اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ شَهَادَةً فِي سَبِيلِك:
🌷ای شهید🌷
خودم آگاهم به حال خودم...
آگاهم به دلم...
و به گناهانم ...
که مدام مرا دور میکنند از تو...
اما میشود آیا
تو برای دلم کاری کنی ؟؟؟
ای شهید امن یجیب بخوان برایم که سخت نیازمند دعایت هستم .
#شهیدعلی_احمدنژاد
#جهتتعجیلدرفرجصلوات
@dahehaftadiihay_amariyon
#شهیدانه
میگفت:
تسبیحات حضرت زھرا "سَلامُاللّٰهعَلَیها"
رو بدونِ تسبیح بگید!
با بند بندھایِ انگشت که
بگی روز قیامت همینا به حرف میان..
شهادت میدن که باهاشون ذکر گفتی!
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•••••✨🕊✨•••••
@dahehaftadiihay_amariyon
•••••✨🕊✨•••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥مادر شهید محمد حسین حدادیان:
🔹از حاج محمود کریمی خواستم روضهی حضرت علی اکبر (ع) بخواند
🔹شب شهادت حضرت زهرا (س) با پیراهن مشکی به شهادت رسید
🔹موقع غسل و کفن اثر سینه زنی روی بدنش بود
🔹شهید محمد حسین حدادیان اول اسفندماه سال ۹۶ در خیابان پاسداران تهران به دست دراویش آشوب گر به شهادت رسید.
@dahehaftadiihay_amariyon
تنها کسی که قلبت را نخواهد شکست همان کسی است که آن را ساخته ...
•♡ @dahehaftadiihay_amariyon ♡•
#مناجات
❤️خداوندا ،،،
حال که منت
نهادی و ازخواب غفلت
بیدارم ساختی و
جانم دادی تا ببینم ،
بشنوم ، بگویم و بدانم ،
باز منت گذار و یاریم
ده تا ببینم تمام آنچه
را زیبا آفریدی.
بشنوم فریاد سکوت
بی پناهان را ،،،
بر زبان برانم آنچه
تو را خشنود می سازد
و درک کنم رازهای آفرینش را ...
خدایا ...
برای خوب شدن و خوب
ماندن اراده کرده ام اما
بی نهایت بال پرواز
نخواهم داشت ...
پس یاریم کن تا همانی
باشم که از خلقتم بر خود ببالی ...
#آمیــــــــن_یا_رب_العـالمیـــــــن
@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم ❤️
سلام پدر مهربان ما صبحت بخیر ❤️
شاعر شده ام تا که در این آبادی
از نام عزیزت بنمایم یادی
یادم نرود هر غزلم عشق تو است
این قافیه ها را که تو یادم دادی
🍃اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ🍃
🌹 جهت تعجیل در #ظهور مولا پنج صلوات 🌹
@dahehaftadiihay_amariyon
✨باسم رب المهدی✨
#یادی_از_امام_عصر
🔹من يك نكته را باز عرض كنم كه خيلي دوستان توجه كنند. اينكه ما به اهلبيت(ع)ميگوييم:
✴️رحمت خدا را تقسيم ميكنند. يا علم را از خدا ميگيرد، تقسيم ميكند. هدايت را ميگيرد تقسيم ميكند. كانال فيض آنها هستند.
👈اين واسطه بودن و كانال بودن مثل واسطه بودن كارمند بانك نیست كه پول را از يك دست ميگيرد و به يك دست ديگر ميدهد.
💶ميليونها تومان را رد و بدل ميكند، فقط از يك دست ميگيرد و ميدهد.
♦️واسطه است اما خودش هيچ نصيبي ندارد؛طوري نيست كه از آن پول نصيب خودش شود. چه بسا حتي خودش هم فقيرانه زندگي كند.
💢واسطه بودن اهلبيت اينطور نيست كه رحمتي را بگيرد و به ديگري بدهد و خودش اين وسط هيچ بهرهاي نداشته باشد.
🌀بهترين مثالي كه ميشود اينجا زد، مثال شاگرد اول يك كلاس است.
🎓شاگرد اول با استعداد وقتي استاد مطالب سنگيني را ميگويد، ديگران شايد متوجه نشوند، اما او ميگيرد.
📝او وقتي اين علم را قبل از دیگران ميگيرد و میفهمد، خودش اول از همه عالم ميشود.
