eitaa logo
دانستنی و عجایب دنیا
5.8هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشتریان چمران
‼️کانالی پر از سرگذشت های واقعی‼️ وضعمون خوب شده بود منم برای خودم یه مزون زده بودم و مشغول بودم. یک روز خانمی وارد مزون شد واز شرایط سخت زندگیش گفت منم دلم براش سوخت و با مشورت همسرم وحید اجازه دادم که مشغول بشه.باهم خیلی صمیمی شده بودیم حتی وقتی صاحبخونه جوابشون کرد شوهرم وراضی کردم که طبقه پایین خونه ما بشینند.تا اینکه.... کلیک‌کنید‌برای‌👈شروع‌داستان 🍂 اینجا سرگذشت زندگی انسان‌ها از زبان خودشان منتشر می‌شود☕️ https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c تمامی داستان ها واقعی میباشد داستان بهار👉👉
واقعی ❌ شاید برای شما هم اتفاق بیفتد ‼️ تو اون تصادف لعنتی بود که بابام رو از دست دادیم و عزادار شدیم. چهلم بابام بود و بچه ها رفته تو حیاط بازی می کردن ولی دخترم تو اتاق خوابیده بود یهو دیدم از اتاق اومد بیرون گفتم مامان فدات شه خوب خوابیدی؟ گفت مامان من که خواب نبودم داشتم با پدر بزرگ بازی می کردم😳😰 گفتم دخترم بابا بزرگ که رفته پیش خدا گفت نههه بیااا تو اتاق منتظرمه باز برم بازی کنیم با دخترم رفتیم اتاق با دیدن صحنه عرق سرد نشست رو بدنم اون بابام نبودولی.....😰😨🔞 ادامه ...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
هدایت شده از مشتریان چمران
‼️کانالی پراز سرگذشت های واقعی‼️ ‼️بهترین کانال داستان در ایتا‼️ وحشت دیدن اون جوون از یک طرف و نفسهایی که کم آورده بودم از طرف دیگه ،هاج و واج به خط اخم بین ابروهاش خیره شده بودم تنها بودم با مرد غریبه ای که بارها شنیده بودم قبل از فرنگ رفتن دختر ها رو سرِزمینها بدنام کرده بود از ترس زبونم بند اومده و با لکنت گفتم توروخدااا... با من....كا...ری نداشته باش..... برای شروع داستان کلیک کنید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4172481026Ca22de8dd1c ❤️داستان عاشقانه خورشید❤️