود چه احساسی دارید؟ بعد هم نتیجه گزارش را فقط به مسئولان نشان دهند و بگویند بازخورد کارشان در نادیده انگاشتن افکار عمومی چه بوده است.
♦️اینکه صاحبان استعداد احساس کنند حتی اگر انقدر استعداد داشته باشی و تلاش کنی و بزرگ شوی که در حد عادل فردوسیپور موفق و حتی محبوب شوی، اما در صورت مغضوب شدن، به راحتی آنچنان سرکوب میشوی که حتی پخش آرشیوهای بازیهای گذشتهات با حذف صدای گزارشت مواجه میشود، میتواند یک حس سرخوردگی سخت ایجاد کند.
به عبارت دیگر، این قبیل برخوردها، به یک یک برنامه و یک هنرمند خلاصه نمیشود، یک احساس منفی عمومی ایجاد میکند. وقتی هنرمندان سرشناسی همچون پرویز پرستویی اعلام میکنند که هرگز دیگر پا به تلوزیون نخواهند گذاشت، نه باید وحشت کرد و نه باید گفت مهم نیست. باید دید که با سرمایه استعدادهای کشور و سپس سرمایه اجتماعی چه میکنیم.
-به نقل از کانال نویسنده
@daghdagheha