👈بعد ميورد به ديگران توضيح مي دهد كه استاد چه گفت و به ديگران هم ميرساند.
✅اهلبيت علیهم السلام اينطور هستند.
💠 حجت الاسلام #عالی
🌸 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@dahehaftadiihay_amariyon
🌼هنرمندانه زندگی کن
✍ قناعت، کلید رضایت از زندگی است. شخص قانع برای کسب روزی تلاش می کند ولی به آنچه خدا روزی اش کرده، اکتفا می کند. چنین کسی نه معترض است و نه احساس ناکامی می کند؛ در نتیجه از زندگی خود احساس رضایت خواهد کرد.
تفاوت فرد قانع با فرد حریص، تنها یک چیز است: آرامش؛ چیزی که فرد قانع از آن بهره مند و فرد حریص از آن محروم است. امام صادق میفرمایند: «به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش، تا زندگی ات با صفا شود.»
📚 قصص الانبیا، ص١٩۵
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥خاطره جالب #حاج_قاسم از شهید یوسفالهی
🔹به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید «محمدحسین یوسفالهی» ؛ کسی که شهید سلیمانی درباره او گفته بود «دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید»
@dahehaftadiihay_amariyon
🔶🔸🔸🔸🔸
"شعـــور و شهــــوت"
حتما حتما حتما با دقت تا آخرش بخونيد خيلى عاليه
"جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست
لباس ارتشی اش را مرتب کرد
و به تماشای انبوه مردم
که راه خود را از میان ا یستگاه قطار بزرگ مرکزی پیش می گرفتند
مشغول شد.
او به دنبال دختری می گشت
که چهره ی او را هرگز ندیده بود
اما قلبش را می شناخت
دختری با یک گل سرخ.
از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود.
از یک کتابخانه ی مرکزی در فلوریدا,
با برداشتن کتابی از قفسه ،ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود.
اما نه شیفته ی کلمات کتاب ..
بلکه شیفته ی یادداشتهایی با مداد,
که در حاشیه ی صفحات آن به چشم میخورد.
دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت.
در صفحه ی اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد:
“دوشیزه هالیس می نل"
با اندکی جست و جو و صرف وقت
توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
” جان ” برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود
از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد.
روز بعد جان سوار کشتی شد
تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود.
در طول یکسال و یک ماه پس از آن ,
آن دو به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند.
هر نامه همچون دانه ای بود
که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد
و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد.
جان درخواست عکس کرد،
ولی با مخالفت ” میس هالیس ” روبه رو شد.
به نظر هالیس اگر ” جان ” قلبا به او توجه داشت
دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد.
ولی سرانجام روز بازگشت ” جان ” فرا رسید
آن ها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند :
7 بعد الظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک.
هالیس نوشته بود :
" تو مرا خواهی شناخت
از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت ."
بنابراین راس ساعت 7 بعدالظهر ” جان ” به دنبال دختری می گشت
که قلبش را سخت دوست می داشت
اما چهره اش را هرگز ندیده بود.
ادامه ی ماجرا را از زبان خود " جان " بشنوید:
زن جوانی داشت به سمت من میآمد,
بلند قامت و خوش اندام
موهای طلاییاش در حلقههای زیبا ،
کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود.
چشمان آبی رنگش به رنگ آبی دریا بود
و در لباس صورتی روشنش به شکوفه های بهاری می مانست
که جان گرفته باشد
من بی اراده به سمت او قدم برداشتم ,
کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را
بر روی کلاهش ندارد.
اندکی به او نزدیک شدم .
لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد
اما به آهستگی گفت ” ممکن است اجازه دهید عبور کنم ؟"
بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم و
در این حال میس هالیس را دیدم.
تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود
زنی حدودا 50 ساله ..
با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود.
اندکی چاق بود و
مچ پای نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند.
دختر صورتی پوش از من دور می شد و
من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام.
از طرفی شوق و تمنایی عجیب
مرا به سمت آن دختر صورتی پوش فرا میخواندو
از سویی علاقه ای عمیق به زنی
که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود
به ماندن دعوتم می کرد.
او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش
که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید.
و چشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید.
دیگر به خود تردید راه ندادم.
با کتاب جلد چرمی آبی رنگی که در دست داشتم
و در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد جلو رفتم.
از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود.
اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود.
دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم.
به نشانه ی احترام و سلام خم شدم
و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم.
