🔥🔥 مظلوم در سایه 🔥🔥
اولین بار بود میدیدمش
اروم سرموبالا آوردم ،ترسیدم
قیافش وحشتناک بود...
باید سلام میدادم
انگار منو ندیدن
نه باباش نه خواهرش نه خودش
آروم گفتم سلام
ولی مثلا که نشنیدن
باصدای بلند گفتم ....سلام ....
بعد صورتشو روبه من کرد...
ولی سرمو انداختم پایین
بدون اینکه جوابشونو بشنوم
رفتم آشپزخونه...
اشک و بغض بود که باهم شروع کردن ...
خدایا گفتم بهت هرجور میخوای امتحانم کنی
اما با ازدواج امتحانم نکن...
همینطوری داشتم گریه میگردم که
خواهرم اومد آشپزخونه
خداروشکر متوجه نشد چون چادر رو کشیده بودم جلو...
گفت باید برم پیش مهمونا...
منم رفتم ...
اولین بار بود میدیدمش وهمون اولین بار گفتن دوروز دیگ آزمایش خون میدن...
نمیدونستم دارم چه غلطی میکنم .
فقط میدونستم دارم میرم...
دلخوشیم این بود که حداقل از اون زندگی راحت میشم
حالا اینده هرچی بود که بود...
دو روز بعد رسید ...
رفتیم برای ازمایش...
من هیچ حسی نداشتم چون برای رفتن هر کسی بود قبول میکردم ...
آزمایش انجام شد
قرارشد فرداشب عقد کنیم...
بعد از آزمایش خون
رفتیم برای خرید...
هه چه خریدی ...
هرچی انتخاب میکردم یکی از اونور دستمو میکشید...
بگم کی بود شاخ در میارید ...
عمه ام
اون فقط بیرون می ایستاد ..
انگار نه انگار چند ساعت دیگ عقد میکردیم ...
بدون هیچ حرفی
حیا با تلخی باهم نمیزاشت نگاش کنم ...
هنوز گنگ بودم ....
تو سه چهار روز با کسی که تاحالاندیده بودمش داشتم ازدواج میکردم ...
روز عقد فرا رسید....
#مظلومیت_در_سایه
دهه هفتادی ها ✌️
@dahehaftadiiha ✌️