eitaa logo
✌💥دهه هفتادیا 💥✌
204 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
30 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar مغزخاکستری @khakestary_amar نفوذیها @Nofoziha_ammariyon شهدا و اهل بیت علیهم السلام @Ammar_noghtezan خنده بازار و طنز سیاسی @khande_bazarr
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌸 🌱✨ 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 @dahehaftadiihay_amariyon 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم ؛ از خانه های تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم @dahehaftadiihay_amariyon
🌸🌿 🔴 و یک داعشی! 🔸در خوابگاه دانشگاه، اتاق کناری ما یک دانشجوی گوشه‌گیر بود که خیلی با کسی معاشرت نمی‌کرد..ظاهر بسیار متشرعی داشت؛ اما هیچ کس نماز خوندن او را نمی‌دید! به هیچ کس در مورد افکار و عقایدش حرفی نمی‌زد. ما که عضو بسیج بودیم، یک مسئله برامون مهم بود: " جذب دانشجویان به گفتمان انقلاب اسلامی" طبق همین رسالت، با محبت و رفاقت بعد از مدت طولانی وارد دنیای خلوت او شدم. اعتمادش را جلب و زبان او را به گفت‌وگو باز کردم. 🔹 یک روز پرسیدم: تو مذهبی هستی؟ از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم. حرفی زد که من در آن زمان و سن خاص و سطح فکری که داشتم، به‌شدت شوکه شدم: گفت من 'وهابی' هستم! او افکار بسیار تندی داشت و با مراکز و علمای حجاز ارتباط استاد شاگردی داشت‌. طوری با هم رفیق شدیم که بعد از اعتماد کامل به من، در مورد پیوستن به داعش با من گفت‌وگو می‌کرد!! 🔺من هم که به خیال خودم فرصت پیدا کرده بودم که فردی را هدایت کنم؛ در مدت یک سال، شب و روز با او بحث می‌کردم. کتاب و مناظره برای او تهیه می‌کردم و... اما او از بچگی در دامان علما بزرگ شده بود؛ بسیار متعصب بود و حافظ قرآن. هر حرفی من می‌زدم، چند آیه قرآن قرائت می‌کرد. ساعت‌ها برای پاسخ سغوالات او با اساتید و کتاب‌ها وقت صرف می‌کردم؛ اما حاصل آن همه تلاش این شد: تقریباً هیچ! 🔸 فارغ‌التحصیل شدیم. او رفت و من هم به شهرم برگشتم... البته ارتباط رفاقتی ما پابرجا بود؛ اما دیگر بحث خاصی نداشتیم. 🔺 سه، چهار سال بعد با من تماس گرفت: علی جان مژده بده به آرزوت رسیدی. من شیعه شدم! 🔹ما خیلی با هم شوخی می‌کردیم؛ یادم هست می‌خندید می‌گفت: داش علی وقتی می‌خوابی یک چشمت بیدار باشه؛ ممکنه برای اینکه بهشت برم، یک شب تو رو به درک واصل کنم!! گفتم این خبرش هم یک شوخی ست چون میزان مقاومت او را به وضوح دیده بودم. او در عقیده‌اش مصداق کالجبل الراسخ بود. 🔸 قسم خورد؛ گفتم تعریف کن. چطور شد؟ گفت با برادرم هر دو شیعه شدیم. برادرم در یک مراسم، ۶ کتاب از کتب استاد مطهری هدیه گرفته بود. آمد منزل گفت: سخنران مراسم خیلی از عظمت مرتضی مطهری گفته؛ بیا بخونیم ببینیم این استاد شیعه چه حرفی برای گفتن دارد. با هم شروع به خواندن این کتاب‌ها کردیم. عجیب و ناخودآگاه _بر خلاف بسیاری از کتاب‌های شیعیان که قبلاً می‌دیدیم_ ما را جذب کرده بود. آن‌ها تمام شد؛ رفتیم چند اثر دیگر استاد را تهیه کردیم و ... 💠 تعبیر ایشان این بود: «مطهری یک انفجار و انقلاب در فکر ما ایجاد کرد طوری جهان‌بینی و ایدئولوژی ما زیر و رو شد که اختلافات شیعه و سنی از اساس برای ما منتفی شد». 🔹رضوان خدا بر آن علامه‌ی شهید که قرن‌ها باید بگذرد شاید مادری مثل او به دنیا بیاورد. ✍شیخ علی امیری 🌸✨🌿🌸✨🌿🌸 @dahehaftadiihay_amariyon