با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم
از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم.
من ” جان بلانکارد” هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید.
از ملاقات شما بسیار خوشحالم
ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟
چهره ی آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد
و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمیشوم!
ولی آن خانم جوان که لباس صورتی به تن داشت
و هم اکنون از کنار ما گذشت..
از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم
و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که
او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست.
او گفت که این فقط یک امتحان است!
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻬﻮﺕ،
ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻌﻮﺭ،
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ ....
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ.ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ،
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ ﺑﺮ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﭘﺴﺖ ﺗﺮ...
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
➬@dahehaftadiihay_amariyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↯❤️
📹 ببینید | فیلم کامل روایت شهید سلیمانی از اتاق عملیات حزبالله با حضور ایشان و سید نصرالله و عماد مغنیه در آخرین مصاحبه
➬@dahehaftadiihay_amariyon
شهدای خلبان سانحه امروز تبریز💔
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
🕊🕊🕊
@dahehaftadiihay_amariyon
#تلنگرانه💯
قدیما:
+ڪجامیرے؟!
_گلزارشھدا
+خبریھ؟!
_بهشټخونمافتاده♥️
امروزا:
+ڪجابسلامتے؟!
_گلزارشهدا
+خبریھ؟!
_لایڪاینستاگراممکمشده!
میرمچندتاعکݭجدیدبگیرم🥀'
بهـ کجاچنینشتابان🚶♀️؟!
••♡••✨🕊✨••♡••
@dahehaftadiihay_amariyon
••♡••✨🕊✨••♡••
27.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥رفتن تا بیست متری اسرائیلیها به روایت «حاج همت»
🔺صوتی پخش نشده از شهید حاج محمد ابراهیم همت را میشنویم که راجع به خاطرات خود از حضور در لبنان میگوید.
@dahehaftadiihay_amariyon
📢 نقل یکی از دوستان که در ماموریت قبلی همراه شهید فلاحی بود:
سلام بچه ها
خیلی سخته و نمیتونم باور کنم
شنبه هفته قبل دقیقا همچین ساعتی با حاج صادق حرم امام رضا بودیم،ازماموریت بیرجند برگشته بود،حاجی گفت میخوام برم شیراز ،یه چند روز پدر و مادرم رو ببینم،بعدش میرم تبریز،اخه چند وقتی هست ندیدمشون، گفتم حاجی خب میرفتی تبریز با این همهوسایل(کلاه و وسایل پروازی)بعدش سر فرصت میرفتی شیراز !
🔹گفت:نه دیگه میرم شیراز، شاید فرصت نشه دیگه...
🌹حاج صادق عزیز شهادت مبارک... برای ما دعا کن ما هم لیاقت پیدا کنیم پیش توبیاییم...
@dahehaftadiihay_amariyon
#داستانک_پند_آموز
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره میگرفت و او آن را به یکى از بقالىهای شهر میفرخت...
آن زن کرهها را به صورت توپهای یک کیلویى در میآورد. مرد آن را به یکى از بقالىهای شهر مىفروخت و در مقابل، مایحتاج خانه را مىخرید.
روزى مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود!
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمىخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مىفروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم.
مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید....
🔸شاید پیش خودت فکر کنی خیلی آدم زرنگ و با سیاستی هستی اما یقین داشته باش که به اندازهی خودت برای تو اندازه گرفته میشود...
~~~◇✨🌹✨◇~~~
@dahehaftadiihay_amariyon
~~~◇✨🌹✨◇~~~
به سوداي تو مشغولم ز غوغاي جهان فارغ!
خدایا
پاکی، ایمان، آرامش، رزق حلال، صداقت، قناعت و اخلاصی چنین، روزیمان گردان🙏
#آمین
@dahehaftadiihay_amariyon
⬅️ سواد رسانهای نداشتن یعنی، ملکه الیزابت دوم ۶۸ سال پیش تاجگذاری کرده و در زمان حیاتش تا الآن ۲۱ نخستوزیر انگلیس و ۱۶ رئیسجمهور آمریکا را دیده و هنگام تاجگذاری وی، هنوز سه نخستوزیر اخیر این کشور «تونی بلر، دیوید کامرون و ترزا می» متولّد نشده بودند، ولی هیچکس از خودش نمیپرسه که چرا برای سنّ و سال این روباه پیر جوک نساختهاند⁉️
➬@dahehaftadiihay_amariyon